سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

صفحه شخصی سید محمد عبداللهی دانش آموخته حوزه و دانشگاه که در سطح خارج فقه و اصول و کارشناسی ارشد دروس کلاسیک را گذرانده و مطالعات مستمری در بیش از چهار دهه بر اساس علایق و انگیزه های شخصی در باره تفسیر، معارف و علوم قرآنی ودارد.

شناسه های ارتباطی با نویسنده و بلاگ در پیام رسان ها

با شماره 09218305249

صفحه قرآنی رحیق در ایتا:

https://eitaa.com/rahighemakhtoom

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۵ دی ۰۲، ۲۲:۲۴ - اصغر جاهدی
    احسنت
  • ۱۵ آذر ۰۲، ۲۳:۴۶ - منتظرالمهدی (عج)
    ممنون
  • ۸ مرداد ۹۷، ۱۲:۰۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
  • ۱ مرداد ۹۷، ۱۸:۴۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
نویسندگان

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آیا کتاب [در بُعد علمی و نظری] معلم نمی‌خواهد و آیا پیاده ساختن آموزه‌هایش [در بُعد عملی و اجرایی]، راهنما، مربی و الگویی که خود مبین کتاب باشد نمی‌خواهد؟!

●- شعار « حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ »؛ یک شعار سیاسی برای کنار گذاشتن امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، حتی از حیث تعلیم قرآن کریم و تربیت به آن بود که با تمسک ظاهری به قرآن مجید، موجه جلوه داده می‌شد؛ وگرنه همگان می‌دانند که هیچ کتابی (هیچ علمی) بدون معلم قابل فراگیری نمی‌باشد؛ به ویژه علومی که به انسان‌سازی مربوط است و معلمّش باید خود اسوه و الگوی برتر آن تعلیمات باشد و پیمودن هر راهی، مربی و الگو می‌خواهد، به ویژه "صراط مستقیم".

بدل زدن:

آن چه محو و نابودن کردن اصل آن ممکن است، فقط برایش "بدل"سازی می‌شود؛ مثل جایگزینی إله و معبود بدلی، به جای حقیقی – یا جایگزینی ولایت طاغوت به جای ولایت الهی – یا جایگزینی امام باطل به جای امام حق و بالاخره جایگزینی محبت به دنیا، به جای محبت به آخرت و لقاء الله ...، در نهایت همه به جایگزینی عبادت و اطاعت شیطان، به جای عبادت و اطاعت از الله جلّ جلاله می‌رسد.

در این امر نیز خواه ناخواه یک جایگزینیِ آشکار و پنهانی صورت می‌پذیرد. فرض کنید که یکی قرآن کریم را دست بگیرد و بگوید: ما خودمان سواد، عقل و شعور داریم، پس « حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ – کتاب خدا برای ما کافیست»؛ بعد شما از او بپرسید: حالا در این کتاب چه نوشته؟ آیا یک جلد کتاب به شما می‌دهد و می‌گوید: «برو خودت بخوان و ببین چه نوشته»؟! یا آن که خودش آن را تعلیم می‌دهد و تبیین می‌کند؟! پس در واقع خودش معلمی می‌کند! حالا بگویید: من خواندم و فلان مسئله یا آیه در این کتاب برایم نامفهوم بود و یا ایجاد سؤال و شبهه کرد؟! آن وقت چه می‌گوید: «آیا خواهد گفت به من چه؟!» یا شروع می‌کند به شرح، بیان و تفسیر خودش؟!

بنابراین « حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ – کتاب خدا برای ما کافیست»، در واقع یک "بدل" زدن است، یعنی می‌گوید: کتاب آن گونه آموخته شود که "من" می‌گویم، نه آن گونه که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و یا شما (اهل بیت علیهم السلام) می‌گویند.

●- آیا این مذاهب و انشقاق‌های آنها، آیا خوارج و سپس طرفداران اسلام معاویه‌ای و یزیدی لعنة الله در گذشته و القاعده، طالبان، داعش، النصرة و مانند آن گروهک‌های تروریستی و مطهری کُش مانند فرقان در داخل کشور، همه همین قرآن را در دست ندارد و این همه جنایت را به استناد قرآن انجام نمی‌دهند؟!

به قرآن کریم رجوع کنیم:

با این همه، کتاب خدا در دست ماست، همه چیز در آن بیان شده و حجّت است؛ اما سؤال این است که آیا خداوند متعال در کلام وحی فرموده که بگویید: «کتاب برای ما کافیست؟!» این قاعده‌ی غلط را از کجای قرآن کریم درآورده‌اند؟! یا آن که خیر، بلکه به صراحت و مکرر متذکر شده که نباید کتاب را در دست بگیرید، و ابلاغ کننده (پیامبر) و ملعمان (امامان) علیهم السلام، و راسخون فی العلم که ایشان می‌باشند را کنار بگذارید؟!

حال با هم، همین کتاب را در دست گرفته و آیاتی را از رو می‌خوانیم، تا ببینیم که چه دستور و تعلیمی در رجوع به قرآن مجید دارد؟!

الف - کتاب به چه کسی نازل شد؟! به هر که آن را به دست می‌آورد؟! با به قلب مبارک پیامبر عظیم الشأن نازل شد و او آن را به ما ابلاغ نمود و تعلیم نمود؟ حال چه کسی می‌تواند یک جلد کتاب تهیه کند و بگوید: دیگر به ایشان نیازی نیست؟!

« أَوَلَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ یُتْلَى عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَرَحْمَةً وَذِکْرَى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ » (العنکبوت، 51)

ترجمه: آیا برای آنان کافی نیست که این کتاب را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت می‌شود؟! در این، رحمت و تذکّری است برای کسانی که ایمان می‌آورند (و این معجزه بسیار واضحی است).

ب – آیا کار رسولان الهی، فقط دریافت وحی و ابلاغ و بازگو نمودن آن به مردم بوده است، یا اصل کار آنها "تزکیه و نیز تعلیم کتاب" بوده است؟! حال آیا ایشان تعلیم نموده‌اند که به کتاب اکتفا کنید و بگویید» « حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ »؟!

« کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ » (البقره، 151)

ترجمه: همان‌گونه (که با تغییر قبله، نعمت خود را بر شما کامل کردیم،) رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم؛ تا آیات ما را بر شما بخواند؛ و شما را پاک کند؛ و به شما، کتاب و حکمت بیاموزد؛ و آنچه را نمی‌دانستید، به شما یاد دهد.

ج – آیا همین کتابی که فرمود همه چیز در آن بیان شده، بیاناتش تبیین نمی‌خواهد؟ و آیا این که تصریح نمود: رسول الله صلوات الله علیه و آله باید آن را برای مردم تبیین کند (باز کند، شرح دهد، تفسیر نماید)، خود یکی از همان اصولی نیست که در کتاب تبیین شده است؟!

« بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ » (النّحل، 44)

ترجمه: [زیرا آنان را] با دلایل آشکار و نوشته‌ها [فرستادیم‌]، و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم، تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیح دهى (روشن سازی)، و باشد که آنان بیندیشند.

د – اگر در فهم علوم و مفاهیم، مضامین، مقاصد و مصداق‌های تأویلی در آیات همین کتاب اختلاف کردیم، باید چه کنیم؟! آیا توصیه شده که هر کسی خودش بخواند و هر چه فهمید (حقیقت) همان است؟! خب وهابی‌ها، داعشی‌ها و تمامی جنایتکارانی که قرآن کریم را بر سرنیزه کرده و سپر و ماسک خود قرار دادند، همین کار را می‌کنند؛ در حالی که در همین قرآنی که در دست دارند، فرمود:

« وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ » (النّحل، 64)

ترجمه: ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای اینکه آنچه را در آن اختلاف دارند، برای آنها روشن کنی؛ و (این قرآن) مایه هدایت و رحمت است برای قومی که ایمان می‌آورند!

و نیز فرمود:

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا » (النساء، 59)

ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [= اوصیای پیامبر] را! و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.

نکته:

اکنون کتاب خدا در دست ما هست، به صراحت فرموده که از خدا، رسول و اولی الامر خود اطاعت کنید؛ اما سؤال و اختلاف ما این است که «أُولِی الْأَمْرِ» ما کیانند؟! آیا هر کسی که به قدرت رسید و حکومتش را بر ما تحمیل کرد [خواه معاویه و یزید باشند، یا پادشاهان ظالم در گذشته و حال و یا حتی امریکا و اسرائیل و ...] اولی الامرهای ما هستند؟! یا خیر، بلکه در همین کتابی که در دست داریم، به صراحت و وضوح تبینن شده که پیامبر این کتاب، صلوات الله علیه و آله، برای شما تبیین می‌کند که این اولی الامر چه کسانی هستند.

نتیجه:

بنابراین، نه تنها کتاب (قرآن مجید)، کسی را از معلمان آن و کتاب ناطق (اهل عصمت علیهم السلام) بی‌نیاز نمی‌کند – و نه تنها در کتاب چنین دستور و تجویزی داده نشده است – بلکه مکرر تصریح شده که برای شناخت نظری، فهم قلبی، مصادیق عینی و نیز الگوهای عملی، به تعلیمات و سیره‌ی آنها رجوع کنید و از آنها یاد بگیرید و اطاعت نمایید.

پس، آیا وقتی مدعی می‌شوند که در این کتاب همه چیز بیان شده، لذا برای ما کافیست! این دسته از آیات را نمی‌خوانند؟! همین کتابی که در دست دارند، بطلان این شعارها و نظریات آنان را به خوبی بیان می‌دارد؛ الحق که همه چیز در این کتاب بیان شده است.

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

4. تفسیر قرآن برای غیر معصومان ممنوع است

برخی از مفسران گفته اند رسول خدا (ص) و امامان (علیهم السلام) روایت کرده اند که تفسیر قرآن جز با روایت صحیح و بیان صریح معصومان (علیهم السلام) ممنوع است (طبرسی 1415: 1 / 39). این سخن برگرفته از «روایات تفسیر به رأی» است.

نقد:
روایات نکوهش تفسیر به رأی، حدود ده روایت است که بیشتر آنها مرسل است (عیاشی، 1411: 1 / 17- 18). تنها یک روایت معتبر از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده اند که فرمود: قال الله عزّوجل: ما آمن بی من فسّر برأیه کلامی» (حرّ عاملی، بی تا: 18 / 137 برای آگاهی از رجال آن نک: تجلیل تبریزی 1363: 5، 54، 79، 118، 379، 526، 793): خداوند متعال فرموده است: هر کس سخن من (قرآن)را با رأی خویش تفسیر کند به من ایمان نیاورده است.
برای روشن شدن مراد از «تفسیر به رأی» لازم است مراد از واژه ی رأی و حرف «باء» معلوم شود. «رأی» دیدگاهی است که کسی از راه تلاش ذهنی بر می گزیند، ممکن است از طریق عقل یا نقل به دست آید؛ ممکن است مطابق یا مخالف واقع باشد و احتمال دارد یقین آور یا در حد گمان باشد. گاه بر اعتقادی که از طریق استحسان به دست آید، اطلاق می گردد(ابن منظور 1408: 5 / 91). «رأی» با قرینه به معنای تعقل و اگر به «عین» اضافه شود، به معنای دیدن است. (زمخشری، بی تا: 146)

رأی در این روایات به معنای دیدگاهی است که شخص با تلاش فکری خود برگزیند.

از میان معانی حرف باء معنای مناسب با احادیث تفسیر به رأی «سببیت»، «استعانت» و «تعدیه» است. در فرض نخست مراد آن است که مفسر به دلیل رأی خاص خود قرآن را تفسیر نماید و آیه را بر آن منطبق کند. بدیهی است که این مفسر به جای کشف مراد خداوند متعال در مقام تأیید دیدگاه خویش است. در این فرض روایات تفسیر به رأی، منطبق با حدیث امیرمؤمنان است که فرمود: «عطفوا الهدی علی الهوی» (رضی 1365 نامه ی 53): معارف هدایتگر قرآن را تابع خواهش ها و آراء خود قرار دادند.

حال آنکه مفسر باید رأی خود را در برابر قرآن نادرست بداند. چنانکه فرمود: «و اتّهموا علیه آرائکم» (همان، خطبه 176): در برابر قرآن، دیدگاه های خود را متهم به نادرستی کنید.
در صورتی که باء به معنای استعانت باشد، مراد آن است که مفسر به جای یاری خواستن از علوم مقدماتی و روش شناسی تفسیر با استعانت از رأی خود آیات را تفسیر کند. ناگفته نماند که بهره گیری مفسر از علوم مقدماتی و روش شناسی، تفسیر «رأی» به شمار نمی آید بلکه مراد از «رأی» رأی خاص مفسر است. طبق معنای سوم باء مفسر رأی خود (مدخول باء)را به عنوان تفسیر آیه قرار می دهد. (بابایی و همکاران 1379: 58)

کتابنام
  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

فهم قرآن در انحصار معصومان (علیهم السلام) است(قسمت دوم)


ب. روایات

روایات متعددی درباره ی تفسیر قرآن کریم نقل کرده اند که تنها رسول خدا (ص) و امامان معصوم (علیهم السلام) قرآن کریم را می شناسند و توان تفسیر آن را دارند. امام باقر(ع) پس از آنکه تفسیر چند آیه را از قتاده می پرسد و او نادرست پاسخ می دهد، می فرماید: «انما یعرف القرآن من خوطب به» (حر عاملی، بی تا 18 / 136): قرآن را فقط مخاطبان آن می شناسند. و نیز روایات دیگری که در آن، امام از ابو حنیفه سؤال می کند: با چه مبنایی برای مردم عراق فتوا می دهی؟ وی می گوید: بر اساس کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص). آن حضرت می فرماید: آیا قرآن را آن گونه که باید، می شناسی و ناسخ را از منسوخ تمیز می دهی؟ او پاسخ می دهد: آری. آن حضرت می فرماید: ادعای علم بزرگ کردی، «ما ورثک الله من کتابه حرفاً» (مجلسی 1403: 2 / 293): خداوند چیزی از کتاب خدا را در اختیار تو قرار نداده و تو را وارث آن نکرده است.

در روایت دیگری آمده است:
«ما یستطیع احد ان یدّعی عنده جمیع القرآن کله ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء» (همان: 92 / 89): هیچ کس جز اوصیای پیامبر (ص) نمی تواند ادعا کند که همه ی ظاهر و باطن قرآن نزد اوست.

نقد: در دو روایت اول و دوم سخن از فقیه بصریان بودن قتاده و فقیه عراقیان بودن ابو حنیفه است. ظاهر این دو روایت آن است که قتاده و ابو حنیفه ادعای آگاهی کامل نسبت به مراد همه ی آیات را داشته اند و امام صادق(ع) در رد این ادعا به ناتوانی آن دو از فهم برخی آیات استدلال می فرماید بدیهی است اگر امام (ع) در صدد بیان فهم ناپذیر بودن قرآن کریم برای غیر معصومان بود این استدلال نمی توانست دلیل ناتوانی همه ی انسان ها از فهم قرآن باشد؛ زیرا سلب جزئی دلیل سلب کلی نیست. روایت سوم بر این دلالت دارد که همه ی ابعاد قرآن کریم را تنها جانشینان پیامبر(ص) می دانند و نفی فهم غیر ایشان از کل قرآن کریم نمی نماید.

پاسخ دیگر آن است که در برابر این برداشت از آیات و روایات، آیات و روایات صریح تری وجود دارد؛ مثلاً، یکی از یاران امام صادق(ع) به آن حضرت عرض می کند: «عثرت فانقطع ظفری فجعلت علی اصبعی مراره فکیف اصنع بالوضوء؟ قال: یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله عزّوجلّ «ما جعل علیکم فی الدّین من حرج» امسح علیه». (کلینی 1388: 13 / 33)
به امام صادق (ع) عرض کردم: لغزیدم و بر اثر آن ناخنم شکست و مرهمی بر آن نهادم. چگونه وضو سازم؟ فرمود: این موضوع و مانند آن، از کتاب خدای عزّوجلّ که فرمود: «ما جعل علیکم فی الدّین من حرج» شناخته می شود. بر همان مرهم مسح کن.

از جمله ی «یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله عزّوجل ما جعل علیکم فی الدین من حرج» در می یابیم که حکم این مسأله و امثال آن را غیر امام نیز می تواند از کتاب خدا استنباط کند. از امام رضا(ع) نقل کرده اند که فرمود: «من ردّ متشابه القرآن الی محکمه فقد هدی الی صراط مستقیم.. .» (ابن بابویه، بی تا: 1 / 290 ): هر کس که متشابه قرآن را به محکم آن برگرداند، به راه مستقیم هدایت شده است.

در این روایت، برگرداندن آیات متشابه به آیات محکم راه مستقیم معرفی شده است. دلالت این روایت بر جواز بهره گیری همگان از آیات محکم قرآن کریم برای فهم متشابهات آن تردیدناپذیر است؛ زیرا در ادامه می فرماید: در روایات ما نیز محکمات و متشابهاتی همانند محکمات و متشابهات قرآن وجود دارد. پس متشابهات روایات ما را به محکمات آنها برگردانید و از متشابهات استفاده نکنید، که گمراه می شوید.

از امیرمؤمنان روایت کرده اند که فرمود: «... ان الله قسّم کلامه ثلاثه اقسام فجعل قسماً منه یعرفه العالم و الجاهل و قسماً لا یعرفه الاّ من صفا ذهنه و لطف حسّه و صحّ تمییزه مّمن شرح الله صدره للاسلام و قسماً لا یعلمه الاّ الله و ملائکته و الراسخون فی العلم» (طبرسی 1386: 1 / 376): خداوند کلام خود را در سه بخش آورده است: بخشی از آن را دانا و نادان می فهمد. و بخشی از آن را جز کسی که ذهنش باصفا، حسّش لطیف، تشخیصش درست است، یعنی کسانی که خدا سینه شان را برای (پذیرش و معرفت) اسلام گشوده است، نمی فهمد و بخش دیگر را جز خدا و فرشتگان و راسخان در علم نمی دانند.

این روایت دو بخش از قرآن کریم را «برای همگان فهم پذیر» معرفی کرده است.
  • سید محمد عبداللهی