سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

صفحه شخصی سید محمد عبداللهی دانش آموخته حوزه و دانشگاه که در سطح خارج فقه و اصول و کارشناسی ارشد دروس کلاسیک را گذرانده و مطالعات مستمری در بیش از چهار دهه بر اساس علایق و انگیزه های شخصی در باره تفسیر، معارف و علوم قرآنی ودارد.

شناسه های ارتباطی با نویسنده و بلاگ در پیام رسان ها

با شماره 09218305249

صفحه قرآنی رحیق در ایتا:

https://eitaa.com/rahighemakhtoom

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۵ دی ۰۲، ۲۲:۲۴ - اصغر جاهدی
    احسنت
  • ۱۵ آذر ۰۲، ۲۳:۴۶ - منتظرالمهدی (عج)
    ممنون
  • ۸ مرداد ۹۷، ۱۲:۰۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
  • ۱ مرداد ۹۷، ۱۸:۴۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
نویسندگان

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تفسیر قرآن» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نگاهی کوتاه به اندیشه های سید قطب در تفسیر فی ظلال القرآن

قلمرو قرآن در دیدگاه سید قطب

سید قطب در تبیین دیدگاه خود نسبت به قلمرو دخالت وحضور دین، درکتاب (خصائص التصور الاسلامی ومقوماته =ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی) می نویسد: دین، مجموعه نظامداری است که خداوند برای تمام عرصه های زندگی بشر تنظیم کرده است، راهی است که تمام فعالیتهای زندگی باید درآن قرار گیرد.

 سید قطب، قرآن را دارای جهان بینی و ایدئولوژی کامل و پاسخگوی همه نیازهای تکاملی جامعه بشری می دانست ومعارف اسلام را در مقوله های ذیل جستجو می کرد.

 1. سازمان اخلاقی، یعنی ریشه های اخلاق و پایه های اساسی و عوامل نگاهدارنده آن درجامعه.

 2. تشکیلات سیاسی و شکل حکومت وخصوصیات آن.

 3. نظام اجتماعی و آنچه در پایداری آن تأثیر دارد.

4. سیستم اقتصادی و فلسفه و تشکیلات آن.

 5. حقوق بین الملل و همبستگی جهانی.

وی معتقد بود: سرانجام، بشریت فرمانبر اسلام خواهد شد وجهان در آینده قلمرو اسلام خواهد گشت... زیرا کلیه لوازم یک زندگی اجتماعی سعادتمندانه، به صورت مقرراتی متین و محکم، پیوسته و غیرقابل انفکاک، دربرنامه آن گنجانیده شده است. [1] او ازتفکیک امور اجتماعی، سیاسی، حقوقی و قوانین جوامع اسلامی از قوانین دین، به شدّت نگران بود واین جداسازی را نقشه بیگانگان به منظور سلطه بر فرهنگ مسلمانان می دانست و برای فراخواندن امّت اسلامی به استقلال فکری وعلمی و سیاسی واجتماعی، درصدد نمایاندن توان وجامعیت دین بود وازاین رو به تدوین کتابها و مقالاتی دراین زمینه همّت داشت، ازآن جمله:

معرکة الاسلام و الرأسمالیة (نبرد اسلام و سرمایه داری)

 العدالة الاجتماعیّة فی الاسلام (عدالت اجتماعی در اسلام)

 فی ظلال القرآن (در سایه قرآن)

دراسات اسلامیة (درسهایی از اسلام)

هذا الدین (این کتاب در حقیقت روش فهم قرآن و اسلام از دیدگاه او بود)

 المستقبل لهذا الدین (آینده در قلمرو اسلام)

خصائص التّصور الاسلامی ومقوّماته (ویژگیها و بنیادهای ایدئولوژی اسلامی)

 الاسلام و مشکلات الحضارة (اسلام و دشواریهای تمدن نوین، ادّعا نامه ای علیه تمدن غرب)

 معالم فی الطریق (نشانه ها و نمایه های دربازشناسی راه) این کتاب در واقع همان چیزی بود که زمینه های محکومیت او را فراهم آورد و به اعدام و شهادت او منتهی شد. [2]

او درکتاب (خصائص التصور الاسلامی و مقوماته) برای ایدئولوژی اسلامی، ویژگیهایی چون: ربانی، ثابت، فراگیر، عملگرا و وحدت گرا بودن را بر شمرده است. [3]

سید قطب با این بینش ها و پیش فهمها به سراغ تفسیر قرآن می رود وبه همین دلیل، نگاه و انتظار او از قرآن با بسیاری از مفسران پیش از او متفاوت است. او قرآن را تنها کتاب عارفان یا عبادتگران یا کتاب علم تجربی یا فلسفی نمی داند ومعتقد نیست که در قرآن ابهامهای طبیعی حل ناشدنی وجود داشته، بلکه قرآن را کتاب (حرکت و پویش) می شناسد، ازاین رو روش تفسیری او به (المنهج الحرکی) یعنی روش انقلابی و پویا معروف شده است. وی می نویسد: ما براین ویژگی قرآن تأکید می کنیم، زیرا به نظر ما ویژگی واقعگرایی و پویایی، مهمترین کلید راهیابی به مفاهیم ومعارف قرآنی و شناخت دیدگاهها واهداف وحی است. [4]

خاتمیت رسالت وجاودانگی قرآن

از جمله پیش فهمهای مفسران قرن چهارده که برنوع نگرش و انتظارات آنان تأثیر به سزایی گذاشته و سید قطب نیز در زمره آنان قرار دارد، موضوع خاتمیت رسالت پیامبر اکرم(ص) وجاودانگی قرآن می باشد؛ زیرا کسی که هستی را حکیمانه و هدفدار می شناسد و به حقانیت وکمال و واقعگرایی وحی معتقد است، هرگاه بداند خداوند، آخرین سخنان را با بشر درمیان گذاشته واز او خواسته است تا برای همیشه به آن سخنان وفا دار ومعتقد بماند و بدانها تکیه کند، از مجموع این باورها، این انتظار سربرمی آورد که پس باید قرآن، به گونه ای باشد که همه نیازها را پاسخ دهد تا بتواند پایدار بماند و مورد اتکا و اعتماد باشد. این است که سید قطب درجستجوی شناخت راز این جاودانگی به موضوع (هماهنگی قرآن با فطرت انسان) می پردازد و تدبّر درآن را گرهگشای این معما می داند ومعتقد است که قبل از رسالت خاتم پیامبران، خداوند هر پیامبری را برای قوم خودش می فرستاد، ولی رسول اکرم را به سوی گروه خاصی نفرستاد، بلکه به سوی (انسان) مبعوث کرد؛ یعنی مخاطب پیامبر، یک جامعه ویا طبقه و نسل و طایفه نبودند، مخاطب او انسان و فطرت انسانی بود. فطرتی که در همه انسانها و درهمه نسلها و عصرها حضور دارد و تغییر نمی پذیرد. [5]

او درمجالی دیگر می نویسد: دراین رسالت، شریعتی آمده است که زندگی انسان را از تمام جنبه ها مورد توجه قرار داده وبرای هرجنبه، برنامه ای دارد. برای اموری که درگذر ایّام، با تغییر زمان ومکان و شرایط، دگرگون می شوند، اصول و قواعدی بیان کرده وبرای آن دسته از امور که ثابت و تغییر ناپذیرند، احکام و قوانینی مشخصی کرده است و دربردارنده همه نیازهای بشری است.) [6]

سید قطب معتقد است که او حتّی یک بار هم درموضوعات اساسی، خود را نیازمند ندیده است که به مطالبی غیراز قرآن وسخنان پیامبر(ص) مراجعه کند، واین اعتقاد را متکی به تجربه ای طولانی و پژوهشی دقیق می داند. [7] اینها باورهایی است که درجای جای تفسیر فی ظلال مشهود است واین تکرار و تأکید، درجهت تثبیت این باور در مخاطبان است که با این انتظار قرآن را بخوانند که کتاب دیروز و امروز و فردای انسان است.

ثبات واصالت وحی و نفی خرد محوری

نویسنده تفسیر (فی ظلال القرآن) در تعیین نسبت میان خرد انسانی ووحی الهی می نویسد: ... واین می طلبد که دین خدا دارای حقیقتی ثابت باشد تا عقل بشری درتمام دست آوردهای خود به آن رجوع کند و با آن میزان بسنجد و صحیح را از نا صحیح باز شناسد، این سخن نادرست است که (دین خدا همواره همان فهم انسان از دین است ! نادرستی این پندار بدان جهت است که اساسی ترین قاعده دین را که همان وجهه ثبات و واقع بینی و واقع نمایی آن است مخدوش می سازد و دستخوش فراز و نشیبهای فهم بشری می داند به گونه ای که دیگر اصلی ثابت برای دین نمی ماند! کسانی که چنین پندارند، پندارشان با سخن کسانی که اساساً دین را ساخته فکر انسان می دانند و وحی را منکرند، تمایز چندانی ندارد! زیرا نتیجه ای همسان دارد.)[8]

وی با این که برای عقل درفهم پیام وحی ومعارف دین ارزش والایی قایل است امّا ازخردگرایی مطلق وعقل محوری، سخت گریزان است و با صراحت هرچه تمامتر تفسیر قرآن براساس پیش فرضها ی عقلی را رد می کند، چه پیش فرضها از نوع مقولات منطقی و فلسفی ومباحث عقلی محض باشد وچه آمیخته ای از تجربه و عقل! او عقل را شاگردی شایسته می داند که دربرابر معلّم وحی، حقّ پوشیدن کسوت استادی و نشستن برکرسی قانونگذاری ندارد.[9]

نفی تسامح و تساهل دینی درنگاه نگران سیّد قطب

 تسامح و تساهل دینی که ره آورد نفوذ فرهنگ غرب و القائات خاورشناسان غیرمسلمان می باشد، چیزی است که دین و وحی را از اصالت و محتوا تهی می سازد و هرگز نباید حتّی کوچکترین دستور و معرفت دینی را از سرتسامح دینی و جلب نظر دین ناباوران کنار نهاد، او می نویسد: (یکی از مقتضیات ختم شریعت همان است که می فرماید: (فاحکم بما أنزل اللّه ولاتتّبع اهوائهم عمّا جائک من الحقّ) (مائده/ 248) یهود برای پذیرش اسلام پیش شرطهایی قایل شدند ولی این آیه به صراحت هرگونه پیش شرطی را جهت پذیرش ایمان نفی کرده است ورضایت نداده است که برای متمایل ساختن گروهی به ایمان، از بخشی باورهای دین دست برداریم.) [10]

سیدقطب به شدّت درباره نقش خاورشناسان و مستشرقان در به تسامح کشاندن مسلمانان و سست کردن باورهای آنان و تفکیک در قلمرو اعتقادات ایشان، هشدار داده و کسانی چون (مونتگمری وات) را مبلّغان تزویر می داند که برای ویران سازی اسلام از دری دیگری وارد شده اند و ضمن ارجگذاری به اصل اسلام، تلاش می کنند که آن را از درون تهی سازند. سید قطب در نقد آرای مونتگمری وات می نویسد:

(او به ما پیشنهاد می کند که باید تمدن غرب را به ناگزیر پذیرا شویم و توصیه می کند شما مسلمانان درمورد فرهنگ خویش باید به گونه ای رفتار کنید که اصل دستاوردهای علمی و متدلوژی غرب را دریافت کرده و قرآن را براساس آن دریافتها تصحیح نمایید. مونتگمری می گوید، مسلمانان با حفظ اعتقاد به حقانیت قرآن باید بپذیرند که برخی از مطالب غیرمهم و ثانوی آن اشتباهات انکارناپذیری دارد!) چنانکه پیداست مشکل مستشرقانی چون مونتگمری این است که قرآن را همسان تورات و انجیل تحریف شده، نگریسته اند و بی آنکه درآن به پژوهش و ادراک پردازند، چشم بسته درباره آن، همان نسخه را نوشته اند که برای کتابهای مقدس خود! ادراک مفاهیم در فضای عمل و عینیت

سید قطب، فقه دین و درک معارف وحی را در فضای راکد و در رواقهای بسته آرای نظری صرف، قابل دستیابی نمی داند وبراین نکته اصرار می ورزد که درک صحیح ازدین تنها درمیدان عمل و جهاد وحضور و سازندگی میسّر است و بس. وی بر اساس این بینش، بیان ویژه ای در تفسیر آیه 122 سوره توبه دارد، آنجا که خداوند می فرماید: (وماکان المؤمنون لینفروا کافة فلولانفر من کلّ فرقة منهم طائفة لیتفقّهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرون) ضرورت ندارد که همه مؤمنان (برای جهاد) کوچ کنند، پس چرا از هرگروهی عده ای کوچ نمی کنند تا تفقه در دین نمایند و آنگاه که بازگشتند قومشان را از نافرمانی پروردگار برحذر دارند.

________________

[1] . سیّد قطب، آینده در قلمرو اسلام، ترجمه سیّد على خامنه اى، 1 ـ 3.

[2] . سیّد قطب، فى ظلال القرآن، 1/30.

[3] . سیّد قطب، ویژگیهاى ایدئولوژى اسلامى /114.

[4] . سیّد قطب، فى ظلال القرآن، 4/2121.

[5] . همان، 2/842.

[6] . همان.

[7] . همان، 3/1422.

[8] . همان، 3/1761.

[9] . همان، 2/807.

[10] . همان، 2/902.

صفحه قرآنی رحیق

@rahighemakhtoom

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

عیب جویی

 

چه ظلمی از این بدتر که انسان با سخنان نیش‌دار، و #تحقیر و عیبجوئی، #قلب مردم با ایمان را که مرکز #عشق خداست بیازارد.

 

عیب رندان مکن که زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت

 

🔹ولَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ.

 

🔸و در میان خودتان #عیب_جویى نکنید.

 

🔹And do not #defame one another.
 (Holy #Quran  49:11)

 

📚 سوره #حجرات / آیه ۱۱

#سوره_حجرات
 

  • سید محمد عبداللهی
  • ۱
  • ۰

سوره فلق

سوره فَلَق صد و سیزدهمین سوره و از سوره‌های مکی قرآن که در جزء سی‌ام جای گرفته است. سوره فلق جزو چهارقل است. خداوند در این سوره به پیامبر(ص) دستور می‌دهد از هر شرّی به خدا پناه ببرد، مخصوصاً از شر تاریکی شب، زنان افسونگر و شر حسودان. برخی از مفسران اهل سنت گویند این سوره هنگامی نازل شد که مردی یهودی، پیامبر(ص) را سِحر کرد و پیامبر به سبب آن بیمار شد. پس از آمدن جبرئیل و نزول سوره فلق و ناس، آیاتی از آن بر پیامبر(ص) خوانده شد و او از بستر بیماری برخاست. برخی از عالمان شیعه به این سخن اشکال کرده‌اند و گفته‌اند سحر و جادو بر پیامبر(ص) اثر نمی‌کند.

سوره فلق و ناس را مُعَوِّذتین گویند؛ چراکه برای تعویذ خوانده می‌شوند. در فضیلت تلاوت سوره فلق، از جمله نقل شده است هر کس دو سوره ناس و فلق را بخواند، مانند آن است که همه کتاب‌های پیامبران الهی را قرائت کرده است. همچنین نقل شده است پیامبر(ص) دو سوره فلق و ناس را محبوب‌ترینِ سوره‌ها نزد خداوند می‌دانست.

معرفی

  • نامگذاری

این سوره را فَلَق نامیده‌اند که از آیه اول آن گرفته شده است.[۱] فلق به معنای صبح و سپیده‌دم است.[۲] نام دیگر این سوره، «مُعَوِّذَة» (پناه بردن) است که از واژه «عوذ: پناه بردن» در آیه اول گرفته شده است.[۳] سوره فلق و سوره ناس را مُعَوِّذَتین گویند. این دو سوره را به دلیل اینکه آنها را در مواقع احساس خطر می‌خوانند، مُشَقشَقَتَین نیز گفته‌اند.[۴]

  • محل و ترتیب نزول

سوره فلق جزو سوره‌های مکی و در ترتیب نزول، بیستمین سوره‌ای است که بر پیامبر(ص) نازل شده است. این سوره در چینش کنونی مُصحَف، صد و سیزدهمین سوره است[۵] و در جزء سی‌ام قرآن جای دارد.

  • تعداد آیات و دیگر ویژگی‌ها

سوره فلق ۵ آیه، ۲۳ کلمه و ۷۳ حرف دارد. این سوره به لحاظ حجمی جزو سوره‌های مُفصَّلات است. سوره فلق جزو چهار قل است، یعنی چهار سوره‌ای که با «قُل» آغاز می‌شوند.[۶]

محتوا

خداوند در سوره فلق به پیامبر(ص) دستور می‌دهد که از هر شرّی به خدا پناه ببرد، مخصوصاً از شر تاریکی شب، شر زنان افسونگر و شر حسودان. بنابر تفسیر المیزان مراد از «النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ» فقط زنان ساحر نیستند بلکه هر شخصی است که سحر و جادو انجام می‌دهد.[۷] به گفته تفسیر نمونه، سوره فلق به پیامبر و مسلمانان تعلیم می‌دهد در برابر هر شری به خدا پناه ببرند و خود را به او بسپارند.[۸]

محتوای سوره فلق[۹]

 

 

 

 

 

 

پناه بردن به خدا از شرّ موجودات

 

 

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نکته دوم: آیه ۲-۵
شروری که باید از آنها به خدا پناه برد

 

 

 

نکته اول: آیه ۱
معرفی خدایی که باید به او پناه برد

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گروه دوم: آیه ۴-۵
شرور انسانی

 

گروه اول: آیه ۲-۳
شرور طبیعی

 

باید به خدایی پناه برد که نیستی را می‌شکافد و موجودات را پدید می‌آورد

   
 

 

 

 

 

 

 

 

 

                     

 

                 

 

نمونه اول: آیه ۴
افراد شرور و زنان افسونگر

 

نمونه اول: آیه ۲
همه موجوداتی که به انسان ضرر می‌زنند

 

             

 

           

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                 

 

             

 

نمونه دوم: آیه ۵
حسودان حیله‌گر

 

نمونه دوم: آیه ۳
تاریکی و ظلمت شب

 

         

 

       

 

 

شأن نزول

درباره شأن نزول این سوره، روایتی در منابع اهل سنت نقل شده است که عالمان شیعه آن را نپذیرفته‌اند.[۱۰] در کتاب «الدر المَنثور» از کتاب‌های تفسیری اهل سنت آمده است مردى یهودى، پیامبر(ص) را سِحر کرد. جبرئیل نزد پیامبر(ص) آمد و مُعَوِّذتین (سوره فلق و ناس) را آورد و گفت مردى یهودى تو را سحر کرده و سحر او در فلان چاه است. پیامبر(ص) علی بن ابی‌طالب را فرستاد تا سِحر را بیاورد؛ سپس دستور داد گره‌هاى آن را باز کند و براى هر گره، یک آیه از مُعَوِّذتین را بخواند. چون گره‌ها باز و این دو سوره تمام شد، پیامبر اسلام(ص) سلامتى خود را باز یافت.[۱۱]

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌نویسد دلیلی وجود ندارد که پیامبر(ص) از نظر جسمی در برابر سِحر و جادو مقاوم باشد و جادو نتواند در بدن او مریضی ایجاد کند؛ بلکه آیات قرآن بر این دلالت دارند که دل و جان، و عقل و اندیشه پیامبر(ص) از سحر و نفوذ شیاطین در امان است.[۱۲]

نظر مفسران درباره سحر و جادو

سید رضی (درگذشته ۴۰۶ق) در تفسیر آیه چهارم سوره فلق (و از شرّ دمندگان افسون در گره‌ها) می‌نویسد: این [آیه] استعاره[۱۳] است و مراد از آن پناه بردن به خدا از شر زنانی است که تصمیم‌های راسخانه مردان را [که از شدت استواری به گره تشبیه شده است] با مکرشان از بین می‌برند و توان آنان را با نیرنگشان سست می‌کنند.[۱۴] برخی از مفسران اهل سنت[۱۵] نیز سحر و چشم زخم را نپذیرفته‌اند.[۱۶] در عین حال علامه طباطبایی می‌نویسد این آیه و آیه ۱۰۲ سوره بقره نشان می‌دهند قرآن واقعیت‌داشتن سحر و جادو را تصدیق کرده است.[۱۷]

فضیلت و خواص

نوشتار اصلی: فضائل سور

از پیامبر(ص) نقل شده است هر کس دو سوره ناس و فلق را بخواند، مانند آن است که همه کتاب‌های پیامبران الهی را قرائت کرده است.[۱۸] از امام باقر(ع) نیز نقل شده است هر کسی در نماز شب خود، در نماز وَتْر سوره‌های مُعَوِّذَتین (ناس و فلق) و اخلاص را بخواند، به او خطاب شود که ای بنده خدا مژده باد بر تو که خداوند نماز وتر تو را قبول کرد.[۱۹] همچنین نقل شده است پیامبر(ص) دو سوره فلق و ناس را محبوب‌ترینِ سوره‌ها نزد خداوند می‌دانست.[۲۰] در نقلی دیگر از پیامبر(ص) آمده است هر کس سوره‌های توحید و ناس و فلق را هر شب ده مرتبه بخواند، مانند این است که تمام قرآن را قرائت کرده و از گناهانش خارج می‌شود، مانند روزی که از مادر متولد شده و اگر در آن روز یا شب بمیرد، به مرگ شهادت مرده است.[۲۱] در مورد خواص سوره فلق نقل شده است پیامبر(ص) با خواندن مُعَوِّذَتین، امام حسن و حسین (ع) را تعویذ می‌کرده است.[۲۲]

 

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ «1» مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ «2» وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ «3» وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ «4» وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ «5»

بگو: پناه مى‌برم به پروردگار سپیده دم. از شرّ آفریده‌هایش. و از شرّ تاریکى شب، آنگاه که همه جا را فراگیرد. و از شرّ افسون‌گرانى که در گره‌ها مى‌دمند. و از شرّ هر حسود آنگاه که حسد ورزد.

کلمه «فلق» مثل «فجر» به معناى شکافتن است، شکافتن سیاهى شب یا سپیده صبح:

«فالِقُ الْإِصْباحِ» « انعام، 96.»؛ شکافتن دانه درون خاک. «فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى‌» « انعام، 95

مراد از «غاسِقٍ» آغاز شب است که تاریکى را به همراه مى‌آورد. چنانکه در آیه‌اى دیگر مى‌فرماید: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى‌ غَسَقِ اللَّیْلِ» « اسراء، 78»

شاید مراد از «غاسق» هر موجود ظلمت آور باشد که تاریکى‌هاى معنوى را به همراه خود مى‌آورد و گسترش مى‌دهد.

از آنجا که افراد شرور، براى حمله و هجوم و یا توطئه چینى از تاریکى شب استفاده مى‌کنند، لذا به خدا پناه مى‌بریم از شرورى که در شب واقع مى‌شود.

 

«نفاثات» از «نفث» به معناى دمیدن و «عقد» جمع «عقد» به معناى گره است.

در هر چیزى احتمال بروز شرّ وجود دارد، حتى کمالاتى مثل علم و احسان، شجاعت و عبادت نیز آفاتى دارند. آفت علم، غرور؛ آفت احسان، منّت گذاردن؛ آفت عبادت، عُجب و آفت شجاعت، ظلم و تهوّر است.

در آسیب پذیرى سه اصل وجود دارد آمادگى هجوم از سوى دشمن فرصت‌هاى مناسب براى هجوم نظیر تاریکى‌ها وجود حفره‌ها و نقطه ضعف‌ها آرى دشمن به دنبال تاریکى‌ها و حفره‌ها و نقاط ضعف است.

تبلیغات سوء، جوسازى‌ها، سخن چینى‌ها، جاسوسى‌ها و شایعه‌پراکنى‌ها، نمونه هایى از «النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ» است، یعنى مى‌دمند تا محکمات را سست کنند. چنانکه کسانى با وسوسه و شک میان همسران فتنه گرى مى‌کنند «ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ» « بقره، 102

با اینکه هرچه خدا آفریده، خیر است: «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ» « سجده، 7.» لیکن هر چیزى اگر در مسیر صحیح خود قرار نگیرد، شرّ مى‌شود. چنانکه آهن خیر است ولى اگر چاقو شد، امکانِ سوء استفاده از آن وجود دارد. «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ»

«شَرِّ ما خَلَقَ» یعنى شرّ از سوى مخلوقات است، نه از سوى خالق و نه ناشى از خلقت.

پناه بردن به خدا از خطرات، تنها با گفتن «اعوذ» حاصل نمى‌شود، بلکه علاوه بر گفتن، عمل نیز لازم است. چنانکه اهل بیت پیامبر علیهم السلام وقتى مسکین و یتیم و اسیر، اطعام را کردند، گفتند: «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً» « انسان، 10.» ما از روز قیامت مى‌ترسیم که اطعام کردیم. قرآن مى‌فرماید: «فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ» « انسان، 11.» خداوند نیز آنان را از شرّ آن روز نجات داد. پس گفتن‌ «إِنَّا نَخافُ» به تنهایى کارساز نیست، بلکه باید همراه با عمل باشد.

زشت صورتى نزد رسول خدا از زشتى چهره خود شکایت کرد که جبرئیل نازل شد و سلام خداوند را به آن مرد زشت رساند و گفت که خدا مى‌فرماید: «اما ترضى ان احشرت على جمال‌ جبرییل» آیا دوست دارى که در قیامت تو به زیبایى جبرئیل باشى؟مرد شادمان شد و تصمیم گرفت تمام عبادات و مستحبّات را انجام دهد. « بحارالانوار، ج 22، ص 140

***

شرّ مطلق وجود ندارد و خداوند نیافریده است، بلکه چه بسیار امورى که از یک زاویه، شرّ دیده مى‌شوند و زاویه‌اى دیگر خیر. چنانکه مولوى مى‌گوید:

زهر مار، آن مار را باشد حیات‌

لیک آن، آدمى را شد ممات‌

پس بَد مطلق نباشد در جهان‌

بَد به نسبت باشد، این را هم بدان‌

بعضى از سختى‌ها و فشارها، شرّ نیست، بلکه رمز تکامل است. مولوى مى‌گوید:

گندمى را زیر خاک انداختند

پس ز خاکش خوشه‌ها برساختند

بار دیگر کوفتندش ز آسیا

قیمتش افزون و نان شد جان فزا

باز نان را زیر دندان کوفتند

گشت عقل و جان و فهم سودمند

باز آن جان، چون که محو عشق گشت‌

یُعجب الزّراع آمد بعد کشت‌

قرآن سفارش مى‌کند که با همسرانتان خوب رفتار کنید و اگر نسبت به آنان کراهت دارید، چه بسا در کنار آن الطافى نهفته باشد. «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى‌ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً» «2» چنانکه گاهى زن زیبا نیست، ولى مادر فرزندانى بزرگ و برجسته مى‌شود.

بسیار از تلخى‌ها، استعدادهاى ما را شکوفا مى‌کند، حالت صبر و مقاومت را در ما رشد مى‌دهد و دل انسان را خاضع و خاشع مى‌سازد. «لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ» «3»

شب براى مردان خدا، زمان بندگى و عبادت است: «یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ» «4» ولى براى نامردمان، زمان توطئه و تهدید و هجوم است. «مِنْ شَرِّ غاسِقٍ»

سخن و یا حرکتى که روابط و دوستى‌هاى محکم را متزلزل کند، نفّاثات است و باید از آن به خدا پناه برد.

پناه بردن انسان به خدا، مستلزم پناه دادن خداوند است وگرنه فرمان پناه بردن لغو بود.

 

در میان تمام شرور نام سه شرّ در این سوره آمده است:

- شرور پنهان و در تاریکى‌ها. «مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ»

- شرور زبان‌هاى ناپاک. «مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ»

- شرور حسادت‌ها و رقابت‌هاى منفى. «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»

برخى زنان به خاطر زیبایى و لطافت در گفتار، مى‌توانند مردان را در تصمیمات خود سست کنند و مصداق نفّاثات باشند.

یکى از مصادیق نفّاثات، سحر و جادو است و لذا آموزش و عمل آن حرام است.

با اینکه‌ «شَرِّ ما خَلَقَ» شامل تمام شرور مى‌شود، ولى نام سه شرّ را به خاطر اهمیّتى که دارد، جداگانه آورده است. «غاسِقٍ إِذا وَقَبَ‌- النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ- حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»

****

پناه بردن در هر حال لازم است، خواه آنجا که خطر باشد: «شَرِّ ما خَلَقَ» خواه دریافت کمال باشد: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ»  هرگاه قرآن تلاوت مى‌کنى از شرّ شیطان به خداوند پناه ببر.

در سوره فلق، در برابر سه شرّ بیرونى، به یک صفتِ الهى پناه مى‌بریم. (از شرّ غاسق و نفّاثات و حاسد، به صفتِ‌ «بِرَبِّ الْفَلَقِ» پناه بردیم.) اما در سوره ناس به عکس است. در برابر یک خطر درونى، به سه صفت الهى پناهنده مى‌شویم. (از شرّ وسوسه قلب، به صفاتِ‌ «بِرَبِّ النَّاسِ»، «مَلِکِ النَّاسِ» و «إِلهِ النَّاسِ» پناه مى‌بریم.)

بحثى درباره حسادت‌

تلاش براى به دست آوردن کمالاتى که دیگران دارند، غبطه و ارزش است، ولى تلاش براى نابود کردن کمالات دیگران حسادت است. حسادت نشانه کم ظرفیّتى و تنگ نظرى است. اولین قتلى که در زمین واقع شد به خاطر حسادت میان فرزندان آدم بود و اولین گناهى که در آسمان واقع شد، حسادت ابلیس به آدم بود. در حدیث مى‌خوانیم: حسادت ایمان را مى‌خورد آن گونه که آتش هیزم راآنچه بر سر اهل بیت پیامبر علیهم السلام آمد که آنان را کنار زدند، ناشى از حسادت بود و قرآن در آیه 54 سوره نساء مى‌فرماید: چرا به خاطر الطاف و تفضّل خداوند، بر افراد لایق حسادت مى‌ورزند، مگر نمى‌دانند ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت و ملک عظیم دادیم.

حسادت در میان تمام شرور، برجسته‌ترین شرّ است. زیرا حسود نقشه‌ها مى‌کشد و حیله‌ها مى‌کند و مرتکب انواع شرور مى‌شود تا به هدف برسد.

حضرت على علیه السلام مى‌فرماید: «الحسد داء عیاء لا یزال الا بهلک الحاسد او بموت المحسود» حسادت مرض خطرناکى است که جز با مرگ محسود یا هلاکت حسود از بین نمى‌رود.

حسود در واقع به خدا اعتراض دارد و در برابر اراده و حکمت او جهت مى‌گیرد که چرا به او عطا کرده و به من نداده است.

حسود هرگز خیرخواهى و نصیحت نمى‌کند و به خاطر خوى حسادت، از رسیدن خیر خودش به دیگران جلوگیرى مى‌کند.

قرآن، ریشه بسیارى از گناهان را «بغیا» به معناى حسادت دانسته است و امام صادق علیه السلام مى‌فرماید: «ان الکفر اصله الحسد» ریشه کفر حسادت است. چنانکه در برابر پیامبران مى‌گفتند: «أَ بَشَرٌ یَهْدُونَنا»  آیا انسانى مثل ما پیامبر شود و ما را هدایت کند؟

حسود، اهل تواضع و تشکر نیست و هرگز به کمالات دیگران گواهى نمى‌دهد و قهراً مرتکب گناه کتمان حق مى‌شود.

حسود معمولًا منافق است. حضرت على علیه السلام مى‌فرماید: «الحاسد یظهر و ده فى اقواله و یخفى بغضه فى افعاله»  در ظاهر اظهار علاقه مى‌کند ولى در باطن کینه و بغض دارد.

****

منشأحسادت چیست؟

گاهى تبعیض نابجا میان افراد، حسادت آنان را بر مى‌انگیزد.

گاهى مردم توجیه نیستند و شرایط را یکسان مى‌پندارند و همینکه یک برترى و امتیازى دیدند حسادت مى‌ورزند. در حالى که اگر حکمت و دلیل تفاوت‌ها را بدانند آرام مى‌شوند.

حسادت در خاندان نبوت نیز پیدا مى‌شود، همان گونه که در خانه حضرت یعقوب، حسادت فرزندان، آنان را به چاه افکندن برادر وادار کرد.

دامنه حسادت تنها نسبت به نعمت‌هاى مادى نیست، بلکه گاهى نسبت به ایمان افراد حسادت مى‌شود و مى‌خواهند آنان را به کفر برگردانند. «یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً»

روشن است که حسادت، آرزوى نابودى نعمت دیگران است، وگرنه درخواست نعمت از خداوند، حسادت نیست. چنانکه سلیمان از خداوند حکومتى بى نظیر خواست: «مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ»  و حضرت على علیه السلام در دعاى کمیل از خداوند مى‌خواهد که نصیب او بیشتر باشد و قرب او به خداوند نیز بیشتر باشد. و اجعلنى من احسن عبیدک نصیبا عندک و اقربهم منزلة منک ...

براى درمان حسادت باید اینگونه فکر کرد:

دنیا، کوتاه و کوچک است و غصه براى آن ارزشى ندارد.

ما نیز نعمت‌هایى داریم که دیگران ندارند.

نعمت‌ها بر اساس حکمت تقسیم شده است، گرچه ما حکمت آن را ندانیم.

آنکه نعمتش بیشتر است، مسئولیّتش بیشتر است.

بدانیم که حسادت ما بى‌نتیجه است و خداوند به خاطر اینکه بنده‌ى چشم دیدن نعمتى را ندارد، لطف خود را قطع نمى‌کند و فقط خودمان را رنج مى‌دهیم.

 

1- پناه بردن به خدا را باید به زبان جارى کرد. «قُلْ أَعُوذُ»

2- به خاطر زیادى خطرات و اهمیّت آن انبیا نیز باید به خدا پناه برند. «قُلْ أَعُوذُ»

3- اصلاح خود و جامعه، بدون استمداد و پناهندگى به خداوند امکان ندارد. «قُلْ‌أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»

4- چون شرور بر قلب و فکر انسان قفل مى‌زنند، باید به قدرتى پناه برد که شکافنده و شکننده قفل‌ها و موانع باشد. «بِرَبِّ الْفَلَقِ»

5- در دعا با دید وسیع برخورد کنید. «شَرِّ ما خَلَقَ» (همه مخلوقات را در برمى‌گیرد.)

6- در میان همه شرور، شر حسادت، تفرقه افکنى، عهد شکنى و توطئه‌هاى پنهان اهمیّت بیشترى دارد. مِنْ شَرِّ غاسِقٍ‌ ... شَرِّ النَّفَّاثاتِ‌ ... شَرِّ حاسِدٍ

7- دشمن آنقدر مى‌دمد تا تبلیغاتش مؤثّر واقع شود. ( «نفاثات» جمع «نفاثة»، صیغه مبالغه است.)

8- با وسوسه‌ها عقاید سست مى‌شود و حرف اثر مى‌کند. «مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ»

9- حسادت، دارویى جز پناه بردن به خدا ندارد. قُلْ أَعُوذُ ... إِذا حَسَدَ

10- زمینه‌ها زمانى خطرناک است که به فعلیّت در آیند. «حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»

11- حسادت، کم و بیش در افراد هست؛ اقدام عملى بر اساس آن گناه است. «إِذا حَسَدَ»

****

معنی کلمات و عبارات

«أَعُوذُ»: پناه می‌برم. متوسّل می‌گردم. «الْفَلَقِ»: سپیده دم. صبح. از آنجا که به هنگام دمیدن سپیده صبح، پرده سیاه شب می‌شکافد، این واژه به معنی طلوع صبح به کار رفته است. بعضی آن را به معنی خلق، یعنی همه آفریدگان جهان دانسته‌اند. چرا که با آفرینش هستی پرده عدم شکافته شده است و نور وجود آشکار گردیده است، و هر روز و هر ساعت هم با آفرینش و پیدایش هر موجودی پرده نیستی شکافته می‌شود و سیمای هستی سر به در می‌آورد.

نکات آیه

۱ - خداوند، به پیامبر(ص) فرمان داد که خود را در پناه او قرار دهد. (قل أعوذ بربّ الفلق)

۲ - لزوم به زبان جارى کردن استعاذه به خداوند (قل) فعل «قل» گرچه امر به رسول اکرم(ص) است; ولى وجود آن در قرآن، قرینه تعمیم بر دیگران است. این گونه خطاب، از باب استعمال لفظ، در دو مفاد است; بدین صورت که خطاب به فرد معین و خطاب به فرد فرد مردم، هر دو مراد است.

۳ - خداوند، تدبیرکننده صبحدم و صاحب اختیار طلوع فجر است. (بربّ الفلق) «فلق»، به معناى صبح یا فجر است (قاموس). تناسب این کلمه با معناى «فَلْق» (شکافتن)، از این جهت است که طلوع فجر، تاریکى را مى شکافد.

۴ - اشتقاق مخلوقات از یکدیگر، جلوه ربوبیت خداوند بر آنان است. (بربّ الفلق) از جمله معانى «فَلَق»، تمام مخلوقات است (لسان العرب). اطلاق این وصف بر آنها، به خاطر این است که «شقّه شدن» و «شکافتن»، در پیدایش آنها نقشى اساسى دارد.

۵ - توصیف خداوند به «تدبیرکننده صبحدم»، از آداب استعاذه به خداوند (قل أعوذ بربّ الفلق)

۶ - خداوند، آموزنده الفاظ استعاذه به پیامبر(ص) (قل أعوذ بربّ الفلق)

۷ - پیامبر(ص)، در معرض آسیب و خطر و نیازمند امداد الهى (قل أعوذ بربّ الفلق)

۸ - خداوند، بر حفاظت انسان ها از خطرها و آسیب ها توانا است. (قل أعوذ بربّ الفلق)

۹ - برطرف شدن تاریکى با طلوع سپیده دم، نعمتى بزرگ از جانب خداوند (بربّ الفلق)

۱۰ - برطرف شدن تاریکى شب و شکافتن آن با طلوع صبحدم به تدبیر خداوند، دلیل توانمندى او بر نجات انسان ها از حوادث خطرناک (قل أعوذ بربّ الفلق)

۱۱ - توجّه به ربوبیت خداوند و حاکمیت تدبیر او بر نظام هستى، برانگیزاننده انسان به پناه بردن به او و اطمینان بخش و دلگرم سازنده پناهندگان است. (قل أعوذ بربّ الفلق)

روایات و احادیث

۱۲ - «عُقْبة بن عامر قال: قال لى رسول اللّه(ص) اقرء «قل أعوذ بربّ الفلق» هل تدرى ما الفلق؟ باب فى النار إذا فتح سعّرت جهنم;[۲] عُقْبة بن عامر گوید: رسول خدا(ص) به من فرمود: [سوره] «قل أعوذ بربّ الفلق» را بخوان، مى دانى فلق چیست؟ [آن ]درى است در آتش جهنم، هرگاه باز شود جهنم شعلهور مى گردد».

****

معنی کلمات و عبارات

«شَرِّ»: بلا و بدی. «شَرِّ مَا ...»: در اضافه (شَرِّ) به (مَا) این نکته است که پروردگار با این بیان به انسان فهمانده است که هر شرّی از هر مخلوقی صادر و ناشی شود، منتسب و مرتبط به خود آن مخلوق است. شرّ محض هم وجود ندارد و بلکه شُرور نسبی است. آنچه نسبت به تو شرّ است، نسبت به آفریده دیگری خیر است. مثلاً اگر گرگی گوسفند تو را بخورد، این کار نسبت به تو و گوسفند شرّ است و نسبت به گرگ خیر. تفنگ یک حربه دفاعی است؛ نشانه رفتن آن به سوی دشمن خونخواره خیر، و به سوی دوست یا آدم بیگناهی شرّ است.و ... خلاصه خدا هر چیزی را برای کاری و مصلحتی آفریده است و اغلب حکمت و فلسفه آنها از دید ما پنهان است.

نکات آیه

۱ - خداوند، آفریننده موجودات (ما خلق)

۲ - انسان، همواره در خطر آسیب دیدن از بعضى مخلوقات (من شرّ ما خلق)

۳ - خداوند، توانا بر دفع ضرر و جلوگیرى از آسیب دیدن انسان از دیگر موجودات (قل أعوذ ... من شرّ ما خلق)

۴ - استعاذه به خداوند براى مصون ساختن خویش در برابر خطر تمامى مخلوقات، توصیه او به پیامبر(ص) (قل أعوذ ... من شرّ ما خلق)

۵ - شرور، مستند به مخلوقات اند، نه خالق. (من شرّ ما خلق) اضافه «شرّ» به «ما» - که عنوان مخلوقات است - بیانگر استناد شرور به آنها است.

۶ - تشبیه رهایى از شرور، به شکافتن تاریکى (قل أعوذ بربّ الفلق . من شرّ ما خلق)

۷ - آفریننده بودن خداوند، دلیل توانمندى او بر دفع خطر مخلوقات خویش (من شرّ ما خلق) توصیف موجودات خطرآفرین، به این که خداوند خالق آنها است; استدلال بر امکان پذیر بودن رفع خطر آنها از سوى خداوند است.

****

معنی کلمات و عبارات

«غَاسِقٍ»: شب تاریک (نگا: روح‌البیان). «وَقَبَ»: فرا رسید و فرا پوشید.

نکات آیه

۱ - پناه بردن به خداوند از شرور شبانه، به ویژه زمان تاریکى مطلق آن، توصیه الهى به پیامبر(ص) (قل أعوذ ... و من شرّ غاسق إذا وقب) «غَسَق»; یعنى، آغاز تاریکى شب (صحاح) و «وقوب» (مصدر «وقب»)، به معناى داخل شدن در همه چیز است (لسان العرب). مراد از «غاسق إذا وقب»، شب است; زمانى که در همه چیز وارد شده و آن را تاریک سازد (لسان العرب به نقل از فراء). کلمه «غاسق» با فعل «غَسَقَ» (جریان یافت)، از یک ریشه و نشانگر پخش شدن شب بر موجودات است. اسناد شرّ به شب به جهت مناسب تر بودن آن از روز، براى جریان شرور است.

۲ - خداوند، بر حفاظت انسان از مخفى ترین خطرها، توانا است. (و من شرّ غاسق إذا وقب)

۳ - قدرت خداوند بر شکافتن تاریکى شب به وسیله سپیده صبح، دلیل توانمندى او بر خنثى ساختن تهدیدهاى پوشیده و توطئه هاى سرّى و شبانه دشمن (قل أعوذ بربّ الفلق ... و من شرّ غاسق إذا وقب) آیات بعد، قرینه بر این است که مراد از خطرهاى شبانه، برنامه ریزى هاى کاملاً محرمانه دشمن در شب است.

۴ - پیامبر(ص)، مورد تهدید دسیسه ها و نیرنگ هاى فوق سرّى دشمن (قل ... و من شرّ غاسق إذا وقب)

روایات و احادیث

۵ - «عن أبى هریرة عن النبىّ(ص) فى قوله «و من شرّ غاسق إذا وقب» قال: النجم هو الغاسق و هو الثریا;[۱] ابوهریره از پیامبر(ص)، درباره سخن خداوند «و من شرّ غاسق إذا وقب» روایت کرده که فرمود: ستاره «نجم» (پروین)، همان چیزى است که «غاسق» است [یعنى، هنگام تاریکى شدید شب، رؤیت مى شود] و [نام دیگر] آن ثریا است».

۶ - «عن علىّ(ع) انّه قال: «الغاسق إذا وقب» هو اللیل إذا أدبر;[۲] از امام على(ع) روایت شده که درباره «الغاسق إذا وقب» فرمود: یعنى، شب زمانى که پشت کند و برود».

****

معنی کلمات و عبارات

«النَّفَّاثَاتِ»: جمع نَفَّاثَة، دمندگان. مراد سخن‌چینان فساد پیشه است (نگا: جزء عمّ طبّاره، جزء عمّ شیخ محمّد عبده). صیغه مبالغه است و برای مذکّر و مؤنّث به کار می‌رود. دمیدن در گره، کنایه از افسون و جادو است (نگا: تفهیم القرآن). افسونگران رشته‌ها را گره می‌زدند و همراه با مقداری آب دهان به گره‌ها فوت می‌کردند و بدانها می‌دمیدند، و سپس گره‌ها را باز می‌کردند، تا به عامّه مردم نشان دهند که گره پیوند زناشوئی فلان مرد و فلان زن را باز و آنان را از هم جدا ساخته‌اند. نمّامان و سخن‌چینان هم خویشتن را در لباس دلسوزان و دوستداران در پیش اینان و آنان نشان می‌دهند و بدین وسیله پیوندها را سست و گسسته می‌کنند. لذا کار افسونگران و سخن‌چینان به هم شبیه است. «الْعُقَدِ»: جمع عُقْدَة، گره‌ها. مراد پیوندها و رابطه‌های انسانها است؛ از قبیل پیوند زناشوئی، رابطه دوستی، ارتباط مکتبی.

نکات آیه

۱ - زنانى، در عصر بعثت با گره زدن و افشاندن ترشحات دهان بر گره ها، مردم را جادو مى کردند. (النفّ-ثت فى العقد) فعل «نَفَثَ»، زمانى گفته مى شود که شخص ترشحاتى از دهان بیرون افکند (مصباح) و «نَفْث» شبیه دمیدن و کمتر از آب دهان افکندن است (صحاح). حرف «ال» در «النفّاثات»، گرچه براى تعریف جنس است; ولى در مقایسه با «غاسق» و «حاسد» - که نکره آورده شده است - ممکن است به معروف بودن کسانى که «نفّاثة» (افسون گر) بودند، نظر داشته باشد.

۲ - دمیدن در گره ها و رساندن ذرّات آب دهان به آن به شکلى خاص، نوعى جادو و داراى آثارى نامطلوب بر انسان است. (و من شرّ النفّ-ثت فى العقد)

۳ - افسون گران، انسان هایى شرور و آزاردهنده دیگران (و من شرّ النفّ-ثت فى العقد) اضافه شرّ در آیه قبل و بعد، به نکره و در این آیه به معرفه، بیانگر تعمیم شر بودن به تمام کسانى است که «نفّاث» (افسون گر) بودند.

 

۴ - پیامبر(ص)، در معرض خطر از سوى جادوگران و کسانى که با دمیدن در گره هایى مخصوص، درصدد آزار دادن آن حضرت بودند. (و من شرّ النفّ-ثت فى العقد)

۵ - پناه بردن به خداوند از شرّ جادوگران، توصیه اى الهى به پیامبر(ص) (قل أعوذ ... و من شرّ النفّ-ثت فى العقد)

۶ - خداوند، توانا بر ابطال سحر و بى اثر کردن نَفَس جادوگران (و من شرّ النفّ-ثت فى العقد)

****

معنی کلمات و عبارات

«حَاسِدٍ»: حسود. بدخواه. کسی که زوال نعمت دیگران را می‌خواهد (نگا: بقره / نساء / ، فتح / ). یادآوری: در آیه دوم این سوره، خداوند به طور عام دستور می‌فرماید که انسان از شرّ و بلا و اذیّت و آزار همه آفریده‌های شَرور، خویشتن را در پناه خدا دارد، سپس در آیات سوم و چهارم و پنجم به طور خاصّ اشاره به سه منبع عمده شرّها می‌فرماید که عبارتند از: شب تاریک، و سخن‌چینانِ توطئه‌گر، و حسودان بدخواه.

نکات آیه

۱ - حسادت به دیگران، حالتى ناپسند و عملى ساختن آن، شرّآفرین و ضربه زننده به آنان است. (و من شرّ حاسد إذا حسد)

۲ - لزوم پناه بردن به خداوند، هنگام تلاش هاى حسادت آمیز دیگران (و من شرّ حاسد إذا حسد)

۳ - خداوند، بر بى اثر کردن حسد دیگران و مصون ساختن انسان در برابر تلاش هاى عملى حسودان، توانا است. (أعوذ بربّ الفلق ... و من شرّ حاسد إذا حسد)

 

۴ - پناه بردن به خداوند و به زبان جارى ساختن استعاذه به درگاه او، زمینه ساز دور ماندن انسان از آسیب هاى حسودان (أعوذ بربّ الفلق ... و من شرّ حاسد إذا حسد)

۵ - توانایى خداوند بر شکافتن تاریکى ها با سپیده صبح، دلیل قدرت او بر نجات انسان از خطر حسودان (قل أعوذ بربّ الفلق ... و من شرّ حاسد إذا حسد)

۶ - پیامبر(ص)، در معرض ضربه خوردن از سوى فرد یا افرادى که حسادت، آنان را به تلاش هاى شرّآفرین وادار مى ساخت. (قل ... و من شرّ حاسد إذا حسد) نکره بودن «حاسد» - در مقابل معرفه بودن «النفاثات» - مى تواند بیانگر ناشناخته بودن حسودانى باشد که درصدد ضربه زدن به پیامبر(ص) بودند و ممکن است مراد از آن جنس باشد; در آن صورت بر همه حسودان تعمیم خواهد یافت.

۷ - تلاش شدید فردى حسود، براى رساندن شرّ به پیامبر(ص) (و من شرّ حاسد إذا حسد) چنانچه آمدن «حاسد»، براى بیان شدت حسدى باشد که از فرد حسود سر زده بود، ناشناخته بودن او از آیه استفاده نمى شود; مؤید این احتمال شأن نزول آیه شریفه است که در آن آمده: آن فرد «لَبید بن اَعْصَم» نام داشته است.

۸ - خداوند، پیامبر(ص) را به پناه خواستن و امداد طلبیدن از او، در برابر آثار حسادت مردم فرمان داد. (قل أعوذ بربّ الفلق ... و من شرّ حاسد إذا حسد)

۹ - به زبان آوردن آیات سوره «فلق»، از آداب استعاذه به خداوند (قل أعوذ بربّ الفلق ... و من شرّ حاسد إذا حسد)

والحمد لله رب العالمین

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

 Related image

إِیَّاکَ‌ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ‌ نَسْتَعِینُ‌

(پروردگارا!) تنها تو را می‌پرستیم؛ و تنها از تو یاری می‌جوییم.

 

واژه نگاشت:

«إیَّاکَ»: تو را. إیاک نعبد تقدیم مفعول (إیاک) بر فعل (نعبد) دلالت بر حصر دارد.


Image result for ‫شعر در باره ایاک نعبد‬‎

پیش نگاشت:

انسان باید به حکم عقل، بندگى خداوند را بپذیرد. ما انسان‌ها عاشق کمال هستیم و نیازمند رشد و تربیت، و خداوند نیز جامع تمام کمالات و ربّ همه‌ى هستى است. اگر به مهر و محبّت نیازمندیم او رحمان و رحیم است و اگر از آینده دور نگرانیم، او صاحب اختیار و مالک آن روز است. پس چرا به سوى دیگران برویم؟! عقل حکم مى‌کند که تنها باید او را پرستید و از او کمک خواست. نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور دیگران.


در نماز، گویا شخص نمازگزار به نمایندگى از تمام خداپرستان مى‌گوید: خدایا! نه فقط من که همه‌ى ما بنده توایم، ونه تنها من که همه‌ى ما محتاج و نیازمند لطف توایم.


خدایا! من کسى جز تو را ندارم‌ «إِیَّاکَ» ولى تو غیر مرا فراوان دارى و همه هستى عبد و بنده‌ى تو هستند. «إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً» در آسمان‌ها و زمین هیچ چیزى نیست مگر این که بنده و فرمان بردار خداوند رحمان هستند.


جمله‌ «نَعْبُدُ» هم اشاره به این دارد که نماز به جماعت خوانده شود و هم بیانگر این است که مسلمانان همگى برادر و در یک خط هستند.


مراحل پرواز معنوى، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنابراین اوّل سوره‌ى حمد ثناست، آیه‌ى‌ «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» ارتباط و آیات بعد، دعا مى‌باشد.


گفتگو با محبوب واقعى شیرین است، شاید به خاطر همین کلمه‌ «إِیَّاکَ»* تکرار شد.


Image result for ‫شعر در باره ایاک نعبد‬‎
  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


تفسیر نگاشت سورة الفاتحة آیات ٣و4


الرَّحْمنِ‌ الرَّحِیمِ‌*مَالِکِ‌ یَوْمِ‌ الدِّینِ‌*


(خداوندی که) مالک روز جزاست. *(خداوندی که) بخشنده و بخشایشگر است (و رحمت عام و خاصش همگان را فرا گرفته).


واژه نگاشت:

«الرَّحْمنِ»: و «الرَّحِیمِ». هر دو صیغه مبالغه‌اند و صفت (الله) می‌باشند.

«مَالِکِ»: متصرّف. صاحب. خداوند. بدل یا صفت بشمار است. «الدِّینِ»: جزا. داوری. آئین.

لفظ «دین» در معانى گوناگون به کار رفته است:

الف: مجموعه‌ى قوانین آسمانى. «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»

ب: عمل و اطاعت. «لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ»

ج: حساب و جزا. «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»

 

پیش نگاشت:


*خداوند رحمت را برخود واجب کرده است، «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»  و رحمت او بر همه چیز سایه گسترده است. «و رحمتى وسعت کلّ شى‌ء»

*همچنین پیامبر و کتاب او مایه رحمتند، «رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ»  آفرینش وپرورش او براساس رحمت است و اگر عقوبت نیز مى‌دهد از روى لطف است.

*بخشیدن گناهان و قبول توبه ‌ى بندگان و عیب‌پوشى از آنان و دادن فرصت براى جبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهربانى اوست.

*مدیریت عالم هستی با "رحمت" است.«یا من سبقت رحمته غضبه»
*مالکیّت خداوند، حقیقى است و شامل احاطه و سلطنت است، ولى مالکیّت‌هاى اعتبارى، از سلطه‌ى مالک خارج مى‌شود و تحت سلطه‌ى واقعى او نیست. «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»


*با آنکه خداوند مالک حقیقى همه چیز در همه وقت است، ولى مالکیّت او در روز قیامت و معاد جلوه‌ى دیگرى دارد؛

  • در آن روز تمام واسطه‌ها واسباب نسبت به کفار قطع مى‌شوند. «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ»

  • نسبت‌ها و خویشاوندى‌ها نسبت به کفار از بین مى‌رود. «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ»

  • براى کفار مال و ثروت و فرزندان، سودى ندارند. «لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ»

  • بستگان و نزدیکان نیز فایده‌اى نمى‌رسانند. «لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ»

  • نه زبان کفار، اجازه عذر تراشى دارد و نه فکر آنها، فرصت تدبیر. تنها راه چاره لطف خداوند است که صاحب اختیار آن روز است.

سوال:

*«یوم الدّین» در قرآن به معناى روز قیامت است که روز کیفر و پاداش مى‌باشد. «یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ» مى‌پرسند روز قیامت چه وقت است؟


قرآن در مقام معرّفى این روز، مى‌فرماید: «ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ. یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ»  (اى پیامبر!) نمى‌دانى روز دین چه روزى است؟ روزى که هیچ کس براى کسى کارآیى ندارد وآن روز تنها حکم و فرمان با خداست.

*«مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» نوعى انذار و هشدار است، ولى با قرار گرفتن در کنار آیه‌ى‌ «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» معلوم مى‌شود که بشارت و انذار باید در کنار هم باشند. نظیر آیه شریفه دیگر که مى‌فرماید: «نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ» به بندگانم خبر ده که من بسیار مهربان و آمرزنده‌ام، ولى عذاب و مجازات من نیز دردناک است. همچنین در آیه دیگر خود را چنین معرّفى مى‌کند: «قابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقابِ»  خداوند پذیرنده‌ى توبه مردمان وعقوبت کننده‌ى شدید گناهکاران است.

*در اوّلین سوره‌ى قرآن، مالکیتَ خداوند عنوان شده است، «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» و در آخرین سوره، مَلِکیت او. «مَلِکِ النَّاسِ»

 

نکته ها و پیام ها:

۱ - خداوند رحمان (داراى رحمت گسترده) و رحیم (مهربان) است(الرحمن الرحیم)

۲ - همه موجودات برخوردار از رحمت گسترده خداوند هستند(الرحمن)

۳ - خداوند به همه بندگان مهربان است(الرحیم)

۴ - تدبیر هستى بر اساس رحمت الهى است(رب العالمین. الرحمن الرحیم) توصیف خداوند به رحمانیت و رحیمیت، پس از بیان تدبیر جهان هستى به دست او، بیانگر برداشت فوق است.

۵ - رحمانیت و رحیمیت خدا، دلیل اختصاص ستایشها به اوست(الحمد للّه رب العلمین.الرحمن الرحیم) «الرحمان الرحیم» نیز مانند «رب العالمین» به منزله دلیل براى «الحمد للّه» است; یعنى، چون خداوند رحمان و رحیم است، شایسته ستایشها مى باشد.

۶ - تدبیر و تربیت باید همراه با مهربانى و عطوفت باشد(رب العلمین. الرحمن الرحیم)

7- همچنان که تعلیم نیازمند رحم و مهربانى است، «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» تربیت و تزکیه نیز باید بر اساس رحم و مهربانى باشد. «رَبِّ الْعالَمِینَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»

8 - خداوند، مالک و فرمانرواى روز قیامت است(ملک یوم الدین) «مِلْک» در «مالک یوم الدین» ملک حقیقى است ; یعنى، وابستگى وجودى که لازمه آن تسلط کامل و همه جانبه مالک بر مملوک است. قابل ذکر است که «یوم الدین» هم مى تواند مفعول براى «مالک» باشد و هم مى تواند ظرف براى آن گرفته شود و در صورت دوم مفعول، کلمه اى همانند «الامور» خواهد بود; یعنى: مالک الامور فى یوم الدین. به هر تقدیر برداشت فوق از آن استفاده مى شود.

9 - حسابرسى در روز قیامت و کیفر و پاداش دهى در آن روز، به دست خدا و در اختیار اوست(ملک یوم الدین)

10 - برپایى قیامت و قرار دادن روز جزا براى جهانیان، جلوه اى از رحمت خداوند است(الرحمن الرحیم. ملک یوم الدین) مطرح کردن مسأله قیامت پس از بیان رحمت الهى، اشاره به برداشت فوق دارد.

11 - بر پایى قیامت پرتوى از ربوبیت خدا بر جهان هستى است(رب العلمین ... ملک یوم الدین) برداشت فوق از ارتباط «مالک یوم الدین» با «رب العالمین»، استفاده شده است.

12 - روز قیامت، روز کیفر و پاداش است(ملک یوم الدین) «دین» در اینجا به معناى جزا (کیفر و پاداش) و یا حساب است، و هر دو بازگشت به یک معنا دارند.

13 - مالکیت خدا بر روز جزا و فرمانروایى او در آن روز، دلیل اختصاص ستایشها به اوست(الحمد للّه ... ملک یوم الدین) «مالک یوم الدین» نیز مانند اوصاف گذشته به منزله دلیل براى «الحمد للّه» است.

 

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

هر چه از بسم الله گوییم کم شمار

دل ز نام بی شمار یار می گیرد قرار

بسم الله:


سرآغاز همه ی کتاب های آسمانی

سرلوحه گفتار و رفتار همه پیامبران

مایه مبارک شدن و برکت یافتن امور

آرم و نشانه مسلمانی و رنگ الهی دادن به کارها

آیه ای مستقل در همه سوره ها

تاج سوره های قرآن

رمز دوام و ماندگاری کارها

رمز توکل و عشق به خداوند

رمز برون رفت از تکبر و خودخواهی

گام نخست در مسیر بندگی و عبودیت

مایه فرار ابلیس و دست پروردگان او و عدم تاثیرگذاری شیطان

عامل ارزش یافتن امور

موجب انگیزه الهی در انجام کارها

در روایاتی به نیکو نوشتن آن توصیه شده است

بسم الله شامل و برخوردار از اسم اعظم الهی(کلمه جلاله الله در برگیرنده همه اسماء و صفات جمال)


*****

منبع: تفسیر نور حجت الاسلام محسن قرائتی-تفسیر نمونه آیت الله مکارم-تفسیر تسنیم آیت الله جوادی آملی


=======

دعوت به همراهی


کانال قرآنی رحیق مختوم  در پیام رسان ایتا با مباحث معرفتی قرآن شامل تفسیر متنی،صوتی،تصویری- علوم قرآنی-


شگفتی های قرآن و... دوستان ارجمند را به عضویت دعوت می کند.


لینک کانال: https://eitaa.com/rahighemakhtoom

شماره دیتای مدیر کانال: 09218305249


  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

تفسیر نگاشت سوره کوثر آیه 3

 

إِنَ‌ شَانِئَکَ‌ هُوَ الْأَبْتَرُ

(و بدان) دشمن تو قطعاً بریده‌نسل و بی‌عقب است!

بدون شکّ، دشمن کینه‌توز تو بی‌خیر و برکت و بی‌نام و نشان خواهد بود.


واژه نگاشت:

شانِیء:از شَنِءَ ،دشمن،کینه توز- شَنَآن،کینه توزی،دشمنی

الابتر:هرچیزی که بریده و ناقص باشد،دم بریده،مار کوتاه و خطرناک،بی خیر و برکت،آنکه فرزندی ندارد.-بتراء،مونث ابتر بُتر،جمع آن است.

 

شان و سبب نزول:

ابن عباس گوید: درباره عاص بن وائل السهمى نازل شد زیرا روزى پیامبر را در مسجدالحرام دید، وقتى بود که پیامبر از مسجد بیرون مى آمد در باب بنى سهم به او برخورد و با یکدیگر صحبت کردند.

عده اى از صنادید(بزرگان و سرشناسان) قریش نیز در مسجد بودند بعد از اتمام صحبت از عاص پرسیدند با چه کسى صحبت می‌کردى؟ در جواب گفت: با ابن ابتر سخن مى گفتم و موقعى بود که طفلى به نام عبدالله که از خدیجه علیهاالسلام متولد شده بود، وفات یافته بود و عرب جاهلیت به کسى که فرزند ذکور او می‌مرد ابتر مى گفتند سپس این سوره نازل گردید.[ تفاسیر روض الجنان و کشف الاسرار]

شمر بن عطیه گوید: عقبة بن ابى معیط مى گفت: فرزند پسر از براى محمد باقى نمانده روى همین اصل او ابتر است سپس این سوره نازل شد.[ طبرى صاحب جامع البیان.]


نکته ها و پیام ها:

*  تاکیدهای مکرر در آیه"اِنَّ"،"کَ"،"هو"نشان دلداری و اطمینان بخشی یقین آور به پیامبر است که مبادا از سخنان او ناراحت شوی ،دشمن تو خود بی نام و نشان است.

*   یکی از دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله آن حضرت را نسل بریده و آینده اورا خالی از نام و نشان خواند.

*   تداوم نسل پیامبر اسلام از طریق فاطمه سلام الله علیها پوچی پندار دشمنان آن حضرت را در مورد قطع نسل ایشان بر ملا ساخت.

*    خداوند،کسی که با زخم زبان به پیامبر صلی الله علیه و آله ایشان را ابتر خواند دارای آینده ای خالی و عاری از هرگونه خیر و برکت و یاد نیک معرفی کرد.(هو الابتر-بیانگر حصر اضافی که هو تاکید مطلب را می رساند یعنی همان سرزنش کننده خودش بی خیر و برکت و بی نام و نشان است.)

نکته مهم: قطع ذکر و نام نیک لزوما به معنای نداشتن فرزند نیست زیرا چه بسا فرزندانی که مایه نام نیک پدر نشوند و او همچنان ابتر بماند.

* عاص بن وائل دشمن پیامبر و فاقد نیکنامی بود

*    گسترش آوازه پیامبر و بقای نام نیک او و مهجور ماندن نام دشمنان دین در تاریخ بشارت خداوند به آن حضرت و از خبرهای غیبی قرآن است.

*    دشمنان پیامبر اسلام محروم از خوش نامی و نام ماندگار .

یادآوری: شان نزول مخصص آیه نیست و آن را محدود نمی کند. 


  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


تفسیر نگاشت سوره کوثر آیه 1

بِسْمِ للَّهِ لرَّحْمَـنِ لرَّحِیمِ

إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ لْکَوْثَرَ ﴿1 فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَنْحَرْ ﴿2 إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ لْأَبْتَرُ ﴿3


ترجمه:

ما به تو کوثر [= خیر و برکت فراوان‌] عطا کردیم! پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن! (قطعا)دشمنت خود بى‌تبار خواهد بود.

و اما بررسی آیه اول:

إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ لْکَوْثَرَ ﴿1


شان یا سبب فرودآمدن سوره:

روایتی گوید: هنگامی که ابراهیم فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت،مشرکین که به یکدیگر می رسیدند از باب طعنه و سرزنش می گفتند محمد دیشب ابتر شده است.پس این سوره فرود آمد.- تفاسیر ابن المنذر و طبرانى-

یادآوری مجدد: شان نزول ها مفهوم آیه را محدود نمی کنند. در حقیقت فهم آیه را آسان تر می کنند.


واژه نگاشت:

اعطینا: «أعطی» و «إعطاء» از ریشۀ «عَطو»، به معنای دادن چیزی به دیگری،گرفتن و به یکدیگر بخشیدن،است. عطاء هر چند مخصوص به بذل و احسان است، ولى در قرآن هم در بذل و هم در مطلق دادن چیزى به کار رفته است.- واژه "اعطینا" در این قالب همین یک بار در قرآن آمده است.

کوثر:از کثیر «الْکَوْثَرَ»: مبالغه در کثرت است، یعنی خیر و خوبی بی‌نهایت فراوان. بر حروف اصلى «کوثر» (کاف، ثاء و راء)، حرف «واو» اضافه شد تا بر افزون بودن وصف کثرت دلالت کند; این کلمه نام نهرى در بهشت نیز مى باشد (مقاییس اللغة). به مردى که سرور و داراى خیر فراوان باشد «کوثر» گفته مى شود (صحاح) و در معناى آن، عدد فراوان نیز گفته شده است. (مصباح)

وانحر: از ماده «نحر» که مخصوص کشتن شتر است و به معانی زیر نیز از این واژه استفاده شده است.

رو به قبله ایستادن به هنگام نمازاست، چرا که ماده «نحر» به معنى گلوگاه مى باشد، سپس عرب آن را به معنى «مقابله با هر چیز» استعمال کرده است.

بلند کردن دست ها به هنگام تکبیرو آوردن آن در مقابل گلوگاه و صورت است

شانِئَکَ: دشمن کینه توز . از مصدر شنآن به معنی کینه توزی .

اَبتَر: اَبتر به حیوان دم بریده سپس به مناسبت به کسى که نسلى نداشته باشد تا جانشینش شود، مى‌گویند . به روایت ابن‌عبّاس و سُدّى، قریش به مردى که پسرانش مى‌مردند نیز ابتر مى‌گفت.


نکته ها و پیام ها:

*خداوند پیامبر را از خوبی های فراوان برخوردار ساخت.(نگاه کنید به معانی کوثر)

*برخورداری از نسل گسترده ،بشارت خداوند به پیامبر (ص)- اعطی فعل ماضی تحقق حتمی کوثر و نسل فراوان به پیامبر-

*گسترش نسل پیامبر صلی الله علیه و آله از خبرهای غیبی قرآن است.

*خداوند بشارت دهنده پیامبر صلی الله علیه و آله به کوثر بودن فاطمه سلام الله علیها و فراوانی نسل رسول از طریق ایشان.

*تاریخ قطعی زندگانی پیامبر صلی الله علیه و آله که از او پسری نماند گواه بر آن است که تنها مصداق کوثر فاطمه سلام الله علیها است.

*حضرت فاطمه سلام الله علیها خیر کثیر و عطای خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله است.

* خداوند حامی و یاور پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر زخم زبان دشمنان(ان شانئک هوالابتر)

*پیامبر صلی الله علیه و آله خواهان تداوم نسل خویش و در آرزوی داشتن ذریه (لحن بشارت آمیز آیه- انا اعطیناک الکوثر- بیانگر اشتیاق)ایشان به داشتن فرزند است.


دانستنی های مفید:

-         فخر رازی صاحب تفسیر الکبیراز علمای بزرگ اهل سنّت است، می‌گوید واقعاً این کوثر باید زهرا باشد. این کلمه ‌از این عالم سنّی است. «چه نسلی با برکت تر از نسل فاطمه که مثل باقر و صادق و رضا از نسل او هستند»(تفسیر نور؛قرائتی)

-         حضرت خدیجه (س)همسر گرامی رسول خدا(ص) مال کثیر داد، کوثر گرفت. از کثیر بگذرید و به کوثر برسید (تفسیر نور؛قرائتی)

-         بی همتا بودن کلمات سوره کوثر در قرآن


  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


تفسیر نگاشت سوره حجرات آیه 14


قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ ۖ وَإِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ


ترجمه نگاشت:


عربهای بادیه‌نشین گفتند: «ایمان آورده‌ایم» بگو: «شما ایمان نیاورده‌اید، ولی بگویید اسلام آورده‌ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمی‌کند، خداوند، آمرزنده مهربان است.»


واژه نگاشت:

الاعراب: «اعراب» ازکلماتى است که معناى جمعى دارد و مفردى براى آن از نظر لغت عرب نیست; وچنان که ارباب لغت مانند:مؤلف«قاموس»، «صحاح»، «تاج العروس» و دیگران گفته اند; این کلمه تنها به عرب هاى بادیه نشین اطلاق مى شود; و هنگامى که معناى مفرد آن را اراده کنند، همین کلمه را با «یاء نسبت»، به صورت «اعرابى» به کار مى برند. بنابراین، بر خلاف آنچه بسیارى تصور مى کنند «اعراب» جمع «عرب» نیست; بلکه به معناى عرب هاى بادیه نشین است. ولى، در اخبار و روایات اسلامى مفهوم وسیع ترى پیدا کرده و به تعبیر دیگر مفهوم اسلامى آن با منطقه جغرافیایى بستگى ندارد; بلکه با طرز تفکر و منطقه فکرى مربوط است. آنها که دور از آداب و سنن و تعلیم و تربیت اسلامى هستند ـ هر چند شهرنشین باشند ـ اعرابى اند و بادیه نشینان آگاه و آشنا به آداب و سنن اسلامى، اعرابى نیستند و مدنى به شمار مى روند.

آمنا: از مادّه «أمِن» به صورت صیغه «جمع»(۸۷۹ بارمشتقات آن به کار رفته است)

یلتکم: از«لاتَهُ یَلیتُهُ لَیْتاً» یعنى او را منصرف کرد و حقش را ناقص نمود معنى آیه: اگر به خداو رسول اطاعت کنید خدا از ثواب اعمال شما چیزى نکاسته و کم نمى‏ کند.


پیام ها و نکته ها:

·        برخی از بادیه نشینان صدر اسلام با وجود عدم باور قلبی به حقیقت دین مدعی ایمان و باور به آن بودند.

·        برخی از مدعیان به امید برخورداری از امتیاز مومنان در جامعه اسلامی اظهار ایمان می کنند.

·        شناخت سطحی و صوری برخی از بادیه نشینان از ایمان و دین داری

·        بادیه نشینی از عوامل کندی نفوذ فرهنگ و معارف عمیق در میان اعراب

·        پیامبر صلی الله علیه و آله مامور به اعلام رد ایمان بادیه نشینان در عین پذیرش اسلام آنان(قل لا تومنوا)

·        وجود تفاوت واقعی میان اسلام و ایمان

·        حقیقت ایمان دارای مرتبه ای برتر از اسلام

·        ایمان به معنای راهیابی دین در قلب و باور آدمی و اسلام به معنای صرف تسلیم ظاهری و ترک مخاصمه و دشمنی ظاهری با دین است.

·        لزوم بازگذاشتن راه اصلاح و تعالی در عین نقد اندیشه ها و ادعاها

·        رد ادعای ایمان اعراب از سوی خداوند،نمودی از علم او به ژرفای قلب آدمیان

·        تضمین قطعی پاداش اعمال در صورت تسلیم و اطاعت از دستورات خدا و رسول (لا یلتکم من اعمالکم شیئاً)

·        ضایع نشدن کمترین تلاش مومنان در پرتو اطاعت از خدا و رسول

·        اطاعت کامل از خدا و رسول،نمود رهیافت ایمان به قلب

·        تجلی ایمان در اعمال و رفتار انسان( در حالی که بحث از ایمان است می فرماید از اعمال شما نمی کاهد)

·        قلب انسان جایگاه ایمان

·        اطاعت از خدا ورسول امری متلازم و تفکیک ناپذیر

·        خداوند بسیار آمرزنده-غفور- و مهربان-رحیم-

·        اطاعت از خدا و رسول زمینه بخشش لغزش ها

·        پاداش کامل اعمال مومنان جلوه رحمت ویژه و خاص خداوند به اهل ایمان

·        آمرزش و چشم پوشی از لغزش ها جلوه رحمت ویژه الهی به مومنان.


نکته های تکمیلی:


تفاوت اسلام با ایمان‌

1. تفاوت در عمق.

اسلام، رنگ ظاهرى است، ولى ایمان تمسّک قلبى است. امام صادق صلى الله علیه و آله به مناسبت آیه ‌ى‌ «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»  فرمود: رنگ الهى اسلام است، و در تفسیر آیه‌ى‌ «فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‌»  فرمود: تمسّک به ریسمان محکم الهى، همان ایمان است.

2. تفاوت در انگیزه.

گاهى انگیزه ‌ى اسلام آوردن، حفظ یا رسیدن به منافع مادّى است، ولى انگیزه ‌ى ایمان حتماً معنوى است. امام صادق علیه السلام فرمودند: با اسلام آوردن، خون انسان حفظ مى‌شود و ازدواج با مسلمانان حلال مى‌شود، ولى پاداش اخروى بر اساس ایمان قلبى است.

3. تفاوت در عمل.

اظهار اسلام، بدون عمل ممکن است، ولى ایمان باید همراه عمل باشد، چنانکه در حدیث مى‌خوانیم: «الایمان اقرار و عمل و الاسلام اقرار بلاعمل»  بنابراین در ایمان، اسلام نهفته‌ است، ولى در اسلام ایمان نهفته نیست.

در حدیث دیگرى، اسلام، به مسجد الحرام وایمان به کعبه تشبیه شده که در وسط مسجدالحرام قرار گرفته است.

امام باقر علیه السلام فرمود: ایمان، چیزى است که در قلب مستقر مى‌شود و انسان به وسیله آن به خدا مى‌رسد و عمل، آن باور قلبى را تصدیق مى‌کند. ولى اسلام چیزى است که در گفتار و رفتار ظاهر مى‌گردد، گرچه در قلب جاى نگرفته باشد.

4. تفاوت در رتبه.

در حدیث مى‌خوانیم: ایمان، بالاتر از اسلام و تقوا، بالاتر از ایمان و یقین، بالاتر از تقوا است و در میان مردم چیزى کمیاب‌تر از یقین نیست.


  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

نگاشت های تفسیری سوره حجرات آیه 11 حجرات

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَىٰ أَنْ یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَىٰ أَنْ یَکُنَّ خَیْرًا مِنْهُنَّ ۖ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ ۖ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ ۚ وَمَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ.

ترجمه:

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند؛ و نه زنانی زنان دیگر را، شاید آنان بهتر از اینان باشند؛ و یکدیگر را مورد طعن و عیبجویی قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسی پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید؛ و آنها که توبه نکنند، ظالم و ستمگرند!

واژه نگاشت:

یسخر: از سَخِرَ ،اسم آن سُخرِیّ به معنای مسخره و استهزاء کردن

تلمزوا:از ریشه لَمَزَ= عیب بر او نهاد ، او را عقب زد ، او را زد ، با گفتارى آهسته با چشم خود اشاره اى کرد.به معنی آگاه کردن شخص از عیبش نیز آمده است.شمردن عیوب شخص در پیش روی او

تنابزوا:سوم شخص غایب ماضی باب تفاعل،از ریشه  نَبَزَ=لقب بد دادن،بیشتر در القاب بد رواج دارد. نام بردن و صدازدن دیگران با لقب بد است.

القاب:جمع لقب ، مقابل اسم و کنیه بوده و به معنای هر اسمی است که بیانگر مدح و یا ذم باشد، مانند: محمود (پسندیده) و سفّاح (خون ریز). به معنی= اسم، تخلص، صفت، عنوان، کنیه، نام، نعت(فرنام، بَرنام، پاژنام)مانند اسرائیل،فرعون،ذوالنون،امین

فسوق: از ریشه فسق= خروج از طاعت و گرایش به معصیت - بیرون رفتن از بندگی - سرپیچی کردن از فرمان پروردگار ( کلمه فسق به معنای بیرون شدن است، وقتی میگویند : فسقت التمرة که خرما از پوست خود بیرون شده باشد، لذا "فاسق " به کسی می گویند که از بندگی پروردگار بیرون رفته است )...

شان نزول:

چنانچه برخی روایات می گویند:

الف- این آیه درباره صفیه دختر حى بن اخطب زوجه رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل گردیده زیرا عائشه و حفصه او را اذیت مى کردند و شماتت می‌نمودند و به او دختر یهودى خطاب مى کردند. صفیه شکایت نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله برد. پیامبر فرمود: چرا به آن‌ها جواب نمی‌دهى، صفیه گفت: به آن‌ها چسان جواب بگویم. فرمود: هر وقت به تو دختر یهودى خطاب نمودند.به آن‌ها در جواب بگو که پدرم هارون نبىّ اللَّه است و عموى من موسى کلیم اللّه است و شوهر من محمد رسول الله است. بنابراین بچه علت مرا شماتت مى کنید. وقتى صفیه این جواب را به آن‌ها گفت، اظهار داشتند این جواب از گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله است سپس این آیه نازل گردید.( تفسیر على بن ابراهیم.)

ب- ابن عباس گوید: این آیه درباره ثابت بن قیس بن شماس آمد زیرا ثابت را عادت چنین بود که هر وقت به مسجد مى آمد به خاطر سنگینى و کرى گوش خود نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله مى نشست تا کلمات و گفتار پیامبر را به علت کرى گوش خود بشنود. روزى هنگامى که به مسجد آمد چون دیر رسیده بود جاى او را در نزدیکى رسول خدا صلی الله علیه و آله گرفته بودند لذا پاى خود را روى گردن مردم مى گذاشت و با گفتن، تفسّحوا، تفسّحوا (یعنى راه را باز کنید) راه را براى خود باز می‌کرد تا این که جائى در نزد مردى براى خویش مى یابد.آن مرد با مهربانى به ثابت گفت که بنشیند زیرا جاى او مکان خوبى است ثابت چون کر بود. از این حرف برآشفت و خشم گرفت و به مرد مزبور با خشونت گفت: تو پسر آن زن نیستى؟ و او را به مادرش خواند و منظور وى توهین به آن مرد بود مخصوصاً که مادر آن مرد در زمان جاهلیت از فواحش محسوب مى گشت. در این جا آن مرد از زیادى شرم و حیا سر خود را به زیر افکند سپس این آیه نازل گردید.( تفاسیر مجمع البیان و کشف الاسرار.)

یادآوری:شان نزول ها محدود کننده مفهوم آیه نیستند. و بیان برخی مصداق ها و نمونه ها هستند

پیام ها و نکته ها:

-         نهی از اقدام مومنان(مسلمانان)به استهزاء و مسخره کردن یکدیگر(ویژگی جامعه ایمانی)

-         ناسازگاری ایمان با  تمسخر و استهزا گری

-         دوری از تمسخر و استهزای مردم یکی از نشانه های ایمان

-         صلح و صفا و آرامش اجتماعی درگرو پرهیزاعضای جامعه از عیب جویی ،استهزاء ونسبت های زشت و ناپسند

-         وسیله تمسخر قرار دادن مشخصات جسمی و اخلاقی مردم و اقوام (از قبیل جوک ساختن )کاری ناپسند و مورد نهی خداوند

-         توجه به ارزش های وجودی مومنان مانع کوچک شمردن و استهزاء آنان (عسی ان یکونوا خیراً منهم)

-         خودبرتر بینی و غرور ریشه استهزا و تحقیر دیگران- ارزش های دیگران را نادیده نگیرید-

-         ارزش ها و ضوابط اخلاقی عام و فراگیر نسبت به زنان و مردان

-         زنان بیش از مردان در معرض ابتلا به خود بینی و تحقیر و استهزای دیگران (جدا آمدن حکم زنان در قبال قومٌ من قومٍ)

-         زنان همچون مردان دارای نقش در سلامت معنوی یا بیماری اخلاقی در جامعه

-         ممنوعیت طعنه زدن به دیگران و عیب جویی از آنان

-         مومنان به منزله اعضای یک خانواده و یک پیکر و برخوردار از روحی یگانه (ولا تلمزوا انفسکم ضمیر کم در انفسکم قابل تامل است)

-         لطمه و صدمه روحی به دیگران آسیب رساندن به خویشتن است (ولا تلمزوا انفسکم)

-         عیبجویی از دیگران عیبجویی از خود و عیبجو در معرض عیبجویی متقابل

-         عیب جویی از غیر مومنان فاقد حرمت تکلیفی است(انفسکم)

-         برچسب زدن،انگ زدن و نسبت دادن القاب زشت نسبت به یکدیگر ممنوع است.(ولا تنابزوا)

-         نسبت دادن القاب زشت به مومنان موجب فسق و گناه است

-         برخورداری مومن از حرمت و احترام ویژه در پیشگاه خداوند

-         استهزاء و طعن و نسبت های ناروا به مومنان گناه و نیازمند توبه و حلالیت طلبی

-         توبه نکردن از گناه استهزاء و طعن دیگران باعث ورود حتمی انسان در گروه و زمره ستمگران

-         لزوم پرهیز مومنان از حرکت های منفی و برهم زننده برادری ها در جامعه

-         هر حرکت منفی و تهدید کننده اخوت اجتماعی مومنان ظلم و ستمگری است

 

نکات مرتبط:

ریشه‌هاى تمسخر

1. گاهى مسخره کردن برخاسته از ثروت است که قرآن مى‌فرماید: «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ، الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ» «سوره همزه آیه 1و2» واى بر کسى که به خاطر ثروتى که اندوخته است، در پیش رو یا پشت‌سر، از دیگران عیب‌جویى مى‌کند.

2. گاهى ریشه‌ى استهزا، علم و مدرک تحصیلى است که قرآن درباره این گروه مى‌فرماید:

«فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» « غافر، 83» آنان به علمى که دارند شادند و کیفر آنچه را مسخره مى‌کردند، ایشان را فرا گرفت.

3. گاهى ریشه‌ى مسخره، توانایى جسمى است. کفّار مى‌گفتند: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً» « فصّلت، 15» کیست که قدرت و توانایى او از ما بیشتر باشد؟

4. گاهى انگیزه‌ى مسخره کردن دیگران، عناوین و القاب دهان پر کن اجتماعى است. کفّار فقرایى را که همراه انبیا بودند تحقیر مى‌کردند و مى‌گفتند: «ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا» «هود،27» ما پیروان تو را جز افراد اراذل نمى‌بینیم.

5. گاهى به بهانه تفریح و سرگرمى، دیگران به تمسخر گرفته مى‌شوند.

6. گاهى طمع به مال و مقام، سبب انتقاد همراه با تمسخر از دیگران مى‌شود. گروهى، از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله درباره‌ى زکات عیب‌جویى مى‌کردند، قرآن مى‌فرماید: «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ» «توبه،27» ریشه‌ى این انتقاد طمع است، اگر از همان زکات به خود آنان بدهى راضى مى‌شوند، ولى اگر ندهى همچنان عصبانى شده و عیب‌جویى مى‌نمایند.

7. گاهى ریشه‌ى مسخره، جهل و نادانى است. هنگامى که حضرت موسى براى حل اختلاف و درگیرى دستور کشتن گاو را داد، بنى‌اسرائیل گفتند: آیا ما را مسخره مى‌کنى؟ موسى علیه السلام گفت: «أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ» «بقره،67» به خدا پناه مى‌برم که از جاهلان باشم. یعنى مسخره برخاسته از جهل و نادانى است و من جاهل نیستم.

8. گاهى سرچشمه تمسخر، ریاکارى و بهانه‌گیرى و شخصیت‌شکنى است. «یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ» «توبه،79»

یکى از کارهاى مبارک رسول خدا صلى الله علیه و آله پس از بعثت تغییر نام افراد و مناطقى بود که داراى نام زشت بودند. «اسد الغابه ج3ص 76» زیرا نام بد، وسیله‌اى براى تمسخر و تحقیر است.

عقیل، برادر حضرت على علیه السلام بر معاویه وارد شد، معاویه براى تحقیر او گفت: درود بر کسى که عمویش ابولهب، لعنت شده‌ى خداوند است و خواند: «تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ» عقیل فورى پاسخ داد: درود بر کسى که عمّه‌ى او چنین است و خواند: «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» (زن ابولهب، دختر عمّه‌ى معاویه بود.) « بحار، ج 42، ص 112»


  • سید محمد عبداللهی