الف. إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ
ب. فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ
ج. إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ
وجوه اعجاز در سوره کوثر
الف. اعجاز بیانی
ب. اشتمال بر خبر غیبی
منابع
چکیده:
این تحقیق، به تفسیر ترتیبی سوره مبارکه کوثر پرداخته است. برای این منظور در ابتدا یک معرفی اجمالی از سوره کوثر ارائه شده و آنگاه با استفاده از نظرات تفسیری چند تن از مفسرین قرآنی معانی آیات این سوره بررسی شده است. در بخش پایانی این نوشتار نیز به جنبههای اعجازآمیز سوره کوثر اشارهای صورت گرفته و نمونهای از اعجاز بیانی این سوره و نیز اشتمال این سوره بر اخبار غیبی بررسی شده است.
مقدمه
قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی که تضمین کننده سعادت بشریت است، حاوی معارف بلند و مفاهیم عمیقی است که رسیدن به آنها مستتلزم دقت و تأمل حول آیات و عبارات آن میباشد. با توجه به اینکه فهم صحیح و کاملِ منظور خداوند از آیات قرآن کریم بدون توجه به قرینههاى مؤثر در فهم آیات و دلالتهاى گوناگون الفاظ و عبارات و ظهور آنها امکان پذیر نخواهد بود و با نظر به این مسئله که برخى آیات قرآن متشابه بوده و فهم آنها نیاز به پشتیبانی محکمات قرآن کریم دارد، فهم بخشى از آیات قرآن فقط با تفسیر و تلاشى مضاعف مقدور امکان پذیر خواهد بود. در این راستا تفسیر ترتیبى با شیوه تجزیه آیات هر سوره قرآنی در جهت فهمیدن معانی قرآنی و درک صحیح از آیات الهی نقش بسیار مهمی دارد.
هدف این نوشتار، شناخت معانی آیات قرآن در سوره مبارکه کوثر به روش تفسیر ترتیبی و الگوپذیری از درسهای موجود در این سوره میباشد سؤالاتی که در این نوشتار بررسی شده عبارتند از: مهمترین محورهای مطرح در سوره کوثر کدام است؟ در تفسیر آیات این سوره چه نکاتی در کلام وحی و سخنان امامان معصوم (علیهمالسلام) وارد شده است؟ نظر مفسرین در مورد معانی پیچیده و واژگان مغلق این سوره چیست؟ و چه وجوه اعجازی در آیات این سوره میتوان یافت؟
معرفی اجمالی سوره کوثر
این سوره دارای سه آیه می باشد و مشتمل بر ده کلمه و چهل و دو حرف است. نام این سوره نیز از اولین آیه آن گرفته شده است و این سوره کوتاه ترین سوره قرآن است.
از دیدگاه بیشتر مفسران و محدثان و مورخان، این سوره در سال اول بعثت، در مکه نازل شد. ولی بعضی نزول آن را در هنگام صلح حدیبیه و برخى دیگر هم در مدینه میدانند و برخی دیگر به منظور جمع بین دو دسته روایات گفتهاند: ممکن است دو نوبت نازل شده باشد یکى در مکه و بار دیگر در مدینه.[1] ولى نظر مشهور این است که این سوره در مکه نازل شده است.
مفسران قرآن کریم معتقدند این سوره در شأن و منزلت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نازل شده است.[2] ابن عباس در مورد شأن نزول این سوره نوشته است که سوره کوثر در بزرگداشت رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و آرامش خاطر بخشیدن به آن حضرت و در رد کلام عاص بن وائل فرود آمد. او به هنگام بیرون آمدن پیامبر از مسجد الحرام، ایشان را در باب بنی السهم ملاقات کرد و با آن حضرت مدتی به گفتگو پرداخت. سران قریش که این منظره را مشاهده کردند، از او سؤال کردند: با چه شخصی صحبت می کردی؟ او با عبارات بیشرمانه گفت با ابتر!. این جواب به دلیل مرگ پسرش ابراهیم اتفاق افتاده و عرب جاهلییت، کسى را که بعد از خود اولاد پسر نداشته را ابتر مى نامید.[3] در این هنگام این آیه نازل شد و بدین وسیله خدا به پیامبرش نوید داد که به او خیر فراوان و یا نسلى شایسته و ماندگار در طول تاریخ ارزانى خواهد داشت.[4]
در فضیلت این سوره از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است: هر کس سوره کوثر را تلاوت نماید، خداوند از آب نهرهای بهشت به او می نوشاند و اجر و پاداش او به اندازه تمامی قربانی های روز عید قربان است.[5] از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است: هر کس در نمازهای واجب یا مستحب خود سوره کوثر را قرائت نماید، خداوند از آب حوض کوثر به او بنوشاند و کنار درخت طوبی همجوار رسول خدا «صلی الله علیه و آله وسلم» خواهد بود.[6]
مفهوم شناسی مهمترین واژههای سوره
الف) کوثر: راغب اصفهانی میگوید: «بعضی گفتهاند: کوثر، نهر بزرگی در بهشت است که نهرهای دیگر از آن سرچشمه میگیرند. و بعضی دیگر گفتهاند: کوثر، خیر عظیمی است که خدا به پیامبرصلیاللهعلیهوآله عطا فرموده است، و به افراد «سخاوتمند» نیز «کوثر» گفته میشود.»[7]
ب) شانئ : اسم فاعل از مادة «شَنَآن» به معنای عداوت، کینهورزی و بدخلقی است و این تعبیر نشان میدهد که آنها در دشمنی خود حتی کمترین ادب را نیز رعایت نمیکردند.[8]
ج) نحر: در لغت به معنای گلوگاه است و لذا برخی منظور این واژه در سوره کوثر را به معنای بلند کردن دستها به هنگام تکبیر و آوردن مقابل گلوگاه و صورت میدانند؛ یعنی نماز بخوان و دستها را هنگام تکبیر تا مقابل گلوگاه بلند کن.[9]
د) ابتر: این واژه در لغت به معنای حیوان دمبریده است و در اصطلاح به کسی که نسل ندارد و کسی که نامش به نیکی برده نمیشود «ابتر» گفته میشود. از همین روست به خطبهای که در آن نام خدا ذکر نشود نیز «خطبة بتراء» اطلاق میگردد. از آنجاکه دشمنان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) گمان میکردند که حضرت فرزند پسر ندارد و لذا نسلی از ایشان باقی نخواهد ماند و با رحلتش بساط اسلام برچیده میشود و به تبع آن نام و یاد او هم فراموش میگردد، خدا در این آیه فرمود: آن کس که نسلش بریده میشود و نام و یاد خیری از او باقی نمیماند، دشمن توست، نه تو که مورد عطای «کوثر» قرار گرفتهای.[10]
تفسیر ترتیبی سوره کوثر
خداوند متعال، در این سوره همانند سورهی «و الضحى» و سوره «الم نشرح» خطاب را متوجهی رسول خدا( صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) ساخته است. دقت در محتوای هر سه سوره مشخص میسازد که یکى از اهداف مهم هر سه سوره تسلى خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناک و زخم زبانهاى مکرر دشمنان از طریق اشاره به نعمتهاى گران خدا به ایشان میباشد. در سوره کوثر نیز خداوند به آن حضرت نعمت کوثر را یادآوری میکند تا او را دلگرم سازد و بفهماند که آن کس که به آن حضرت ابتر می گوید، خودش ابتر و بی دنباله است و به جهت همین نعمت بزرگ است که خداوند در ادامه سوره حضرت را به نماز و نیایش و سپاس و قربانى فرمان مىدهد. در ادامه به بررسی آیه به آیه این سوره خواهیم پرداخت.
الف. إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ
در این آیة کوتاه نکتههای مهمی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود.
1. این آیه با کلمة «اِنَّ» (مسلماً، تحقیقاً، به درستی و...) آغاز شده است تا مضمون آن را قطعیتر و یقینیتر سازد.
2. کلمهی «اعطینا» به صورت فعل ماضی آمده است که دلالت بر مسلّم و قطعی بودن وعدة خدا دارد.
3. در کلمه «اِنّا» و «اعطینا» ضمیر «متکلم مع الغیر» مکرّر آمده است که اولاً: دلالت بر وجود خصوصیت بین متکلم (خدا) و مخاطب (پیامبر) دارد؛ ثانیاً: برای بیان عظمت و قدرت عطا کننده میباشد (زیرا وقتی بزرگان از خود سخن میگویند، از مأمورانشان نیز خبر میدهند و این کنایه از قدرت، عظمت و وجود فرمانبردارانی در مقابل اوامر میباشد.) وقتی که عطا کننده دارای قدرت و عظمت باشد، عطایش نیز بزرگ خواهد بود؛ لذا از همان آغاز سوره میفهماند که آنچه به پیامبر عطا میکند، مهم و با عظمت است.
4. از میان الفاظی که در لغت عرب به معنای «دادن» وجود دارد، لفظ «عطاء» به معنی بخشش انتخاب شده است که: اولاً: ظهور در تملیک دارد و ثانیاً: اشاره به این دارد که آنچه داده میشود تفضّل محض از جانب خدا است.[11]
معنای کوثر
مفسرین، دیدگاههای مختلف درمورد معنای «کوثر» دارند و مرحوم علامه طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان آنها را بالغ بر بیست و شش قول میداند..[12] در این میان برخی مانند «ابن عمر» و «عایشه» آنرا ناظر به نهرى در بهشت میدانند. گروهی از مفسرین نیز آن را به رسالت پیامبر(ص) و کتاب قرآن تفسیر کردهاند. از نظر برخى دیگر مفسرین «کوثر به معنى اصحاب و یاران بسیار است، که خدا در عصرها و نسلها به آن حضرت ارزانى داشته است و بعضى نیز آن را به شفاعت تفسیر کرده و حدیثى از امام صادق در این زمینه نقل نموده اند.[13]
اگر چه مفسران قرآن، در بیان مصادیق «کوثر» اقوال و نظریات گوناگون مطرح کردهاند؛ ولی اکثر مفسران شیعه[14] و اهل سنت [15] بر این عقیده اتفاق نظر دارند که یکی از مصادیق روشن و مهم «کوثر» وجود مقدس حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) است که نسل فراوان و با برکت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) تنها از او است.
علامه طباطبائی رحمه الله «به دلیل آنکه در آیه آخر سوره، خداوند میفرماید: «اِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْاَبْتَر» ومعنای ظاهر کلمة «ابتر» به معنای کسی است که نسلش منقطع شده باشد و ظاهر این جمله نیز این است که از باب «قصر قلب» میباشد»[16] لذا به جز معنای خیر کثیر و نهری در بهشت طبق روایات، بقیة اقوال را «تحکّم» وبی دلیل می داند.
بنابراین، از نظر علامه باید یکی از این دو معنای زیر را قبول کرد:
1. مقصود از کوثر فقط کثرت و زیادی ذریة پیامبر اسلام صلیالله علیه وآله است که به آن حضرت عطا شده است. آلوسی با پذیرش این دیدگاه منظور از «کوثر» را نسل ماندگار و فرزندان پرشمار دانسته که خدا از طریق فرزند ارجمندش فاطمه(سلاماللهعلیها) به او ارزانى داشت، و شمار آنان به گونهاى است که نمىتوان آنها را بر شمرد و تا روز رستاخیز نیز هم چنان ادامه دارد.[17] بانوی اصفهانی نیز با نظر به شأن نزول آیه که گفتهاند پس از طعنه کفّار که رسول اکرم را ابتر نامیدهاند این سوره فرود آمده و نیز آخر سوره یعنی« إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» مقصود از کوثر را نسل آن بزرگوار میداند که از فاطمه (سلاماللهعلیها) تا قیامت باقى خواهد ماند..[18] فخر رازى، از علماى اهل سنت نیز در تفسیر خود مىنویسد: سومین نظر در معناى کوثر این است که منظور از آن فرزندان آن حضرت است، و این به آن جهت است که این سوره در رد کسانى نازل شده است که از آن حضرت به خاطر نداشتن فرزندان عیبجویىمىکردند.[19]
2. مقصود از «کوثر» خیر کثیر است و کثرت ذرّیه نیز در ضمن «خیر کثیر» اراده شده است. مفسرینی همچون «ابن عباس»، «مجاهد»، «سعید بن جبیر» واژه «کوثر» را به معناى «خیر کثیر» می دانند. از نظر مرحوم طبرسی نیز کوثر به معنی خیر فراوان است که خداوند به آن حضرت در این جهان ارزانى داشت و وعده فرمود که در جهان دیگر هم مواهب بسیارى به او بدهد. بنابر این تفسیر آیه این خواهد بود که ما به تو خیر فروان دنیا و آخرت را ارزانى داشتیم.
ب. فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ
(اینک که چنین است براى پروردگارت نماز بگزار و شتر قربانى کن)
پس از آیة اول، در این آیه دستور میدهد که شکر آن خیر کثیر را با انجام نماز و نحر ادا کن، هر چند شکر مخلوق، هرگز حق نعمت خالق را ادا نمیکند. آوردن «فاء تفریع» پیوستگی شکر نعمت و تأخیر نینداختن آن را لازم میسازد.
آرى بخشندۀ نعمت اوست، بنابراین نماز و عبادت و قربانى که آن هم نوعى عبادت است براى غیر او معنى ندارد، مخصوصا با توجه به مفهوم رب که حکایت از تداوم نعمتها و تدبیر و ربوبیت پروردگار مى کند. این در برابر اعمال مشرکان است که براى بتها سجده و قربانى مى کردند، در حالى که نعمتهاى خود را از خدا مى دانستند! و به هر حال تعبیر (لربک) دلیل روشنى است بر مساءله لزوم قصد قربت در عبادات.
درمیان مفسران در مورد معنای «وانحر» سه نظریه وجود دارد
1- برخی آنرا به معنای قربانی کردن شتر میدانند؛ یعنی نماز بخوان و شتر قربانی کن، بسیارى از مفسران معتقدند که منظور از این آیه نماز روز عید قربان و انجام قربانى در همان روز است.[20]
آیه الله مکارم شیرازی این نظر را رد کردهاند. به عقیدۀ ایشان آیه مفهوم عام و گستردهتری دارد هر چند نماز و قربانى روز عید یکى از مصادیق روشن آن است. به عقیده ایشان تعبیر (وانحر) از ماده (نحر) که مخصوص کشتن شتر است، شاید به خاطر این است که در میان قربانیها شتر از اهمیت بیشترى برخوردار بود، و مسلمانان نخستین علاقه بسیار به آن داشتند، و قربانى کردن شتر بدون ایثار و گذشت ممکن نبود.
2- دیدگاه دیگر این است که نحر، به معنای گلوگاه است که عرب آن را به معنای مقابله با هر چیز استعمال کرده است. در این صورت معنای آیه چنین میشود: نماز بخوان و رو به قبله بایست! و لذا مى گویند (منازلنا تتناحر) یعنى منزلهاى ما در مقابل یکدیگر است یا هنگام سر برداشتن از رکوع، راست و صاف بایست. آیه الله مکارم شیرازی این نظر را مناسب ترمی داند زیرا منظور نفى اعمال بت پرستان است که عبادت و قربانى را براى غیر خدا مى کردند،
3- منظور از نحر، بلند کردن دستها به هنگام تکبیر و آوردن مقابل گلوگاه و صورت میباشد؛ یعنی نماز بخوان و دستها را هنگام تکبیر تا مقابل گلوگاه بلند کن. علامه طباطبایی رحمهالله با پذیرش این نظر در تفسیر المیزان می گوید مراد از«نحر» بنا بر روایاتى که از طرق شیعه و سنى از رسول خدا (ص) و از على (علیهالسلام) رسیده و نیز روایاتى که شیعه از امام صادق و سایر ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) روایت کردهاند، مراد از «وانحر» در آیه، بلند کردن دو دست به طرف گردن در هنگام تکبیر گفتن براى نماز است.[21]
برخی روایات موجود در کتب روایی فریقین این تفسیر را تقویت میکند از جمله:
در حدیث صحیح از «عبد الله بن سنان» آمده است که امام صادقعلیهالسلام در تفسیر آیه: «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانحَرَ» فرمود: «هُوَ رَفْعُ یدَیکَ حِذَاءَ وَجْهِکَ؛ آن (نحر) عبارت است از بالا بردن دستهایت تا محاذی صورتت».[22]
همچنین در روایتی از امام علی(علیهالسلام) نقل شده است: «هنگامی که این آیه نازل شد، پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله از جبرئیل توضیح خواست، جبرئیل گفت: خداوند دستور میدهد هنگامی که وارد نماز میشوی، هنگام تکبیر دستها را بلند کنی، همچنین وقتی که به رکوع میروی، یا سر از رکوع برمیداری و یا سجده میکنی؛ چرا که نماز ما و نماز فرشتگان هفت آسمان همینگونه است. و برای هر چیزی زینتی است و زینت نماز بلند کردن دستها در هر تکبیر است: «وَاِنَّ لِکُلِّ شَیءٍ زِینَةٌ وَاَنَّ زِینَةَ الصَّلَاةِ رَفْعُ الْاَیدِی عِنْدَ کُلِّ تَکْبِیرَةٍ».[23]
در این مورد که آیه با «فاء» تفریع شروع شده که «فاء» نتیجه است نیز باید گفت در عرف و مذاق دینی بین اعطای نعمت و ادای شکر آن فاصلهای نیست. بدین صورت که انسان باید متعاقب نعمت، بلافاصله شکر آن را به جای آورد. با توجه به این مطلب در مییابیم که بین این آیه و اعطای کوثر، فاصلهی زمانی وجود ندارد. این مطلب هم قرینهای است که بگوییم منظور از این نعمت بزرگ، چیزهایی مانند «خُلق عظیم» یا «قرآن کریم» نیست؛ چرا که به اجماع فریقین این آیه در زمان دعوت علنی نازل شده است. یعنی نمیشود خداوند بعد از مثلا چهار سال از نزول قرآن بگوید: «شکر آن را به جای آور»! یا برای «خلق عظیم» که آن را قبل از بعثت داشته است حالا بگوید: «شکر آن را به جای آورـ»
ج. إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ
(بىگمان دشمن کینه توز تو بى نسل و تبار خواهد بود.)
«شَانِیء» اسم فاعل از مادة «شَنَآن» به معنای عداوت، کینهورزی و بدخلقی است و این تعبیر نشان میدهد که آنها در دشمنی خود حتی کمترین ادب را نیز رعایت نمیکردند.[24]
«ابتر» به معنای حیوان دم بریده است، و به کسی که نسل ندارد، و کسی که نامش به نیکی برده نمیشود نیز اطلاق میگرد و به همین جهت است که «خطبة بتراء» به خطبهای گفته میشود که در آن نام خدا ذکر نشود. چون دشمنان پیامبرصلیاللهعلیهوآله گمان میکردند که حضرت نسل ندارد و با رحلتش بساط اسلام برچیده میشود، نام و یاد او هم فراموش میگردد. خدا در این آیه فرمود: آن کس که نسلش بریده میشود و نام و یاد خیری از او باقی نمیماند، دشمن توست، نه تو که مورد عطای «کوثر» قرار گرفتهای.[25]
بسیارى از بزرگان علماى شیعه یکى از روشن ترین مصادیق آن را وجود مبارک فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دانسته اند، چرا که شاءن نزول آیه مى گوید: آنها پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را متهم مى کردند که بلا عقب است، قرآن ضمن نفى سخن آنها مى گوید: ما به تو کوثر دادیم.
از این تعبیر استنباط مى شود که این (خیر کثیر) همان فاطمه زهرا (علیهاالسلام) است، زیرا نسل و ذریه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به وسیله همین دختر گرامى در جهان انتشار یافت نسلى که نه تنها فرزندان جسمانى پیغمبر بودند، بلکه آئین او و تمام ارزشهاى اسلام را حفظ کردند، و به آیندگان ابلاغ نمودند، نه تنها امامان معصوم اهل بیت (علیهمالسلام ) که آنها حساب مخصوص به خود دارند، بلکه هزاران هزار از فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) در سراسر جهان پخش شدند که در میان آنها علماى بزرگ و نویسندگان و فقها و محدثان و مفسران والا مقام و فرماندهان عظیم بودند که با ایثار و فداکارى در حفظ آئین اسلام کوشیدند.
نویسنده تفسیر مخزن العرفان در بارهی منظور آیه سوم نوشته که نام تو و شریعت و قرآن و قانون الهى تو و نیز ذریه تو همیشه در روى زمین باقى و پایدار است و دشمنان تو که در مقام خاموش کردن نور حق و انقطاع نسل تو و دین و شریعت تو میباشند، آنان ابترند و دنباله آنها قطع و نسل آنان منقطع و نام آنان از صفحه روزگار برطرف خواهد گردید.[26]
وجوه اعجاز در سوره کوثر
سوره مبارکه کوثر از لحاظ اعجاز دارای ابعاد گوناگونی مانند اشتمال بر اخبار غیبی و اعجاز بیانی است که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد.
الف. اعجاز بیانی
فخر رازی از مفسران اهل سنّت در بیان معنای «کوثر» به نکتهای اشاره کردهاند که بیانگر اعجاز بیانی این سوره و مرتبه اعجازگونه این آیه از حیث بلاغت است. به کارگیری واژه «کوثر» برای اشاره به دختر رسول خدا(صلی الله و علیه و آله) برای رساندن معنای بلندی است که فخر رازی به آن اشاره میکند و فهم آن باعث تصدیق به این مطلب است که خداوند چگونه این همه معانی را در قالب یک لفظ به مخاطب منتقل کرده است. فخر رازی مینویسد:
«کوثر به معنای فرزندان پیامبر(ص) است. گفتهاند که این سوره در مقام تخطئه کسی نازل گردید که آن حضرت را به جهت نداشتن (یا باقی نماندن) فرزندان مورد سرزنش قرار داد. لذا معنای آیه این میشود که خداوند نسلی به پیامبر(ص) عطا فرماید که در طول قرون و اعصار پایدار خواهد بود. آری بنگر چقدر از اهل بیت کشته و شهید شدند، اما باز عالم از آنان مالامال است در صورتی که از بنیامیه احدی که قابل توجه باشد باقی نماند و باز بنگر که در میان اهل بیت(علیهمالسلام) چه بزرگانی مانند حضرات باقر، صادق، کاظم، نفس زکیه و امثال آنان ظهور نمود».[27]
ب. اشتمال بر خبر غیبی
آخرین آیۀ سورۀ کوثر یعنی «ان شانئک هو الابتر» در حقیقت خود خبر از وقوع امریست که در آینده محقق میشود و این خود میتواند یکی از وجوه اعجاز این سوره باشد. دشمنی که از سر غرور و نخوت به زیادى تعداد و فرزندان خویش مىبالید و مسلمین را ناچیز مىانگاشت و به خصوص بعد از فوت فرزند رسول گرامى اسلام(صلی الله و علیه و آله)، کار را تمام شده تلقى میکرد و گمان میبرد پیام و رسالت پیامبر در میان انبوه حوادث تاریخ به فراموشى سپرده خواهد شد، در این هنگام قرآن کریم پیشگویى کرد و به پیامبر خویش فرمود دین تو جهانگیر خواهد شد و کار دشمنان به نافرجامى و تباهى خواهد کشید و امروزه که پس از چهارده قرن حضور سرافراز اسلام را در جهان مشاهده مىکنیم، درخشش اعجاز این سوره را هر چه بیشتر حس کرده و آن را به عنوان نشانه صدق دیگرى بر رسالت نبى گرامى اسلام اعلام مىداریم؛ چراکه مشاهده میکنیم عملاً دشمنان پیامبر هستند که بىدنباله بوده و چنان تار و مار شدند که امروز اثرى از آنها باقى نمانده است، در حالى که طوائفى همچون بنى امیه و بنى عباس، که به مقابله با پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و فرزندان او برخاستند روزى آن قدر جمعیت داشتند که فامیل و فرزندان آنها قابل شماره نبود، ولى امروز اگر هم چیزى از آنها باقى مانده باشد هرگز شناخته نیست.[28]
منابع
1. قرآن کریم.
2. آلوسی، سید محمود، روح المعانی، دارالکتب الاسلامیه، بیروت، 1415ق
3. بانوى اصفهانى، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1361
4. بیضاوی، قاضی عبد الله ، انوار التنزیل و اسرار التأویل، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ 1418
5. حر عاملی، وسائل الشیعة، ، آل البیت، قم، چاپ اول، 1409 ق
6. رازی، ابو الفتوح، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، آستان قدس، مشهد، 1408ق.
7. رازی، فخر الدین، تفسیر کبیر، بیروت، دارالکتاب العالمیه، 1411ق.
8. راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1422هـ.
9. صادقی، محمد، البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، 1419 ق.
10. صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، حسن زاده، صادق، انتشارات ارمغان طوبى، تهران، 1382.
11. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، سید محمد باقر،دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1374ش
12. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، تهران، مؤسسه انتشارات فراهانی، بی تا.
13. طوسی، محمد بن حسین، التبیان فی تفسیر القرآن، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1409ق.
14. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفا، بیروت، 1983م.
15. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1374ش.
16. هاشمی، احمد، جواهر البلاغه، ترجمه حسن عرفان، نشر بلاغت، قم، چاپ یازدهم، 1388.
[1]- روح المعانى، ج30، ص 244.
[2]- بحارالانوار، ج 8، ص 16
[3]- مجمع البیان، ج 10 ، ص549، المیزان، ج 20 ، ص 372 و درالمنثور، ج8 ، ص652، دارالفکر و مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 15، ص 310
[4]- مجمع البیان، ج 10، ص 319
[5] - جامع الاحادیث الشیعه، ج 15، ص 131
[6]- ثواب الاعمال، ص 126
[7]- مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ص 703.
[8]- همان، ص 465.
[9].- المیزان، ج 20، ص 522 و تفسیر نمونه، ج27 ، ص 400.
[10]- مفردات الفاظ القرآن، ص 465
[11] -رک به تفاسیر اهل سنت از قبیل؛ تفسیر کبیر، فخر رازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج 32، ص 124 ـ 128، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، سید محمود آلوسی، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ 1415 ق، ج 15، ص 481 و 482؛ انوار التنزیل و اسرار التأویل، قاضی عبد الله بیضاوی، ، ج 5، ص 342
[12] - روح المعانى، ج 30، ص 244 و 245.
[13] - مجمع البیان، ج 10، ص 550
[14]- ر.ک. به تفاسیر شیعه مانند جوامع الجامع، فضل بن حسن طبرسی، ج 4، ص548؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ابو الفتوح رازی ، ج 20، ص428؛ مخزن العرفان در تفسیر قرآن، بانوی اصفهانی ، ج 15، ص 311 و 312؛ البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، محمد صادقی، ص 602
[15]- ر.ک. به تفاسیر اهل سنت مانند؛ تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 32، ص 124 ـ 128، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، سید محمود آلوسی، ج 15، ص 481 و 482؛ انوار التنزیل و اسرار التأویل، قاضی عبد الله بیضاوی، ج 5، ص 342
[16]- قصر قلب، اصطلاح ادبی است که در علم معانی به کار میرود و به معنای واژگون کردن و برعکس ساختن است. این تعبیر هنگامی به کار میآید که مخاطب به عکس حکمی که شما اثبات کردهاید باور داشته باشد. مثل «مَا سَافَرَ اِلَّا عَلِی» این مثال در ردّ کسی گفته میشود که گمان میکند: خلیل مسافر است، نه علی و شما با این کلام، اعتقاد او را واژگون و برعکس میسازید (جواهر البلاغه، احمد هاشمی، ترجمه حسن عرفان، ص335 و 336) و تطبیق مفهوم «قصر قلب» به مطلب مورد نظر چنین است که: با توجه به شأن نزول سوره، دشمنان پیامبر گمان میکردند که نسل او قطع شده است! خدا با جمله «اِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْاَبْتَر» عقیدة آنها را واژگون کرد و فرمود: نسل دشمنان پیامبر قطع شده است، نه اوکه ما کوثرش عطا کردیم.
[17]- روح المعانى، ج 30، ص 244 و 245
[18]- مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 15، ص: 312
[19]- التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ طوسی ، ج 10، ص417و در مجمع البیان، ج 10، ص 458 نیز همان عبارت آمده است..
[20]- الدر المنثور، ج 6، ص 403.
[21]- تفسیر برهان، ج 4، ص 514 و الدر المنثور، ج 6، ص 403
[22]- وسائل الشیعة، شیخ حرّ عاملی، ج 6، ص27، ابواب تکبیرة الاحرام، باب 9، ح 4.
[23]- همان، ص 30، باب 9، ح 13 و 14.
[24] - مفردات الفاظ القرآن، ص465.
[25]- همان، ص107 و مجمع البیان، ج 10، ص 458 و تفسیر نمونه، ج 27، ص401 و 402.
[26]- مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 15، ص 316
[27]- فخر رازی، ج 32، ص 124
[28] تفسیر نمونه، ج27، ص: 376 و 377
بررسی آیه 7 سوره مبارکه حمد
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ
(خداوندا! ما را به) راه کسانى که آنها را مشمول نعمت خود ساختى، (هدایت کن) نه غضب شدگان و نه گمراهان!
پیش نگاشت
این آیه راه مستقیم را، راه کسانى معرّفى مىکند که مورد نعمت الهى واقع شدهاند وعبارتند از: انبیا، صدّیقین، شهدا وصالحین. توجّه به راه این بزرگواران و آرزوى پیمودن آن وتلقین این آرزو به خود، ما را از خطر کجروى وقرار گرفتن در خطوط انحرافى باز مىدارد.
بعد از این درخواست، از خداوند تقاضا دارد که او را در مسیر غضبشدگان وگمراهان قرار ندهد. زیرا بنىاسرائیل نیز به گفته قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند، ولى در اثر ناسپاسى ولجاجت گرفتار غضب شدند.
قرآن، مردم را به سه دسته تقسیم مىنماید: کسانى که مورد نعمت هدایت قرار گرفته وثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان.
مراد از نعمت در «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»، نعمتِ هدایت است. زیرا در آیهى قبل سخن از هدایت بود. علاوه بر آنکه نعمتهاى مادى را کفّار ومنحرفین ودیگران نیز دارند.
هدایت شدگان نیز مورد خطرند و باید دائماً از خدا بخواهیم که مسیر ما، به غضب و گمراهى کشیده نشود.
مغضوبین در قرآن:
در قرآن، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّتهایى همچون قوم عاد، ثمود و بنىاسرائیل، به عنوان غضبشدگان معرّفى شدهاند.
بنىاسرائیل که داستان زندگى و تمدّن آنها در قرآن بیان شده است، زمانى بر مردم روزگار خویش برترى داشتند؛ «فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ» لکن بعد از این فضیلت و برترى، به خاطر رفتار خودشان، دچار قهر و غضب خداوند شدند. «وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ» این تغییر سرنوشت، به علّت تغییر در رفتار و کردار آنان بوده است؛ دانشمندان یهود، دستورات وقوانین آسمانى تورات را تحریف کردند، «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ» وتجّار وثروتمندان آنان نیز به ربا وحرامخوارى و رفاهطلبى روى آوردند، «أَخْذِهِمُ الرِّبَوا» وعامّه مردم نیز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، از روى تنپرورى و ترس، از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمینِ مقدّس، سر باز زدند. «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ» به خاطر این انحرافات، خدا آنان را از اوج عزّت و فضیلت، به نهایت ذلّت و سرافکندگى مبتلا ساخت.
ما در هر نماز، از خداوند مىخواهیم که مانند غضبشدگان نباشیم. یعنى نه اهل تحریف آیات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنین از گمراهان نباشیم، آنان که حقّ را رها کرده و به سراغ باطل مىروند و در دین و باور خود غلوّ و افراط کرده و یا از هوى و هوس خود و یا دیگران پیروى مىکنند.
انسان در این سوره، عشق و علاقه و تولّاى خود را به انبیا و شهدا و صالحان و راه آنان، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاریخ نیز برائت و دورى مىجوید و این مصداق تولّى و تبرّى است.
ضالّین در قرآن:
«ضلالت» که حدود دویست مرتبه این واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است. گاهى در مورد تحیّر بکار مىرود، «وَ وَجَدَکَ ضَالًّا» وگاهى به معناى ضایع شدن است، «أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ» ولى اکثراً به معناى گمراهى وهمراه با تعبیرات گوناگونى نظیر: «ضَلالٍ مُبِینٍ»*، «ضَلالٍ بَعِیدٍ»*، «ضَلالٍ کَبِیرٍ» به چشم مىخورد.
در قرآن افرادى به عنوان گمراه معرّفى شدهاند، از جمله: کسانى که ایمان خود را به کفر تبدیل کردند، مشرکان، کفار، عصیانگران، » مسلمانانى که کفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند، کسانى که مردم را از راه خدا باز مىدارند، کسانى که به خدا یا رسول خدا توهین مىکنند، آنان که حقّ را کتمان مىکنند و کسانى که از رحمت خدا مأیوسند.
در قرآن نام برخى به عنوان گمراه کننده آمده است، از قبیل: ابلیس، فرعون، سامرى، دوست بد، رؤسا ونیاکان منحرف.
گمراهان خود بستر وزمینهى انحراف را فراهم و گمراه کنندگان از این بسترها و شرایط آماده، استفاده مىکنند. بسترهاى انحراف در قرآن عبارتند از: 1. هوسها، 2. بتها، 3.گناهان ، 4. پذیرش ولایت باطل، 5. جهل و نادانى.
در آیات متعدّدى از قرآن ویژگىهاى گمراهان و غضب شدگان و مصادیق آنها بیان شده است که براى نمونه به موارد ذیل اشاره مىشود:
پیام نگاشت:
1- انسان در تربیت، نیازمند الگو مىباشد. انبیا، شهدا، صدّیقین وصالحان، نمونههاى زیباى انسانیّتاند. «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»
2- آنچه از خداوند به انسان مىرسد، نعمت است. قهر و غضب را خود به وجود مىآوریم. «أَنْعَمْتَ، الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ»
3- ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان، جامعه اسلامى را در برابر پذیرش حکومت آنان، مقاوم و پایدار مىکند. «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ»
نکته های تفسیری
۱ - تقسیم
انسانها به ثابت قدمان بر هدایت و مغضوبین درگاه خدا و گمراهان، از طبقه بندیهاى مردم در قرآن (صرط الذین انعمت
علیهم غیر المغضوب علیهم و لاالضآلّین) مراد
از «نعمت» در «انعمت علیهم» به قرینه فرازهاى قبل و بعد، نعمت هدایت است، نه
نعمتهاى مادى. علاوه بر اینکه همه موجودات، حتى کافران، از این نعمتها برخوردار
هستند.
۲ - گروهى از انسانها برخوردار از هدایتهاى ویژه الهى و بهره مند از مراحل والاى آن هستند. (صرط الذین انعمت علیهم) چنانچه گذشت مراد از «نعمت» نعمت هدایت است، و چون درخواست کنندگان این نعمت خود از هدایت یافتگان هستند، مقصود از آن، هدایتى ویژه است.
۳ - هدایت به صراط مستقیم، از نعمتهاى بزرگ خداوند است. (صرط الذین انعمت علیهم) اطلاق نعمت و اراده کردن نعمت هدایت، بیانگر این است که گوینده، نعمتهاى دیگر را در مقابل نعمت هدایت، نعمت به حساب نمى آورد، و این، حکایت از والایى نعمت هدایت دارد.
۴ - گروهى از هدایت یافتگان، بر طریق هدایت ثابت قدم نماندند و در زمره غضب شدگان و یا گمراهان قرار گرفتند. (صرط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لاالضآلّین) برداشت فوق بر این اساس است که «غیر المغضوب» صفت احترازى براى «الذین انعمت» باشد. بر این مبنا نعمت داده شدگان یعنى، هدایت یافتگان سه گروه مى شوند: ۱- راه یافتگانى که دست از هدایت شسته و از «مغضوبین» مى شوند. ۲- هدایت یافتگانى که در بین راه گمراه شده و از «ضالین» مى گردند. ۳- هدایت پیشگانى که تا آخر بر صراط مستقیم پایدار مى مانند.
۵ - هدایت یافتگان نیز در خطر قرار گرفتن در زمره غضب شدگان و یا گمراهان هستند. (صرط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لاالضآلّین)
۶ - خداشناسان موحد، خواهان هدایت به راه ثابت قدمان بر هدایت هستند. (الحمد للّه ... إهدنا الصرط المستقیم. صرط الذین انعمت علیهم)
۷ - «صراط مستقیم» راهى است به سوى خدا که هرگز به انحراف و کجى نمى گراید. (إهدنا الصرط المستقیم. صرط الذین انعمت علیهم) از توصیف «الذین ...» به وسیله «غیر المغضوب ...» معلوم مى شود که مراد از «صراط الذین ...» راهى است که هرگز به انحراف و کجى نمى گراید و همین راه به صراط مستقیم نامیده شده است ; زیرا «صراط الذین» عطف بیان براى «الصراط المستقیم» است.
۸ - الگوهاو نمونه هاى عینى راه یافتگان، داراى نقشى مهم در نیل به صراط مستقیم و سلوک در آن است. (إهدنا الصرط المستقیم. صرط الذین انعمت علیهم) از اینکه «صراط مستقیم» به راه انسانهاى هدایت یافته تفسیر شده، مى توان به این نکته رسید که انسان در نیل به صراط مستقیم نیازمند الگوها و نمونه هاى عینى راه یافتگان است و باید سالکان این طریق را بیابد و به ایشان اقتدا کند.
۹ - نعمت داده شدگان (هدایت یافتگان)، کسانى هستند که مورد غضب خدا واقع نشده و به گمراهى گرایش نداشته باشند. (صرط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لاالضآلّین) برداشت فوق بر این مبناست که «غیر المغضوب» صفت توضیحى یا بدل و عطف بیان براى «الذین» باشد.
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ
ما را به راه راست هدایت کن...
صراط مستقیم راه اعتدال و به دور از افراط و تفریط
«لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» « اسراء، 29.» در انفاق، نه دست بر گردن قفل کن- دستبسته باش- و نه چنان گشاده دستى کن که خود محتاج شوى.
*«الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً» « فرقان، 67.» مومنان، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل، بلکه میانهرو هستند.
*«لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا» « اسراء، 110.» نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته، بلکه با صداى معتدل بخوان.
*نسبت به والدین احسان کن؛ «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» « بقره، 83.»* امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند، اطاعت از آنها لازم نیست. «إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِی ... فَلا تُطِعْهُما» « لقمان، 15.»
*پیامبر هم رسالت عمومى دارد؛ «وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا» « مریم، 51.» و هم خانواده خویش را دعوت مىکند. «وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ» « مریم، 15.»
*اسلام هم نماز را سفارش مىکند که ارتباط با خالق است؛ «أَقِیمُوا الصَّلاةَ»* و هم زکات را توصیه مىکند که ارتباط با مردم است. «آتُوا الزَّکاةَ» « بقره، 43.»
*نه محبتها شما را از گواهى حقّ منحرف سازد؛ «شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِکُمْ» « نساء، 135.» و نه دشمنىها شما را از عدالت دور کند. «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ» « مائده، 8»مؤمنان هم دافعه دارند؛ «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» و هم جاذبه دارند. «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» « فتح، 9.»هم ایمان و باور قلبى لازم است؛ «آمَنُوا»* و هم عمل صالح. «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» « بقره، 25.»
*هم اشک و دعا و درخواست پیروزى از خدا لازم است؛ «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً» « بقره، 250.» و هم صبورى وپایدارى در سختىها. «عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ» « انفال، 65» شب عاشورا امام حسین علیه السلام هم مناجات مىکرد و هم شمشیر تیز مىکرد.
*روز عرفه و شب عید قربان، زائر خانهى خدا دعا مىخواند و روز عید باید در قربانگاه با خونآشنا شود.
اسلام مالکیّت را مىپذیرد، «الناس مسلطون على اموالهم» « بحار، ج 2، ص 272.» ولى اجازه ضرر زدن به دیگرى را نمىدهد و آن را محدود مىسازد. «لا ضَرر و لا ضِرار» « کافى، ج 5، ص 28.»
آرى، اسلام دین یک بعدى نیست که تنها به جنبهاى توجّه کند و جوانب دیگر را فراموش کند، بلکه در هر کارى اعتدال ومیانهروى وراه مستقیم را سفارش مىکند.
پیام نگاشت:
1 . همهى هستى، در مسیرى که خداوند اراده کرده در حرکتند. خدایا! ما را نیز در راهى که خود دوست دارى قرار بده. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»
2 - درخواست هدایت به راه مستقیم، مهمترین خواستهى یکتاپرستان است.
«إِیَّاکَ نَعْبُدُ ... اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»
3 -براى دستیابى به راه مستقیم، باید دعا نمود. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»
4 - ابتدا ستایش، آنگاه استمداد و دعا. «الْحَمْدُ لِلَّهِ ... اهْدِنَا»
5 - بهترین نمونه استعانت از خدا، درخواست راه مستقیم است. «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»
نکات نگاشت:
۱ - درخواست هدایت به صراط مستقیم، مهمترین خواسته انسان عارف به مقام الهى است. (الحمد للّه ... إیاک نستعین. إهدنا الصرط المستقیم)چنانچه «اهدنا الصراط المستقیم» در ارتباط با «الحمد للّه رب العالمین ...» ملاحظه شود، حاوى این پیام است که انسان پس از شناخت خدا هدفش سلوک در صراط مستقیم خواهد بود; یعنى، همان راهى که خداوند منتهى الیه آن است.
۲ - لزوم دعا به درگاه الهى براى دستیابى به صراط مستقیم (إهدنا الصرط المستقیم)
۳ - ستایش خدا و اظهار عبودیت به درگاه او از آداب دعاست. (الحمد للّه رب العلمین ... إهدنا الصرط المستقیم) از اینکه دعا به درگاه خدا و درخواست از او (اهدنا الصراط المستقیم)، پس از حمد و ستایش الهى و اظهار عبودیت در پیشگاه وى ذکر شده، مى توان به برداشت فوق دست یافت.
۴ - انسان همواره نیازمند هدایتهاى الهى است. (إهدنا الصرط المستقیم)
۵ - درخواست هدایت به «صراط مستقیم» شایسته ترین مورد براى استعانت از خدا (إیاک نستعین. إهدنا الصرط المستقیم) اگر «اهدنا...» در ارتباط با «إیاک نستعین» در نظر گرفته شود، بیانگر این معناست که هدایت به صراط مستقیم بالاترین موردى است که آدمى در نایل شدن به آن، نیازمند یارى خداوند مى باشد.
۶ - انسان بدون یارى شدن از جانب خدا، از راهیابى به صراط مستقیم ناتوان است. (إهدنا الصرط المستقیم)
۷ - یکتاپرستى و تنها از خدا یارى جستن، «صراط مستقیم» است. (إیاک نعبد و إیاک نستعین. إهدنا الصرط المستقیم) «ال» در «الصراط» مى تواند عهد ذکرى بوده و اشاره به حقایقى باشد که در آیات پیشین مطرح شده، و از آنهاست یکتاپرستى و تنها از خدا استعانت جستن.
۸ - ایمان به خدا و صفاتش، «صراط مستقیم» است. (الحمد للّه رب العلمین ... إهدنا الصرط المستقیم) از حقایقى که «الصراط المستقیم» مى تواند به آنهااشاره داشته باشد، ایمان به خدا و ربوبیت او و ... است که از «الحمد للّه» تا «مالک یوم الدین» به دست مى آید.
۹ - هدایت همگان به صراط مستقیم، آرمان انسان موحد است. (إهدنا الصرط المستقیم) به کارگیرى «اهدنا» (ما را هدایت کن) به جاى «اهدنى» (مرا هدایت کن) حاوى نکته اى است که در برداشت فوق آمده است.
۱۰ - هدایت داراى مراتب و مراحل بسیارى است. (إهدنا الصرط المستقیم) وقوع «اهدنا» پس از آیات گذشته، نشان مى دهد که درخواست کننده، انسانى هدایت یافته است. بنابراین باید گفت هدایت داراى مراحل بسیارى است تا صحیح باشد که: هر شخص راه یافته اى همچنان به صورت جدى تقاضاى هدایت داشته باشد.
۱۱ - دعا به درگاه خدا، نقش مؤثرى در دستیابى به هدایت دارد. (إهدنا الصرط المستقیم)
نکات تفسیری آیه 5 سوره حمد:
۱ - تنها خداوند شایسته و بایسته پرستش است.
۲ - ربوبیت خدا بر هستى، رحمانیت و رحیمیت او و مالکیتش بر روز قیامت، دلیل شایستگى او براى پرستش رب العلمین. الرحمن الرحیم. ملک یوم الدین. إیاک نعبد
۳ - باور به ربوبیت خدا، رحمت آفرینى و مالکیتش بر روز جزا، وادار کننده آدمى به پرستش او رب العلمین. الرحمن الرحیم. ملک یوم الدین. إیاک نعبد
۴ - شناخت خدا و صفات او، راه دستیابى به توحید عبادى است. الحمد للّه رب العلمین ... إیاک نعبد
۵ - اندیشه هاى آدمى، پایه و اساس اعمال و رفتار اوست. الحمد للّه رب العلمین. الرحمن الرحیم. ملک یوم الدین. إیاک نعبد
۶ - نادیده انگاشتن خویش در محضر خدا، از آداب پرستش اوست. إیاک نعبد به کارگیرى «ما» به جاى «من» گاهى براى اظهار عظمت است و گاهى براى پرهیز از انانیت و خودبینى. قرینه هاى کلامى تعیین کننده مراد است و در اینجا به مناسبت عبودیت، پرهیز از انانیت و خودبینى مقصود است. لذا «نعبد» به صورت متکلم مع الغیر آمده است.
۷ - ایمان به خدا و صفات او، مایه باور به حضور همگان در پیشگاه اوست. الحمد للّه رب العلمین ... إیاک نعبد تغییر اسلوب کلام در سوره حمد، یعنى التفات از غیبت به خطاب حاوى نکاتى است، از جمله اینکه آدمى پیش از آگاه شدن به صفات خدا - مانند ربوبیت او بر هستى و ... - گویا احساس نمى کند که خداوند بر همه چیز حاضر و ناظر است; ولى پس از باور به ربوبیت او و سایر صفاتش، خود و دیگران را در محضر خدا مى یابد و او را در همه شؤونات حاضر مى بیند.
۸ - احساس حضور در پیشگاه خداوند از آداب عبادت است. إیاک نعبد از جمله نکته هاى التفات از غیبت به خطاب در سوره حمد، بیان ادب عبادت و دعاست; یعنى، شایسته است انسان به هنگام پرستش و دعا احساس کند که در پیشگاه خداوند حاضر است.
۹ - شایسته دانستن خدا براى عبادت و امید به رحمتهاى او، از انگیزه هاى پرستش خداست. الحمد للّه رب العلمین. الرحمن الرحیم ... إیاک نعبد مطرح ساختن عبادت خدا پس از توصیف او به ربوبیت، رحمانیت، رحیمیت و مالکیت روز جزا، بیانگر انگیزه هاى پرستش است; یعنى، چون خدا رب است، شایسته پرستش است و چون مردم به رحمت او نیازمندند، باید عبادتش کنند وبدان جهت که از عذاب آخرت مى هراسند، باید او را بپرستند.
۱۰ - ترس از عذابهاى اخروى و امید به پاداشهاى جهان آخرت، از انگیزه هاى آدمى براى عبادت خدا ملک یوم الدین. اءیّاک نعبد
۱۱ - شناخت خدا و صفات او، مایه نادیده انگاشتن خویش در پیشگاه خداوند است. الحمد للّه ... إیاک نعبد و إیاک نستعین
۱۲ - یکتا پرستى همگان، آرمان موحدان است. إیاک نعبد آوردن «نعبد» (ما عبادت مى کنیم) به جاى «أعبد» (من عبادت مى کنم) مى تواند اشاره به خواسته هر انسان موحدى باشد; یعنى، او با گفتن جمله «ما عبادت مى کنیم» بیان مى دارد که خواهان یکتا پرستى همگان است.
۱۳ - تنها حقیقتى که شایسته یارى جستن مى باشد، خداوند است. و إیاک نستعین
۱۴ - انسان در پرستش خدا و خلوص در آن، نیازمند امداد الهى است. إیاک نعبد و إیاک نستعین متعلق «نستعین» همه وظایفى است که از سوره حمد مى توان استفاده کرد و از آنها لزوم یکتا پرستى است که از «إیاک نعبد» به دست مى آید; یعنى: نستعینک على عبادتک و خلوصها.
۱۵ - انسان در عین دارا بودن اختیار در عبادت خدا، بدون اعانت او بر انجام آن توانا نیست. إیاک نعبد و إیاک نستعین
۱۶ - حمد و ستایش خدا، تنها با یارى او امکان پذیر است. الحمد للّه ... إیاک نستعین از وظایفى که از سوره حمد استفاده مى شود، لزوم ستایش خداوند است. بنابراین مى توان گفت این معنا نیز متعلق «نستعین» است; یعنى: نستعینک على ان نحمدک.
۱۷ - شناخت ربوبیت خدا بر تمام هستى و باور به رحمانیت و رحیمیت او و مالکیتش بر روز جزا، تنها با امداد الهى امکان پذیر است. الحمد للّه رب العلمین ... إیاک نستعین شناخت ربوبیت خدا و ... از تکالیفى است که مى توان آن را از سوره حمد برداشت کرد. لذا آنها نیز متعلق «نستعین» مى باشند; یعنى: نستعینک على ان نعرف ربوبیتک و ... .
۱۸ - انسان نیازمند یارى خداوند در تمامى امور خویش است. إیاک نستعین برخى برآنند که متعلق «نستعین» یعنى مورد استعانت، ذکر نشده تا حکایت از همه امور داشته باشد ; یعنى: نستعینک على امورنا کلها.
۱۹ - خداوند، توانا بر انجام تمامى خواسته هاى بندگان است. و إیاک نستعین برداشت فوق لازمه این معناست که مراد از استعانت، استعانت در همه امور باشد.
۲۰ - شناخت خداوند و صفات او (رب العالمین و ...)، آدمى را به توحید افعالى رهنمون خواهد کرد. إیاک نستعین چون جمله «إیاک نستعین» پس از توصیف خداوند به «رب العالمین» و ... آمده، بیانگر این است که شناخت خداوند، با آن صفات یاد شده، آدمى را به این مرحله مى رساند که غیر خدا را ناتوان ببیند و در نتیجه به توحید افعالى برساند.
۲۱ - باور همگان به توحید افعالى، آرمان موحدان است. إیاک نستعین به کارگیرى «نستعین» (استعانت مى جوییم) به جاى «أستعین» (استعانت مى جویم)، مى تواند اشاره به برداشت فوق باشد
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
(پروردگارا!) تنها تو را میپرستیم؛ و تنها از تو یاری میجوییم.
واژه نگاشت:
«إیَّاکَ»: تو را. إیاک نعبد تقدیم مفعول (إیاک) بر فعل (نعبد) دلالت بر حصر دارد.
پیش نگاشت:
انسان باید به حکم عقل، بندگى خداوند را بپذیرد. ما انسانها عاشق کمال هستیم و نیازمند رشد و تربیت، و خداوند نیز جامع تمام کمالات و ربّ همهى هستى است. اگر به مهر و محبّت نیازمندیم او رحمان و رحیم است و اگر از آینده دور نگرانیم، او صاحب اختیار و مالک آن روز است. پس چرا به سوى دیگران برویم؟! عقل حکم مىکند که تنها باید او را پرستید و از او کمک خواست. نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور دیگران.
در نماز، گویا شخص نمازگزار به نمایندگى از تمام خداپرستان مىگوید: خدایا! نه فقط من که همهى ما بنده توایم، ونه تنها من که همهى ما محتاج و نیازمند لطف توایم.
خدایا! من کسى جز تو را ندارم «إِیَّاکَ» ولى تو غیر مرا فراوان دارى و همه هستى عبد و بندهى تو هستند. «إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً» در آسمانها و زمین هیچ چیزى نیست مگر این که بنده و فرمان بردار خداوند رحمان هستند.
جمله «نَعْبُدُ» هم اشاره به این دارد که نماز به جماعت خوانده شود و هم بیانگر این است که مسلمانان همگى برادر و در یک خط هستند.
مراحل پرواز معنوى، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنابراین اوّل سورهى حمد ثناست، آیهى «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» ارتباط و آیات بعد، دعا مىباشد.
گفتگو با محبوب واقعى شیرین است، شاید به خاطر همین کلمه «إِیَّاکَ»* تکرار شد.
تفسیر نگاشت سوره کوثر آیه 3
إِنَ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ
(و بدان) دشمن تو قطعاً بریدهنسل و بیعقب است!
بدون شکّ، دشمن کینهتوز تو بیخیر و برکت و بینام و نشان خواهد بود.
واژه نگاشت:
شانِیء:از شَنِءَ ،دشمن،کینه توز- شَنَآن،کینه توزی،دشمنی
الابتر:هرچیزی که بریده و ناقص باشد،دم بریده،مار کوتاه و خطرناک،بی خیر و برکت،آنکه فرزندی ندارد.-بتراء،مونث ابتر –بُتر،جمع آن است.
شان و سبب نزول:
ابن عباس گوید: درباره عاص بن وائل السهمى نازل شد زیرا روزى پیامبر را در مسجدالحرام دید، وقتى بود که پیامبر از مسجد بیرون مى آمد در باب بنى سهم به او برخورد و با یکدیگر صحبت کردند.
عده اى از صنادید(بزرگان و سرشناسان) قریش نیز در مسجد بودند بعد از اتمام صحبت از عاص پرسیدند با چه کسى صحبت میکردى؟ در جواب گفت: با ابن ابتر سخن مى گفتم و موقعى بود که طفلى به نام عبدالله که از خدیجه علیهاالسلام متولد شده بود، وفات یافته بود و عرب جاهلیت به کسى که فرزند ذکور او میمرد ابتر مى گفتند سپس این سوره نازل گردید.[ تفاسیر روض الجنان و کشف الاسرار]
شمر بن عطیه گوید: عقبة بن ابى معیط مى گفت: فرزند پسر از براى محمد باقى نمانده روى همین اصل او ابتر است سپس این سوره نازل شد.[ طبرى صاحب جامع البیان.]
نکته ها و پیام ها:
* تاکیدهای مکرر در آیه"اِنَّ"،"کَ"،"هو"نشان دلداری و اطمینان بخشی یقین آور به پیامبر است که مبادا از سخنان او ناراحت شوی ،دشمن تو خود بی نام و نشان است.
* یکی از دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله آن حضرت را نسل بریده و آینده اورا خالی از نام و نشان خواند.
* تداوم نسل پیامبر اسلام از طریق فاطمه سلام الله علیها پوچی پندار دشمنان آن حضرت را در مورد قطع نسل ایشان بر ملا ساخت.
* خداوند،کسی که با زخم زبان به پیامبر صلی الله علیه و آله ایشان را ابتر خواند دارای آینده ای خالی و عاری از هرگونه خیر و برکت و یاد نیک معرفی کرد.(هو الابتر-بیانگر حصر اضافی که هو تاکید مطلب را می رساند یعنی همان سرزنش کننده خودش بی خیر و برکت و بی نام و نشان است.)
نکته مهم: قطع ذکر و نام نیک لزوما به معنای نداشتن فرزند نیست زیرا چه بسا فرزندانی که مایه نام نیک پدر نشوند و او همچنان ابتر بماند.
* عاص بن وائل دشمن پیامبر و فاقد نیکنامی بود
* گسترش آوازه پیامبر و بقای نام نیک او و مهجور ماندن نام دشمنان دین در تاریخ بشارت خداوند به آن حضرت و از خبرهای غیبی قرآن است.
* دشمنان پیامبر اسلام محروم از خوش نامی و نام ماندگار .
یادآوری: شان نزول مخصص آیه نیست و آن را محدود نمی کند.
تفسیر نگاشت سوره کوثر آیه 2
فَصَلِ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ
پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن!
شان نزول:
این سوره در روز حدیبیه نازل شد، وقتى که کفار رسول خدا صلى الله علیه و آله را از حج خانه خدا منع کرده بودند. خداوند با فرستادن این سوره به رسول خود فرمود: هر جا که هستى نماز بخوان و قربانى کن و مراجعت بنما.( تفسیر روض الجنان از شیعه.)
مقاتل بن حیان از اصبغ بن نباته و او از امیرالمؤمنین على علیهالسلام نقل نماید که فرمود: وقتى که این سوره نازل شد. پیامبر به جبرئیل گفت: منظور از نحیرة که در این سوره به من امر شده که آن را انجام بدهم چیست؟
جبرئیل گفت: یا رسول اللّه منظور از آن، نحیرة نیست بلکه خداوند به تو دستور میدهد که هر وقتى خواستى تکبیرة الاحرام بگوئى دستهاى خود را هنگام گفتن تکبیر بلند کنى و همچنین وقتى خواستى رکوع نمائى دستهاى خود را بلند کنى و نیز موقعى که سر از رکوع برمیدارى باز دستهاى خود را بلند کنى و نیز هنگامى که خواستى به سجده روى باز دستهاى خود را بلند کنى زیرا این قسم نماز گذاردن روش نمازگذارى ما و فرشتگان در هفت آسمان است و از براى هر چیزى زینت و آرایشى است و زینت نماز بلند کردن دستها است.( مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۳۷; نورالثقلین، ج ۵- ، ص ۶۸۳، ح ۱۹.)
در موقع گفتن هر تکبیرى، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بلند نمودن دستها در موقع نماز از استکانة و وقار است. از پیامبر سؤال شد که یا رسول الله استکانه چیست؟ فرمود: آیه «فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یتَضَرَّعُونَ» را در قرآن نخوانده اى؟
نکته ها و پیام ها
*عبادت و نماز تنها برای انجام فرمان خدا (اقامه نماز خالی از ریا و خودنمایی)-لام در لِرَبِّک برای اختصاص است-
*اقامه نماز،از تکالیف الهی برای پیامبر
*اخلاص در نماز و انجام دادن آن تنها به جهت فرمان خدا وظیفه ای بر عهده پیامبر
*توجه به ربوبیت خداوند از آداب نماز
* مدبریت و مالکیت خداوند دلیل بر شایستگی او برای پرستش و عبادت خالصانه به درگاه او
*سپاسگذاری در برابر نعمت "کوثر"انگیزه برای انجام نماز خالصانه
*جلوه گری مقام ربوبی در اعظای فاطمه سلام الله علیها به پیامبر
*نماز شکر نعمت های خداوند
*قربانی کردن شتر با نیت و انگیزه الهی فرمان خداوند به پیامبر
*لزوم توجه به ربوبیت الهی به هنگام قربانی کردن حیوانات
*مالک و مدبر بودن خداوند دلیل لزوم اخلاص و قصد قربت در قربانی
*برگزیدن گران بهاترین حیوان اهلی برای قربانی واکنشی بایسته از سوی پیامبر در سپاسگذاری از "کوثر"عطا شده به ایشان
*اهدای قربانی شکر نعمت های الهی
*لزوم ایجاد پیوند با خلق(قربانی و اطعام) در کنار ارتباط با پروردگار(اقامه نماز)
*عطای نعمت از سوی پروردگار و یادآوری نعمت از سوی پیامبر آمادگی دریافت فرمان نماز و قربانی
*نعمت های الهی حتی برای پیامبر مسئولیت آفرین است(نعمت ها گتره در اختیار کسی قرار نمی گیرد)
*بخشش پیش از درخواست تکلیف وانجام وظیفه روشی الهی است.
*ارتباط با خدا مقدم بر پیوند و ارتباط با خلق و زمینه ساز آن است.
*لزوم تاخیر قربانی از نماز در عید قربان
*لزوم بالا بردن دست ها تا گلوگاه در آغاز نماز (گفتن تکبیره الاحرام)نحر الرجل: یعنی برای نماز ایستاد و دست ها را در آن هنگام بالا برد.-تاج العروس-
*لزوم خواندن نماز در ابتدای وقت آن(نحر الصلاة )یعنی نماز را در آغاز وقت آن خواند
"انسان ممکن است جانداران یا درختان یا بتهاى زرّین یا سنگى یا خداى نادیدنى یا مردى ربّانى یا پیشوایى شیطانى صفت را بپرستد ؛ مى تواند نیاکان یا ملّت یاطبقه یا حزب خود یا پول و کامیابى را بپرستد ... او ممکن است از مجموعه معتقداتش به عنوان دین ، ممتاز از معتقدات غیر دینى ، آگاه باشد و ممکن است بر عکس ، فکر کند که هیچ دینى ندارد . مسأله بر سر این نیست که دین دارد یا ندارد ، مسأله بر سر این است که کدام دین را دارد ."