سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

صفحه شخصی سید محمد عبداللهی دانش آموخته حوزه و دانشگاه که در سطح خارج فقه و اصول و کارشناسی ارشد دروس کلاسیک را گذرانده و مطالعات مستمری در بیش از چهار دهه بر اساس علایق و انگیزه های شخصی در باره تفسیر، معارف و علوم قرآنی ودارد.

شناسه های ارتباطی با نویسنده و بلاگ در پیام رسان ها

با شماره 09218305249

صفحه قرآنی رحیق در ایتا:

https://eitaa.com/rahighemakhtoom

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۵ دی ۰۲، ۲۲:۲۴ - اصغر جاهدی
    احسنت
  • ۱۵ آذر ۰۲، ۲۳:۴۶ - منتظرالمهدی (عج)
    ممنون
  • ۸ مرداد ۹۷، ۱۲:۰۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
  • ۱ مرداد ۹۷، ۱۸:۴۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
نویسندگان

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره حجرات» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تفسیر نگاشت سوره حجرات آیه 18


إِنَ‌ اللَّهَ‌ یَعْلَمُ‌ غَیْبَ‌ السَّمَاوَاتِ‌ وَ الْأَرْضِ‌ وَ اللَّهُ‌ بَصِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ‌


ترجمه نگاشت:

خداوند غیبت آسمانها و زمین را می‌داند و نسبت به آنچه انجام می‌دهید بیناست!

 

نکته ها و پیام ها:

*خداوند،آگاه به اسرار نهفته آسمان ها و زمین-یعلم غیب السموات و الارض-

*خداوند دارای بصیرت و بینایی عمیق و ژرف نسبت به اعمال پیدا و پنهان آدمیان

*اعمال آدمیان نشانگر میزان صداقت آنان در ادعای ایمان یمنون علیک ان اسلموا...والله بصیر بما تعملون-

*آعمال آدمی دارای وجوهی پیچیده و بازشناسی خلوص و ناخالصی آن نیازمند بصیرت و ژرف نگری الهی است(باید به سلاح تقوی مجهز باشیم تا رفتار منافقانه از مومنانه را تشخیص دهیم)

*تحلیل انگیزه های نهفته آدمیان در اعمال ،بسیار دقیق تر از آگاهی یافتن به اسرار نظام مادی است(برای بشرعلم قطعی به نظامات کیهانی ممکن است لیکن پی بردن به آنچه در اندیشه و دل انسان می گذرد نا ممکن)

*توجه به علم و بصیرت الهی بازدارنده انسان از بی صداقتی در عقیده و ناخالصی در عمل است. (اگر بدانیم از روزنه‌اى فیلم ما را مى‌گیرند و یا صداى ما را ضبط مى‌کنند، در کلمات وحرکات خود دقّت بیشترى مى‌کنیم.)

*آسمان ها و زمین ،علاوه بر ابعاد مادی و مشهود دارای زوایای پنهان و اسراری نامکشوف بر آدمیان.

*در مدار توحید، ارزش ها بر اساس تظاهر، منّت وشعار نیست، بلکه بر اساس اخلاص قلبى است که آگاهى بر آن مخصوص خداست. «إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (خداوندى که غیب و پنهان هستى را مى‌داند، چگونه ایمان درونى ما را نمى‌داند؟)

*علم خداوند همراه با بصیرت او است. علم او، اجمالى، سطحى، یک جانبه، قابل تردید و موقّت نیست. إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ‌ ... وَ اللَّهُ بَصِیرٌ ...

*خداوند حتی‌ ‌از‌ خطورات‌ قلبی‌ ‌شما‌ و خیالات‌ فاسده‌ و مقاصد باطله‌ ‌با‌ خبر و بینا ‌است‌.


«والحمد للّه ربّ العالمین»

پایان سوره

 


  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


تفسیرنگاشت سوره حجرات آیه 17


یَمُنُّونَ‌ عَلَیْکَ‌ أَنْ‌ أَسْلَمُوا قُلْ‌ لاَ تَمُنُّوا عَلَیَ‌ إِسْلاَمَکُمْ‌ بَلِ‌ اللَّهُ‌ یَمُنُ‌ عَلَیْکُمْ‌ أَنْ‌ هَدَاکُمْ‌ لِلْإِیمَانِ‌ إِنْ‌ کُنْتُمْ‌ صَادِقِینَ*


ترجمه:

‌آنها بر تو منّت می‌نهند که اسلام آورده‌اند؛ بگو: «اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذارید، بلکه خداوند بر شما منّت می‌نهد که شما را به سوی ایمان هدایت کرده است، اگر (در ادّعای ایمان) راستگو هستید!


واژه نگاشت:

یَمُنُّونَ: ازریشه "مَنن" (به فتح میم) طبرسى ذیل آیه [بقره:262]. و [آل عمران:164]. مى‏گوید: مَنّ در اصل به معنى قطع است و از آن است [فصّلت:8]. یعنى براى آنهاست پاداش غیر مقطوع و ابدى. منت نهادن و به رخ کشیدن نعمت را از آن منة گویند که وظیفه نعمت شده را قطع مى‏ کند (دیگر بر او لازم نیست در مقابل نعمت تشکر کند یا چیز دیگرى انجام دهد) ایضاً منة به معنى نعمت است که شخص به واسطه آن از گرفتارى قطع و خارج مى ‏شود. این مطلب مورد تأیید فیومى در مصباح است و ممنون را به معنى مقطوع گفته و گوید مرگ را از آن منون گویند که قاطع زندگى است در صحاح گفته: «اَلْمَنُّ: اَلْقَطْعُ» و در قاموس آمده: «مَنَّ الْحَبْلَ: قَطَعَهُ» یعنى ریسمان را برید. راغب نسبت این معنى را به «قیل» داده و گوید: من چیزى است که با آن وزن کنند، وزن شده را موزون و ممنون گویند. منة به معنى نعمت سنگین است. منت دو جور اطلاق دارد: فعلى و قولى. منت خدا فعلى است و آن سنگین کردن بندگان با نعمت و عطیه است «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ» یعنى خداوند بر مؤمنان نعمت بخشید. و منت قولى که شمردن و به رخ کشیدن نعمت است قبیح مى ‏باشد مگر وقتیکه طرف کفران نعمت کند (ترجمه آزاد). آنانکه من را قطع معنى کرده ‏اند گویند آلت وزن را از آن من گویند که جنس وزن شده با آن در مقدارى قطع و تعیین مى ‏گردد.


شان نزول:

 بیشتر مفسران گفته اند :آیه در باره منافقین نازل شده است.در مقابل کسانی هم گفته اند: در باره گروهی از مسلمانان که با اسلام آوردنشان برپیامبر منت می گذاشتند فرود آمده است.سخن سومی هم می گوید :آیه در باره طایفه ی بنی اسد می باشد .آنان به همراه اهل و عیال و تقدیم صدقات و کمک های مالی در محضر رسول (ص)اسلام آوردند.و این موضوع را مهم تلقی کرده و اسلامشان را منتی بر پیامبر خدا دانستند.


نکته ها و پیام ها:

*گزارش خداوند از منت گذاری بیجای گروهی از مسلمانان به جهت اسلام آوردن خود

* ساحت و مقام مسلمانان واقعی دور از منت نهادن بر پیامبر خدا به سبب اسلام آوردنشان

*پیامبر صلی الله علیه و آله مامور به عدم پذیرش منت مسلمانان در مورد اسلام آوردنشان.(چنین اسلامی که همراه با منت باشد مورد پذیرش خداوند نیست)

*خداوند از منت گذاشتن مسلمانان بر پیامبر نهی کرده است.

*مومنان مرهون منت خداوند هستند که راهیابی آنان را به ایمان میسر و ممکن ساخته و از جهالت ها(علمی و عملی)نجاتشان داده است.

*منت نهادن بر رسول خدا (ص)منت نهادن بر خداوند است.

*هدایت مردمان به سوی ایمان بر اساس تفضل و لطف الهی نسبت به ایشان است نه استحقاق و شایستگی آنان

*انسان از ایمان خود،خودش بهره وری می کند و سود می برد و خداوند از ایمان او بی نیاز است. بنابر این منت گذاری وجهی ندارد.

* ایمان ،دارای ارزش واقعی وشایان امتنان است نه صرف تسلیم در برابر قدرت دین و یا بهره های اقتصادی و سیاسی و قومی از دین.

*تاکید خداوند بر عدم صداقت گروهی از مسلمانان (اعراب بدوی)در ادعای ایمان .(بل اللّه یمنّ علیکم أن هدیکم للایمان ان کنتم صادقین)تعبیر«إن کنتم صدقین» در حقیقت ایمان اعراب را زیر سؤال برده است; یعنى، شما صادق نیستید .بر فرض که واقعاً ایمان آورده باشید، شایسته این است که خدا بر شما منت نهد; نه شما بر او.

*خداوند در این آیه، نعمت ایمان و در آیه‌ى 164 سوره آل‌عمران، فرستادن انبیا و در آیه‌ى 5 سوره قصص، وارث کردن مستضعفان را منّت خود بر مردم شمرده است و این نشان مى‌دهد که مهم‌ترین نعمت‌ها، نعمت هدایت الهى، رهبرى معصوم و حکومت حقّ مى‌باشد.




  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


تفسیر نگاشت سوره حجرات آیه 14


قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ ۖ وَإِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ


ترجمه نگاشت:


عربهای بادیه‌نشین گفتند: «ایمان آورده‌ایم» بگو: «شما ایمان نیاورده‌اید، ولی بگویید اسلام آورده‌ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمی‌کند، خداوند، آمرزنده مهربان است.»


واژه نگاشت:

الاعراب: «اعراب» ازکلماتى است که معناى جمعى دارد و مفردى براى آن از نظر لغت عرب نیست; وچنان که ارباب لغت مانند:مؤلف«قاموس»، «صحاح»، «تاج العروس» و دیگران گفته اند; این کلمه تنها به عرب هاى بادیه نشین اطلاق مى شود; و هنگامى که معناى مفرد آن را اراده کنند، همین کلمه را با «یاء نسبت»، به صورت «اعرابى» به کار مى برند. بنابراین، بر خلاف آنچه بسیارى تصور مى کنند «اعراب» جمع «عرب» نیست; بلکه به معناى عرب هاى بادیه نشین است. ولى، در اخبار و روایات اسلامى مفهوم وسیع ترى پیدا کرده و به تعبیر دیگر مفهوم اسلامى آن با منطقه جغرافیایى بستگى ندارد; بلکه با طرز تفکر و منطقه فکرى مربوط است. آنها که دور از آداب و سنن و تعلیم و تربیت اسلامى هستند ـ هر چند شهرنشین باشند ـ اعرابى اند و بادیه نشینان آگاه و آشنا به آداب و سنن اسلامى، اعرابى نیستند و مدنى به شمار مى روند.

آمنا: از مادّه «أمِن» به صورت صیغه «جمع»(۸۷۹ بارمشتقات آن به کار رفته است)

یلتکم: از«لاتَهُ یَلیتُهُ لَیْتاً» یعنى او را منصرف کرد و حقش را ناقص نمود معنى آیه: اگر به خداو رسول اطاعت کنید خدا از ثواب اعمال شما چیزى نکاسته و کم نمى‏ کند.


پیام ها و نکته ها:

·        برخی از بادیه نشینان صدر اسلام با وجود عدم باور قلبی به حقیقت دین مدعی ایمان و باور به آن بودند.

·        برخی از مدعیان به امید برخورداری از امتیاز مومنان در جامعه اسلامی اظهار ایمان می کنند.

·        شناخت سطحی و صوری برخی از بادیه نشینان از ایمان و دین داری

·        بادیه نشینی از عوامل کندی نفوذ فرهنگ و معارف عمیق در میان اعراب

·        پیامبر صلی الله علیه و آله مامور به اعلام رد ایمان بادیه نشینان در عین پذیرش اسلام آنان(قل لا تومنوا)

·        وجود تفاوت واقعی میان اسلام و ایمان

·        حقیقت ایمان دارای مرتبه ای برتر از اسلام

·        ایمان به معنای راهیابی دین در قلب و باور آدمی و اسلام به معنای صرف تسلیم ظاهری و ترک مخاصمه و دشمنی ظاهری با دین است.

·        لزوم بازگذاشتن راه اصلاح و تعالی در عین نقد اندیشه ها و ادعاها

·        رد ادعای ایمان اعراب از سوی خداوند،نمودی از علم او به ژرفای قلب آدمیان

·        تضمین قطعی پاداش اعمال در صورت تسلیم و اطاعت از دستورات خدا و رسول (لا یلتکم من اعمالکم شیئاً)

·        ضایع نشدن کمترین تلاش مومنان در پرتو اطاعت از خدا و رسول

·        اطاعت کامل از خدا و رسول،نمود رهیافت ایمان به قلب

·        تجلی ایمان در اعمال و رفتار انسان( در حالی که بحث از ایمان است می فرماید از اعمال شما نمی کاهد)

·        قلب انسان جایگاه ایمان

·        اطاعت از خدا ورسول امری متلازم و تفکیک ناپذیر

·        خداوند بسیار آمرزنده-غفور- و مهربان-رحیم-

·        اطاعت از خدا و رسول زمینه بخشش لغزش ها

·        پاداش کامل اعمال مومنان جلوه رحمت ویژه و خاص خداوند به اهل ایمان

·        آمرزش و چشم پوشی از لغزش ها جلوه رحمت ویژه الهی به مومنان.


نکته های تکمیلی:


تفاوت اسلام با ایمان‌

1. تفاوت در عمق.

اسلام، رنگ ظاهرى است، ولى ایمان تمسّک قلبى است. امام صادق صلى الله علیه و آله به مناسبت آیه ‌ى‌ «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»  فرمود: رنگ الهى اسلام است، و در تفسیر آیه‌ى‌ «فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‌»  فرمود: تمسّک به ریسمان محکم الهى، همان ایمان است.

2. تفاوت در انگیزه.

گاهى انگیزه ‌ى اسلام آوردن، حفظ یا رسیدن به منافع مادّى است، ولى انگیزه ‌ى ایمان حتماً معنوى است. امام صادق علیه السلام فرمودند: با اسلام آوردن، خون انسان حفظ مى‌شود و ازدواج با مسلمانان حلال مى‌شود، ولى پاداش اخروى بر اساس ایمان قلبى است.

3. تفاوت در عمل.

اظهار اسلام، بدون عمل ممکن است، ولى ایمان باید همراه عمل باشد، چنانکه در حدیث مى‌خوانیم: «الایمان اقرار و عمل و الاسلام اقرار بلاعمل»  بنابراین در ایمان، اسلام نهفته‌ است، ولى در اسلام ایمان نهفته نیست.

در حدیث دیگرى، اسلام، به مسجد الحرام وایمان به کعبه تشبیه شده که در وسط مسجدالحرام قرار گرفته است.

امام باقر علیه السلام فرمود: ایمان، چیزى است که در قلب مستقر مى‌شود و انسان به وسیله آن به خدا مى‌رسد و عمل، آن باور قلبى را تصدیق مى‌کند. ولى اسلام چیزى است که در گفتار و رفتار ظاهر مى‌گردد، گرچه در قلب جاى نگرفته باشد.

4. تفاوت در رتبه.

در حدیث مى‌خوانیم: ایمان، بالاتر از اسلام و تقوا، بالاتر از ایمان و یقین، بالاتر از تقوا است و در میان مردم چیزى کمیاب‌تر از یقین نیست.


  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

تفسیر نگاشت آیه 13 سوره حجرات


یَآ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى‏ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَآئِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ


اى مردم! ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ‏ها و قبیله ‏ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامى ‏ترین شما نزد خدا، با تقوا ترین شماست، همانا خدا داناى خبیر است.


واژه نگاشت:

اُنثی:از ریشه اَنَثَ (تکرار 30 بار) انثى به معنى ماده است مقابل نر، خواه انسان باشد یا غیر آن. منظور از ذکر و انثی در آیه آدم و حواست.

شعوبا: از شعب نسل یا نژادی از مردم ،ایل و طایفه بزرگ جمع شُعَب،تیره و ملت ها،جمیع عظیمی از مردم که دارای اصل واحدی بوده وقبیله ها از آن منشعب و جدا گردد.

لتعارفوا:از باب تفاعل (تَعارَفَ)تا تفاوت ها و زمینه ها و استعدادهای گوناگون یکدیگر را بشناسید

اتقاکم: از ریشه وقی(تکرار مشتقات 258 بار) وقایه و وقاء حفظ شى‏ء است از آنچه اذیت و ضرر مى ‏رساند.


پیام ها و نکته:

·        همه انسان ها و نژاد های بشر از یک زن و مرد پدید آمده اند(پدر و مادر همه یکی است- نفی برتری نژادی)

·        نژادهای گوناگون فاقد کمترین مزیت و برتری بر یکدیگر در اصل آفرینش

·        آفرینش نسل گسترده بشر از یک زن و مرد به وسیله پروردگار نمود عظمت آفریدگار است.

·        پیدایش نژاد ها و ملیت های گوناگون تدبیرالهی در جهت شناخت آنان نسبت به یکدیگر(تشخصات اجتماعی برای سهولت و روانی جریان ارتباط)

·        تکیه بر ملیت و نژاد و قبیله برای اثبات شرافت امری موهوم و بی ارزش است(ملاک و معیار بودن ارزش تقوی است)

·        تامل و توجه آدمیان به منتهی شدن آنان به یک پدر و مادر از میان برنده تفاخر های خیالی آنان

·        تشخیص و شناخت انسان ها به وسیله یکدیگر امری مهم در قوام جامعه و مناسبات اجتماعی

·        گرایش انسان هابه جمع و اجتماع امری تکوینی و فطری(تعبیر جَعَلنا بیانگر قانون تکوینی و چون سخن از انسان است امری فطری است)

·        تقوا تنها ملاک کرامت و ارزش آدمیان نزد خداوند

·        ملاک برتری و فضیلت آدمیان بر یکدیگر تنها تقوای الهی است نه ارزش های قومی،ملی و نژادی

·        تقوا روح اصلی همه ارزش ها و خصلت های متعالی

·        تقوا دارای درجات و مراتب مختلف است(اتقاکم افعل تفضیل)

·        ترغیب انسان به تحصیل و کسب تقوای حد اکثری از سوی خداوند

·        تفاخرهای قومی و نژادی از عوامل تفرقه و زوال وحدت و یکپارچگی جوامع بشری است.

·        بیان دو وصف "علیم"و"خبیر"برای خداوند بیانگر آگاهی همه جانبه او به آشکار و پنهان انگیزه ها و رفتارهای آدمی

·        آگاهی خداوند به میزان تقوا و کرامت انسان ها

·        تظاهر به تقوی بی ارزش است ملاک برتری وجود حقیقت تقوی در آدمی است(اوصاف علیم و خبیر بیانگر آن است که خداوند خود تقوی را تشخیص می دهد)

·        ملاک قرار گرفتن تقوی به عنوان یگانه عامل کرامت انسان ها متکی بر علم و کاردانی خداوند

·        وجود تفاوت ها در نسل بشر به منظور آسانی و روانی در شناخت و ایجاد روابط اجتماعی نمودی از علم و کاردانی خداوند است.

·        برترى‏جویى، در فطرت انسان است و اسلام مسیر این خواسته‏ ى فطرى را تقوا قرار داده است. «انّ اکرمکم عنداللّه أتقاکم»


نکات مهم:

*بعضى مفسّران این آیه را مرتبط با آیات قبل دانسته و گفته‏اند: چون مسخره و غیبت کردن، برخاسته از روحیّه‏ى خودبرتربینى و تحقیر دیگران است، این آیه مى‏فرماید: ملاک برترى و کرامت، تقواست، نه جنس و نژاد.

*قرآن، تمام تبعیض‏هاى نژادى، حزبى، قومى، قبیله‏اى، اقلیمى، اقتصادى، فکرى، فرهنگى، اجتماعى و نظامى را مردود مى‏شمارد و ملاک فضیلت را تقوا مى‏داند. «ان اکرمکم عنداللّه أتقاکم»

*در کتاب آغاز و انجام جهان ص 138-140 گفته: در سوره توحید اوصافى براى خداوند متعال ذکر شده است که همه آنها منحصر در ذات مقدّس اوست خدا احد است، صمد است... و زائیده نشده و همتائى براى او نیست با این سوابق و اواحق بدست مى‏آوریم: تنها خداوند است که نزائیده است و جز او هر چه و هر که است همه زاینده‏اند و زائیده‏اند پس لابد همه ماده هستند، ماده‏اى نکره و ناشناس، زن نیستند ولى زائیده‏اند. (نقل به اختصار). مراد صاحب کتاب این است که کلمه اناث در معنى حقیقى خود است و احتیاج به تأویل نیست و موجودات عالم جز خدا همه انثى هستند و مى‏زایند و انثى لازم نیست فقط زن باشد ، تمام موجودات تو در تو هستند و به تدریج از هم زائیده و باز مى‏شوند. این سخن در نظر نگارنده بسیار عمیق و از همه صحیح‏تر و درستتر است و اللّه العالم.


برداشت کلی:

*دراین آیه به سه اصل مهم اشاره شده است: اصل مساوات در آفرینش زن و مرد، اصل تفاوت در ویژگى‏هاى بشرى و اصل این‏که تقوا ملاک برترى است. البتّه در آیات دیگر قرآن، ملاک‏هایى از قبیل علم، سابقه، امانت، توانایى و هجرت نیز به چشم مى‏خورد.

 


  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

نگاشت های تفسیری سوره حجرات آیه 12


یَا أَیُّهَا الَّذِینَ‌ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ‌ الظَّنِ‌ إِنَ‌ بَعْضَ‌ الظَّنِ‌ إِثْمٌ‌ وَ لاَ تَجَسَّسُوا وَ لاَ یَغْتَبْ‌ بَعْضُکُمْ‌ بَعْضاً أَ یُحِبُ‌ أَحَدُکُمْ‌ أَنْ‌ یَأْکُلَ‌ لَحْمَ‌ أَخِیهِ‌ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ‌ وَ اتَّقُوا اللَّهَ‌ إِنَ‌ اللَّهَ‌ تَوَّابٌ‌ رَحِیمٌ‌.


ای مؤمنان از بسیاری از گمانها پرهیز کنید، چرا که بعضی از گمانها گناه است، و [در کار دیگران‌] تجسس مکنید، و بعضی از شما از بعضی دیگر غیبت نکند، آیا هیچ کدام از شما خوش دارد که گوشت برادر مرده‌اش را بخورد، که از آن تنفر دارید، و از خداوند پروا کنید که بی‌گمان خداوند توبه‌پذیر مهربان است‌.

 

واژه نگاشت:

ظَنّ: از ریشه ظَننَ -69 بار تکرار در قرآن با مشتقات - «راغب» در «مفردات» مى گوید: «ظنّ» به معناى «اعتقادى» است که از دلیل و قرینه حاصل مى شود، این اعتقاد گاه قوى مى شود و به مرحله یقین مى رسد و گاه ضعیف است و از حد گمان تجاوز نمى کند.

ظن مطلق گمان است و به خوب و بد هر دو متصف می شود.


تَجسَّسوا: از ریشه جسس‌ (۱ باردر قرآن) دست مالیدن براى دانستن ،تجسّس به معنى تفحّص و کنجکاوى از احوال مردم از همین مادّه است، جاسوس را نیز که از اوضاع مردم و محلّ کنجکاوى مى‏کند به همین سبب جاسوس گفته‏اند.

«تجسس» و «تحسس» هر دو به معناى جستجوگرى است، ولى اولى معمولاً در امور نامطلوب مى آید، و دومى غالباً در امر خیر.واژه تحسسوا در سوره یوسف آمده است.


یغتب:ازریشه غیب‌ (۶۰ باربا مشتقات در قرآن آمده است) کلمه غیبت اسم است. بمعنى اغتیاب و بدگوئى. بدگوئى در پشت سر دیگرى. آنچه در غیاب شخص بدگوئى مى‏شود اگر در او باشد آن غیبت است و اگر در وی نباشد بهتان نامیده می‏شود و اگر روبرو گفته شود آن را شتم (فحش) گویند.

 

پیام ها و نکته ها:


* نهی الهی از بدگمانی مومنان نسبت به یکدیگر(اصل بر خوب بودن)

* لزوم حاکمیت روح خوش بینی و پرهیز از شک و بدبینی در جامعه ی اسلامی

* جواز تکیه کردن بر گمان و مظنه در بعضی از موارد(از به کار بردن واژه ی کثیراً چنین برداشت می شود که اگر در همه جا گمان ها م.رد توجه قرار نگیرد چه بسا موارد مهمی باشد که نادیده گرفتن آن موجب صدمه و آسیب به فرد یا جامعه اسلامی بشود.)

* بعضی از گمان ها انسان را در معرض گناه و عکس العمل ناشایست قرار می دهد.

* کافی نبودن گمان و مظنه برای متهم ساختن مومن و داوری علیه او

* مترتب شدن گناه بر برخی گمان ها مقتضی آن است که انسان هرچه بیشتر از بدگمانی نسبت به مومنان اجتناب و پرهیز کند.

* لزوم پرهیزورود به زمینه های لغزش و ابتلا به گناه(مسیر گمان و گمان پروری مسیر امنی نیست و منجر به انحراف از مسیر صحیح می شود)

* رواج بدگمانی تهدیدی جدی برای اخوت اسلامی است(در دو آیه قبل فرمود مومنان برادرند و در اینجا از بدگمانی پرهیز می دهد و این یک هشدار تلقی می شود.)

* ممنوعیت تجسس و جستار در عیوب و کاستی های زندگی شخصی مومنان

* بدگمانی به مومنان زمینه کشیده شدن به تجسس و کنجکاوی های ممنوع می شود.

* خداوند،خواهان حفظ آبروی مومنان و بر ملا نشدن کاستی های افراد است

* ممنوعیت غیبت و بدگویی مومنان در غیاب یکدیگر

* بدگمانی و تجسس زمینه ورود به غیبت(ترتیب لفظی بیانگر ترتیب حقیقی. در آیه دقت شود)

* تجسس و غیبت عامل گسستن برادری های مومنانه

* ریخت آبروی مومن به منزله خوردن گوشت بدن بی جان او

* توجه به ماهیت غیبت و حقیقت آن موجب انزجار و تنفر و دوری از آن

* جواز غیبت غیر مومنان(فاسقان)به قرینه بعضکم بعضا

* تجسس در عیوب مانند غیبت به منزله خوردن گوشت مرده برادر دینی

* بدگمانی ،تجسس ،غیبت بی تقوایی و گناه است و نیازمند توبه

* خداوند تواب (توبه و بازگشت پذیر)و رحیم و مهرورز است.(توبه کنید مورد مهر الهی قرار می گیرید)

* بدگمانی،تجسس و غیبت با توبه به درگاه خداوند قابل جبران است.

* پذیرش توبه مومنان جلوه رحمت خاص الهی نسبت به ایشان است.

* ایمان تعهد آور است،مومن باید از یک سری افکار و اعمال دوری نماید.

* برای دوری از گناهان حتمی باید از گناهان احتمالی اجتناب کنیم.

* در جامعه ایمانی اصل بر اعتماد،کرامت ،و برائت انسان هاست.

* برای جلوگیری از غیبت مبادی ورودی آن را مسدود کنیم.(گمان بد،تجسس)

* باطن و ملکوت گناه خباثت و تفر آور است.

* از شیوه های تبلیغ و تربیت استفاده از مثال و تمثیل است.

* در شیوه نهی از منکر از تعبیرات عاطفی استفاده کنیم.

* غیبت نوعی درنده خویی است.

* توبه یعنی در اسلام بن بست وجود ندارد.

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

نگاشت های تفسیری سوره حجرات آیه 11 حجرات

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَىٰ أَنْ یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَىٰ أَنْ یَکُنَّ خَیْرًا مِنْهُنَّ ۖ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ ۖ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ ۚ وَمَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ.

ترجمه:

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند؛ و نه زنانی زنان دیگر را، شاید آنان بهتر از اینان باشند؛ و یکدیگر را مورد طعن و عیبجویی قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسی پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید؛ و آنها که توبه نکنند، ظالم و ستمگرند!

واژه نگاشت:

یسخر: از سَخِرَ ،اسم آن سُخرِیّ به معنای مسخره و استهزاء کردن

تلمزوا:از ریشه لَمَزَ= عیب بر او نهاد ، او را عقب زد ، او را زد ، با گفتارى آهسته با چشم خود اشاره اى کرد.به معنی آگاه کردن شخص از عیبش نیز آمده است.شمردن عیوب شخص در پیش روی او

تنابزوا:سوم شخص غایب ماضی باب تفاعل،از ریشه  نَبَزَ=لقب بد دادن،بیشتر در القاب بد رواج دارد. نام بردن و صدازدن دیگران با لقب بد است.

القاب:جمع لقب ، مقابل اسم و کنیه بوده و به معنای هر اسمی است که بیانگر مدح و یا ذم باشد، مانند: محمود (پسندیده) و سفّاح (خون ریز). به معنی= اسم، تخلص، صفت، عنوان، کنیه، نام، نعت(فرنام، بَرنام، پاژنام)مانند اسرائیل،فرعون،ذوالنون،امین

فسوق: از ریشه فسق= خروج از طاعت و گرایش به معصیت - بیرون رفتن از بندگی - سرپیچی کردن از فرمان پروردگار ( کلمه فسق به معنای بیرون شدن است، وقتی میگویند : فسقت التمرة که خرما از پوست خود بیرون شده باشد، لذا "فاسق " به کسی می گویند که از بندگی پروردگار بیرون رفته است )...

شان نزول:

چنانچه برخی روایات می گویند:

الف- این آیه درباره صفیه دختر حى بن اخطب زوجه رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل گردیده زیرا عائشه و حفصه او را اذیت مى کردند و شماتت می‌نمودند و به او دختر یهودى خطاب مى کردند. صفیه شکایت نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله برد. پیامبر فرمود: چرا به آن‌ها جواب نمی‌دهى، صفیه گفت: به آن‌ها چسان جواب بگویم. فرمود: هر وقت به تو دختر یهودى خطاب نمودند.به آن‌ها در جواب بگو که پدرم هارون نبىّ اللَّه است و عموى من موسى کلیم اللّه است و شوهر من محمد رسول الله است. بنابراین بچه علت مرا شماتت مى کنید. وقتى صفیه این جواب را به آن‌ها گفت، اظهار داشتند این جواب از گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله است سپس این آیه نازل گردید.( تفسیر على بن ابراهیم.)

ب- ابن عباس گوید: این آیه درباره ثابت بن قیس بن شماس آمد زیرا ثابت را عادت چنین بود که هر وقت به مسجد مى آمد به خاطر سنگینى و کرى گوش خود نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله مى نشست تا کلمات و گفتار پیامبر را به علت کرى گوش خود بشنود. روزى هنگامى که به مسجد آمد چون دیر رسیده بود جاى او را در نزدیکى رسول خدا صلی الله علیه و آله گرفته بودند لذا پاى خود را روى گردن مردم مى گذاشت و با گفتن، تفسّحوا، تفسّحوا (یعنى راه را باز کنید) راه را براى خود باز می‌کرد تا این که جائى در نزد مردى براى خویش مى یابد.آن مرد با مهربانى به ثابت گفت که بنشیند زیرا جاى او مکان خوبى است ثابت چون کر بود. از این حرف برآشفت و خشم گرفت و به مرد مزبور با خشونت گفت: تو پسر آن زن نیستى؟ و او را به مادرش خواند و منظور وى توهین به آن مرد بود مخصوصاً که مادر آن مرد در زمان جاهلیت از فواحش محسوب مى گشت. در این جا آن مرد از زیادى شرم و حیا سر خود را به زیر افکند سپس این آیه نازل گردید.( تفاسیر مجمع البیان و کشف الاسرار.)

یادآوری:شان نزول ها محدود کننده مفهوم آیه نیستند. و بیان برخی مصداق ها و نمونه ها هستند

پیام ها و نکته ها:

-         نهی از اقدام مومنان(مسلمانان)به استهزاء و مسخره کردن یکدیگر(ویژگی جامعه ایمانی)

-         ناسازگاری ایمان با  تمسخر و استهزا گری

-         دوری از تمسخر و استهزای مردم یکی از نشانه های ایمان

-         صلح و صفا و آرامش اجتماعی درگرو پرهیزاعضای جامعه از عیب جویی ،استهزاء ونسبت های زشت و ناپسند

-         وسیله تمسخر قرار دادن مشخصات جسمی و اخلاقی مردم و اقوام (از قبیل جوک ساختن )کاری ناپسند و مورد نهی خداوند

-         توجه به ارزش های وجودی مومنان مانع کوچک شمردن و استهزاء آنان (عسی ان یکونوا خیراً منهم)

-         خودبرتر بینی و غرور ریشه استهزا و تحقیر دیگران- ارزش های دیگران را نادیده نگیرید-

-         ارزش ها و ضوابط اخلاقی عام و فراگیر نسبت به زنان و مردان

-         زنان بیش از مردان در معرض ابتلا به خود بینی و تحقیر و استهزای دیگران (جدا آمدن حکم زنان در قبال قومٌ من قومٍ)

-         زنان همچون مردان دارای نقش در سلامت معنوی یا بیماری اخلاقی در جامعه

-         ممنوعیت طعنه زدن به دیگران و عیب جویی از آنان

-         مومنان به منزله اعضای یک خانواده و یک پیکر و برخوردار از روحی یگانه (ولا تلمزوا انفسکم ضمیر کم در انفسکم قابل تامل است)

-         لطمه و صدمه روحی به دیگران آسیب رساندن به خویشتن است (ولا تلمزوا انفسکم)

-         عیبجویی از دیگران عیبجویی از خود و عیبجو در معرض عیبجویی متقابل

-         عیب جویی از غیر مومنان فاقد حرمت تکلیفی است(انفسکم)

-         برچسب زدن،انگ زدن و نسبت دادن القاب زشت نسبت به یکدیگر ممنوع است.(ولا تنابزوا)

-         نسبت دادن القاب زشت به مومنان موجب فسق و گناه است

-         برخورداری مومن از حرمت و احترام ویژه در پیشگاه خداوند

-         استهزاء و طعن و نسبت های ناروا به مومنان گناه و نیازمند توبه و حلالیت طلبی

-         توبه نکردن از گناه استهزاء و طعن دیگران باعث ورود حتمی انسان در گروه و زمره ستمگران

-         لزوم پرهیز مومنان از حرکت های منفی و برهم زننده برادری ها در جامعه

-         هر حرکت منفی و تهدید کننده اخوت اجتماعی مومنان ظلم و ستمگری است

 

نکات مرتبط:

ریشه‌هاى تمسخر

1. گاهى مسخره کردن برخاسته از ثروت است که قرآن مى‌فرماید: «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ، الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ» «سوره همزه آیه 1و2» واى بر کسى که به خاطر ثروتى که اندوخته است، در پیش رو یا پشت‌سر، از دیگران عیب‌جویى مى‌کند.

2. گاهى ریشه‌ى استهزا، علم و مدرک تحصیلى است که قرآن درباره این گروه مى‌فرماید:

«فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» « غافر، 83» آنان به علمى که دارند شادند و کیفر آنچه را مسخره مى‌کردند، ایشان را فرا گرفت.

3. گاهى ریشه‌ى مسخره، توانایى جسمى است. کفّار مى‌گفتند: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً» « فصّلت، 15» کیست که قدرت و توانایى او از ما بیشتر باشد؟

4. گاهى انگیزه‌ى مسخره کردن دیگران، عناوین و القاب دهان پر کن اجتماعى است. کفّار فقرایى را که همراه انبیا بودند تحقیر مى‌کردند و مى‌گفتند: «ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا» «هود،27» ما پیروان تو را جز افراد اراذل نمى‌بینیم.

5. گاهى به بهانه تفریح و سرگرمى، دیگران به تمسخر گرفته مى‌شوند.

6. گاهى طمع به مال و مقام، سبب انتقاد همراه با تمسخر از دیگران مى‌شود. گروهى، از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله درباره‌ى زکات عیب‌جویى مى‌کردند، قرآن مى‌فرماید: «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ» «توبه،27» ریشه‌ى این انتقاد طمع است، اگر از همان زکات به خود آنان بدهى راضى مى‌شوند، ولى اگر ندهى همچنان عصبانى شده و عیب‌جویى مى‌نمایند.

7. گاهى ریشه‌ى مسخره، جهل و نادانى است. هنگامى که حضرت موسى براى حل اختلاف و درگیرى دستور کشتن گاو را داد، بنى‌اسرائیل گفتند: آیا ما را مسخره مى‌کنى؟ موسى علیه السلام گفت: «أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ» «بقره،67» به خدا پناه مى‌برم که از جاهلان باشم. یعنى مسخره برخاسته از جهل و نادانى است و من جاهل نیستم.

8. گاهى سرچشمه تمسخر، ریاکارى و بهانه‌گیرى و شخصیت‌شکنى است. «یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ» «توبه،79»

یکى از کارهاى مبارک رسول خدا صلى الله علیه و آله پس از بعثت تغییر نام افراد و مناطقى بود که داراى نام زشت بودند. «اسد الغابه ج3ص 76» زیرا نام بد، وسیله‌اى براى تمسخر و تحقیر است.

عقیل، برادر حضرت على علیه السلام بر معاویه وارد شد، معاویه براى تحقیر او گفت: درود بر کسى که عمویش ابولهب، لعنت شده‌ى خداوند است و خواند: «تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ» عقیل فورى پاسخ داد: درود بر کسى که عمّه‌ى او چنین است و خواند: «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» (زن ابولهب، دختر عمّه‌ى معاویه بود.) « بحار، ج 42، ص 112»


  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


نگاشت های تفسیری سوره حجرات آیه 10


إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۱۰


در حقیقت مؤمنان با هم برادرند پس میان برادرانتان را سازش دهید و از خدا پروا بدارید امید که مورد رحمت قرار گیرید (۱۰)


واژه شناسی:


اِنَّما: این واژه به دوشکل به کار می رود

الف- به صورت«إنما»حصرـ که إن و ما،یک کلمه به حساب می آید ـ و«ما»در آن، به اصطلاح اهل ادب،مای کافه بوده و در رسم الخط،به صورت متصل»إنما« نوشته می شود.


ب- «إن»تاکید و«ما»موصول،ـ که در این جا،هم در زمان تلفظ و هم،در کتابت ـ از هم جدا است،تا معنای صحیح آن فهمیده شود.

در آیه مورد بحث انَّما از نوع اول است که معنای حصر دارد.


اِخوَه: جمع اَخ -آنکه تو را با دیگرى در نسب یا قرابت یا دوستى پیوند زند ، یار ، دوست ، آنکه در هر مناسبت و مشارکتى با تو پیوند داشته باشد ، برادر .



پیام ها:


1-    برادری و اخوت حقیقی در پرتو ایمان به خدا وجود دارد .بنابر این برادری تنها در میان مومنان به خداوند بر قرار است.

2-    مومنان به راستی برادر یکدیگرند

3-    اخوت و برادری بارزترین ویژگی در زندگی اجتماعی مومنانه

4-    ایمان عامل محکم و بی بدیل برقرارکننده دوستی و پیوند عمیق میان انسان ها

5-    ستیزمیان مومنان ،ناسازگار با روح ایمان و برادری

6-    جامعه مومنانه نیازمند تنش زدایی و ستیز زدایی

7-    مومنان در نظام برادری دینی دارای مسئولیت در قبال یکدیگر

8-    انسان های بی تفاوت در قبال مشکلات و درگیری های جامعه اسلامی فاقد روح واقعی ایمان

9-    تامین حفظ منافع یکایک مومنان در پرتو حاکمیت روح برادری بر تمامی اعضای جامعه

10-        نیاز همیشگی جامعه اسلامی به تبلیغ روح برادری و تحکیم مودت و دوستی میان اعضای آن

11-        لزوم رعایت تقوی و ارزش های الهی در میانجیگری و ایجاد صلح میان مومنان

12-        فروهشتن مسئولیت های دینی و بی تفاوتی در برابر مشکلات جامعه بی تقوایی است

13-        رعایت تقوای الهی همواره کننده راه بهره مندی از رحمت خداوند است

14-        تفرقه و اختلاف در جامعه اسلامی و بی تفاوتی در قبال آن مایه محرومیت از رحمت الهی است

15-        حاکمیت رحمت الهی بر جامعه منوط و مشروط به خیرخواهی تک تک افراد نسبت به یکدیگر است




خلاصه برداشت:
ایمان برادری ایجاد می کند برادری ایمانی عامل مهم سازگاری اجتماعی است سازگاری اجتماعی عامل تقوی الهی و جامعه برخوردار از تقوی شایسته برخورداری از رحمت الهی است.

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

Image result for ‫تفسیر سوره حجرات‬‎

آیه 9 سوره حجرات

 

وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا  فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ  فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ.


 و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح دهید، و اگر [باز] یکى از آن دو بر دیگرى تعدّى کرد، با آن [طایفه‌اى‌] که تعدّى مى‌کند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر باز گشت، میان آنها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید، که خدا دادگران را دوست مى‌دارد.(ترجمه فولاند وند)


واژه شناسی


طائفه:این واژه در معانی گوناگونی به کار می رود از قبیل: آل، اعقاب، امت، ایل، تیره، جماعت، جنس، خاندان، خانواده، دسته، دودمان، سلسله، عشیره، قبیله، قوم، گروه، ملت.در فرهنگ فارسی معین در باره آن می خوانیم: (یِ فِ) [ ع . طائفة ] 1 - (اِفا.) مؤنث طایف . 2 - تیره ، دسته . 3 - پاره ای از چیزی . ج . طوایف . در فرهنگ اصطلاحات المعانی نیز نزدیک به آنچه در فرهنگ معین وجود دارد آمده است.


تَفیءُ: از ریشه "فَیء" (به فتح فاء) رجوع. «فاءَ فَیْئاً:رَجَعَ» گویند:«هُوَ سَریعُ الْفیْ‏ء عَنْ غَضَبِهِ»یعنی او از خشمش زود برمی گردد. این واژه با مشتقات آن 8 بار در کتاب مقدس قرآن آمده است.


اَقسِطوا: از ریشه قِسط- - دادگری کنید. مراد دادگری در پیاده کردن شرائط و مواد صلح در همه احوال و اعمال است.کلمه (اقساط) - به کسره همزه به معناى آن است که به هر یک ، آن حقى را که مستحق است و آن سهمى را که دارد بدهى.(المیزان)

قَسط با فتح قاف به معنی ظلم و جور و بیداد است . مقسطین از قِسط در معنای مثبت و قاسطین از قَسط به معنای منفی به کار می رود.این ریشه و مشتقات آن حدود 15 بار در قرآن آمده است.


تَبغی: از ریشه بَغی و در این معانی بکار رفته است: تعدی‌، تجاوز از حد، ظلم‌، حسد و کذب‌ - ریشه ثلاثی‌ این‌ واژه‌ به‌ دو صورت‌ مجرد و مزید به‌ کار رفته‌، و معمولاً صیغه ثلاثی‌ مزید آن‌، «ابتغاء» به‌ معنای‌ خواستن‌، و مجرد آن‌ بیشتر به‌ معنای‌ ظلم‌ و تجاوز از حد آمده‌ است‌. این کلمه 96 باردر قالب های گوناگون  در قرآن آمده است

 

شان نزول:


«شیخ طوسى» صاحب تبیان گویند: این آیه درباره دو طائفه از انصار نازل شده که میان آن‌ها جنگى اتفاق افتاده بود، چنان که طبرى ذکر نموده است.

در تفاسیر جامع البیان و ابن ابى حاتم از سدى نقل شده که مردى از انصار بنام عمران زنى داشت بنام ام‌زید و به او علاقمند بود. روزى آن زن براى دیدار طائفه خود از خانه بیرون مى آید. شوهرش او را به این علت در بالاى غرفه زندانى می‌کند. زن مزبور به دنبال طائفه خود می‌فرستد. قوم او از زندان شوهر وى را خلاص کرده و از غرفه پائین مى آورند. شوهر نیز به دنبال طائفه خود فرستاده و کمک مى طلبد بین دو طائفه زن و شوهر نزاع سختى درمی‌گیرد. سپس این آیه نازل می‌شود و پیامبر به دنبال آن‌ها فرستاده و میان آنان را آشتى می‌دهد. در سنن سعید بن منصور و تفسیر جامع البیان از ابن مالک و قتاده نیز نزاع میان دو نفر مسلمان روایت شده است.


توجه: 

بنابر فرمایش مفسر بزرگ تسنیم حضرت علامه جوادی آملی، این شان نزول بیان یکی از مصادیق و تطبیق است و آیه را محدود نمی کند.


پیام ها ونکته ها:


1)     ) مسلمانان وظیفه دارند برای برقراری صلح و از میان رفتن جنگ و درگیری های داخلی طوایف کشورهای   اسلامی تلاش کنند.

2)      )خداوند خواهان حاکمیت جو و فضای مسالمت و آشتی میان گروههای امت اسلامی است

3)      )لزوم مبارزه و نبرد عدالت خواهانه با گروه متجاوز و سرکش

4)      )امت اسلامی ملزم و موظف به نبرد با هرگونه تجاوز و سرکشی در قلمرو حاکمیت اسلامی

5)      )لزوم ادامه جنگ با متجاوز تا مرجله تسلیم وی در برابر امر الهی و گردن نهادن به اتمام جنگ و انعقاد صلح

6)      )گردن نهادن گروههای اسلامی متخاصم به صلح ،تکلیفی الهی است.

7)      )ضرورت رعایت عدل و انصاف و ایجاد صلح میان دو گروه مسلمان درگیر جنگ

8)      )وظیفه جبران خسارت از سوی گروه متجاوز و سرکش(باغی)به خسارت های وارد شده بر گروه دیگر

9)      )خداوند خواهان رعایت عدل و انصاف و از بین بردن ظلم در همه زمینه ها

10) میانجی گری نیازمند رعایت عدل و انصاف

11) عمل مبتنی بر عدالت از مصادیق و نمونه های قسط است

12) خداوند دوست دار انصاف پیشگان عدالت خواه

13) صلح نا عادلانه و مماشات با متجاوز مورد تایید و رضایت الهی نیست.


مباحث آیه 9 ادامه دارد.....


  • سید محمد عبداللهی
  • ۱
  • ۰

Image result for ‫تفسیر سوره حجرات‬‎


آیه 7و8 حجرات:

 

وَاعْلَمُواْ أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِى کَثِیرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِى قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُوْلَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ‏* فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَنِعْمَةً وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ‏*


ترجمه:

و بدانید که در میان شما رسول‏خداست که (شما باید از او پیروى کنید و) اگر او در بسیارى از امور پیرو شما باشد، قطعاً به سختى ومشقّت خواهید افتاد، ولى خدا ایمان را محبوب شما قرار داده و در دلهایتان آن را زینت بخشیده است و کفر،    فسق و گناه را مورد تنفّر شما قرار داده است. آنها همان رشد یافتگان هستند.*(این علاقه به ایمان و تنفّر از کفر،) فضل و نعمتى بزرگ از طرف خداوند است و خداوند آگاه و حکیم است.

نکته ها:

*در ذیل آیه قبل خواندیم که ولیدبن عَقبه به دروغ، خبر مخالفت مردم با پرداخت زکات را به پیامبرصلى الله علیه وآله داد. مردم آماده هجوم شدند که آیه نازل شد: هرگاه فاسقى خبرى آورد تحقیق کنید. این آیه مى‏فرماید: اصولاً مردم باید تابع پیغمبر باشند، نه آنکه رهبر الهى تابع هیجان‏هاى ناپخته ى برخاسته از گزارشات افراد فاسق قرار گیرد.

در روایات مى‏خوانیم: اگر اهل ایمان نزد شما محبوب بودند، در راه خیر هستید و اگر به گنهکاران علاقمند بودید، در شما خیرى نیست.( کافى، ج‏2، ص‏126)

*بر اساس روایات، یکى از مصادیق ایمان در جمله ‏ى «حَبّبَ الیکم الایمان»، محبّت على ‏ابن ابى‏طالب‏علیهما السلام و مراد از کفر و فسوق و عصیان، دشمنى با اهل‏بیت پیامبرعلیهم السلام است.( کافى، ج‏1، ص‏426.)

*در حدیث مى ‏خوانیم: کسانى که علاقه به معنویات و تنفّر از گناه را نعمت نمى‏دانند، نعمت‏ هاى الهى را کفران کرده، عملشان کم و تلاشهاى آنان نابود است.( بحار، ج‏74، ص‏158.)

رشد:

رسیدن به رشد و کمال، هدیه‏ى الهى به انبیاست؛ «آتَینا ابراهِیم رُشدَه»( انبیاء، 51.) ووظیفه‏ى آنها رشد دادن دیگران مى ‏باشد؛ «یا قوم اتّبِعون اَهدِکم سَبیلَ الرّشاد»( غافر، 38.) آنان نیز خود به دنبال رشد بوده‏ اند، چنانکه حضرت موسى در بیابان‏ ها به دنبال حضرت خضر مى ‏رود تا از طریق علم او به رشد برسد؛ «هل اتّبعک على أن تُعلّمَن ممّا عُلّمتَ رُشداً»( کهف، 66.)

ایمان زمینه‏ ى رشد، «ولیؤمنوا بى لعلّهم یَرشُدون»( بقره، 186.) و کتب آسمانى وسیله‏ ى رشد هستند، «یَهدى اِلىَ الرُّشد»( جن، 2.). در این آیه نیز مؤمنان واقعى اهل رشد معرّفى شده ‏اند. «اولئک هم الراشدون» به هر حال مراد از رشد در قرآن، رشد معنوى است، و این کوته فکرى است که انسان رشد را تنها در کامیابى‏ هاى دنیوى بداند.

در مدیریّت و سیاست‏گذارى جامعه، اگر تصمیم‏گیرنده معصوم یا عادل نباشد، از استبدادى سر در مى‏آورد که در آن رشدى نیست، «و ما اَمرُ فِرعونَ بِرَشید»( هود، 97.) ولى اگر تصمیم‏گیرنده معصوم یا عادل باشد، زمینه‏ى رشد فراهم است. «اولئک هم الرّاشِدون»


واژه شناسی:

لعنتُّم: از عَنِتَ در کار و امر دشواری قرار گرفت (قطعا به سختی و مشقت می افتید-هلاک و نابود می گردید)

حبَّبَ: ثلاثی مزید، فعل ماضی از باب تفعیل دوست داشتنی و محبوب کرده است

فُسوق:مصدراز ریشه ی فِسق (فسق یَفسِقُ) از راه حق و درستی منحرف شد

عِصیان:از عَصَیَ (نا فرمانی و مخالفت)عصیان بستر سازی یرای انجام گناه است.


پیام ها:

*حضور پیامبر الهی در میان مومنین امتنان و لطفی از سوی خداوند بر آنان

* تذکر خداوند به مومنان در باره اهمیت حضور رسول الهی در میان آنان

*وجود وحضور پیامبر خدا به عنوان رسول خدا در میان جامعه مقتضی تبعیت و فرمانبری از ایشان است (ممنوعیت تحمیل آرای عمومی بر رسول خدا )

*اقدام نکوهیده و ناپسند برخی از مسلمانان در تحمیل آرای شخصی خود بر رسول خداوند

*تلاش برخی از مومنان به پذیرش خبرو گزارش ولید از سوی پیامبر(ممنوعیت خودسری و تکروی اشخاص در برابر پیامبر)

*خوسرانه عمل کردن در مسائل مهم اجتماعی و بی اعتنایی به دستورات رهبر الهی ممنوع

* ترک خودسری عامل مصونیت جامعه و عدم بروز خطرات ندامت بار و غیر قابل جبران

*تحمیل آرای شخصی بر رهبری الهی مایه مشقت و زیان خود مردم

*صلاح و سعادت مومنان در پیروی از رهبری الهی

*ضرورت انعطاف رهبری در برابر برخی آرا و نظریات مردم

*انتظار بیجای برخی از مسلمانان در تبعیت پیامبر از دستورات و آرای شخصی آنان

*طرح و برنامه های پیامبر بر اساس واقعیت ها و مصالح واقعی جامعه است نه تمایلات و هوس های افراد

*خداوند جلوه دهنده و محبوب کننده ایمان در دل مومنان(تسلط بر دل ها در اختیار خداوند)

*عشق به ایمان و زیبایی های آن در قلب مومنان امری فطری و الهی

* محبت واقعی به ایمان مقتضی اطاعت از پیامبر

* حرکت مومنانه در مسیر ایمان و اطاعت از رسول بر اساس عشق و محبت به دین نه تحمیل و تحکم

*خداوند پدید آورنده زمینه بیزاری و انزجار مومنان از کفر و گناه و نافرمانی

* تنفرمومنان نسبت به گناه و کفر و معصیت درونی است

*قلب جایگاه ادراک و اساس زیبایی ایمان و زشتی کفر

*بیزاری از کفر و فسوق و عصیان دارای ریشه در سرشت انسان(سرمایه های الهی)

* کفر و فسوق و عصیان سه حلقه پیوسته به یکدیگر

*کفر زمینه ساز ابتلای انسان به شکستن حریم ارزش ها و ارتکاب و انجام گناهان

* اطاعت بی چون و چرا از رسول خدا نمود ایمان و موضع گیری در برابر ایشان نمود کفر است

*رشد واقعی انسان در پرتو عشق به دین و بیزاری از کفر و گناه محقق می شود

* سه حلقه کفر، فسق،عصیان مانع رشد اجتماعی در ابعاد گوناگون

* رشد و تعالی جامعه در پرتو وجود رهبری الهی و نفوذ رهنمودهای ایشان در لایه های مختلف جامعه

*خداوند هموار کننده راه ایمان و تعالی برای انسان ها

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

Image result for ‫تفسیر سوره حجرات‬‎



آیه 6 سوره حجرات


یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ


اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهى از روى ناآگاهى آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید.


واژه شناسی:

فاسق: اسم فاعل از ریشه فسق ثلاثی مجرد از فَعَلَ یَفعُلُ- به معنی بدکاری که از انجام دادن گناهان و زشتی های پرهیزی ندارد- کسی که از مسیر حقیقت و صلاح بیرون شده است- متجاوز و کسی از مرز شریعت عبور می کند- کسی که برابر دستورات قرآن و سنت یقینی عمل نمی کند.

این واژه به همراه مشتقات آن و در قالب های گوناگون 54 بار در موضوعات و مصادیق مختلف به کار رفته است.

نَبَاٍ:(نَبَاَ ینبئ ُ تنبیئاً و تنبئِةً) به معنی خبرو گزارش مهم و قابل توجه و این واژه به همراه قالب ها و مشتقات آن 80 بار در قرآن تکرار شده است.

شان نزول:

بر اساس روایات متعدّد از طرق شیعه و سنّى، این آیه درباره ولیدبن عقبه نازل شده است. زیرا پیامبر او را براى جمع‏آورى زکات از قبیله بنى مصطلق اعزام داشت، امّا از آنجا که میان او و این قبیله در دوران جاهلیّت، خصومتى شدید بود، هنگامى که اهل قبیله به استقبال او مى‏آمدند، گمان کرد که به قصد کشتن او آمده‏اند. لذا جلوتر نرفت و نزد پیامبر بازگشت و خبر داد که مردم از پرداخت زکات خوددارى کرده‏اند. پیامبر از این خبر ناراحت شد و تصمیم گرفت آنان را گوشمالى دهد. آیه فوق نازل شد و در مورد خبر فاسق دستور تحقیق داد.

روشن است که فسقِ ولیدبن عقبه، از ابتدا روشن نبود و گرنه پیامبر شخص فاسق را به عنوان نماینده خود جهت دریافت زکات اعزام نمى‏کرد، بلکه پس از دروغى که ولید در مورد سرباز زدن قبیله بنى‏المصطق از پرداخت زکات گفت، این آیه فسق او را آشکار ساخت تا پیامبر و مؤمنان بر اساس خبر او عمل نکنند.

امام حسین‏علیه السلام در احتجاجى که با ولید بن عقبه داشت فرمود: به خدا سوگند من تو را در دشمنى‏ات با علىّ‏بن ابى‏طالب‏علیهما السلام ملامت نمى‏کنم، زیرا خداوند، على را مؤمن و تو را فاسق خوانده است. سپس آیه فوق را تلاوت کردند.

نکته ها:

1-    مومنان وظیفه دارند گزارش های رسیده از اشخاصی که صداقت شان محرز نیست را بررسی کرده و به صرف خبر و گزارش وی اکتفا نکنند.

2-    وجوب بررسی صدق خبر فاسق منوط به مهم بودن آن است (وجوب تبین و روشن و شفاف سازی خبر در خصوص اخبار مهم و سرنوشت ساز)

3-    اخبار شخص عادل که صداقت او محرز شده است از تبین و فحص و جستجو بی نیاز است.

4-    ضرورت هوشیاری و احتیاط جامعه در برابر اخبار مهم اجتماعی

5-    وجود روحیه فسق و عصیانگری دارای تاثیر منفی در تشخیص ها و گزارش های فرد فاسق

6-    اعتماد به اخبار و گزارش های فاسقین و افراد بی بند وبار بدون تحقیق و بررسی خطر های زیانباری به دنبال دارد

7-    ترتیب اثر دادن به خبر فاسق بدون جستجو و تفحص کاری جاهلانه و ندامت بار برای جامعه است

8-    نقش ویرانگر منابع خبری فاسق و فاسد در مناسبات و امنیت جوامع

9-    لزوم دقت و احتیاط در زمینه امور مرتبط به سرنوشت مردم و امنیت جامعه

10-ضرورت بررسی اخبار مهم صرف نظر از گزارش دهنده و مخبر آن

11-جامعه صدر اسلام در معرض خطر از ناحیه گزارش ها و اخبار دروغین فاسقان

 

نکته های تکمیلی:

سؤال اول :

 در این آیه دستور تحقیق و بررسى آمده، ولى درآیه ‏ى 12 همین سوره، تجسّس، حرام شمرده شده است، آیا مى ‏شود تحقیق و تفحّص، هم حرام باشد و هم واجب؟

پاسخ: آنجا که تجسّس حرام است، درباره‏ى رفتار شخصىِ مردم است که ربطى به زندگى اجتماعى ندارد، ولى آنجا که واجب است، موردى است که به جامعه مربوط است و مى‏ خواهیم بر اساس آن، اقدام و عملى انجام دهیم که اگر به خاطر احترام فرد، تحقیق و بررسى نکنیم ممکن است جامعه در معرض فتنه و آشوب قرار گیرد.

سوال دوم:

فسق چیست و فاسق کیست؟

«فِسق» در لغت به معناى خارج شدن است و در اصطلاح قرآنى، به خارج شدن از راه مستقیم گفته مى ‏شود. این کلمه در برابر عدالت به کار مى ‏رود و فاسق به کسى گویند که مرتکب گناه کبیره‏اى شود و توبه نکند.

واژه «فِسق»، در قالب‏هاى گوناگون، پنجاه و چهار بار در قرآن آمده و در موضوعات و مصادیق مختلفى به کار رفته است از جمله:

1. در مورد انحراف‏هاى فرعون و قوم او: «انّهم کانوا قَوماً فاسقین»

2. در مورد افراد چند چهره و منافق: «انّ المنافقین همُ الفاسقون»

3. در مورد آزار دهندگان به انبیا و سرکشان از دستورات آنان:«قالوا یا موسى‏ انّا لن‏دخلها... القوم الفاسقین»

4. در مورد کسانى که طبق قانون الهى داورى و قضاوت نمى‏کنند: «و مَن لم یحکم بما اَنزلَ اللّه فَاولئک هم الفاسقون»

5. در مورد حیله گران: «...بما کانوا یَفسقون»

6. در مورد کسانى که وظیفه‏ى مهم امر به معروف و نهى از منکر را رها مى ‏کنند: «اَنجَینا الّذین یَنهَونَ عن السوء و اَخَذنَا الّذین ظلموا... بما کانوا یَفسقون»

7. در مورد کسانى که خانه، تجارت، فامیل و مادّیات را بر جهاد در راه خدا ترجیح مى‏ دهند: «ان کان آبائکم... اَحبّ... واللّه لا یَهدِى القومَ الفاسقین»

8. در مورد گناهان علنى و انحرافات جنسى و شهوت‏رانى ‏هاى ناروا. (قرآن به قوم لوط که گناه را در مجالس علنى و بى ‏پروا انجام مى ‏دادند، لقب فاسق داده است) «رِجزاً من السماء بما کانوا یَفسقون»

9. در مورد بهره‏ گیرى از غذاهاى حرام: «حُرّمت علیکم المَیتَةُ و الدّم... ذلکم فِسق»

10. در مورد تهمت زدن به زنان پاکدامن: «یَرمُونَ المحصنات... اولئک هم الفاسقون»


تحقیق، داروى دردهاى اجتماعى

در طول تاریخ، انبیا با مردم و اجتماعاتى روبرو بوده‏ اند که به انواع بیمارى‏ هاى اجتماعى و اخلاقى مبتلا بوده ‏اند و حتّى امروز با آن همه پیشرفت‏ هاى مهمى که در زندگى بشر شده است، هنوز آن بیمارى ‏ها به قوّت خود باقى است. بیمارى ‏هایى همچون:

تقلید کورکورانه از نیاکان و پیروى از عادات وآداب ورسوم خرافى.

پیروى از خیالات، شایعات، پیشگویى ‏ها و رؤیاهاى بى ‏اساس.

داورى و موضع‏گیرى بدون علم، ستایش یا انتقاد بدون علم و نوشتن و گفتن بدون علم.

داوریى شفابخش براى همه آن بیمارى ‏ها، تحقیق و بررسى است که در این آیه آمده است.

اگر جامعه اهل دقّت و تحقیق و بررسى باشد، همه‏ى این آفات و بلاهاى اجتماعى یکسره درمان مى ‏شود.

مشابه این آیه، آیه 94 سوره نساء است که مى‏فرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا اذا ضربتم فى سبیل اللّه فتبیّنوا و لا تقولوا لمن ألقى الیکم السّلام لستَ مؤمناً تبتغون عرض الحیاة الدنیا فعند اللّه مغانم کثیرة کذلک کنتم من قبل فمَنّ اللّه علیکم فتبیّنوا اِنّ اللّه کان بما تعملون خبیراً» اى مؤمنان! هرگاه در راه خدا گام بر مى ‏دارید و سفر مى ‏کنید، تحقیق و بررسى کنید و به کسى که اظهار ایمان مى ‏کند نگوئید تو مؤمن نیستى و بخاطر به دست آوردن غنائم بى‏ گناهى را نکشید. زیرا نزد خداوند غنائم فراوانى است.

چنانکه در تاریخ آمده است: پس از جنگ خیبر، پیامبرصلى الله علیه وآله شخصى به نام اُسامةبن زید را همراه گروهى از مسلمانان به سوى یهودیانى که در یکى از روستاهاى فدک بودند فرستاد تا آنان را به اسلام یا قبول شرایط ذِمّه و تحت‏الحمایه بودن دعوت نماید، یکى از یهودیان (به نام مِرداس) با شنیدن خبر، اموال و خانواده خود را در پناه کوهى قرار داد و با گفتن «لا اله الاّ اللّه محمّدٌ رَسولُ اللّه» به استقبال مسلمانان آمد. اُسامه به گمان این‏که او از ترس، اسلام آورده و اسلام او واقعى نیست، او را کشت. رسول خدا پس از اطلاع، به شدّت ناراحت شدند و آیه فوق نازل شد.

خبر در اسلام‏

اسلام درباره‏ى چگونگى سخن و نقل خبر تأکیدهاى فروانى کرده است از جمله:

الف) قرآن از کسانى که هر خبرى را مى‏شنوند و نسنجیده آن را نشر مى‏دهند، به شدّت انتقاد کرده و مى‏فرماید: خبر را به اهل استنباط عرضه کنید و اگر حقّانیّت آن ثابت شد، آنگاه آن را پخش کنید.

ب) قرآن براى کسانى که با پخش اخبار دروغ، در جامعه دغدغه ایجاد مى‏کنند، کیفرى سخت معیّن فرموده است.

ج) پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله در سال آخر عمر شریف خود در سفر حج فرمودند: کسانى که خبرهاى دروغى از من نقل مى‏ کنند، زیادند و در آینده زیادتر خواهند شد، هر کس آگاهانه به من نسبت دروغ بدهد، جایگاهش دوزخ است و هر چه از من شنیدید، به قرآن و سنّت من عرضه کنید، پس اگر موافق آن دو بود بپذیرید وگرنه ردّ کنید.

د) امام صادق‏علیه السلام به کسى که خبرهاى دروغى را به پدرش امام باقرعلیه السلام نسبت مى‏داد، لعنت کردند و فرمودند: هر چه از ما شنیدید، اگر شاهد و گواهى از قرآن یا سایر سخنان ما بر آن پیدا کردید، بپذیرید وگرنه نپذیرید.

ه) امام رضاعلیه السلام فرمودند: سند سخنان ما، قرآن و سنّت رسول‏ خداصلى الله علیه وآله است.

و) یکى از مهم‏ترین علوم اسلامى، علم رجال است که براى شناخت خبر صحیح از غیر صحیح، افرادى را که حدیث نقل مى‏کنند، مورد ارزیابى و بررسى قرار مى‏دهد.

منابع:

تفسیر نمونه

تفسیر نور

تفسیر المیزان

کتب لغت و قاموس اللغه

 

 

  • سید محمد عبداللهی