سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

صفحه شخصی سید محمد عبداللهی دانش آموخته حوزه و دانشگاه که در سطح خارج فقه و اصول و کارشناسی ارشد دروس کلاسیک را گذرانده و مطالعات مستمری در بیش از چهار دهه بر اساس علایق و انگیزه های شخصی در باره تفسیر، معارف و علوم قرآنی ودارد.

شناسه های ارتباطی با نویسنده و بلاگ در پیام رسان ها

با شماره 09218305249

صفحه قرآنی رحیق در ایتا:

https://eitaa.com/rahighemakhtoom

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۵ دی ۰۲، ۲۲:۲۴ - اصغر جاهدی
    احسنت
  • ۱۵ آذر ۰۲، ۲۳:۴۶ - منتظرالمهدی (عج)
    ممنون
  • ۸ مرداد ۹۷، ۱۲:۰۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
  • ۱ مرداد ۹۷، ۱۸:۴۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
نویسندگان

۱۱ مطلب با موضوع «سوالات قرآنی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

تقسیم بندى قرآن به سوره. جزء و حزب چى بوده وایا این کار توسط پیامبر صورت گرفته؟ نام گذارى سوره‌ها چه طور؟

 

تقسیم‌بندی‌ها در طی سنوات تغییر یافته است.

جزء – به معنای «تکه‌ی پاره‌ای یا بخشی» از یک چیز می‌باشد که در مورد قرآن مفهوم کلی‌اش بخشی از سور یا آیات می‌باشد.

جزء بدین معنا، در فرمایشات حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه آله و نیز امیرالمؤمنان علیه السلام وجود دارد، چنان که:

پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: «جزئی از قرآن را خواندم / ابوبکر، عبدالله بن ابی داود، سجستانی، کتاب المصاحف، چاپ اول، 1405، ص 131»، و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در وصف مؤمنین فرمودند:

«أَمَّا اَللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ اَلْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلاً» (نهج البلاغه، دشتی، خطبه 192)

ترجمه: اینها شب که می شود قامتهای کشیده و آماده به خدمت برای نماز دارند، اجزائی از قرآن را با ترتیل تلاوت می‌کند. (ترتیل یعنی کلمه کلمه و شمرده شمرده و برای هر کلمه تامل کند).

اما تقسیم بندی قرآن کریم به سی جزء که اکنون در اختیارمان قرار دارد، تقسیم‌بندی زمان ایشان یا توسط ایشان نمی‌باشد، بلکه بعدها و در فواصل نزدیک و دور انجام گرفت و در نهایت قرآن را برای راحتی قرائت، ختم، حفظ، بحث و تحقیق و تفسیر و ...، به سی جزء مساوی تقسیم کردند و هر جزء را نیز به چهار حزب تقسیم نمودند.

در مورد آغاز این تقسیم‌بندی‌ها، اقوال گوناگونی وجود دارد، به عنوان مثال:

الف - زرکشی به نقل از کتاب های احمد حنبل، ابو داوود و ابن ماجه از قول اوس بن حذیفه چنین نقل می کند که: رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از اصحاب پرسیدند: «چگونه قرآن را تقسیم (دسته بندی) می کنید؟

پاسخ دادند: ما قرآن را به 3، 5، 7، 11 و 13 حزب (جزء و بخش) تقسیم می کنیم و بخش طولانی آن از سوره «ق» تا آخر قرآن است.» (بدرالدین، محمد بن عبدالله، زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، انتشارات دارالجیل، 1408، ج 1، ص 250) البته صحت و محکم بودن این حدیث جای بحث و تأمل دارد و فقط نقل نمودیم.

ب  از امام صادق علیه السلام روایت شده است که ایشان به حسین بن خالد فرمودند:«.... أما عِندیَ مُصحَفاً مجزیً أربَعَةَ عَشرَ جُزءاً» در نزد من قرآنی است که چهارده جزء است. (کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 4، ص 423)

پس بر اساس این روایت معلوم می‌شود تا زمان امام صادق علیه السّلام تقسیم کنونی قرآن (30 جزء و 120 حزب) رایج و شایع نبوده است، اما احتمالاً تقسیم‌بندی‌های دیگری نیز وجود داشته که ایشان فرموده‌اند، نزد من قرآن چهارده جزء است. شاید هم منظور همان قرآن جمع‌آوری شده توسط امیرالمؤمنین علیه السلام باشد. چنان که طبق اقوال دیگری در زمان صحابه، قرآن را به هفت جزء تقسیم کرده بودند. (فیض کاشانی در کتاب المحجة البیضاء، ج 2، ص 223‌)

ج  و البته اقوال دیگری نیز وجود دارد که حاکی از تقسیم‌بندی‌های متفاوت، در زمان صحابه و بعد از آن می‌باشد، تا برسد به این تقسیم بندی که امروزه رایج است.

به عنوان مثال: در تقسیم دیگری که توسط مجاشعی از قول ابی محمد حمانی گزارش شده است، تقسیم قرآن به چهار بخش و جزء می‌باشد. (المصاحف، ص 133)

برخی بر این باورند که قرآن به دستور حجاج بن یوسف ثققی تقسیم‌بندی مجدد شد و توسط علما و قراء، به سی جزء تقسیم شد و برخی دیگر بر این باورند که به دستور مأمون چنین شد.

در نتیجه، تقسیماتی که در قرآن انجام شده (غیر از تقسیم قرآن به سوره و آیات) هیچ یک به دستور شارع مقدس (توقیفی) نبوده است.

تقسیم‌بندی سوره‌ها:

تقسیم‌بندی اصلی سور قرآنی، توسط رسول اعظم صلوات الله علیه و آله انجام می‌گرفت. روال نزول (یا وجه تمایز) سور از یک دیگر این بود که هر سوره‌ای با آیه‌ی «بسم الله الرحمن الرّحیم» آغاز می‌شد و سپس آیات مربوطه نازل می‌گردید و با نزول مجدد آیه‌ی «بسم الله الرحمن الرّحیم»، سوره دیگری آغاز می‌گردید. اما این دلیل نمی‌شود که دسته‌بندی موجود، دقیقاً همان باشد و یا دست کم این را می‌دانیم که قرآن‌های موجود، به ترتیب نزول دسته‌بندی نشده است.

جمع‌آوری قرآن کریم:

در زمان ایشان چندین کاتب وحی وجود داشت و کاتبین هر از چند گاهی نوشته‌های خود را نزد ایشان قرائت می‌کردند تا تصحیح گردد. علمای تمامی فریقین اذعان دارند که اولین کاتب وحی، شخص امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب علیه السلام بودند، چنان که اقوال مطروحه در کتب معتبر اهل سنت، مانند (الاتقان سیوطی/ج1/ص57 و الطبقات/ج2/ق2/ص101 و الاستیعاب بهامش الاصابة/ج2/ص253 و التسهیل لعلوم التنزیل/ج1/ص4 و الاتقان سیوطی / ج1/ص71و72 (نقل روایت ابن ابی داوود) و  ...دال بر این مدعاست.

این مصحف دقیقاً منطبق با قرائت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله بود، و از این رو، حتی هیچ اختلاف در قرائت آن نیز به وجود نمی‌آمد.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام، حتی در حاشیه مصحف مذکور، شأن نزول و تأویل آیات را هم درج کرده بودند و خود به این مطلب اشاره فرمودند: «وَ لَقَد جِئتّم بِالکتابِ مُشتَمِلاً عَلی التَنزیل وَ التّأویل  و همانا (به تحقیق که» کتابی برای شما آوردم شامل نزول (آیات) و تأویل آنها» (آلاء الرحمان/محمد جواد بلاغی/ج1/ص257) اما گفتند: ما نیازی به این کتابت تو نداریم، «حَسبُنَا کِتابَ الله  همین کتابی خدا که نزد ماست، برای ما کافی است». ایشان هم فرمودند: دیگر هرگز آن را نخواهید دید. این همان مصحفی است که نزد امامان علیهم السلام قرار داشت و دارد.

نام گذاری سوره‌ها:

برخی از (اغلب) سوره‌های قرآن کریم، توسط رسول اعظم صلوات الله علیه و آله نامگذاری شده است، چنان که در احادیث معتبر و منقول از ایشان این اسامی به کار گرفته شده است، مثل آن که فرمودند: «بر من آیاتى نازل شده است‌که نظیر آنها نازل نشده است و آن معوّذتین است» (طبرسى، تفسیر جوامع الجامع، ج ‏4، ص 563).

عده‌ای از اهل تحقیق نیز بر این نظرند که نام برخی دیگر از سوره‌های قرآن کریم را مردم، بر اساس موضوع و کلمه‌ای که در همان سوره آمده، (البقره، النساء، العنکبوت و ...) گذاشته‌اند و البته چون در زمان ایشان و سایر معصومین علیهم السلام به همین شکل بیان شده، به نوعی مؤید آنان می‌باشد.

 

 

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

 


سوره 114. ناس آیه 1-6

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ
مَلِکِ النَّاسِ
إِلَهِ النَّاسِ
مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ
الَّذِى یُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النَّاسِ
مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ‏‌
ترجمه
(اى پیامبر!) بگو: پناه مى‏‌برم به پروردگار آدمیان.
پادشاه آدمیان.
معبود آدمیان.
از شرّ وسوسه شیطان.
آن که اندیشه بد در دل مردمان افکند.
از جنس جنّ باشد یا انسان

معرفی سوره:

 

سوره ناس، صد و چهاردهمین (آخرین) سوره و از سوره‌های مکی قرآن که در جزء سی‌ام جای گرفته است. سوره ناس جزو چهارقل است. خداوند در این سوره به پیامبر(ص) دستور می‌دهد در مقابل وسوسه‌گرانِ پنهان به خدا پناه ببرد. در برخی از تفاسیر اهل سنت آمده است این سوره هنگامی نازل شد که مردی یهودی، پیامبر(ص) را سِحر کرد و پیامبر به سبب آن بیمار شد. پس از آمدن جبرئیل و نزول سوره فلق و ناس، آیات آن بر پیامبر(ص) خوانده شد و او از بستر بیماری برخاست. برخی از عالمان شیعه به این سخن اشکال کرده‌اند و گفته‌اند سحر و جادو بر پیامبر(ص) اثر نمی‌کند.

سوره ناس و فلق را مُعَوِّذتین گویند؛ چراکه برای تعویذ خوانده می‌شوند. در فضیلتتلاوت سوره ناس، از جمله نقل شده است هر کس دو سوره ناس و فلق را بخواند، مانند آن است که همه کتاب‌های پیامبران الهی را قرائت کرده است. همچنین نقل شده است پیامبر(ص) دو سوره ناس و فلق را محبوب‌ترینِ سوره‌ها نزد خداوند می‌دانست.

  • نامگذاری

این سوره را سوره ناس نامیده‌اند. ناس به معنای «مردم» است و از آیه اول گرفته شده است. سوره ناس را «مُعَوِّذه» نیز می‌گویند. این نام به سبب آن است که انسان با خواندن این سوره خود را از وسوسه‌های شیطان تعویذ می‌کند و در پناه خدا قرار می‌دهد. همچنین به جهت اینکه انسان در مواقع احساس خطر، این سوره را می‌خواند تا پناه و نجات یابد، این سوره را مُشَقْشَقه نام نهاده‌‌اند. دو سوره‌ ناس و فلق را مشقشقتین و معوذتین گویند.

  • ترتیب و محل نزول

سوره ناس جزو سوره‌های مکی و در ترتیب نزول، بیست و یکمین سوره‌ای است که بر پیامبر(ص) نازل شده است. این سوره در چینش کنونی مُصحَف، صد و چهاردهمین سوره استو در جزء سی‌ام قرآن جای دارد.

  • تعداد آیات و دیگر ویژگی‌ها

سوره ناس ۶ آیه، ۲۰ کلمه و ۷۸ حرف دارد. این سوره به لحاظ حجمی جزو سوره‌های مُفصَّلات (دارای آیات کوتاه) است. سوره ناس جزوچهارقل است؛ چهار سوره‌ای که با کلمه «قُل» آغاز می‌شوند.

محتوا

خداوند در سوره ناس به رسول خود دستور می‌دهد از شر وسواس خَنّاس (وسوسه‌گر نهانى) به خدا پناه ببرد.محتوای این سوره شبیهسوره فلق است. هر دو درباره پناه بردن به خدا از شـر و آفت‌ها سخن می‌گویند، با این تفاوت که در سوره فلق انواع مختلف شرور مطرح شده است؛ ولی در این سوره فقط بر روی شر وسوسه‌گران ناپیدا (وسواس خناس) تکیه شده‌است.

شأن نزول

درباره شأن نزول این سوره، روایتی در منابع اهل سنت نقل شده است که عالمان شیعه آن را نپذیرفته‌انددر کتاب «الدر المَنثور» از کتاب‌های تفسیری اهل سنت آمده است مردى یهودى، پیامبر(ص) را سِحر کردجبرئیل نزد پیامبر(ص) آمد و مُعَوِّذتین (سوره فلق و ناس) را آورد و گفت مردى یهودى تو را سحر کرده و سحر او در فلان چاه است. پیامبر(صعلی بن ابی‌طالب را فرستاد تا سِحر را بیاورد؛ سپس دستور داد گره‌هاى آن را باز کند و براى هر گره، یک آیه از مُعَوِّذتین را بخواند. چون گره‌ها باز و این دو سوره تمام شد، پیامبر اسلام(ص) سلامتى خود را باز یافت.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌نویسد دلیلی وجود ندارد که پیامبر(ص) از نظر جسمی در برابر سِحر و جادو مقاوم باشد و جادو نتواند در بدن او مریضی ایجاد کند؛ بلکه آیات قرآن بر این دلالت دارند که دل و جان، و عقل و اندیشه پیامبر(ص) از سحر و نفوذشیاطین در امان است.


نکته ها
در قرآن، بیش از 300 مرتبه کلمه «قل» آمده که بسیارى از آنها فرمان خداوند به پیامبر است و در پاسخ مخالفان یا موافقان مى‏‌باشد.
کلمه «وسواس» هم به معناى موجود وسوسه‏‌گر مى‏‌آید و هم به معناى وسوسه و خطورات و افکار ناروا، ولى در اینجا به معناى وسوسه‏‌گر است.

 گفتنِ کلمه «اعوذ» براى نجات از خطرات کافى نیست، بلکه باید در عمل نیز از عوامل خطرساز دورى کرد. وگرنه خانه را در مسیر سیل ساختن و نوشتن «اعوذ باللّه من السّیل» بر سر در خانه به منزله مسخره است. کسى که مى‏‌گوید: «اعوذ باللّه»، باید در عمل نیز از سرچشمه‏‌هاى فساد دورى کند.
 اول چیزى که محسوس انسان است، رشد و تکامل و تربیت اوست، «ربّ النّاس» بعد سیاست و تدبیر و حکومت. «ملک النّاس» و همین که رشد او بالا رفت عبادت و پرستش است. «اله النّاس»
 به کسى باید پناه برد که اسرار و وسوسه‏‌هاى درونى را مى‏‌شناسد. «یعلم خائنة الاعین و ما تخفى الصدور»( غافر، 19.) او از خیانت چشم‏‌ها و آنچه سینه‏‌ها پنهان مى‏‌کند آگاه است.
 پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: شیطان بر دل انسان آرمیده است، هرگاه یاد خدا کند پنهان مى‏‌شود و هرگاه غافل شود او را وسوسه مى‏‌کند. «فاذا ذکر العبد اللّه خنّس... و اذا غفل وسوس»( بحارالانوار، ج‏‌67، ص‏‌49.)
 کسانى که دیگران را به تردید و وسوسه مى‏‌اندازند، کار شیطانى مى‏‌کنند. مخالفان حضرت صالح به مردم مى‏‌گفتند: آیا شما علم دارید که صالح پیامبر است؟ و با این کلام در مردم تردید به وجود مى‏‌آوردند. «أتعلمون انّ صالحاً مرسل»( اعراف، 75.)
 در اول قرآن با «بسم اللّه» از خدا استمداد کردیم و در آخر قرآن نیز به خدا پناه مى‏‌بریم.
 «خنّاس» از «خنوس» به معناى پنهان شدن و عقب نشینى است. شیطان هم خودش مخفى است و هم کارش، اگر وسوسه او علنى باشد بر مردم مسلط نمى‏‌شود، ولى با تظاهر و توجیه در لباس زیبا جلوه مى‏‌کند و موفق مى‏‌شود. حضرت على علیه السلام مى‏‌فرماید: شیطان با ظاهرنمایى حق و باطل را بهم در مى‏‌آمیزد و بدین شکل بر طرفداران خود غالب مى‏‌شود. «فهنا لک یستولى الشیطان على اولیائه»( نهج البلاغه، خطبه 50.)
 حالا که شیطان، خنّاس است، آنقدر مى‏‌رود و مى‏‌آید تا موفق شود، ما هم باید یاد خدا را زیاد کنیم.
 در قرآن بارها از انسان انتقاد شده است که هرگاه گرفتار مى‏‌شود دعا مى‏‌کند و پناهندگى مى‏‌خواهد و همین که خطر رفع شد، گویا ما را نمى‏‌شناسد.( یونس، 11.)
 در این سوره چون وسوسه درون روح و قلب انسان جاى مى‏‌گیرد و با ایمان و عقل و فکر ما بازى مى‏‌کند، سه بار نام خداوند یاد شده است: «ربّ النّاس، ملک النّاس، اله النّاس» اما در سوره فلق که شرور خارج از سینه‏‌هاست، یکبار نام خداوند مطرح است. «ربّ الفلق» آرى خطر انحراف فکرى و تأثیر آن در روح به مراتب بیشتر از خطرات خارجى است و دشمنان فرهنگى و فکرى، از دشمنان نظامى و اقتصادى مرموزتر و خطرناکترند.
 در روایات آمده است که شیطان از قبول توبه انسان از سوى خداوند ناراحت شد. یاران خود را جمع و از آنان استمداد کرد. هر کدام مطلبى گفتند، ولى یکى از آنها گفت: من انسان را وسوسه مى‏‌کنم و توبه را از یادش مى‏‌برم. ابلیس این طرح فراموشى توبه را پسندید.( تفسیر نورالثقلین.)
 حالا که او «ربّ النّاس» است، پس شیوه‏‌هاى تربیتى دیگران را نپذیریم. حالا که او «ملک النّاس» است، پس خود را برده دیگران قرار ندهیم و حالا که او «اله النّاس» است، پس به غیر او دل نبندیم و این تفکر و اعتقاد بهترین وسیله پناهندگى از وسوسه‏‌هاست.
 آنکه در سینه و قلب و روح مردم وسوسه مى‏‌کند، ممکن است از نژاد جن و شیطان باشد یا از نژاد انسان. آرى تطمیع‏‌ها و وعده‏‌ها، امروز و فردا کردن‏‌ها از جمله راههاى وسوسه است.
 وسوسه شیطان نسبت به حضرت آدم و سایر اولیاى خدا در حدّ القا و پرتاب وسوسه است: «فوسوس الیه الشیطان»( طه، 120.)، «القى الشیطان فى امنیّته»( حج، 52.) اما نسبت به عموم مردم، ورود و نفوذ وسوسه در دل و جان آنهاست. «یوسوس فى صدور النّاس» البته نه به شکل سلطه بر دل انسان به گونه‏‌اى که راه گریزى از آن نباشد. زیرا قرآن در آیه‏‌اى دیگر مى‏‌فرماید: «ان الّذین اتقوا اذا مسهّم طائف من الشیطان تذکّروا فاذا هم مبصرون»( اعراف، 201.) هنگامى که شیطان‏‌ها به سراغ افراد باتقوا مى‏‌روند تا از طریق تماس، آنان را وسوسه کنند، آنان متوجه شده و اجازه نفوذ نمى‏‌دهند.
 تکرار کلمه «ناس» در «ربّ النّاس - ملک النّاس - اله النّاس» اشاره به آن است که ربوبیّت، حاکمیّت و الوهیّت خداوند عام است و اختصاص به فرد یا گروه یا نژاد خاصى از بشر ندارد.


 اول «ربّ النّاس» آمد، بعد «ملک النّاس» و سپس «اله النّاس»، شاید به خاطر آن که آنچه به فطرت نزدیکتر و ملموس‏‌تر است، پناهندگى به مربى است: «ربّ النّاس»
 چنانکه کودکان به هنگام خطر اول صداى مادر مى‏‌زنند، سپس کسى که قدرت دارد، «ملک النّاس» و در مرحله بعد سرچشمه رحمت و حیات. «اله النّاس»
 خداوند به نیازهاى انسان و خطراتى که او را تهدید مى‏‌کند آگاه است، ولى شیوه تربیت الهى آن است که انسان نیاز و استمداد و پناهندگى خود را به زبان آورد و فقر و احتیاج را به خود تلقین کند تا روحیه تواضع و تعبّد و تسلیم در او شکوفا شود. «قل اعوذ...»
 به گفته پیامبر اکرم‏‌صلى الله علیه وآله خاطرات و وسوسه‏‌هایى که بى‏‌اختیار بر انسان عارض مى‏‌شود، مادامى که از طرف انسان عملى صورت نگیرد، چیزى بر او نیست. «وضع عن امّتى ما حدّثت به نفسها ما لم یعمل به او یتکلّم»( بحارالانوار، ج 17، ص‏‌54 .).

پیام ها

 1- پیامبر، امین وحى است و چیزى از خود نمى‏‌گوید. «قل»
 2- خطرات به قدرى شدید است که خدا به پیامبرش دستور پناه بردن مى‏‌دهد. «قل اعوذ»
 3- بدون استمداد از خدا، امکان مبارزه با شرور نیست. «اعوذ بربّ النّاس»
 4- گناهکاران نباید مأیوس شوند، زیرا خداوند، پروردگار همه مردم است نه فقط مؤمنان. «ربّ النّاس»
 5 - وقتى پیامبر، به خدا پناه مى‏‌برد، وظیفه ما روشن است. «قل اعوذ بربّ النّاس»
 6- انسان باید خود را تحت تربیت خداوند بداند، «ربّ النّاس» سلطنت و حکومت او را بپذیرد، «ملک النّاس» و او را معبود خود قرار دهد. «اله النّاس»
 7- انسان بى‏‌ایمان، به قدرت و جمعیّت و قومیّت و ثروت خود پناه مى‏‌برد، ولى مردان خدا به پروردگار و پادشاه و معبود هستى پناهنده مى‏‌شوند. «ربّ النّاس - ملک النّاس - اله النّاس»
 8 - بالاترین خطرها پنهان‏‌ترین آن‏‌هاست که وسوسه درونى باشد. «من شرّ الوسواس الخنّاس» «والحمدللّه ربّ العالمین»
این پایگاه متعلق به مرکز فرهنگی درس‌‏‌هایی از قرآن می‌‏‌باشد

و اخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

 

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


تفسیر نگاشت سورة الفاتحة آیات ٣و4


الرَّحْمنِ‌ الرَّحِیمِ‌*مَالِکِ‌ یَوْمِ‌ الدِّینِ‌*


(خداوندی که) مالک روز جزاست. *(خداوندی که) بخشنده و بخشایشگر است (و رحمت عام و خاصش همگان را فرا گرفته).


واژه نگاشت:

«الرَّحْمنِ»: و «الرَّحِیمِ». هر دو صیغه مبالغه‌اند و صفت (الله) می‌باشند.

«مَالِکِ»: متصرّف. صاحب. خداوند. بدل یا صفت بشمار است. «الدِّینِ»: جزا. داوری. آئین.

لفظ «دین» در معانى گوناگون به کار رفته است:

الف: مجموعه‌ى قوانین آسمانى. «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»

ب: عمل و اطاعت. «لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ»

ج: حساب و جزا. «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»

 

پیش نگاشت:


*خداوند رحمت را برخود واجب کرده است، «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»  و رحمت او بر همه چیز سایه گسترده است. «و رحمتى وسعت کلّ شى‌ء»

*همچنین پیامبر و کتاب او مایه رحمتند، «رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ»  آفرینش وپرورش او براساس رحمت است و اگر عقوبت نیز مى‌دهد از روى لطف است.

*بخشیدن گناهان و قبول توبه ‌ى بندگان و عیب‌پوشى از آنان و دادن فرصت براى جبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهربانى اوست.

*مدیریت عالم هستی با "رحمت" است.«یا من سبقت رحمته غضبه»
*مالکیّت خداوند، حقیقى است و شامل احاطه و سلطنت است، ولى مالکیّت‌هاى اعتبارى، از سلطه‌ى مالک خارج مى‌شود و تحت سلطه‌ى واقعى او نیست. «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»


*با آنکه خداوند مالک حقیقى همه چیز در همه وقت است، ولى مالکیّت او در روز قیامت و معاد جلوه‌ى دیگرى دارد؛

  • در آن روز تمام واسطه‌ها واسباب نسبت به کفار قطع مى‌شوند. «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ»

  • نسبت‌ها و خویشاوندى‌ها نسبت به کفار از بین مى‌رود. «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ»

  • براى کفار مال و ثروت و فرزندان، سودى ندارند. «لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ»

  • بستگان و نزدیکان نیز فایده‌اى نمى‌رسانند. «لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ»

  • نه زبان کفار، اجازه عذر تراشى دارد و نه فکر آنها، فرصت تدبیر. تنها راه چاره لطف خداوند است که صاحب اختیار آن روز است.

سوال:

*«یوم الدّین» در قرآن به معناى روز قیامت است که روز کیفر و پاداش مى‌باشد. «یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ» مى‌پرسند روز قیامت چه وقت است؟


قرآن در مقام معرّفى این روز، مى‌فرماید: «ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ. یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ»  (اى پیامبر!) نمى‌دانى روز دین چه روزى است؟ روزى که هیچ کس براى کسى کارآیى ندارد وآن روز تنها حکم و فرمان با خداست.

*«مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» نوعى انذار و هشدار است، ولى با قرار گرفتن در کنار آیه‌ى‌ «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» معلوم مى‌شود که بشارت و انذار باید در کنار هم باشند. نظیر آیه شریفه دیگر که مى‌فرماید: «نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ» به بندگانم خبر ده که من بسیار مهربان و آمرزنده‌ام، ولى عذاب و مجازات من نیز دردناک است. همچنین در آیه دیگر خود را چنین معرّفى مى‌کند: «قابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقابِ»  خداوند پذیرنده‌ى توبه مردمان وعقوبت کننده‌ى شدید گناهکاران است.

*در اوّلین سوره‌ى قرآن، مالکیتَ خداوند عنوان شده است، «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» و در آخرین سوره، مَلِکیت او. «مَلِکِ النَّاسِ»

 

نکته ها و پیام ها:

۱ - خداوند رحمان (داراى رحمت گسترده) و رحیم (مهربان) است(الرحمن الرحیم)

۲ - همه موجودات برخوردار از رحمت گسترده خداوند هستند(الرحمن)

۳ - خداوند به همه بندگان مهربان است(الرحیم)

۴ - تدبیر هستى بر اساس رحمت الهى است(رب العالمین. الرحمن الرحیم) توصیف خداوند به رحمانیت و رحیمیت، پس از بیان تدبیر جهان هستى به دست او، بیانگر برداشت فوق است.

۵ - رحمانیت و رحیمیت خدا، دلیل اختصاص ستایشها به اوست(الحمد للّه رب العلمین.الرحمن الرحیم) «الرحمان الرحیم» نیز مانند «رب العالمین» به منزله دلیل براى «الحمد للّه» است; یعنى، چون خداوند رحمان و رحیم است، شایسته ستایشها مى باشد.

۶ - تدبیر و تربیت باید همراه با مهربانى و عطوفت باشد(رب العلمین. الرحمن الرحیم)

7- همچنان که تعلیم نیازمند رحم و مهربانى است، «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» تربیت و تزکیه نیز باید بر اساس رحم و مهربانى باشد. «رَبِّ الْعالَمِینَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»

8 - خداوند، مالک و فرمانرواى روز قیامت است(ملک یوم الدین) «مِلْک» در «مالک یوم الدین» ملک حقیقى است ; یعنى، وابستگى وجودى که لازمه آن تسلط کامل و همه جانبه مالک بر مملوک است. قابل ذکر است که «یوم الدین» هم مى تواند مفعول براى «مالک» باشد و هم مى تواند ظرف براى آن گرفته شود و در صورت دوم مفعول، کلمه اى همانند «الامور» خواهد بود; یعنى: مالک الامور فى یوم الدین. به هر تقدیر برداشت فوق از آن استفاده مى شود.

9 - حسابرسى در روز قیامت و کیفر و پاداش دهى در آن روز، به دست خدا و در اختیار اوست(ملک یوم الدین)

10 - برپایى قیامت و قرار دادن روز جزا براى جهانیان، جلوه اى از رحمت خداوند است(الرحمن الرحیم. ملک یوم الدین) مطرح کردن مسأله قیامت پس از بیان رحمت الهى، اشاره به برداشت فوق دارد.

11 - بر پایى قیامت پرتوى از ربوبیت خدا بر جهان هستى است(رب العلمین ... ملک یوم الدین) برداشت فوق از ارتباط «مالک یوم الدین» با «رب العالمین»، استفاده شده است.

12 - روز قیامت، روز کیفر و پاداش است(ملک یوم الدین) «دین» در اینجا به معناى جزا (کیفر و پاداش) و یا حساب است، و هر دو بازگشت به یک معنا دارند.

13 - مالکیت خدا بر روز جزا و فرمانروایى او در آن روز، دلیل اختصاص ستایشها به اوست(الحمد للّه ... ملک یوم الدین) «مالک یوم الدین» نیز مانند اوصاف گذشته به منزله دلیل براى «الحمد للّه» است.

 

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

نکته هایی در باره آیه :"بسم الله الرحمن الرحیم"


-         "بِسم"بِ+اسم ،کارم را با نام خدا آغاز می کنم نه به نام چیز دیگری و نه به فرمان دل یا کسِ دیگری

-         اسم دارای دو ریشه ،از سُمُوّ به معنای برتری و عُلُو و یا از ریشه وَسَمَ به معنای علامت و نشانه

-         الله: اسم خاص (علم)از اِلاه بر وزن فِعال مصدری است به معنای مفعول یعنی "مالوه"به معنای معبود 

و یا از اَلَهَ به معنای واله و حیرت.

-         الرحمن: بر وزن فَعلان ساختار مبالغه دارد به معنای مهر و رحمت بسیار

-         الرحیم:بر وزن فعیل ساختار صفت مُشبِهه دارد و بیانگر دوام و ثبوت دارد به معنای مهر و رحمت همیشگی

 و ثابت

-         بسم الله :

1- یا سخن خداوند برای آموزش مردم است که چگونه کارهای خود راآغاز کنند. 

2- یا خداوند خود گوینده بسم الله باشد بدین معنا که قرآن مظهر اسم"الله"است.

-         قرآن کتابی آغاز شده با نام الله همراه با اعلام مهرورزی و رحمت بر بندگان به صورت عام

(قرآن کتاب مهر و رحمت)

-         لزوم شروع کارها با نام خدا و گفتن بسم الله(قرآن کتاب هدایت است و هادی به رهروان القا می کند 

که کارهای تان را به اسم "الله"آغاز کنید. -آغازتوحیدی امور-)

-         خداوند دارای رحمتی گسترده ومداوم (رحمن،رحیم)

-         موجودات هستی بهره مند از رحمت بی کران خداوند-رحمن-

-         مهربان بودن خداوند به بندگان خود به طور عموم و بی قید و شرط رحمن-

-         دلیل پشت سر هم آمدن رحمان و رحیم با این که هر دو حکایت از رحمت دارند چیست؟ 

رحمانیت در ارتباط با همه مخلوقات ،لیکن توصیف رحیمیت که از آن به مهر ویژه یاد می شود تنها در باره انسان

 و دیگر موجودات مکلف است.(دیدگاههای دیگری نیز وجود دارد)

-         چون خداوند رحمان و رحیم است کارها را با یاد و نام او آغاز کنید

-         انجام امور با نام "الله"مایه جلب و ریزش رحمت خداوند و به کمال رسیدن امور است.

-         قرآن جلوه ای از مهر عمومی و محبت ویژه خداوند(قرآن-هدایت- رحمت)

-         زیر ساخت بنیان هستی رحمت است


  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

 

در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم

سوال:آیا بسم الله الرحمن الرحیم همراه با هر سوره نازل شده است یعنی آیه ای مستقل محسوب می شود یا به صورت جداگانه نازل شده و خداوند یا پیامبر دستور داده است در اول سوره ها قرار داده شود و در واقع جزء آیه نمی باشد ؟اثرو فایده دانستن این سوال چیست؟


علمای شیعه بسم الله الرحمن الرحیم را یکی از آیات سوره و جزء آن به حساب می آورند لذا لازم است در نماز ابتدا سوره را در نظر گرفت و بسم الله را به نیت همان سوره خواند و اگر در اثنای خواندن سوره تغییر آن لازم شد مجددا از بسم الله الرحمن الرحیم شروع کند.


اما بنا بر نظر برخی از علمای اهل سنت «بسم الله» جزء سوره نیست و برای جلوگیری از اختلاف شماره آیات قرآن های چاپ مسلمانان، شیعیان هم بر همان اساس شماره بندی کرده اند. البته برخی قرآن های چاپ ایران در گذشته یک آیه با قرآن های چاپ موجود تفاوت داشت به دلیل آن که بسم الله را به عنوان یک آیه به شمار می آوردند.

 

در میان دانشمندان و علمای شیعه اختلافی در این مساله نیست که بسم الله جزء همه سوره های قرآن است و اصولا ثبت بسم الله در متن قرآن مجید در آغاز همه سوره ها خود گواه زنده این امر است زیرا در متن قرآن چیزی اضافه نشده است و ذکر بسم الله در آغاز سوره ها از زمان پیامبر (ص)تا کنون معمول بوده است . حتی اکثریت قاطع اهل سنت نیز بسم الله را جزء سوره می دانند .

 دارقطنی از علمای اهل سنت به سند صحیح از علی ع- نقل می کند که مردی از آن حضرت پرسید : السبع المثانی چیست ؟ فرمود : سوره حمد است . عرض کرد : سوره حمد شش آیه است . فرمود : بسم الله الرحمن الرحیم نیز آیه ای از آن است .


معاویه بن عمار از یاران حضرت صادق ع- می گوید : از امام پرسیدم : هنگامی که به نماز می ایستم بسم الله را در آغاز حمد بخوانم ؟ فرمود : بله ، باز پرسیدم : هنگامی که حمد تمام شد و سوره ای بعد از آن می خوانم بسم الله را با آن بخوانم ؟ باز فرمود : بله .


بیهقی محدث مشهور اهل سنت با سند صحیح از ابن عباس جنین نقل می کند : استرق الشیطان من الناس اعظم آیه من القرآن بسم الله الرحمن الرحیم ؛ شیطان بزرگ ترین آیه قرآن یعنی بسم الله الرحمن الرحیم را از مردم دزدید ( اشاره به این که در آغاز سوره ها آن را نمی خوانند . ) . گذشته از این سیره مسلمین همواره بر این بوده که هنگام تلاوت قرآن ، بسم الله را در آغاز هر سوره ای می خواندند و به نقل متواتر نیز ثابت شده که پیامبر ص- آن را نیز تلاوت می کرد و چگونه ممکن است چیزی جزء قرآن نباشد و پیامبر و مسلمانان هواره آن را ضمن قرآن بخوانند و بر آن مداومت کنند .

اما این که بعضی احتمال داده اند که بسم الله آیه مستقلی باشد که جزء قرآن است ولی جزء سوره ها نیست احتمال بسیار سست و ضعیفی است زیرا مفهوم و محتوای بسم الله نشان می دهد که برای آغاز و ابتدای کاری است نه این که خود یک مفهوم و معنای جدا و مستقل داشته باشد . در حقیقت این جمود و تعصب شدید است که ما بخواهیم برای ایستادن بر روی حرف خود هر احتمالی را مطرح کنیم و آیه ای همچون بسم الله را که مضمونش فریاد می زند سر آغازی است برای بحث های بعد از آن ، آیه مستقل و بریده از ما قبل بپنداریم .


 تنها ایراد قابل ملاحظه ای که مخالفان در این رابطه دارند این است که می گویند در شمارش آیات سوره های قرآن ( به جز سوره حمد ) معمولابسم الله را یک آیه حساب نمی کنند بلکه آیه بعد از آن را اولین آیه قرار می دهند . پاسخ این سوال را فخر رازی از علمای اهل سنت به روشنی داده است و می گوید : هیچ مانعی ندارد که بسم الله در سوره حمد به تنهائی یک آیه باشد و در سوره های دیگر قرآن جزئی از آیه اول باشد . بنا بر این مثلا در سوره کوثر بسم الله الرحمن الرحیم انا اعطیناک الکوثر همه یک آیه محسوب می شود . به هر حال مساله آن قدر روشن است که می گویند یک روز معاویه در دوران حکومتش در نماز جماعت بسم الله را نگفت ، بعد از نماز جمعی از مهاجرین و انصار فریاد زدند :

اسرقت ام نسیت ؟ آیا بسم الله را دزدیدی یا فراموش کردی ؟

( ر. ک : تفسیر نمونه ، ج 1 ، ص 17 )


  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

Image result for ‫تفسیر سوره حجرات‬‎



آیه 6 سوره حجرات


یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ


اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهى از روى ناآگاهى آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید.


واژه شناسی:

فاسق: اسم فاعل از ریشه فسق ثلاثی مجرد از فَعَلَ یَفعُلُ- به معنی بدکاری که از انجام دادن گناهان و زشتی های پرهیزی ندارد- کسی که از مسیر حقیقت و صلاح بیرون شده است- متجاوز و کسی از مرز شریعت عبور می کند- کسی که برابر دستورات قرآن و سنت یقینی عمل نمی کند.

این واژه به همراه مشتقات آن و در قالب های گوناگون 54 بار در موضوعات و مصادیق مختلف به کار رفته است.

نَبَاٍ:(نَبَاَ ینبئ ُ تنبیئاً و تنبئِةً) به معنی خبرو گزارش مهم و قابل توجه و این واژه به همراه قالب ها و مشتقات آن 80 بار در قرآن تکرار شده است.

شان نزول:

بر اساس روایات متعدّد از طرق شیعه و سنّى، این آیه درباره ولیدبن عقبه نازل شده است. زیرا پیامبر او را براى جمع‏آورى زکات از قبیله بنى مصطلق اعزام داشت، امّا از آنجا که میان او و این قبیله در دوران جاهلیّت، خصومتى شدید بود، هنگامى که اهل قبیله به استقبال او مى‏آمدند، گمان کرد که به قصد کشتن او آمده‏اند. لذا جلوتر نرفت و نزد پیامبر بازگشت و خبر داد که مردم از پرداخت زکات خوددارى کرده‏اند. پیامبر از این خبر ناراحت شد و تصمیم گرفت آنان را گوشمالى دهد. آیه فوق نازل شد و در مورد خبر فاسق دستور تحقیق داد.

روشن است که فسقِ ولیدبن عقبه، از ابتدا روشن نبود و گرنه پیامبر شخص فاسق را به عنوان نماینده خود جهت دریافت زکات اعزام نمى‏کرد، بلکه پس از دروغى که ولید در مورد سرباز زدن قبیله بنى‏المصطق از پرداخت زکات گفت، این آیه فسق او را آشکار ساخت تا پیامبر و مؤمنان بر اساس خبر او عمل نکنند.

امام حسین‏علیه السلام در احتجاجى که با ولید بن عقبه داشت فرمود: به خدا سوگند من تو را در دشمنى‏ات با علىّ‏بن ابى‏طالب‏علیهما السلام ملامت نمى‏کنم، زیرا خداوند، على را مؤمن و تو را فاسق خوانده است. سپس آیه فوق را تلاوت کردند.

نکته ها:

1-    مومنان وظیفه دارند گزارش های رسیده از اشخاصی که صداقت شان محرز نیست را بررسی کرده و به صرف خبر و گزارش وی اکتفا نکنند.

2-    وجوب بررسی صدق خبر فاسق منوط به مهم بودن آن است (وجوب تبین و روشن و شفاف سازی خبر در خصوص اخبار مهم و سرنوشت ساز)

3-    اخبار شخص عادل که صداقت او محرز شده است از تبین و فحص و جستجو بی نیاز است.

4-    ضرورت هوشیاری و احتیاط جامعه در برابر اخبار مهم اجتماعی

5-    وجود روحیه فسق و عصیانگری دارای تاثیر منفی در تشخیص ها و گزارش های فرد فاسق

6-    اعتماد به اخبار و گزارش های فاسقین و افراد بی بند وبار بدون تحقیق و بررسی خطر های زیانباری به دنبال دارد

7-    ترتیب اثر دادن به خبر فاسق بدون جستجو و تفحص کاری جاهلانه و ندامت بار برای جامعه است

8-    نقش ویرانگر منابع خبری فاسق و فاسد در مناسبات و امنیت جوامع

9-    لزوم دقت و احتیاط در زمینه امور مرتبط به سرنوشت مردم و امنیت جامعه

10-ضرورت بررسی اخبار مهم صرف نظر از گزارش دهنده و مخبر آن

11-جامعه صدر اسلام در معرض خطر از ناحیه گزارش ها و اخبار دروغین فاسقان

 

نکته های تکمیلی:

سؤال اول :

 در این آیه دستور تحقیق و بررسى آمده، ولى درآیه ‏ى 12 همین سوره، تجسّس، حرام شمرده شده است، آیا مى ‏شود تحقیق و تفحّص، هم حرام باشد و هم واجب؟

پاسخ: آنجا که تجسّس حرام است، درباره‏ى رفتار شخصىِ مردم است که ربطى به زندگى اجتماعى ندارد، ولى آنجا که واجب است، موردى است که به جامعه مربوط است و مى‏ خواهیم بر اساس آن، اقدام و عملى انجام دهیم که اگر به خاطر احترام فرد، تحقیق و بررسى نکنیم ممکن است جامعه در معرض فتنه و آشوب قرار گیرد.

سوال دوم:

فسق چیست و فاسق کیست؟

«فِسق» در لغت به معناى خارج شدن است و در اصطلاح قرآنى، به خارج شدن از راه مستقیم گفته مى ‏شود. این کلمه در برابر عدالت به کار مى ‏رود و فاسق به کسى گویند که مرتکب گناه کبیره‏اى شود و توبه نکند.

واژه «فِسق»، در قالب‏هاى گوناگون، پنجاه و چهار بار در قرآن آمده و در موضوعات و مصادیق مختلفى به کار رفته است از جمله:

1. در مورد انحراف‏هاى فرعون و قوم او: «انّهم کانوا قَوماً فاسقین»

2. در مورد افراد چند چهره و منافق: «انّ المنافقین همُ الفاسقون»

3. در مورد آزار دهندگان به انبیا و سرکشان از دستورات آنان:«قالوا یا موسى‏ انّا لن‏دخلها... القوم الفاسقین»

4. در مورد کسانى که طبق قانون الهى داورى و قضاوت نمى‏کنند: «و مَن لم یحکم بما اَنزلَ اللّه فَاولئک هم الفاسقون»

5. در مورد حیله گران: «...بما کانوا یَفسقون»

6. در مورد کسانى که وظیفه‏ى مهم امر به معروف و نهى از منکر را رها مى ‏کنند: «اَنجَینا الّذین یَنهَونَ عن السوء و اَخَذنَا الّذین ظلموا... بما کانوا یَفسقون»

7. در مورد کسانى که خانه، تجارت، فامیل و مادّیات را بر جهاد در راه خدا ترجیح مى‏ دهند: «ان کان آبائکم... اَحبّ... واللّه لا یَهدِى القومَ الفاسقین»

8. در مورد گناهان علنى و انحرافات جنسى و شهوت‏رانى ‏هاى ناروا. (قرآن به قوم لوط که گناه را در مجالس علنى و بى ‏پروا انجام مى ‏دادند، لقب فاسق داده است) «رِجزاً من السماء بما کانوا یَفسقون»

9. در مورد بهره‏ گیرى از غذاهاى حرام: «حُرّمت علیکم المَیتَةُ و الدّم... ذلکم فِسق»

10. در مورد تهمت زدن به زنان پاکدامن: «یَرمُونَ المحصنات... اولئک هم الفاسقون»


تحقیق، داروى دردهاى اجتماعى

در طول تاریخ، انبیا با مردم و اجتماعاتى روبرو بوده‏ اند که به انواع بیمارى‏ هاى اجتماعى و اخلاقى مبتلا بوده ‏اند و حتّى امروز با آن همه پیشرفت‏ هاى مهمى که در زندگى بشر شده است، هنوز آن بیمارى ‏ها به قوّت خود باقى است. بیمارى ‏هایى همچون:

تقلید کورکورانه از نیاکان و پیروى از عادات وآداب ورسوم خرافى.

پیروى از خیالات، شایعات، پیشگویى ‏ها و رؤیاهاى بى ‏اساس.

داورى و موضع‏گیرى بدون علم، ستایش یا انتقاد بدون علم و نوشتن و گفتن بدون علم.

داوریى شفابخش براى همه آن بیمارى ‏ها، تحقیق و بررسى است که در این آیه آمده است.

اگر جامعه اهل دقّت و تحقیق و بررسى باشد، همه‏ى این آفات و بلاهاى اجتماعى یکسره درمان مى ‏شود.

مشابه این آیه، آیه 94 سوره نساء است که مى‏فرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا اذا ضربتم فى سبیل اللّه فتبیّنوا و لا تقولوا لمن ألقى الیکم السّلام لستَ مؤمناً تبتغون عرض الحیاة الدنیا فعند اللّه مغانم کثیرة کذلک کنتم من قبل فمَنّ اللّه علیکم فتبیّنوا اِنّ اللّه کان بما تعملون خبیراً» اى مؤمنان! هرگاه در راه خدا گام بر مى ‏دارید و سفر مى ‏کنید، تحقیق و بررسى کنید و به کسى که اظهار ایمان مى ‏کند نگوئید تو مؤمن نیستى و بخاطر به دست آوردن غنائم بى‏ گناهى را نکشید. زیرا نزد خداوند غنائم فراوانى است.

چنانکه در تاریخ آمده است: پس از جنگ خیبر، پیامبرصلى الله علیه وآله شخصى به نام اُسامةبن زید را همراه گروهى از مسلمانان به سوى یهودیانى که در یکى از روستاهاى فدک بودند فرستاد تا آنان را به اسلام یا قبول شرایط ذِمّه و تحت‏الحمایه بودن دعوت نماید، یکى از یهودیان (به نام مِرداس) با شنیدن خبر، اموال و خانواده خود را در پناه کوهى قرار داد و با گفتن «لا اله الاّ اللّه محمّدٌ رَسولُ اللّه» به استقبال مسلمانان آمد. اُسامه به گمان این‏که او از ترس، اسلام آورده و اسلام او واقعى نیست، او را کشت. رسول خدا پس از اطلاع، به شدّت ناراحت شدند و آیه فوق نازل شد.

خبر در اسلام‏

اسلام درباره‏ى چگونگى سخن و نقل خبر تأکیدهاى فروانى کرده است از جمله:

الف) قرآن از کسانى که هر خبرى را مى‏شنوند و نسنجیده آن را نشر مى‏دهند، به شدّت انتقاد کرده و مى‏فرماید: خبر را به اهل استنباط عرضه کنید و اگر حقّانیّت آن ثابت شد، آنگاه آن را پخش کنید.

ب) قرآن براى کسانى که با پخش اخبار دروغ، در جامعه دغدغه ایجاد مى‏کنند، کیفرى سخت معیّن فرموده است.

ج) پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله در سال آخر عمر شریف خود در سفر حج فرمودند: کسانى که خبرهاى دروغى از من نقل مى‏ کنند، زیادند و در آینده زیادتر خواهند شد، هر کس آگاهانه به من نسبت دروغ بدهد، جایگاهش دوزخ است و هر چه از من شنیدید، به قرآن و سنّت من عرضه کنید، پس اگر موافق آن دو بود بپذیرید وگرنه ردّ کنید.

د) امام صادق‏علیه السلام به کسى که خبرهاى دروغى را به پدرش امام باقرعلیه السلام نسبت مى‏داد، لعنت کردند و فرمودند: هر چه از ما شنیدید، اگر شاهد و گواهى از قرآن یا سایر سخنان ما بر آن پیدا کردید، بپذیرید وگرنه نپذیرید.

ه) امام رضاعلیه السلام فرمودند: سند سخنان ما، قرآن و سنّت رسول‏ خداصلى الله علیه وآله است.

و) یکى از مهم‏ترین علوم اسلامى، علم رجال است که براى شناخت خبر صحیح از غیر صحیح، افرادى را که حدیث نقل مى‏کنند، مورد ارزیابى و بررسى قرار مى‏دهد.

منابع:

تفسیر نمونه

تفسیر نور

تفسیر المیزان

کتب لغت و قاموس اللغه

 

 

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

Image result for ‫تفسیر سوره حجرات‬‎


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ*یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ

إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ*


به نام خدای بخشاینده مهربان*ای کسانی که ایمان آورده اید، بر خدا و، پیامبر او پیشی مگیرید و از خدابترسید، زیرا خدا شنوا و داناست


 شأن نزول :

ابن کدینة الاودى گوید: مردى از امیرالمومنین على علیه السلام درباره این آیه پرسید که براى چه کسى نازل شده است؟ فرمود: درباره دو نفر از قریش نازل گردیده است.(2)
و نیز گویند: درباره دو طایفه بنى عدى و بنى تمیم نازل شده که نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده بودند و در مقابل حجره پیامبر ایستاده و با صداى بلند آواز می دادند و مى‏ گفتند: یا رسول الله بیرون بیا که تو را ببینیم. وقتى که پیامبر از حجره بیرون آمد و با آنان مشغول صحبت گردید. در راه رفتن از پیامبر جلوتر مى‏ رفتند و هنگام صحبت با یکدیگر با صداى بلند همدیگر را می خواندند و بر رسول خدا صلی الله علیه و آله به لفظ یا محمد خطاب مینمودند سپس این آیه نازل گردید.(3)

   
از طریق ابن جریج از ابن ابى ملیکه روایت شده که عبدالله بن زبیر به او خبر داده و گفته است که طائفه بنى تمیم نزد پیامبر آمده بودند و می خواستند تا یکى از میان ایشان از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله به سمت امیر برگزیده شود. ابوبکر یک نفر را که نام وى قعقاع بن معبد بود بدین منظور پیشنهاد نموده و اختیار کرده بود و عمر بن الخطاب فرد دیگرى را که نام وى اقرع بن حابس بود بدین منظور پیشنهاد نموده و برگزیده بود. در این میان ابوبکر به عمر گفت: آیا مقصود تو از این انتخاب مخالفت با من بوده است؟
عمر در جواب گفت: مراد من از این انتخاب مخالفت با تو نبود سخنان این دو نفر به مشاجره لفظى کشیده شد و صداهاى خود را در حین مشاجره بلند کرده و با آواز بلند با یکدیگر سخن مى‏ گفتند. سپس در چنین موقعى این آیه نازل گردید.(4)
شأن و نزول مذکور درباره آیه دوم این سوره نازل شده است.(5)
حسن بصرى گوید: عده‏ اى در روز عید قربان قبل از نماز عید و پیش از آن که پیامبر اقدام به ذبح بنماید. عمل قربانى و ذبح را انجام دادند سپس این آیه نازل شد و از طرف پیامبر به آنان دستور داده شد تا عمل ذبح را اعاده نمایند.(6)
و نیز گویند: مردى قبل از نماز عید اقدام به ذبح نموده بود سپس این آیه نازل گردید.(7) عائشه گوید: عده‏ اى یک روز قبل از ماه رمضان به عنوان یوم الشک روزه گرفته بودند و پیش از آن که پیامبر روزه بگیرد، اقدام به روزه گرفتن نموده بودند سپس این آیه نازل شد.(8)
مقاتل بن حیان گوید: پیامبر بیست و هفت تن را به سرکردگى منذر بن عمرو الانصارى به تهامه فرستاد. اینان وقتى که به بئرمعونه رسیدند قومى از مشرکین بنى عامر به آنان برخوردند. ایشان را بکشتند سه نفر موفق به فرار شدند و به سوى مدینه آمدند که پیامبر را از این موضوع باخبر سازند چون به دروازه مدینه رسیدند، دو نفر از قبیله بنى عامر را دیدند که از نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله مى‏ آمدند.
این دو نفر را به تلافى مشرکین بنى عامر به قتل رسانیدند و البته این کشتن بدون دستور و اجازه رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است و پیامبر را از کار آنان خوش نیامد و این آیه نازل گردید.(9)


شان نزول یعنی چه؟!

1-هر گاه به مناسبت جریانی درباره شخص و یا حادثه ای ، خواه در گذشته یا حال یا آینده و یا درباره فرض احکام ، آیه یا آیاتی نازل شود ، همه این موارد را شان نزول آن آیات می گویند، مثلا می گویند که فلان آیه درباره عصمت انبیا یا عصمت ملائکه یا حضرت ابراهیم یا نوح یا آدم نازل شده است که تمامی این ها را شان نزول آیه می گویند.
اصطلاح دیگری در علوم قرآن وجود دارد، به نام سبب نزول که بیش تر مفسران میان این دو ( شان نزول و سبب نزول ) فرقی قائل نیستند. اما شان نزول اعم و سبب نزول اخصّ است .
تعریف سبب نزول به حادثه یا پیش آمدی می گویند که متعاقب آن ، آیه یا آیاتی نازل شده باشد . آن پیش آمد، باعث و موجب نزول گردیده است. (10)
2- هر آیه ای از قرآن شان نزول نداشته و در واقعه خاصی نازل نشده، بلکه تعداد محدود و کمی از آیات نسبت به کل قرآن شان نزول دارد . بیش تر آیات بدون اینکه واقعه خاصی پیش آمده باشد، بر پیامبر نازل شده اند.
داستان های پیامبران هم هر مقطعش در یک زمان برای آثار تربیتی که داشته ، بر پیامبر نازل شده، چون قرآن کتاب تاریخ محض نبوده ، همه آن را در یک جا و به ترتیب از اول تا آخر شرح نداده، بلکه در هر مقطع به قسمتی که پیام مناسب آن مقطع را داشته، اشاره کرده است.
3- می توان از کتاب تفسیری برای آگاهی شان نزول آیات استفاده کرد. از جمله تفسیر نمونه آیت الله مکارم شیرازی ذیل آیات خصوصا شروع سوره ها مراجعه نمائید. بسیار مناسب است . کتاب های غیر تفسیری هم در این زمینه قابل استفاده وجود دارد :
1- اسباب النزول ،نوشته دکترسید محمد باقر حجتی.
2- اسباب النزول واحدی ،ترجمه اسلامی

------------------------

  پانویس
(2). کتاب الاختصاص از شیخ مفید.

(3). تفسیر على بن ابراهیم.
(4). صحیح بخارى و دیگران از علماء عامه.
(5). تفسیر کشف الاسرار.
(6). تفسیر ابن المنذر و میبدى صاحب کشف الاسرار.
(7). کتاب الاضاحى از ابن ابى الدنیا از عامه.
(8). کتاب الاوسط از طبرانى.
(9). تفسیر کشف الاسرار.

(10)  علوم قرآنی ، محمد هادی معرفت ، ص87 .

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


Image result for ‫تفسیر سوره حجرات‬‎

بسم الله الرحمن الرحیم


برخی مطالب کلی:


1- محل نزول سوره:

از محتوای این سوره که مسائل اخلاقی و برخی از مسائل فقهی را به همراه دارد، معلوم می‌شود که نزول آن در مدینه بود، چون عناصر محوری سُوَر مکّی همان اصول اعتقادی و برهان بر توحید و وحی و نبوّت و رسالت و معاد و امثال اینها هست.


2- نام گذاری سوره:

این سوره به نام «حُجرات» نام‌گذاری شده است، ظاهراً بسیاری از این نام‌ها «عَلَم بالغَلَبَة» است و «عَلَم» رسمی نیست. بعضی از سُوَر «عَلَم» رسمی است؛ نظیر «فاتحة الکتاب»، «یس» یا سُورَی که نام‌های آنها در روایات اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان تَسمیه آمده است، اما بسیاری از این سُوَر «عَلَم بالغَلَبَة» ‌هستند، مثل سوره «انعام», سوره «فیل» و سوره «عنکبوت»؛ یعنی سوره‌ای که جریان فیل در آن مطرح شده است. تفسیرهایی که برای شیعه یا سنّی است و برای قبل از هزار سال است، آنها وقتی می‌خواهند سوره مبارکهٴ «عنکبوت» یا «بقره» را تفسیر کنند، می‌گویند: «فی تفسیرة السورة التی یذکر فیها البقرة». مرحوم سید رضی و سایر آقایانی که در این حدّ از عصر خودشان هستند معمولاً نمی‌گویند تفسیر سوره «بقره»، بلکه می‌گویند «و من السورة التی یذکر فیها البقرة».و این‌جا هم چون کلمهٴ «حجرات» در آیه چهار سوره مبارکهٴ «حجرات» آمده، به نام سوره «حجرات» معروف شده است.


3- برخی عناصر محوری و موضوعات سوره:

- کیفیت رعایت ادب محضر و حضور پروردگار

در کتاب‌های اخلاقی، بسیاری از بزرگان رسالهای نوشتند که رابطه ما با خدا چطور باشد، با خدا چطور حرف بزنیم  و از خدا چه بخواهیم.خدا را با چه نام بخوانیم؟ چه وقت بخوانیم؟ چطور بخوانیم؟

-کیفیت رعایت ادب محضر پیامبر

- تقوی و خویشتنداری

-حکم فقهی اصلاح بین دو گروه از مسلمانان که با هم در جنگ باشند

- اخلاق اجتماعی(پرهیز از گمان بد،کنکاش در زندگی خصوصی دیگران،غیبت)

-مسائل اعتقادی از قبیل اسلام و ایمان

- گزارش رسانی و گزارش گیری

-جامعه ایمانی و برادرانه

-ملاک و معیار ارزشمندی فرد و جامعه

-صفات ذات خداوند از قبیل سمیع،علیم،خبیر،بصیر،قدیر

- علم غیب

- تساوی و برابری انسان ها


  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

"بقیت الله" در قرآن کریم مربوط به کم فروشی است، در روایات مربوط به امام زمان علیه السلام! پاسخ این سؤال یا شبهه‌ی رایج چیست؟


 برای ورود، استناد و نیز تبرک، یکبار این سه آیه را با هم و با دقت بخوانیم و بعد راجع به آن بحث نماییم:

« وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ »

ترجمه: و بسوی «مدین» برادرشان شعیب را (فرستادیم)؛ گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که جز او، معبود دیگری برای شما نیست! پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم‌فروشی نزنید)! من (هم اکنون به حسب ظاهر) شما را در نعمت می‌بینم؛ (ولی من خیرخواه شماهستم و) از عذاب روز فراگیر، بر شما بیمناکم!

« وَیَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ »

ترجمه: (شعیب در ادامه سخنانش به قوم مدین گفت:) و اى مردم! پیمانه و وزن را با عدالت وفا کنید و بر اشیاء مردم عیب مگذارید و از حق آنان نکاهید و در زمین فساد مکنید.

« بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ » (هود علیه السلام، 85 و 86)

ترجمه: آنچه خداوند برای شما باقی گذارده (از سرمایه‌های حلال)، برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید! و من، پاسدار شما (و مأمور بر اجبارتان به ایمان و مسئول عمل خلاف شما) نیستم!

●- بله، همانطور که مشهود است، ظاهر آیه، مربوط به وزن و کیلوی عادلانه در خرید و فروش می‌باشد، ولی هیچ منافاتی با « بَقِیَّتُ اللَّهِ » بودن امام زمان علیه السلام ندارد.

هر قومی به صفت یا صفات ناپسندی مشهور بودند، مانند قوم بنی‌اسرائیل به کفر و لجاجت و دنیاگرایی – یا قوم لوط، به عمل شنیع لواط – یا برخی از قبایل اعراب به دختر کشی ... [چنان که امروزه نیز در سرتاسر دنیا چنین است]. از انحطاط‌های فکری و عملی قوم شعیت نیز به غیر شرک، انواع و اقسام ظلم‌ها بود و از جمله «کم‌فروشی»! پس خداوند متعال به واسطه‌ی پیامبران‌شان، به آنها فرمود که شرک نورزند، خداوند را عبادت و اطاعت کنند، در خرید و فروش وزن و کیلو را رعایت کنند، کم فروشی نکنند، در زمین فساد نکنند، بدانند که خیر در سودی است که خداوند متعال برای آنان باقی می‌گذارد [چه منافع مادی و چه معنوی – چه دنیوی و چه اخروی]، و بالاخره آن که همه بدانند، مربیان و هادیان خیرخواه جوامع، مسئول پذیرش یا عدم پذیرش آحاد آن جوامع نمی‌باشند.

الف – بی‌تردید، هر کلام، متن و گزاره‌ای که تجزیه و مُثله شود، معنا، مفهوم، مقصود، عمق و گستره‌ی خود را از دست می‌دهد.

●- فرض کنید که کسی این آیات را بخواند و بگوید: یک حکایت تاریخی از گفتگوی حضرت شعیب علیه السلام با قوم مدین است و ما به   ربطی ندارد! و حال آن که شرک، غش در معاملات و انواع فساد روی زمین، همچنان وجود دارد.

ب – گاهی یک دستور العملی (قانون، فقه، احکام)، صادر می‌شود، اما هدف و حکمت آن جداگانه به عنوان یک اصل بیان می‌گردد؛ مثل این که بگویند: «در مصرف آب اسراف نکنید، که اسراف، ظلم به خود، جامعه، دیگران و حتی نسل‌های می‌باشد» - حال آیا کسی می‌تواند بگوید: «این اسراف و حکم به ظلم بودن آن، فقط مخصوص به مصرف آب می‌باشد»؟! خیر؛ چرا که اسراف نکردن آب، یک حکم موضوعی بود، اما ظلم بودن اسراف، یک اصل و بیان حکمت آن حکم بود.

ج – در آیات مورد بحث، ابتدا می‌فرماید: « اعْبُدُوا اللَّهَ – خدا را بندگی کنید» و بعد می‌فرماید که در وزن و کیلو، عدالت و قسط را رعایت کنید و نتیجه را متذکر می‌گیرد که «اگر مؤمن هستید، این برای شما خیر است - ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ».

آیا می‌شود گفت: که بندگی خدا، انحصار در پرهیز از کم‌فروشی دارد؟! و یا تنها شاخصه مؤمنین، رعایت در قسط به هنگام خرید و فروش است؟! و یا تنها خیر مؤمنان همین است؟!

***- « بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ »

پس از دعوت به توحید، تذکر این که جز او الهی وجود ندارد، به چند مسئله در خرید و فروش و نیز تمامی تعاملات تأکید نمود؛ فرمود: هم کم‌فروشی نکنید و هم در زمین فساد نکنید. اگر چه کم‌فروشی نیز خودش فساد (تباهی) است، اما یک اصل کلی را بیان داشت و نمی‌توان گفت: «بنابراین، فقط کم‌فروشی فساد است».

پس از این دعوت، تذکرات و احکام حقوقی، به یک اصل اعتقادی اشاره نموده است مبنی بر این که «شما خدا را عبادت کنید، خیر شما در آن چیزی است که او برای شما باقی بگذارد»؛ چرا که آدمی هر گناهی که مرتکب شود نیز به تصور بردن سود و فایده می‌باشد.

حال آیا می‌توان گفت که « خیر ما در هر چیزی هست که خدا برای ما قرار دهد و باقی بگذارد، فقط اختصاص به سود تجاری دارد »؟!

ایمان به خداوند متعال نیز "تجارت" است:

حال اگر کسی می‌خواهد اصرار کند که «خیر، الاّ و لابد موضوع تجاری است»! دقت کند که در این دنیا هیچ کاری نیست که داد و ستد (تجاری) نباشد، حتی ایمان به خداوند متعال و رسول او صلوات الله علیه و آله؛ چنان که فرمود:

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ » (الصف، 10 و 11)

ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! آیا شما را به تجارتی راهنمائی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی می‌بخشد؟! * به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این برای شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید!

حتی اگر کسی دو رکعت نماز با توجه، خشوع و اخلاص هم اقامه کند، باز هم تجارت کرده، چرا که دقایقی از عمر، توجه و قلب خود را هزینه کرده تا در مقابل رشد، کمال و قرب الهی را به دست آورد. و چنان که در آیات بسیاری فرموده که مؤمنان با خداوند متعال معامله می‌کنند و کفار و مشرکان و فاسدان، آیات الهی و حیات پر نعمت اخروی را به بهای اندک متاعی در دنیا می‌فروشند.

کم فروشی‌های معنوی (اعتقادی) و عملی:

بنابراین، درست وزن نکردن، کم‌فروشی، حق مردم را ضایع نمودن، غش در معامله کردن، عیب گذاشتن روی سرمایه‌ها و دارایی‌های مردم و در نتیجه فساد (تباهی) روی زمین، در امور معنوی (اعتقادی) و بالتبع عملی، به مراتب بیشتر از مصادیق اقتصادی و مادی آن می‌باشد.

خداوند متعال فرمود که به پیامبرانش "کتاب" و "میزان" نازل نمود [هر دو نازل شده می‌باشند]، برای چه؟ برای قیام مردم به قسط. پس اگر مردم در معامله‌ی با خداوند سبحان، کم‌فروشی نمی‌کردند؛ از اطاعت رسول خدا صلوات الله علیه و آله روی بر نمی‌گرداندند، کتاب خدا را پشت سر نمی‌گذاشتند، به خاطر بهایی اندک از مال و لذت و شهوت دنیا، امامان علیه السلام را یکی پس از دیگری ترور نمی‌کردند و ...؛ وضعیت این نبود که هست. لذا می‌فرماید: توجه کنند که بازمانده و باقی گذاشته خدا [آخرین امام و حجت الهی] خیر آنان است، البته اگر ایمان دارند: « بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ».

پس، خیر ما در آن چیزی است که خداوند برای ما باقی بگذارد و البته که آخرین امام علیه السلام، مظهر اتمّ " خیری است که خداوند هادی برای ما باقی گذارده است.

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

باید دید که اهداف آنها چه بوده که می‌گویند در تحقق آن موفق نبوده‌اند؟! باید دقت نمود که آیا بشر برای نبوت و رسالت هدف تعیین می‌نماید، یا خداوندی که آنها را به نبوت و رسالت برگزیده است؟!

برخی گمان می‌کنند که هدف انبیا این بوده که تمامی انسان‌های روی زمین را در تمامی اعصار، به کمال انسانیت برسانند – همه عاقل، فهیم، بصیر، مؤمن، متقی و با اخلاق شوند – دیگر هیچ ظلم و ظالمی روی زمین باقی نماند ...؛ و سپس چون می‌بینند که نبوت و رسالت به حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله ختم گردید، اما هنوز جهل، کفر، شرک، نفاق، ظلم، جنایت و ... باقیست، می‌گویند: «پس آنها موفق نبوده‌اند»! و نتیجه می‌گیرند که لابد "مدیریت آنها توأم با نقص و یا دست کم ضعف بوده است" و سپس از همین راه وارد می‌شوند و عصمت و کمال و تأیید الهی را زیر سؤال می‌برند! و یک عده فراتر رفته می‌گویند: پس در اصل خداوند متعال [العیاذ بالله] موفق نشده است و یا به قول فراماسون‌ها و سایر شیطان‌پرست‌ها، ابلیس موفق بوده است! در حالی که خودشان در پذیرش هدایت ضعیف و حتی ناموفق بوده‌اند و گناه‌شان را طبق معمول، به گردن دیگری می‌اندازند. انسان جاهل و متکبر [چون ابلیس لعین]، خود را کامل و بدون خطا می‌بیند و در هر خطایی، گناه را گردن دیگری می‌اندازد. از نظر او، همه ایراد دارند، جز خودش!

●- اما باید دقت کنیم که خداوند متعال در کلام وحی، هدف از بعثت انبیا و رسولانش را چه فرموده و آیا در تحقق این اهداف موفق بوده‌اند و یا خیر؟! به عنوان مثال به چند آیه اشاره می‌گردد:

دعوت به یکتاپرستی:

« فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ » (المؤمنون، 32)

ترجمه: پس در میانشان پیامبرى از خودشان روانه کردیم که خدا را بپرستید جز او براى شما معبودى نیست آیا سر پرهیزگارى ندارید.

انسان، موجودی پرستنده است؛ او ذاتاً فقیر، محتاج و بنده‌ی غیر است؛ عاشق کمال است و هر چه را کمال خود بداند (یا فرض کند)، بدان وابسته‌ی مطلق شده و بندگی‌اش را می‌نماید.

خداوند متعال می‌توانست انسان را (چون سایر موجودات) مجبور بیافریند و به او عقل، وحی، اختیار و قدرت انتخاب ندهد، اما فضیلت انسان بر همین است که می‌تواند بشناسد و انتخاب کند، و با اراده و اختیار خود خداوند سبحان را بندگی نماید. لذا نیاز به هدایت و روشنگری داشت، پس انبیا و رسولان را فرستاد تا آنها به یکتاپرستی و بندگی الله جلّ جلاله دعوت نمایند و همگی در انجام این امر مهم موفق و مؤید بودند.

رسالت علمی و مربی‌گری:

*- « کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ » (الأعراف، 151)

ترجمه: همان طور که در میان شما، فرستاده‌اى از خودتان روانه کردیم، [که‌] آیات ما را بر شما مى‌خواند، و شما را پاک مى‌گرداند، و به شما کتاب و حکمت مى‌آموزد، و آنچه را نمى‌دانستید به شما یاد مى‌دهد.

از اهداف کلی تمامی انبیا و رسولان الهی این بوده که اولاً به مردم "نشانه‌شناسی" یاد دهند تا نشانه (آیه) را به جای صاحب نشانه نپرستند، بلکه از حکمت نشانه‌ها، پی به هدف و مقصد ببرند – ثانیاً راه و روش تزکیه نفس را بیاموزند، چه باید کردها و چه نباید کردهای انسان شدن و به کمال رسیدن را بیاموزند و هر خواهانی را رهبری و هدایت نمایند – ثالثاً وحی را اخذ نموده و کتاب خدا را تعلیم دهند (علم وحی بیاموزند) و هم چنین نور علم را به نور حکمت پرفروغ کنند و بالاخره این که به مردم، بسیاری از آن چه نمی‌دانند را به بیاموزند.

پس تمامی انبیا و رسولان در تحقق این اهداف موفق بوده‌اند. اما وظیفه نداشتند که الزاماً همگان را دانشمند، فرهیخته و والا مقام سازند.

بشارت و انذار:

« وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ » (الکهف، 56)

ترجمه: ما پیامبران را، جز بعنوان بشارت دهنده و انذار کننده، نمی‌فرستیم؛

« وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا » (الفرقان، 65)

ترجمه: و تو را جز بشارتگر و بیم‌دهنده نفرستادیم.

"بشارت"، وعده و امید دادن به نتایج و ثمرات مادی و معنوی اهداف، نیات و کارهای خوب در حیات دنیوی و اخروی می‌باشد و متقابلاً "انذار"، وعید دادن و ترساندن از نتایج و ثمرات کجی در اعتقادات و بدی در رفتارها می‌باشد.

"بشارت و انذار"، دو بال تربیتی هستند، چنان که ما نیز در بیشتر مواضع و رفتارهای خود بدان توجه داریم (یا باید داشته باشیم)، مثل این که می‌گوییم: اگر تحصیل علم کنی، رشد می‌کنی و اگر نکنی، نادانی و بی‌سوادی سبب تحمیل رنج‌های بسیاری بر تو می‌گردند – یا اگر سلامت را رعایت کنی، راحتی تن و روان را در پی دارد و اگر رعایت نکنی، مبتلا به انواع بیماری‌ها و متحمل رنج‌ها و عذاب‌های‌شان می‌گردی!

بدیهی است که آدمی، باید از آخر راهی که می‌رود و نتیجه مواضعی که اتخاذ می‌کند و ثمر کارهایی که انجام می‌دهد، آگاه باشد و خطرات را نیز بشناسد، تا در او انگیزه‌ی حرکت ایجاد گردد و مشتاقانه پیش رود و موانع را نیز کنار بزند.

پس تمامی انبیا و رسولان الهی "مبشر و نذیر" بودند و در انجام این تکلیف خود نیز موفق و مؤید‌ بود‌ه‌اند.

ابلاغ:

« مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ » (العنکبوت، 18)

ترجمه: و بر پیامبر [خدا] جز ابلاغ آشکار [وظیفه‌اى‌] نیست.

رسول، فرستاده‌ی خداوند سبحان است و هدف از ارسال او نیز "ابلاغ" کلام خدا به مردمان می‌باشد. او وظیفه دارد که وحی را اخذ نماید و آن را بسیار روشن، آشکار و فصیح به مردم ابلاغ نماید و در همان راستا با سخن مستدل و عمل صالح، "تبلیغ" نماید.

در قرآن مجید، آیات بسیاری آمده که در آنها تصریح شده است که وظیفه رسولان "ابلاغ" است، نه پذیرش مردمان (مخاطبان)! لذا می‌فرماید: تو ابلاغ کن، اگر نپذیرفتند، تو وکیل و محافظ آنها نیستی: « فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلَاغُ ... - و اگر روی‌گردان شوند (غمگین مباش)، ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار نداده‌ایم» - و یا می‌فرماید که بگویند:

« وَإِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ » (العنکبوت، 18)

ترجمه: [بگو] اگر شما (مرا) تکذیب کنید (جای تعجب نیست)، امت‌هایی پیش از شما نیز (پیامبرانشان را) تکذیب کردند؛ وظیفه فرستاده (خدا) جز ابلاغ آشکار نیست».

قیام به قسط:

« لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ » (الحدید، 25)

ترجمه: به راستى [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و میزان (سنجش حق و باطل) را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند ... .

آن چه که سبب رشد، کمال و سعادت بشر در دنیا و آخرت می‌گردد، رعایت و پیاده کرده عدالت «قسط» در تمامی امور و جوانب زندگی شخصی و اجتماعی او می‌باشد. اما آدمی باید از یک سو حق و باطل و نیز عدل و ظلم را بشناسد و از سویی دیگر چگونگی اجرای آنها را بداند و از سویی دیگر، از قاضی، راهنما و رهبر عادل برخوردار باشد.

پس، خداوند متعال رسولانش را با نشانه‌های روشن عقلی و عینی، فرستاد و به همراه آنان کتاب و نیز میزان را نازل نمود، تا انسان‌ها برای قسط قیام کنند. پس هر که پذیرفت و برای تحقق قسط در خودش، خانواده، جامعه و دنیا کوشید به نور می‌رسد و نور می‌شود؛ و هر که نپذیرفت، به ظلمات ظلم فرو رفته و فرو می‌برد.

مدیریت:

بنابراین، مأموریت انبیا و رسولان الهی اصلاً این نبوده که همه را یکجا جمع کنند، جبراً به اوج آدمیت و فضیلت برسانند و به زور آنها را در دنیا و آخرت سعادتمند نموده و وارد بهشت نمایند. بلکه مأموریت آنها معرفی حق و باطل و روشن کردن مرز آنها بوده است – مأموریت آنها نشان دادن ظلمت و نور بوده است – مأموریت آنها معرفی راه‌کارهای خروج از ظلمات و ورود به نور بوده است – مأموریت آنها نشان دادن راه‌کارهای کنار زدن پرده‌ها ضخیم از روی عقل و زنگارهای کهنه شده از روی قلب بوده است که تا انسانی که می‌خواهد رشد کند، بتواند اوج بگیرد و در جوار حق تعالی به مقام محمود برسد، و این آنها این مأموریت را، آن هم در آن عصر و نسلی که بودند، چنان با مدیریت والایی انجام داده‌اند که هنوز با قوت، صلابت و کامل باقیست و تا ابد راه نجات همین است.

  • سید محمد عبداللهی