سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

صفحه شخصی سید محمد عبداللهی دانش آموخته حوزه و دانشگاه که در سطح خارج فقه و اصول و کارشناسی ارشد دروس کلاسیک را گذرانده و مطالعات مستمری در بیش از چهار دهه بر اساس علایق و انگیزه های شخصی در باره تفسیر، معارف و علوم قرآنی ودارد.

شناسه های ارتباطی با نویسنده و بلاگ در پیام رسان ها

با شماره 09218305249

صفحه قرآنی رحیق در ایتا:

https://eitaa.com/rahighemakhtoom

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۵ دی ۰۲، ۲۲:۲۴ - اصغر جاهدی
    احسنت
  • ۱۵ آذر ۰۲، ۲۳:۴۶ - منتظرالمهدی (عج)
    ممنون
  • ۸ مرداد ۹۷، ۱۲:۰۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
  • ۱ مرداد ۹۷، ۱۸:۴۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
نویسندگان

۲ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


هـ. نفی ابهام از قرآن کریم: واژه ابهام در مقابل وضوح و روشنی به کار می رود.

ابهام قرآن کریم به این معنی است که بدون استعانت از قراین و بیانات خارجی نمی توان معانی و مقاصد آن را درک نمود، که این مطلب، اساس نظریه ی «تفسیر در انحصار روایت و نقل» می باشد حال آنکه برخی روایات، از اعتقاد به ابهام قرآن شدیداً منع کرده اند، چنین گفتاری مخالف با ایمان و اعتقاد به واقعیت قرآن معرفی شده است. مثلاً در روایت است: عن أبی جعفر (ع) قال: من قال: «أن القرآن مبهم» فقد کفر

(طباطبایی، 1393: 3 / 87).

یعنی: هر کس بگوید: «قرآن مبهم است» به یقین کافر شده است.

تأمل در مفهوم این روایت و نظایر آن به خوبی می فهماند که گفتن و اظهار نمودن اینکه «قرآن کریم کتابی است مبهم» تا چه اندازه خطرناک و مغایر با اساس ایمان و واقعیت قرآن می باشد. تا آنجا که آن را به عنوان یک گفتار هلاکت بار تلقی کرده اند.

نکته ای که در این روایت باید مورد توجه قرار گیرد، چگونگی ملازمه ی بین اعتقاد به مبهم بودن قرآن و کفر شخص، می باشد. جواب این سؤال را می توان با تدبر در این روایات دریافت. بر طبق این اعتقاد، اگر کسی قرآن کریم را مبهم و نامفهوم بداند، خواه ناخواه آیاتی را که در آنها قرآن با تعابیری چون بیان، نور و لسان مبین معرفی می شود، تکذیب نموده است. وی با چنین اعتقادی، عملاً قرآن کریم را متروک دانسته و در واقع سخن او مستلزم تکذیب قرآن مجید خواهد بود.


نکته ی دیگر اینکه در برخی روایات به جای «من اعتقد أنّ القرآن مبهم» تعبیر «من قال أنّ القرآن مبهم» وجود دارد. این تعبیر حاکی از آن است که نه تنها این اعتقاد بلکه اصولاً ابراز و اظهار این مطلب نیز موجب خطراتی بزرگ خواهد بود که کمترین آن ایجاد فاصله بین توده مردم و قرآن کریم است که با توجه به توصیه های اکید که درباره ی ترغیب مردم به تمسک به قرآن کریم شده است، میزان خطر این اشاعه ی به خوبی معلوم می گردد.


**************

3. دلیل عقلی:

طرفداران مفهوم بودن قرآن کریم در اثبات نظریه ی خود، به جز کتاب و سنت، به دلایل دیگری نیز تمسک نموده اند که از آن جمله دلیل عقلی است. در این قسمت، تحت عنوان «تعطیل قرآن» به بررسی و تحلیل این دلیل می پردازیم.

بی تردید آنچه به عنوان روایات تفسیری در کتب مربوط ضبط شده است، نه تنها برای توضیح و تفسیر کل قرآن کریم، بلکه برای تفسیر قسمت مورد ملاحظه ای از آن نیز کافی نیست. این مطلب را می توان به سهولت و با مراجعه به تفاسیری که اختصاص به جمع آوری روایات تفسیری دارد، دریافت.

بنابراین اگر ما معانی و مقاصد آیات قرآن کریم را جز از راه نقل و روایت، مورد فهم و درک ندانیم و راه تأمل و تدبر را، در فهم قرآن کریم به روی خود ببندیم و ارتباط معانی و مقاصد قرآن را با الفاظ عبارات آن یک نوع ارتباط خاص تعبدی و نا مفهوم بدانیم، درباره ی آیاتی که روایتی در توضیح و بیان معانی آن وارد نشده است، چه نظری باید داشت؟!

بی شک این اعتقاد باعث خواهد شد که سرگشته شویم و قهراً یکی از این دو مطلب را بپذیریم:


1. مقامی که وظیفه ی بیان و توضیح قرآن را به عهده داشته است، در انجام وظیفه ی خود تقصیر یا لااقل قصور کرده است.

در صورتی که کسی مسؤولیت تفسیر قرآن را به عهده نداشته است، باید گفت: این آیات همچنان نامفهوم و مبهم می ماند و تا ظهور معصوم (ع) درک ناپذیر باقی خواهد ماند. اما هر دو مطلب توالی فاسدی را به دنبال دارد. زیرا مطلب اول متضمن نقص رسالت پیامبر (ص) و در حقیقت انکار آن می باشد، لذا قبول این مطلب تکذیب این حقیقت مسلّم است که در حد کفر محسوب می شود.

اما مطلب دوم به جهت نفی مسؤولیت تفسیر قرآن کریم، مطلبی باطل است. این موضوع، در عین تعارض با آیات صریحی که بیان و توضیح قرآن کریم را از وظایف مقام رسالت می شمارد، مستلزم انکار جنبه های جهانی و جاودانی آیین اسلام است.


2. سیره ی مسلمانان:

سیره ی مسلمانان از ادله ی شرعی به شمار می رود. به این معنی که هر گاه از نظر تاریخی ثابت شود مسلمانان متدین اقدام به انجام عملی می نمودند حتی اگر دلیلی مبنی بر جواز شرعی آن عمل در بین ایشان نباشد، روش عملی مسلمانان خود دلیل آن است که این عمل مشروع است. این موضوع حاکی از وجود دلیل شرعی مسلّم بر جواز آن عمل است.

حال باید دید سیره ی مفسران اسلامی در فهم و استخراج معانی قرآن کریم چگونه بوده است و اگر روش ایشان، فهم قرآن کریم از راه تدبر بوده آیا نهی و منعی از آن روش شده است؟ مطالعه ی اجمالی تاریخ تفسیر قرآن کریم و بررسی چگونگی سیر علوم قرآنی در میان مسلمانان، به ویژه در عصر اهل بیت (علیهم السلام)، بیانگر این واقعیت است که دانشمندان اسلامی از عامه و خاصه همواره در مسائل مورد نیاز به قرآن کریم مراجعه می کردند و از آیات قرآن کریم برای حل مشکلات ومعضلات اعتقادی، علمی، اخلاقی و... استفاده می کردند. حتی کسانی که قرآن کریم را بدون دلالت روایات مفهوم نمی دانسته اند به آیات تمسک می نمودند و از آنها برای رد این نظریه استعانت می کردند.

3. سیره و بنای عقلا:

روش و طریقه ای که عقلاً با بینش و فکر صحیح در زندگی و شؤون حیات از آن پیروی می کنند، تا آنجا که نهی و منعی درباره ی آن از ناحیه ی شارع مقدس به ما نرسیده باشد، می تواند در شؤون دینی نیز حجت و دلیل باشد؛ زیرا اگر این روش شرعاً ممنوع بود، می بایست صریحاً از آن نهی نمی شد. به عنوان مثال بنای عقلا در زندگی فردی و اجتماعی خود، بر آن است که سخن فرد راستگو را بپذیرند و به آن ترتیب اثر دهند؛ و وقتی به شرع مقدس رجوع می کنیم، می بینیم که از این روش عقلانی نهی و منعی به عمل نیامده است. در نتیجه می توان در اثبات احکام شرعی از این شیوه پیروی نمود؛ آنچه محدثان مطمئن از منابع وحی نقل می کنند، بپذیریم و طبق آن عمل نماییم.

موضوع «صحت اعتماد به ظواهر الفاظ و عبارات در فهم مقاصد متکلمان» نیز یکی دیگر از بارزترین موارد این قاعده ی کلی و بنای عقلایی است. زیرا روش مردم در فهم و تفهیم مقاصدشان جز این نبوده است که به ظاهر گفتار گوینده توجه نمایند و مقاصد و معانی کلام وی را از طریق قواعد ادبی و دلالت های لفظی و ظاهر قراین موجود به دست آورند. سیره و بنای عقلا، در عصر شارع مقدس مورد نظر بوده است و نه تنها از آن نهی و منعی به عمل نیاورده بلکه خود او هم از این طریق مقاصد خویش را اعلام نموده است. این مطلب درباره ی قرآن نیز، کاملاً صادق می باشد. بی شک قرآن کریم در مقام تفهیم معانی و مقاصد آیات، روش خاصی را ابداع نکرده و برای این کار از همان روش عقلایی پیروی نموده است. زیرا اگر روش قرآن مجید در تفهیم مقاصد خود مغایر با روش عقلایی بود، می بایست با بیانی واضح از اعمال این روش ممانعت می کرد. بنابراین خداوند حکیم برای تفهیم مقاصد و معانی آیات به همان روش عقلایی و معمول اعتماد کرده و برای مخاطبان نیز روشی جز پیروی از روش عقلایی متعارف، معیّن ننموده است.

البته این نکته ی مهم را نباید از نظر دور داشت که آیات قرآن کریم به دلیل دقایقی لفظی و نکات ادبی اعجاز آمیزی که در آن به کار رفته است، از حداکثر ظرفیت الفاظ برای معانی عمیق استفاده کرده است؛ لذا آنچه از راه تأمل و تدبر در آیات به دست می آید، نسبت به ظرفیت معنوی آنها ناچیز است لکن این مطلب با اینکه قرآن کریم را ظواهری باشد تا افراد آگاه به زبان قرآن کریم بتوانند آن را درک کنند منافاتی ندارد.

(عمید زنجانی، 1379: 347-353 با تصرف)

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


ج. استدلال امامان (علیهم السلام) به قرآن کریم:


بسیاری از روایات، به مناسبت های مختلف برای اثبات مطالب و تأیید مقاصد مورد نظر، به آیات تمسّک کرده اند و به عنوان شاهد و دلیل مورد استفاده قرار گرفته اند. حال اگر فهم معانی و مفاهیم آیات قرآن کریم بدون روایات تفسیری امکان نداشت استشهاد و استدلال به آیات از سوی معصومان چگونه می توانست درست باشد؟ زیرا دلیل نزد مخاطب باید روشن تر از مدعای گوینده باشد در غیر این صورت آوردن دلیلی که خود مبهم و نامفهوم است کار لغو و بیهوده ای خواهد بود.
نمونه هایی از این روایات را، که در آنها آیات قرآن کریم به عنوان شاهد و دلیل آورده شده است، در مسائل مختلف می توان یافت.
امام صادق (ع) در پاسخ سؤال زراره که از دلیل صحت مسح به قسمتی از سر سؤال کرده بوده فرمود: «به جهت حرف باء که در آیه ی وضو «وامسحوا برؤوسکم» (مائده: 6) به کار رفته است». (حرّ عاملی، بی تا: 1 / 291)


آن حضرت در آنجا که از پذیرش خبر نمّام، به دلیل فاسق بودن وی، نهی فرمود به آیه ی نبأ استشهاد نمود: «یا أیّها الَّذینَ آمنوا إِن جاءکم فاسقً بنبأٍ فتبیَّنوا». (انصاری، بی تا: 1 / 59)
امام صادق (ع) در بیان دلیل منع از طول دادن جلوس در بیت الخلاء به منظور گوش دادن به غناء، به همین اندازه که به سرعت آن مکان را ترک نکرده است فرمودند: آیا نشنیده ای گفتار خداوند را که فرموده است: «و البصر و الفؤاد کلُّ أُولئکَ کانَ عنه مسؤولاً» (اسراء: 36) یعنی: زیرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرستش واقع خواهند شد.



امام صادق (ع) خطاب به فرزندش، اسماعیل فرمود: «هنگامی که مؤمنان نزد تو بر مطلبی شهادت می دهند، آنان را بپذیر و گفتارشان را تصدیق کن». خداوند می فرماید: «یؤمنُ باللهِ و یؤمنُ للمؤمنینَ». (توبه: 61) (بحرانی، بی تا: 1 / 222)
در موضوعی دیگر، امام صادق (ع) پس از حکم به حلال بودن ازدواج عبد با زنی که شوهرش سه بار او را طلاق داده است، به آیه ی «حتَّی تنکحَ زوجًا غیره» (بقره: 230) «تا آنکه خود را به نکاح همسر دیگری در آورد» استشهاد نمود و فرمود: زیرا اطلاق کلمه ی «زوج» بر «عبد» نیز صادق است. (بحرانی، بی تا: 1 / 222)


امام صادق (ع) درباره ی عددم حلیت ازدواج موقت با زنی که سه بار طلاق داده شده است، به آیه ی «فإن طلَّقها فلا جناحَ علیهما أَن یتراجعا» (بقره: 230) یعنی: پس اگر شوهر دوم آن زن را طلاق داد. در صورت مراجعه گناهی بر او و شوهر اول نیست». استدلال نمودند و فرمودند، در صورتی که در متعه طلاق نیست. (بحرانی، بی تا: 1 / 223)
امام صادق (ع) درباره ی حلیت متعه به آیه ی: «فما استمتعتم بهِ منهُنَّ فَآتوهنَّ أُجورهنَّ» (نساء: 24) یعنی: «پس چنانکه شما از آنان بهره مند شوید آن حق معین که مزد آنهاست به آنان بپردازید» استدلال نمودند. (بحرانی، بی تا: 1 / 360)


امام صادق (ع) درباره ی عدم صحت طلاق عبد به آیه ی «ضربَ اللهُ مثلاً عبداً مَّملوکاً لاَّ یقدر علی شیء» (نحل: 75) یعنی: «خداوند به عنوان مثل بنده ی زر خریدی که قدرت بر چیزی ندارد را شاهد می آورد» استشهاد کردند. (بحرانی، بی تا: 2/ 376)
نظایر این استدلال ها به آیات قرآن کریم در ابواب مختلف فقه، فراوان آمده است.

د. ارجاع به قرآن کریم:

طبق برخی روایات ائمه ی اطهار(علیهم السلام) در میان اصحاب خویش افراد شایسته را درباره ی اموری که از قرآن کریم به دست آمده بود، به خود قرآن ارجاع می دادند و آنان را به اجتهاد در آیات و استخراج معانی و مقاصد قرآنی از راه تأمل و تدبر، توصیه می کردند. چنانکه یکی از اصحاب امام صادق (ع) به نام عبدالاعلی مولی آسام وقتی از کیفیت مسح نمودن و تکلیف کسی که قادر بر مسح نمودن بر پوست پا نیست از امام صادق (ع) سؤال نمود، حضرت در پاسخ وی فرمودند: حکم این مسأله و امثال آن را می توان از کتاب خدا به دست آورد. خداوند می فرماید: «ما جعلَ علیکم فی الدِّینِ مِن حرجٍ» (حج: 78) یعنی: «خداوند در دین برای شما حرج و مشقت قرار نداده است.» بنابراین آیه باید از روی مراره (پارچه ای که روی زخم یا عضو شکسته می بندند) مسح کنی. (حر عاملی، بی تا: 1 / 327)


بدیهی است در جایی که فهم و درک معانی آیات مربوط به احکام که بیشتر از آیات دیگر احتیاج به توضیح دارند و برای جلوگیری از تحریف قوانین الهی، باید کنترلی شدیدتر بر روی آن ها اعمال شود، بدون مراجعه به روایت ممکن است مورد امضا و تصویب باشند، سایر آیات، به طریق اولی، دارای چنین وضعیتی هستند.
نکته ای که در این روایت باید به آن توجه داشت. این است که امام (ع) رجوع به قرآن را تنها در خصوص زراره تجویز نفرموده اند؛ حتی ارجاع زراره نیز برای منزلت علمی و مقام شامخ وی در فضیلت و تقوی نبوده است. و این مطلبی است که از دقت در تعبیر امام (ع) به دست می آید. «یا زراره! یعلم هذا و أشباهه من کتاب الله» چرا که مفهوم بودن مراد آیه، موجب ارجاع وی به قرآن کریم می باشد و چنانکه گذشت استشهاد و استدلال به آیه در حقیقت، امضای فهم مخاطب را در بر دارد. (ایزدی 1376: 347)

  • سید محمد عبداللهی