سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

صفحه شخصی سید محمد عبداللهی دانش آموخته حوزه و دانشگاه که در سطح خارج فقه و اصول و کارشناسی ارشد دروس کلاسیک را گذرانده و مطالعات مستمری در بیش از چهار دهه بر اساس علایق و انگیزه های شخصی در باره تفسیر، معارف و علوم قرآنی ودارد.

شناسه های ارتباطی با نویسنده و بلاگ در پیام رسان ها

با شماره 09218305249

صفحه قرآنی رحیق در ایتا:

https://eitaa.com/rahighemakhtoom

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۵ دی ۰۲، ۲۲:۲۴ - اصغر جاهدی
    احسنت
  • ۱۵ آذر ۰۲، ۲۳:۴۶ - منتظرالمهدی (عج)
    ممنون
  • ۸ مرداد ۹۷، ۱۲:۰۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
  • ۱ مرداد ۹۷، ۱۸:۴۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
نویسندگان

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

"بقیت الله" در قرآن کریم مربوط به کم فروشی است، در روایات مربوط به امام زمان علیه السلام! پاسخ این سؤال یا شبهه‌ی رایج چیست؟


 برای ورود، استناد و نیز تبرک، یکبار این سه آیه را با هم و با دقت بخوانیم و بعد راجع به آن بحث نماییم:

« وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ »

ترجمه: و بسوی «مدین» برادرشان شعیب را (فرستادیم)؛ گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که جز او، معبود دیگری برای شما نیست! پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم‌فروشی نزنید)! من (هم اکنون به حسب ظاهر) شما را در نعمت می‌بینم؛ (ولی من خیرخواه شماهستم و) از عذاب روز فراگیر، بر شما بیمناکم!

« وَیَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ »

ترجمه: (شعیب در ادامه سخنانش به قوم مدین گفت:) و اى مردم! پیمانه و وزن را با عدالت وفا کنید و بر اشیاء مردم عیب مگذارید و از حق آنان نکاهید و در زمین فساد مکنید.

« بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ » (هود علیه السلام، 85 و 86)

ترجمه: آنچه خداوند برای شما باقی گذارده (از سرمایه‌های حلال)، برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید! و من، پاسدار شما (و مأمور بر اجبارتان به ایمان و مسئول عمل خلاف شما) نیستم!

●- بله، همانطور که مشهود است، ظاهر آیه، مربوط به وزن و کیلوی عادلانه در خرید و فروش می‌باشد، ولی هیچ منافاتی با « بَقِیَّتُ اللَّهِ » بودن امام زمان علیه السلام ندارد.

هر قومی به صفت یا صفات ناپسندی مشهور بودند، مانند قوم بنی‌اسرائیل به کفر و لجاجت و دنیاگرایی – یا قوم لوط، به عمل شنیع لواط – یا برخی از قبایل اعراب به دختر کشی ... [چنان که امروزه نیز در سرتاسر دنیا چنین است]. از انحطاط‌های فکری و عملی قوم شعیت نیز به غیر شرک، انواع و اقسام ظلم‌ها بود و از جمله «کم‌فروشی»! پس خداوند متعال به واسطه‌ی پیامبران‌شان، به آنها فرمود که شرک نورزند، خداوند را عبادت و اطاعت کنند، در خرید و فروش وزن و کیلو را رعایت کنند، کم فروشی نکنند، در زمین فساد نکنند، بدانند که خیر در سودی است که خداوند متعال برای آنان باقی می‌گذارد [چه منافع مادی و چه معنوی – چه دنیوی و چه اخروی]، و بالاخره آن که همه بدانند، مربیان و هادیان خیرخواه جوامع، مسئول پذیرش یا عدم پذیرش آحاد آن جوامع نمی‌باشند.

الف – بی‌تردید، هر کلام، متن و گزاره‌ای که تجزیه و مُثله شود، معنا، مفهوم، مقصود، عمق و گستره‌ی خود را از دست می‌دهد.

●- فرض کنید که کسی این آیات را بخواند و بگوید: یک حکایت تاریخی از گفتگوی حضرت شعیب علیه السلام با قوم مدین است و ما به   ربطی ندارد! و حال آن که شرک، غش در معاملات و انواع فساد روی زمین، همچنان وجود دارد.

ب – گاهی یک دستور العملی (قانون، فقه، احکام)، صادر می‌شود، اما هدف و حکمت آن جداگانه به عنوان یک اصل بیان می‌گردد؛ مثل این که بگویند: «در مصرف آب اسراف نکنید، که اسراف، ظلم به خود، جامعه، دیگران و حتی نسل‌های می‌باشد» - حال آیا کسی می‌تواند بگوید: «این اسراف و حکم به ظلم بودن آن، فقط مخصوص به مصرف آب می‌باشد»؟! خیر؛ چرا که اسراف نکردن آب، یک حکم موضوعی بود، اما ظلم بودن اسراف، یک اصل و بیان حکمت آن حکم بود.

ج – در آیات مورد بحث، ابتدا می‌فرماید: « اعْبُدُوا اللَّهَ – خدا را بندگی کنید» و بعد می‌فرماید که در وزن و کیلو، عدالت و قسط را رعایت کنید و نتیجه را متذکر می‌گیرد که «اگر مؤمن هستید، این برای شما خیر است - ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ».

آیا می‌شود گفت: که بندگی خدا، انحصار در پرهیز از کم‌فروشی دارد؟! و یا تنها شاخصه مؤمنین، رعایت در قسط به هنگام خرید و فروش است؟! و یا تنها خیر مؤمنان همین است؟!

***- « بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ »

پس از دعوت به توحید، تذکر این که جز او الهی وجود ندارد، به چند مسئله در خرید و فروش و نیز تمامی تعاملات تأکید نمود؛ فرمود: هم کم‌فروشی نکنید و هم در زمین فساد نکنید. اگر چه کم‌فروشی نیز خودش فساد (تباهی) است، اما یک اصل کلی را بیان داشت و نمی‌توان گفت: «بنابراین، فقط کم‌فروشی فساد است».

پس از این دعوت، تذکرات و احکام حقوقی، به یک اصل اعتقادی اشاره نموده است مبنی بر این که «شما خدا را عبادت کنید، خیر شما در آن چیزی است که او برای شما باقی بگذارد»؛ چرا که آدمی هر گناهی که مرتکب شود نیز به تصور بردن سود و فایده می‌باشد.

حال آیا می‌توان گفت که « خیر ما در هر چیزی هست که خدا برای ما قرار دهد و باقی بگذارد، فقط اختصاص به سود تجاری دارد »؟!

ایمان به خداوند متعال نیز "تجارت" است:

حال اگر کسی می‌خواهد اصرار کند که «خیر، الاّ و لابد موضوع تجاری است»! دقت کند که در این دنیا هیچ کاری نیست که داد و ستد (تجاری) نباشد، حتی ایمان به خداوند متعال و رسول او صلوات الله علیه و آله؛ چنان که فرمود:

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ » (الصف، 10 و 11)

ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! آیا شما را به تجارتی راهنمائی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی می‌بخشد؟! * به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این برای شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید!

حتی اگر کسی دو رکعت نماز با توجه، خشوع و اخلاص هم اقامه کند، باز هم تجارت کرده، چرا که دقایقی از عمر، توجه و قلب خود را هزینه کرده تا در مقابل رشد، کمال و قرب الهی را به دست آورد. و چنان که در آیات بسیاری فرموده که مؤمنان با خداوند متعال معامله می‌کنند و کفار و مشرکان و فاسدان، آیات الهی و حیات پر نعمت اخروی را به بهای اندک متاعی در دنیا می‌فروشند.

کم فروشی‌های معنوی (اعتقادی) و عملی:

بنابراین، درست وزن نکردن، کم‌فروشی، حق مردم را ضایع نمودن، غش در معامله کردن، عیب گذاشتن روی سرمایه‌ها و دارایی‌های مردم و در نتیجه فساد (تباهی) روی زمین، در امور معنوی (اعتقادی) و بالتبع عملی، به مراتب بیشتر از مصادیق اقتصادی و مادی آن می‌باشد.

خداوند متعال فرمود که به پیامبرانش "کتاب" و "میزان" نازل نمود [هر دو نازل شده می‌باشند]، برای چه؟ برای قیام مردم به قسط. پس اگر مردم در معامله‌ی با خداوند سبحان، کم‌فروشی نمی‌کردند؛ از اطاعت رسول خدا صلوات الله علیه و آله روی بر نمی‌گرداندند، کتاب خدا را پشت سر نمی‌گذاشتند، به خاطر بهایی اندک از مال و لذت و شهوت دنیا، امامان علیه السلام را یکی پس از دیگری ترور نمی‌کردند و ...؛ وضعیت این نبود که هست. لذا می‌فرماید: توجه کنند که بازمانده و باقی گذاشته خدا [آخرین امام و حجت الهی] خیر آنان است، البته اگر ایمان دارند: « بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ».

پس، خیر ما در آن چیزی است که خداوند برای ما باقی بگذارد و البته که آخرین امام علیه السلام، مظهر اتمّ " خیری است که خداوند هادی برای ما باقی گذارده است.

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

حدیثی از امام صادق شنیدم با این مضمون: «نمازی که در آن دعا بیشتر است بهتر از نمازی است که ذکر در آن بیشتر است»؛ آیا چنین حدیثی وجود دارد و اگر بله متن دقیق آن چیست؟


 ظاهراً در نقل به مضمون حدیث، جابجایی و حتی جایگزینی کلمات صورت گرفته است. یعنی افضلیت دعا نسبت به تلاوت قرآن در نماز را افضلیت بر «ذکر» گفته‌اند!

حدیثی مبنی بر این که «در نماز، دعا افضل بر ذکر است» نیافتیم و البته احادیث محکم در مورد این که بسیار دعا کردن، بر بسیار تلاوت نمودن قرآن (نه ذکر) فضیلت دارد، فراوان است و هم چنین احادیث با این مضمون که طولانی کردن رکوع و سجود، بر تلاوت بسیار قرآن در نماز فضیلت دارد بسیار است [و البته سخن از جایگزینی نیست، بلکه فضلیت زیادتی یکی بر دیگری می‌باشد].

در هر حال این احادیث به اهمیت «نماز و دعا» تأکید و تصریح دارند، و ما باید در این رابطه به چند نکته‌ توجه نماییم:

نماز:

نماز خودش سراسر "ذکر" است و ذکر همان یاد خداست، چنان که فرمود: « وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی – برای یاد (ذکر) من، نماز را اقامه کن / طه، 14». پس، نمازی که در آن یاد خدا نباشد، طی اقامه‌ی آن همه خاطرات و گرفتاری‌ها و ... به ذهن بیاید، یا انجام عملی بدون توجه، از روی عادت و ... باشد، نماز نیست.

خداوند متعال در قرآن مجید، به اهل ایمان [که قطعاً هم اهل نماز هستند و هم اهل شرابخواری نیستند، می‌فرماید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ ... - ای کسانی که ایمان آورده‌اید! در حال مستی به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه می‌گویید! / النساء، 43» - چرا که مستی، فقط مستی از شراب نمی‌باشد، بسیاری مست شهوت، مست قدرت، مست ثروت و مست (گیج و مبهوت) دنیای خود هستند، لذا هنگام نماز اصلاً نمی‌فهمند که در چه جایگاهی قرار گرفته‌اند، در محضر چه مقام سبوحیتی ایستاده‌اند، چه می‌کنند و چه می‌گویند؟!

●- احادیث نیز در باب نمازِ با توجه، با اخلاص، با خشوع و با تفکر بسیار است که به دو حدیث بسنده می‌شود:

پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله: « إذا قُمتَ فی صَلاتِکَ فَأَقبِل عَلَى اللَّهِ بِوَجهِکَ یُقبِل عَلَیکَ .»

ترجمه: هرگاه به نماز ایستادى، با تمام وجود به خدا رو کن، تا او نیز به تو رو کند. (بحارالأنوار - ج 84 - ص 221)

امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام: مَن صَلّی رَکعَتَینِ یَعلَمُ مایَقولُ فِیهِما اِنصَرَفَ وَ لَیسَ بَینَه وَ بَینَ اللهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - ذَنبٌ؛ (اصول وافی، ج2، ص100)

ترجمه: هر کس دو رکعت نماز بخواند و بداند چه می‌گوید، از نماز فارغ می‌شود، درحالی که میان او و میان خدای عز و جل گناهی نیست.

دعا:

دعا نیز سراسر ذکر است؛ چرا که دعا، یعنی خواندن خداوند سبحان و خواستن از او. پس، تا کسی یاد (ذکر) او ننماید و متوجه او نگردد، او را با اسماء حسنایش نخواند، یا الله، یا ربی، یا سیدی، اللهم و ... نگوید، او را نخوانده است که از او چیزی بخواهد؛ و اگر او را بخواند، می‌شود «ذکر». پس دعا خودش ذکر است و ذکر نیز دعاست، اگر چه تکبیر و تسبیح او باشد.

عبادت و بندگی، همان خواندن و خواستن از او (دعا) می‌باشد، لذا خداوند متعال و کریم، ضمن تأکید بر دعا، فرمود: کسی که مرا نخواند و از من نخواهد، استکبار کرده است:

« ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ » (غافر، 60)

ترجمه: پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را اجابت کنم! کسانی که از عبادت من تکبّر می‌ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می‌شوند!»

●- در مورد دعا نیز صدها حدیث و روایت وجود دارد که به ذکر دو حدیث بسنده می‌شود:

پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله: « ادْعُوا اللَّهَ وَ أَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالْإِجَابَةِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَجِیبُ دُعَاءً مِنْ قَلْبِ غَافِلٍ لَاهٍ ». (بحار الانوار(ط-بیروت) ج 90 ، ص 321)

ترجمه: خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که خداوند دعا را از قلب غافل بی‌خبر نمی‌پذیرد.

حضرت امام صادق علیه السلام: « عَلَیْکُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّکُمْ لَا تَقَرَّبُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَا تَتْرُکُوا صَغِیرَةً لِصِغَرِهَا أَنْ تَدْعُوا بِهَا إِنَّ صَاحِبَ الصِّغَارِ هُوَ صَاحِبُ الْکِبَار ». (کافى(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 467 )

ترجمه: شما را سفارش مى‌کنم به دعا کردن، زیرا با هیچ چیز به مانند دعا به خدا نزدیک نمى‌شوید و دعا کردن براى هیچ امر کوچکى را، به خاطر کوچک بودنش رها نکنید، زیرا حاجت‌هاى کوچک نیز به دست همان کسى است که حاجت‌هاى بزرگ به دست اوست.

نماز، دعاست:

نماز نیز همانگونه که سراسر ذکر خداوند سبحان می‌باشد، سراسر دعا (خواندن و خواستن از اوست). حتی هنگام قرائت سوره‌ی حمد که واجب است، پس از چهار آیه که ذکر توحید و اقرارمان به مبدأ و معاد و اظهار بندگی خالصانه‌ی خودمان است (إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ)، دعا شروع می‌شود: « اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ »؛ اذکار مستحبی در رکوع و سجود، پس از تسبیح حق تعالی، که آن نیز جنبه‌ی اظهار و اقرار خودمان را دارد (سُبحانَ ربّی یا سُبحانَ الله)، ضمن آن که خواندن اوست، با صلوات تکمیل می‌گردد که آن نیز دعاست و هم چنین است "قنوت" که سراسر دعاست.

قرآن، نماز، ذکر و دعا:

طبق آیات قرآن کریم، قرآن مجید خودش ذکر است، چنان که در چندین آیه تصریح نمود: « إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ - این (قرآن) ذکری برای همه جهانیان است»، چنان که فرمود: نماز ذکر است، چنان که فرمود: دعا ذکر است.

پس، هر چه به امر خدا، به یاد خدا و برای یاد خدا باشد، «ذکر» است که افضل آن همان "تفکر" در نشانه‌های (آیاتِ) اوست. چه آیاتی که در کتاب خلقت نوشته شده، چه آیاتی که در کتاب وحی بیان شده است.

افضلیت دعا:

اگر کسی شبانه روز قرآن کریم را تلاوت نماید، حتی اگر با دقت، تدبر و تفکر باشد، حتی اگر کاملاً خالصانه باشد، باز با یک پرسش اساسی مواجه خواهد بود مبنی بر این که: «بسیار خب، حال که کتاب الهی را مطالعه نمودی، در آیاتش تعقل نمودی، حقیقت و علوم آن را با قلب فهم کردی و ...، چه می‌خواهی؟

چه می‌خواهی؟ یعنی هدفت چیست؟ غایت آمالت کدام است؟ برای رسیدن به اهداف مقطعی  هدف نهایی‌ات چه کم و لازم داری و آنها را از که می‌خواهی؟ یعنی: "دعایت چیست"؟!

نماز نیز راز و نیاز با خداوند متعال است؛ طولانی شدن آن به عمق توجه و اخلاص، و نیز ذکر و دعاست، نه به این که مثلاً به جای سوره‌ی اخلاص، یا کوثر و ...، سوره‌ی بقره را بخوانند!

حدیث مورد نظر:

احادیث بسیاری در این باب نیز وجود دارد، اما شاید مقصود پرسش فوق، حدیث ذیل باشد که بحثی میان «ذکر یا دعا» نیست، بلکه میان زیادتی «تلاوت قرآن در نماز یا دعا» می‌باشد:

عن معاویة بن عمّار: قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام: رَجُلانِ افتَتَحَا الصَّلاةَ فی ساعَةٍ واحِدَةٍ، فَتَلا هذَا القُرآنَ فَکانَت تِلاوَتُهُ أکثَرَ مِن دُعائِهِ، ودَعا هذا أکثَرَ فَکانَ دُعاؤُهُ أکثَرَ مِن تِلاوَتِهِ، ثُمَّ انصَرَفا فی ساعَةٍ واحِدَةٍ، أیُّهُما أفضَلُ؟

قالَ: کُلٌّ فیهِ فَضلٌ، کُلٌّ حَسَنٌ. قُلتُ: إنّی قَد عَلِمتُ أنَّ کُلاًّ حَسَنٌ وأنَّ کُلاًّ فیهِ فَضلٌ.فَقالَ: الدُّعاءُ أفضَلُ، أما سَمِعتَ قَولَ اللّهِ عز و جل: «وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ»؟! هِیَ وَاللّهِ العِبادَةُ، هِیَ وَاللّهِ أفضَلُ، هِیَ وَاللّهِ أفضَلُ، ألَیسَت هِیَ العِبادَةَ؟! هِیَ وَاللّهِ العِبادَةُ، هِیَ وَاللّهِ العِبادَةُ، ألَیسَت هِیَ أشَدَّهُنَّ؟! هِیَ وَاللّهِ أشَدُّهُنَّ، هِیَ وَاللّهِ أشَدُّهُنَّ. (هذیب الأحکام: ج 2 ص 104 / بحار الأنوار: ج 93 ص 299 و منابع معتبر دیگر)

معاویة بن عمّار گوید: به امام صادق علیه ‏السلام گفتم: دو نفر، هم‏زمان شروع به خواندن نماز مى‏کنند. یکى تلاوتِ قرآنش بیشتر از دعا کردن اوست و دیگرى، دعا کردنش بیشتر از تلاوتش است و هر دو، هم‏زمان، نماز را به پایان مى‏برند. کدام یک فضیلت‌شان بیشتر است؟

فرمود: «هر دو فضیلت دارد. هر دو خوب است».

گفتم: من هم مى‏دانم که هر دو خوب است و هر دو فضیلت دارد.

فرمود: «دعا، فضیلتش بیشتر است. مگر نشنیده‏ اى این سخن خداوند را که: «و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا پاسختان دهم. همانا کسانى که از عبادت من گردن‏ فرازى مى‏کنند، به زودى با خوارى به دوزخ در مى‏ آیند»؟! به خدا سوگند که دعا، عبادت است. به خدا سوگند که دعا، برتر است. به خدا سوگند که دعا، برتر است. مگر دعا، عبادت نیست؟! به خدا سوگند که دعا، عبادت است. به خدا سوگند که آن، عبادت است. مگر دعا، قوى‏ترین عبادت نیست؟! به خدا سوگند که دعا، قوى‏ترینِ عبادات است. به خدا سوگند که آن، قوى‏ترینِ عبادات است.

 ========================

قابل توجه همکاران فرهنگی در استان قم

محتوای آموزش ضمن خدمت "تربیت اسلامی با تاکید و حدیث" و نمونه سوالات در آدرس زیر بارگزاری می شود.


برای دریافت محتوا اینجا کلیک کنید

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰



هوشمندی میخواهد که به هنگام وزش نسیم های روح نواز خود را در پس پستو خانه های فراموشی پنهان نسازی و جان عزیزت را از طراوت و پاکی آن محروم نسازی
انسان های گوش و کنار که تورا تحریم کرده اند بس نیست!
باران آمد
برف بارید
بزن بال و پری بشکن قفس را
با نغمه ترانه دعا ملکوت را در کنار طبیعت ببین که چگونه همنوا شده اند تا تو تازه شوی
با ترنم دل نواز سجود و با پرده نماز آواز بخوان تا اندیشه ات دلت را به رقص آورد
آری بزن بال و پری بشکن قفس را
مگر اندیشه بالا نداری!
درود همه پاکان بر آنان که سوختند تا ما ساخته شویم

آن راستگوی راستین و آن ششمین پیشوا فرمود:
سه وقت است که در آن، حجاب و مانعی از جانب خداوند برای استجابت دعا نیست: دعا بعد از نماز واجب، هنگام فرود آمدن باران، ظاهر شدن نشانه‏اى از نشانه‏هاى قدرت پروردگار در زمین که بر خلاف طبیعت و عادت باشد.
  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

باید دید که اهداف آنها چه بوده که می‌گویند در تحقق آن موفق نبوده‌اند؟! باید دقت نمود که آیا بشر برای نبوت و رسالت هدف تعیین می‌نماید، یا خداوندی که آنها را به نبوت و رسالت برگزیده است؟!

برخی گمان می‌کنند که هدف انبیا این بوده که تمامی انسان‌های روی زمین را در تمامی اعصار، به کمال انسانیت برسانند – همه عاقل، فهیم، بصیر، مؤمن، متقی و با اخلاق شوند – دیگر هیچ ظلم و ظالمی روی زمین باقی نماند ...؛ و سپس چون می‌بینند که نبوت و رسالت به حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله ختم گردید، اما هنوز جهل، کفر، شرک، نفاق، ظلم، جنایت و ... باقیست، می‌گویند: «پس آنها موفق نبوده‌اند»! و نتیجه می‌گیرند که لابد "مدیریت آنها توأم با نقص و یا دست کم ضعف بوده است" و سپس از همین راه وارد می‌شوند و عصمت و کمال و تأیید الهی را زیر سؤال می‌برند! و یک عده فراتر رفته می‌گویند: پس در اصل خداوند متعال [العیاذ بالله] موفق نشده است و یا به قول فراماسون‌ها و سایر شیطان‌پرست‌ها، ابلیس موفق بوده است! در حالی که خودشان در پذیرش هدایت ضعیف و حتی ناموفق بوده‌اند و گناه‌شان را طبق معمول، به گردن دیگری می‌اندازند. انسان جاهل و متکبر [چون ابلیس لعین]، خود را کامل و بدون خطا می‌بیند و در هر خطایی، گناه را گردن دیگری می‌اندازد. از نظر او، همه ایراد دارند، جز خودش!

●- اما باید دقت کنیم که خداوند متعال در کلام وحی، هدف از بعثت انبیا و رسولانش را چه فرموده و آیا در تحقق این اهداف موفق بوده‌اند و یا خیر؟! به عنوان مثال به چند آیه اشاره می‌گردد:

دعوت به یکتاپرستی:

« فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ » (المؤمنون، 32)

ترجمه: پس در میانشان پیامبرى از خودشان روانه کردیم که خدا را بپرستید جز او براى شما معبودى نیست آیا سر پرهیزگارى ندارید.

انسان، موجودی پرستنده است؛ او ذاتاً فقیر، محتاج و بنده‌ی غیر است؛ عاشق کمال است و هر چه را کمال خود بداند (یا فرض کند)، بدان وابسته‌ی مطلق شده و بندگی‌اش را می‌نماید.

خداوند متعال می‌توانست انسان را (چون سایر موجودات) مجبور بیافریند و به او عقل، وحی، اختیار و قدرت انتخاب ندهد، اما فضیلت انسان بر همین است که می‌تواند بشناسد و انتخاب کند، و با اراده و اختیار خود خداوند سبحان را بندگی نماید. لذا نیاز به هدایت و روشنگری داشت، پس انبیا و رسولان را فرستاد تا آنها به یکتاپرستی و بندگی الله جلّ جلاله دعوت نمایند و همگی در انجام این امر مهم موفق و مؤید بودند.

رسالت علمی و مربی‌گری:

*- « کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ » (الأعراف، 151)

ترجمه: همان طور که در میان شما، فرستاده‌اى از خودتان روانه کردیم، [که‌] آیات ما را بر شما مى‌خواند، و شما را پاک مى‌گرداند، و به شما کتاب و حکمت مى‌آموزد، و آنچه را نمى‌دانستید به شما یاد مى‌دهد.

از اهداف کلی تمامی انبیا و رسولان الهی این بوده که اولاً به مردم "نشانه‌شناسی" یاد دهند تا نشانه (آیه) را به جای صاحب نشانه نپرستند، بلکه از حکمت نشانه‌ها، پی به هدف و مقصد ببرند – ثانیاً راه و روش تزکیه نفس را بیاموزند، چه باید کردها و چه نباید کردهای انسان شدن و به کمال رسیدن را بیاموزند و هر خواهانی را رهبری و هدایت نمایند – ثالثاً وحی را اخذ نموده و کتاب خدا را تعلیم دهند (علم وحی بیاموزند) و هم چنین نور علم را به نور حکمت پرفروغ کنند و بالاخره این که به مردم، بسیاری از آن چه نمی‌دانند را به بیاموزند.

پس تمامی انبیا و رسولان در تحقق این اهداف موفق بوده‌اند. اما وظیفه نداشتند که الزاماً همگان را دانشمند، فرهیخته و والا مقام سازند.

بشارت و انذار:

« وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ » (الکهف، 56)

ترجمه: ما پیامبران را، جز بعنوان بشارت دهنده و انذار کننده، نمی‌فرستیم؛

« وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا » (الفرقان، 65)

ترجمه: و تو را جز بشارتگر و بیم‌دهنده نفرستادیم.

"بشارت"، وعده و امید دادن به نتایج و ثمرات مادی و معنوی اهداف، نیات و کارهای خوب در حیات دنیوی و اخروی می‌باشد و متقابلاً "انذار"، وعید دادن و ترساندن از نتایج و ثمرات کجی در اعتقادات و بدی در رفتارها می‌باشد.

"بشارت و انذار"، دو بال تربیتی هستند، چنان که ما نیز در بیشتر مواضع و رفتارهای خود بدان توجه داریم (یا باید داشته باشیم)، مثل این که می‌گوییم: اگر تحصیل علم کنی، رشد می‌کنی و اگر نکنی، نادانی و بی‌سوادی سبب تحمیل رنج‌های بسیاری بر تو می‌گردند – یا اگر سلامت را رعایت کنی، راحتی تن و روان را در پی دارد و اگر رعایت نکنی، مبتلا به انواع بیماری‌ها و متحمل رنج‌ها و عذاب‌های‌شان می‌گردی!

بدیهی است که آدمی، باید از آخر راهی که می‌رود و نتیجه مواضعی که اتخاذ می‌کند و ثمر کارهایی که انجام می‌دهد، آگاه باشد و خطرات را نیز بشناسد، تا در او انگیزه‌ی حرکت ایجاد گردد و مشتاقانه پیش رود و موانع را نیز کنار بزند.

پس تمامی انبیا و رسولان الهی "مبشر و نذیر" بودند و در انجام این تکلیف خود نیز موفق و مؤید‌ بود‌ه‌اند.

ابلاغ:

« مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ » (العنکبوت، 18)

ترجمه: و بر پیامبر [خدا] جز ابلاغ آشکار [وظیفه‌اى‌] نیست.

رسول، فرستاده‌ی خداوند سبحان است و هدف از ارسال او نیز "ابلاغ" کلام خدا به مردمان می‌باشد. او وظیفه دارد که وحی را اخذ نماید و آن را بسیار روشن، آشکار و فصیح به مردم ابلاغ نماید و در همان راستا با سخن مستدل و عمل صالح، "تبلیغ" نماید.

در قرآن مجید، آیات بسیاری آمده که در آنها تصریح شده است که وظیفه رسولان "ابلاغ" است، نه پذیرش مردمان (مخاطبان)! لذا می‌فرماید: تو ابلاغ کن، اگر نپذیرفتند، تو وکیل و محافظ آنها نیستی: « فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلَاغُ ... - و اگر روی‌گردان شوند (غمگین مباش)، ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار نداده‌ایم» - و یا می‌فرماید که بگویند:

« وَإِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ » (العنکبوت، 18)

ترجمه: [بگو] اگر شما (مرا) تکذیب کنید (جای تعجب نیست)، امت‌هایی پیش از شما نیز (پیامبرانشان را) تکذیب کردند؛ وظیفه فرستاده (خدا) جز ابلاغ آشکار نیست».

قیام به قسط:

« لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ » (الحدید، 25)

ترجمه: به راستى [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و میزان (سنجش حق و باطل) را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند ... .

آن چه که سبب رشد، کمال و سعادت بشر در دنیا و آخرت می‌گردد، رعایت و پیاده کرده عدالت «قسط» در تمامی امور و جوانب زندگی شخصی و اجتماعی او می‌باشد. اما آدمی باید از یک سو حق و باطل و نیز عدل و ظلم را بشناسد و از سویی دیگر چگونگی اجرای آنها را بداند و از سویی دیگر، از قاضی، راهنما و رهبر عادل برخوردار باشد.

پس، خداوند متعال رسولانش را با نشانه‌های روشن عقلی و عینی، فرستاد و به همراه آنان کتاب و نیز میزان را نازل نمود، تا انسان‌ها برای قسط قیام کنند. پس هر که پذیرفت و برای تحقق قسط در خودش، خانواده، جامعه و دنیا کوشید به نور می‌رسد و نور می‌شود؛ و هر که نپذیرفت، به ظلمات ظلم فرو رفته و فرو می‌برد.

مدیریت:

بنابراین، مأموریت انبیا و رسولان الهی اصلاً این نبوده که همه را یکجا جمع کنند، جبراً به اوج آدمیت و فضیلت برسانند و به زور آنها را در دنیا و آخرت سعادتمند نموده و وارد بهشت نمایند. بلکه مأموریت آنها معرفی حق و باطل و روشن کردن مرز آنها بوده است – مأموریت آنها نشان دادن ظلمت و نور بوده است – مأموریت آنها معرفی راه‌کارهای خروج از ظلمات و ورود به نور بوده است – مأموریت آنها نشان دادن راه‌کارهای کنار زدن پرده‌ها ضخیم از روی عقل و زنگارهای کهنه شده از روی قلب بوده است که تا انسانی که می‌خواهد رشد کند، بتواند اوج بگیرد و در جوار حق تعالی به مقام محمود برسد، و این آنها این مأموریت را، آن هم در آن عصر و نسلی که بودند، چنان با مدیریت والایی انجام داده‌اند که هنوز با قوت، صلابت و کامل باقیست و تا ابد راه نجات همین است.

  • سید محمد عبداللهی