سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

صفحه شخصی سید محمد عبداللهی دانش آموخته حوزه و دانشگاه که در سطح خارج فقه و اصول و کارشناسی ارشد دروس کلاسیک را گذرانده و مطالعات مستمری در بیش از چهار دهه بر اساس علایق و انگیزه های شخصی در باره تفسیر، معارف و علوم قرآنی ودارد.

شناسه های ارتباطی با نویسنده و بلاگ در پیام رسان ها

با شماره 09218305249

صفحه قرآنی رحیق در ایتا:

https://eitaa.com/rahighemakhtoom

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۵ دی ۰۲، ۲۲:۲۴ - اصغر جاهدی
    احسنت
  • ۱۵ آذر ۰۲، ۲۳:۴۶ - منتظرالمهدی (عج)
    ممنون
  • ۸ مرداد ۹۷، ۱۲:۰۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
  • ۱ مرداد ۹۷، ۱۸:۴۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
نویسندگان

۱۱۲ مطلب توسط «سید محمد عبداللهی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

عیب جویی

 

چه ظلمی از این بدتر که انسان با سخنان نیش‌دار، و #تحقیر و عیبجوئی، #قلب مردم با ایمان را که مرکز #عشق خداست بیازارد.

 

عیب رندان مکن که زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت

 

🔹ولَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ.

 

🔸و در میان خودتان #عیب_جویى نکنید.

 

🔹And do not #defame one another.
 (Holy #Quran  49:11)

 

📚 سوره #حجرات / آیه ۱۱

#سوره_حجرات
 

  • سید محمد عبداللهی
  • ۱
  • ۰

سوره فلق

سوره فَلَق صد و سیزدهمین سوره و از سوره‌های مکی قرآن که در جزء سی‌ام جای گرفته است. سوره فلق جزو چهارقل است. خداوند در این سوره به پیامبر(ص) دستور می‌دهد از هر شرّی به خدا پناه ببرد، مخصوصاً از شر تاریکی شب، زنان افسونگر و شر حسودان. برخی از مفسران اهل سنت گویند این سوره هنگامی نازل شد که مردی یهودی، پیامبر(ص) را سِحر کرد و پیامبر به سبب آن بیمار شد. پس از آمدن جبرئیل و نزول سوره فلق و ناس، آیاتی از آن بر پیامبر(ص) خوانده شد و او از بستر بیماری برخاست. برخی از عالمان شیعه به این سخن اشکال کرده‌اند و گفته‌اند سحر و جادو بر پیامبر(ص) اثر نمی‌کند.

سوره فلق و ناس را مُعَوِّذتین گویند؛ چراکه برای تعویذ خوانده می‌شوند. در فضیلت تلاوت سوره فلق، از جمله نقل شده است هر کس دو سوره ناس و فلق را بخواند، مانند آن است که همه کتاب‌های پیامبران الهی را قرائت کرده است. همچنین نقل شده است پیامبر(ص) دو سوره فلق و ناس را محبوب‌ترینِ سوره‌ها نزد خداوند می‌دانست.

معرفی

  • نامگذاری

این سوره را فَلَق نامیده‌اند که از آیه اول آن گرفته شده است.[۱] فلق به معنای صبح و سپیده‌دم است.[۲] نام دیگر این سوره، «مُعَوِّذَة» (پناه بردن) است که از واژه «عوذ: پناه بردن» در آیه اول گرفته شده است.[۳] سوره فلق و سوره ناس را مُعَوِّذَتین گویند. این دو سوره را به دلیل اینکه آنها را در مواقع احساس خطر می‌خوانند، مُشَقشَقَتَین نیز گفته‌اند.[۴]

  • محل و ترتیب نزول

سوره فلق جزو سوره‌های مکی و در ترتیب نزول، بیستمین سوره‌ای است که بر پیامبر(ص) نازل شده است. این سوره در چینش کنونی مُصحَف، صد و سیزدهمین سوره است[۵] و در جزء سی‌ام قرآن جای دارد.

  • تعداد آیات و دیگر ویژگی‌ها

سوره فلق ۵ آیه، ۲۳ کلمه و ۷۳ حرف دارد. این سوره به لحاظ حجمی جزو سوره‌های مُفصَّلات است. سوره فلق جزو چهار قل است، یعنی چهار سوره‌ای که با «قُل» آغاز می‌شوند.[۶]

محتوا

خداوند در سوره فلق به پیامبر(ص) دستور می‌دهد که از هر شرّی به خدا پناه ببرد، مخصوصاً از شر تاریکی شب، شر زنان افسونگر و شر حسودان. بنابر تفسیر المیزان مراد از «النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ» فقط زنان ساحر نیستند بلکه هر شخصی است که سحر و جادو انجام می‌دهد.[۷] به گفته تفسیر نمونه، سوره فلق به پیامبر و مسلمانان تعلیم می‌دهد در برابر هر شری به خدا پناه ببرند و خود را به او بسپارند.[۸]

محتوای سوره فلق[۹]

 

 

 

 

 

 

پناه بردن به خدا از شرّ موجودات

 

 

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نکته دوم: آیه ۲-۵
شروری که باید از آنها به خدا پناه برد

 

 

 

نکته اول: آیه ۱
معرفی خدایی که باید به او پناه برد

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گروه دوم: آیه ۴-۵
شرور انسانی

 

گروه اول: آیه ۲-۳
شرور طبیعی

 

باید به خدایی پناه برد که نیستی را می‌شکافد و موجودات را پدید می‌آورد

   
 

 

 

 

 

 

 

 

 

                     

 

                 

 

نمونه اول: آیه ۴
افراد شرور و زنان افسونگر

 

نمونه اول: آیه ۲
همه موجوداتی که به انسان ضرر می‌زنند

 

             

 

           

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                 

 

             

 

نمونه دوم: آیه ۵
حسودان حیله‌گر

 

نمونه دوم: آیه ۳
تاریکی و ظلمت شب

 

         

 

       

 

 

شأن نزول

درباره شأن نزول این سوره، روایتی در منابع اهل سنت نقل شده است که عالمان شیعه آن را نپذیرفته‌اند.[۱۰] در کتاب «الدر المَنثور» از کتاب‌های تفسیری اهل سنت آمده است مردى یهودى، پیامبر(ص) را سِحر کرد. جبرئیل نزد پیامبر(ص) آمد و مُعَوِّذتین (سوره فلق و ناس) را آورد و گفت مردى یهودى تو را سحر کرده و سحر او در فلان چاه است. پیامبر(ص) علی بن ابی‌طالب را فرستاد تا سِحر را بیاورد؛ سپس دستور داد گره‌هاى آن را باز کند و براى هر گره، یک آیه از مُعَوِّذتین را بخواند. چون گره‌ها باز و این دو سوره تمام شد، پیامبر اسلام(ص) سلامتى خود را باز یافت.[۱۱]

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌نویسد دلیلی وجود ندارد که پیامبر(ص) از نظر جسمی در برابر سِحر و جادو مقاوم باشد و جادو نتواند در بدن او مریضی ایجاد کند؛ بلکه آیات قرآن بر این دلالت دارند که دل و جان، و عقل و اندیشه پیامبر(ص) از سحر و نفوذ شیاطین در امان است.[۱۲]

نظر مفسران درباره سحر و جادو

سید رضی (درگذشته ۴۰۶ق) در تفسیر آیه چهارم سوره فلق (و از شرّ دمندگان افسون در گره‌ها) می‌نویسد: این [آیه] استعاره[۱۳] است و مراد از آن پناه بردن به خدا از شر زنانی است که تصمیم‌های راسخانه مردان را [که از شدت استواری به گره تشبیه شده است] با مکرشان از بین می‌برند و توان آنان را با نیرنگشان سست می‌کنند.[۱۴] برخی از مفسران اهل سنت[۱۵] نیز سحر و چشم زخم را نپذیرفته‌اند.[۱۶] در عین حال علامه طباطبایی می‌نویسد این آیه و آیه ۱۰۲ سوره بقره نشان می‌دهند قرآن واقعیت‌داشتن سحر و جادو را تصدیق کرده است.[۱۷]

فضیلت و خواص

نوشتار اصلی: فضائل سور

از پیامبر(ص) نقل شده است هر کس دو سوره ناس و فلق را بخواند، مانند آن است که همه کتاب‌های پیامبران الهی را قرائت کرده است.[۱۸] از امام باقر(ع) نیز نقل شده است هر کسی در نماز شب خود، در نماز وَتْر سوره‌های مُعَوِّذَتین (ناس و فلق) و اخلاص را بخواند، به او خطاب شود که ای بنده خدا مژده باد بر تو که خداوند نماز وتر تو را قبول کرد.[۱۹] همچنین نقل شده است پیامبر(ص) دو سوره فلق و ناس را محبوب‌ترینِ سوره‌ها نزد خداوند می‌دانست.[۲۰] در نقلی دیگر از پیامبر(ص) آمده است هر کس سوره‌های توحید و ناس و فلق را هر شب ده مرتبه بخواند، مانند این است که تمام قرآن را قرائت کرده و از گناهانش خارج می‌شود، مانند روزی که از مادر متولد شده و اگر در آن روز یا شب بمیرد، به مرگ شهادت مرده است.[۲۱] در مورد خواص سوره فلق نقل شده است پیامبر(ص) با خواندن مُعَوِّذَتین، امام حسن و حسین (ع) را تعویذ می‌کرده است.[۲۲]

 

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ «1» مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ «2» وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ «3» وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ «4» وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ «5»

بگو: پناه مى‌برم به پروردگار سپیده دم. از شرّ آفریده‌هایش. و از شرّ تاریکى شب، آنگاه که همه جا را فراگیرد. و از شرّ افسون‌گرانى که در گره‌ها مى‌دمند. و از شرّ هر حسود آنگاه که حسد ورزد.

کلمه «فلق» مثل «فجر» به معناى شکافتن است، شکافتن سیاهى شب یا سپیده صبح:

«فالِقُ الْإِصْباحِ» « انعام، 96.»؛ شکافتن دانه درون خاک. «فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى‌» « انعام، 95

مراد از «غاسِقٍ» آغاز شب است که تاریکى را به همراه مى‌آورد. چنانکه در آیه‌اى دیگر مى‌فرماید: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى‌ غَسَقِ اللَّیْلِ» « اسراء، 78»

شاید مراد از «غاسق» هر موجود ظلمت آور باشد که تاریکى‌هاى معنوى را به همراه خود مى‌آورد و گسترش مى‌دهد.

از آنجا که افراد شرور، براى حمله و هجوم و یا توطئه چینى از تاریکى شب استفاده مى‌کنند، لذا به خدا پناه مى‌بریم از شرورى که در شب واقع مى‌شود.

 

«نفاثات» از «نفث» به معناى دمیدن و «عقد» جمع «عقد» به معناى گره است.

در هر چیزى احتمال بروز شرّ وجود دارد، حتى کمالاتى مثل علم و احسان، شجاعت و عبادت نیز آفاتى دارند. آفت علم، غرور؛ آفت احسان، منّت گذاردن؛ آفت عبادت، عُجب و آفت شجاعت، ظلم و تهوّر است.

در آسیب پذیرى سه اصل وجود دارد آمادگى هجوم از سوى دشمن فرصت‌هاى مناسب براى هجوم نظیر تاریکى‌ها وجود حفره‌ها و نقطه ضعف‌ها آرى دشمن به دنبال تاریکى‌ها و حفره‌ها و نقاط ضعف است.

تبلیغات سوء، جوسازى‌ها، سخن چینى‌ها، جاسوسى‌ها و شایعه‌پراکنى‌ها، نمونه هایى از «النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ» است، یعنى مى‌دمند تا محکمات را سست کنند. چنانکه کسانى با وسوسه و شک میان همسران فتنه گرى مى‌کنند «ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ» « بقره، 102

با اینکه هرچه خدا آفریده، خیر است: «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ» « سجده، 7.» لیکن هر چیزى اگر در مسیر صحیح خود قرار نگیرد، شرّ مى‌شود. چنانکه آهن خیر است ولى اگر چاقو شد، امکانِ سوء استفاده از آن وجود دارد. «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ»

«شَرِّ ما خَلَقَ» یعنى شرّ از سوى مخلوقات است، نه از سوى خالق و نه ناشى از خلقت.

پناه بردن به خدا از خطرات، تنها با گفتن «اعوذ» حاصل نمى‌شود، بلکه علاوه بر گفتن، عمل نیز لازم است. چنانکه اهل بیت پیامبر علیهم السلام وقتى مسکین و یتیم و اسیر، اطعام را کردند، گفتند: «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً» « انسان، 10.» ما از روز قیامت مى‌ترسیم که اطعام کردیم. قرآن مى‌فرماید: «فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ» « انسان، 11.» خداوند نیز آنان را از شرّ آن روز نجات داد. پس گفتن‌ «إِنَّا نَخافُ» به تنهایى کارساز نیست، بلکه باید همراه با عمل باشد.

زشت صورتى نزد رسول خدا از زشتى چهره خود شکایت کرد که جبرئیل نازل شد و سلام خداوند را به آن مرد زشت رساند و گفت که خدا مى‌فرماید: «اما ترضى ان احشرت على جمال‌ جبرییل» آیا دوست دارى که در قیامت تو به زیبایى جبرئیل باشى؟مرد شادمان شد و تصمیم گرفت تمام عبادات و مستحبّات را انجام دهد. « بحارالانوار، ج 22، ص 140

***

شرّ مطلق وجود ندارد و خداوند نیافریده است، بلکه چه بسیار امورى که از یک زاویه، شرّ دیده مى‌شوند و زاویه‌اى دیگر خیر. چنانکه مولوى مى‌گوید:

زهر مار، آن مار را باشد حیات‌

لیک آن، آدمى را شد ممات‌

پس بَد مطلق نباشد در جهان‌

بَد به نسبت باشد، این را هم بدان‌

بعضى از سختى‌ها و فشارها، شرّ نیست، بلکه رمز تکامل است. مولوى مى‌گوید:

گندمى را زیر خاک انداختند

پس ز خاکش خوشه‌ها برساختند

بار دیگر کوفتندش ز آسیا

قیمتش افزون و نان شد جان فزا

باز نان را زیر دندان کوفتند

گشت عقل و جان و فهم سودمند

باز آن جان، چون که محو عشق گشت‌

یُعجب الزّراع آمد بعد کشت‌

قرآن سفارش مى‌کند که با همسرانتان خوب رفتار کنید و اگر نسبت به آنان کراهت دارید، چه بسا در کنار آن الطافى نهفته باشد. «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى‌ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً» «2» چنانکه گاهى زن زیبا نیست، ولى مادر فرزندانى بزرگ و برجسته مى‌شود.

بسیار از تلخى‌ها، استعدادهاى ما را شکوفا مى‌کند، حالت صبر و مقاومت را در ما رشد مى‌دهد و دل انسان را خاضع و خاشع مى‌سازد. «لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ» «3»

شب براى مردان خدا، زمان بندگى و عبادت است: «یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ» «4» ولى براى نامردمان، زمان توطئه و تهدید و هجوم است. «مِنْ شَرِّ غاسِقٍ»

سخن و یا حرکتى که روابط و دوستى‌هاى محکم را متزلزل کند، نفّاثات است و باید از آن به خدا پناه برد.

پناه بردن انسان به خدا، مستلزم پناه دادن خداوند است وگرنه فرمان پناه بردن لغو بود.

 

در میان تمام شرور نام سه شرّ در این سوره آمده است:

- شرور پنهان و در تاریکى‌ها. «مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ»

- شرور زبان‌هاى ناپاک. «مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ»

- شرور حسادت‌ها و رقابت‌هاى منفى. «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»

برخى زنان به خاطر زیبایى و لطافت در گفتار، مى‌توانند مردان را در تصمیمات خود سست کنند و مصداق نفّاثات باشند.

یکى از مصادیق نفّاثات، سحر و جادو است و لذا آموزش و عمل آن حرام است.

با اینکه‌ «شَرِّ ما خَلَقَ» شامل تمام شرور مى‌شود، ولى نام سه شرّ را به خاطر اهمیّتى که دارد، جداگانه آورده است. «غاسِقٍ إِذا وَقَبَ‌- النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ- حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»

****

پناه بردن در هر حال لازم است، خواه آنجا که خطر باشد: «شَرِّ ما خَلَقَ» خواه دریافت کمال باشد: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ»  هرگاه قرآن تلاوت مى‌کنى از شرّ شیطان به خداوند پناه ببر.

در سوره فلق، در برابر سه شرّ بیرونى، به یک صفتِ الهى پناه مى‌بریم. (از شرّ غاسق و نفّاثات و حاسد، به صفتِ‌ «بِرَبِّ الْفَلَقِ» پناه بردیم.) اما در سوره ناس به عکس است. در برابر یک خطر درونى، به سه صفت الهى پناهنده مى‌شویم. (از شرّ وسوسه قلب، به صفاتِ‌ «بِرَبِّ النَّاسِ»، «مَلِکِ النَّاسِ» و «إِلهِ النَّاسِ» پناه مى‌بریم.)

بحثى درباره حسادت‌

تلاش براى به دست آوردن کمالاتى که دیگران دارند، غبطه و ارزش است، ولى تلاش براى نابود کردن کمالات دیگران حسادت است. حسادت نشانه کم ظرفیّتى و تنگ نظرى است. اولین قتلى که در زمین واقع شد به خاطر حسادت میان فرزندان آدم بود و اولین گناهى که در آسمان واقع شد، حسادت ابلیس به آدم بود. در حدیث مى‌خوانیم: حسادت ایمان را مى‌خورد آن گونه که آتش هیزم راآنچه بر سر اهل بیت پیامبر علیهم السلام آمد که آنان را کنار زدند، ناشى از حسادت بود و قرآن در آیه 54 سوره نساء مى‌فرماید: چرا به خاطر الطاف و تفضّل خداوند، بر افراد لایق حسادت مى‌ورزند، مگر نمى‌دانند ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت و ملک عظیم دادیم.

حسادت در میان تمام شرور، برجسته‌ترین شرّ است. زیرا حسود نقشه‌ها مى‌کشد و حیله‌ها مى‌کند و مرتکب انواع شرور مى‌شود تا به هدف برسد.

حضرت على علیه السلام مى‌فرماید: «الحسد داء عیاء لا یزال الا بهلک الحاسد او بموت المحسود» حسادت مرض خطرناکى است که جز با مرگ محسود یا هلاکت حسود از بین نمى‌رود.

حسود در واقع به خدا اعتراض دارد و در برابر اراده و حکمت او جهت مى‌گیرد که چرا به او عطا کرده و به من نداده است.

حسود هرگز خیرخواهى و نصیحت نمى‌کند و به خاطر خوى حسادت، از رسیدن خیر خودش به دیگران جلوگیرى مى‌کند.

قرآن، ریشه بسیارى از گناهان را «بغیا» به معناى حسادت دانسته است و امام صادق علیه السلام مى‌فرماید: «ان الکفر اصله الحسد» ریشه کفر حسادت است. چنانکه در برابر پیامبران مى‌گفتند: «أَ بَشَرٌ یَهْدُونَنا»  آیا انسانى مثل ما پیامبر شود و ما را هدایت کند؟

حسود، اهل تواضع و تشکر نیست و هرگز به کمالات دیگران گواهى نمى‌دهد و قهراً مرتکب گناه کتمان حق مى‌شود.

حسود معمولًا منافق است. حضرت على علیه السلام مى‌فرماید: «الحاسد یظهر و ده فى اقواله و یخفى بغضه فى افعاله»  در ظاهر اظهار علاقه مى‌کند ولى در باطن کینه و بغض دارد.

****

منشأحسادت چیست؟

گاهى تبعیض نابجا میان افراد، حسادت آنان را بر مى‌انگیزد.

گاهى مردم توجیه نیستند و شرایط را یکسان مى‌پندارند و همینکه یک برترى و امتیازى دیدند حسادت مى‌ورزند. در حالى که اگر حکمت و دلیل تفاوت‌ها را بدانند آرام مى‌شوند.

حسادت در خاندان نبوت نیز پیدا مى‌شود، همان گونه که در خانه حضرت یعقوب، حسادت فرزندان، آنان را به چاه افکندن برادر وادار کرد.

دامنه حسادت تنها نسبت به نعمت‌هاى مادى نیست، بلکه گاهى نسبت به ایمان افراد حسادت مى‌شود و مى‌خواهند آنان را به کفر برگردانند. «یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً»

روشن است که حسادت، آرزوى نابودى نعمت دیگران است، وگرنه درخواست نعمت از خداوند، حسادت نیست. چنانکه سلیمان از خداوند حکومتى بى نظیر خواست: «مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ»  و حضرت على علیه السلام در دعاى کمیل از خداوند مى‌خواهد که نصیب او بیشتر باشد و قرب او به خداوند نیز بیشتر باشد. و اجعلنى من احسن عبیدک نصیبا عندک و اقربهم منزلة منک ...

براى درمان حسادت باید اینگونه فکر کرد:

دنیا، کوتاه و کوچک است و غصه براى آن ارزشى ندارد.

ما نیز نعمت‌هایى داریم که دیگران ندارند.

نعمت‌ها بر اساس حکمت تقسیم شده است، گرچه ما حکمت آن را ندانیم.

آنکه نعمتش بیشتر است، مسئولیّتش بیشتر است.

بدانیم که حسادت ما بى‌نتیجه است و خداوند به خاطر اینکه بنده‌ى چشم دیدن نعمتى را ندارد، لطف خود را قطع نمى‌کند و فقط خودمان را رنج مى‌دهیم.

 

1- پناه بردن به خدا را باید به زبان جارى کرد. «قُلْ أَعُوذُ»

2- به خاطر زیادى خطرات و اهمیّت آن انبیا نیز باید به خدا پناه برند. «قُلْ أَعُوذُ»

3- اصلاح خود و جامعه، بدون استمداد و پناهندگى به خداوند امکان ندارد. «قُلْ‌أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»

4- چون شرور بر قلب و فکر انسان قفل مى‌زنند، باید به قدرتى پناه برد که شکافنده و شکننده قفل‌ها و موانع باشد. «بِرَبِّ الْفَلَقِ»

5- در دعا با دید وسیع برخورد کنید. «شَرِّ ما خَلَقَ» (همه مخلوقات را در برمى‌گیرد.)

6- در میان همه شرور، شر حسادت، تفرقه افکنى، عهد شکنى و توطئه‌هاى پنهان اهمیّت بیشترى دارد. مِنْ شَرِّ غاسِقٍ‌ ... شَرِّ النَّفَّاثاتِ‌ ... شَرِّ حاسِدٍ

7- دشمن آنقدر مى‌دمد تا تبلیغاتش مؤثّر واقع شود. ( «نفاثات» جمع «نفاثة»، صیغه مبالغه است.)

8- با وسوسه‌ها عقاید سست مى‌شود و حرف اثر مى‌کند. «مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ»

9- حسادت، دارویى جز پناه بردن به خدا ندارد. قُلْ أَعُوذُ ... إِذا حَسَدَ

10- زمینه‌ها زمانى خطرناک است که به فعلیّت در آیند. «حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»

11- حسادت، کم و بیش در افراد هست؛ اقدام عملى بر اساس آن گناه است. «إِذا حَسَدَ»

****

معنی کلمات و عبارات

«أَعُوذُ»: پناه می‌برم. متوسّل می‌گردم. «الْفَلَقِ»: سپیده دم. صبح. از آنجا که به هنگام دمیدن سپیده صبح، پرده سیاه شب می‌شکافد، این واژه به معنی طلوع صبح به کار رفته است. بعضی آن را به معنی خلق، یعنی همه آفریدگان جهان دانسته‌اند. چرا که با آفرینش هستی پرده عدم شکافته شده است و نور وجود آشکار گردیده است، و هر روز و هر ساعت هم با آفرینش و پیدایش هر موجودی پرده نیستی شکافته می‌شود و سیمای هستی سر به در می‌آورد.

نکات آیه

۱ - خداوند، به پیامبر(ص) فرمان داد که خود را در پناه او قرار دهد. (قل أعوذ بربّ الفلق)

۲ - لزوم به زبان جارى کردن استعاذه به خداوند (قل) فعل «قل» گرچه امر به رسول اکرم(ص) است; ولى وجود آن در قرآن، قرینه تعمیم بر دیگران است. این گونه خطاب، از باب استعمال لفظ، در دو مفاد است; بدین صورت که خطاب به فرد معین و خطاب به فرد فرد مردم، هر دو مراد است.

۳ - خداوند، تدبیرکننده صبحدم و صاحب اختیار طلوع فجر است. (بربّ الفلق) «فلق»، به معناى صبح یا فجر است (قاموس). تناسب این کلمه با معناى «فَلْق» (شکافتن)، از این جهت است که طلوع فجر، تاریکى را مى شکافد.

۴ - اشتقاق مخلوقات از یکدیگر، جلوه ربوبیت خداوند بر آنان است. (بربّ الفلق) از جمله معانى «فَلَق»، تمام مخلوقات است (لسان العرب). اطلاق این وصف بر آنها، به خاطر این است که «شقّه شدن» و «شکافتن»، در پیدایش آنها نقشى اساسى دارد.

۵ - توصیف خداوند به «تدبیرکننده صبحدم»، از آداب استعاذه به خداوند (قل أعوذ بربّ الفلق)

۶ - خداوند، آموزنده الفاظ استعاذه به پیامبر(ص) (قل أعوذ بربّ الفلق)

۷ - پیامبر(ص)، در معرض آسیب و خطر و نیازمند امداد الهى (قل أعوذ بربّ الفلق)

۸ - خداوند، بر حفاظت انسان ها از خطرها و آسیب ها توانا است. (قل أعوذ بربّ الفلق)

۹ - برطرف شدن تاریکى با طلوع سپیده دم، نعمتى بزرگ از جانب خداوند (بربّ الفلق)

۱۰ - برطرف شدن تاریکى شب و شکافتن آن با طلوع صبحدم به تدبیر خداوند، دلیل توانمندى او بر نجات انسان ها از حوادث خطرناک (قل أعوذ بربّ الفلق)

۱۱ - توجّه به ربوبیت خداوند و حاکمیت تدبیر او بر نظام هستى، برانگیزاننده انسان به پناه بردن به او و اطمینان بخش و دلگرم سازنده پناهندگان است. (قل أعوذ بربّ الفلق)

روایات و احادیث

۱۲ - «عُقْبة بن عامر قال: قال لى رسول اللّه(ص) اقرء «قل أعوذ بربّ الفلق» هل تدرى ما الفلق؟ باب فى النار إذا فتح سعّرت جهنم;[۲] عُقْبة بن عامر گوید: رسول خدا(ص) به من فرمود: [سوره] «قل أعوذ بربّ الفلق» را بخوان، مى دانى فلق چیست؟ [آن ]درى است در آتش جهنم، هرگاه باز شود جهنم شعلهور مى گردد».

****

معنی کلمات و عبارات

«شَرِّ»: بلا و بدی. «شَرِّ مَا ...»: در اضافه (شَرِّ) به (مَا) این نکته است که پروردگار با این بیان به انسان فهمانده است که هر شرّی از هر مخلوقی صادر و ناشی شود، منتسب و مرتبط به خود آن مخلوق است. شرّ محض هم وجود ندارد و بلکه شُرور نسبی است. آنچه نسبت به تو شرّ است، نسبت به آفریده دیگری خیر است. مثلاً اگر گرگی گوسفند تو را بخورد، این کار نسبت به تو و گوسفند شرّ است و نسبت به گرگ خیر. تفنگ یک حربه دفاعی است؛ نشانه رفتن آن به سوی دشمن خونخواره خیر، و به سوی دوست یا آدم بیگناهی شرّ است.و ... خلاصه خدا هر چیزی را برای کاری و مصلحتی آفریده است و اغلب حکمت و فلسفه آنها از دید ما پنهان است.

نکات آیه

۱ - خداوند، آفریننده موجودات (ما خلق)

۲ - انسان، همواره در خطر آسیب دیدن از بعضى مخلوقات (من شرّ ما خلق)

۳ - خداوند، توانا بر دفع ضرر و جلوگیرى از آسیب دیدن انسان از دیگر موجودات (قل أعوذ ... من شرّ ما خلق)

۴ - استعاذه به خداوند براى مصون ساختن خویش در برابر خطر تمامى مخلوقات، توصیه او به پیامبر(ص) (قل أعوذ ... من شرّ ما خلق)

۵ - شرور، مستند به مخلوقات اند، نه خالق. (من شرّ ما خلق) اضافه «شرّ» به «ما» - که عنوان مخلوقات است - بیانگر استناد شرور به آنها است.

۶ - تشبیه رهایى از شرور، به شکافتن تاریکى (قل أعوذ بربّ الفلق . من شرّ ما خلق)

۷ - آفریننده بودن خداوند، دلیل توانمندى او بر دفع خطر مخلوقات خویش (من شرّ ما خلق) توصیف موجودات خطرآفرین، به این که خداوند خالق آنها است; استدلال بر امکان پذیر بودن رفع خطر آنها از سوى خداوند است.

****

معنی کلمات و عبارات

«غَاسِقٍ»: شب تاریک (نگا: روح‌البیان). «وَقَبَ»: فرا رسید و فرا پوشید.

نکات آیه

۱ - پناه بردن به خداوند از شرور شبانه، به ویژه زمان تاریکى مطلق آن، توصیه الهى به پیامبر(ص) (قل أعوذ ... و من شرّ غاسق إذا وقب) «غَسَق»; یعنى، آغاز تاریکى شب (صحاح) و «وقوب» (مصدر «وقب»)، به معناى داخل شدن در همه چیز است (لسان العرب). مراد از «غاسق إذا وقب»، شب است; زمانى که در همه چیز وارد شده و آن را تاریک سازد (لسان العرب به نقل از فراء). کلمه «غاسق» با فعل «غَسَقَ» (جریان یافت)، از یک ریشه و نشانگر پخش شدن شب بر موجودات است. اسناد شرّ به شب به جهت مناسب تر بودن آن از روز، براى جریان شرور است.

۲ - خداوند، بر حفاظت انسان از مخفى ترین خطرها، توانا است. (و من شرّ غاسق إذا وقب)

۳ - قدرت خداوند بر شکافتن تاریکى شب به وسیله سپیده صبح، دلیل توانمندى او بر خنثى ساختن تهدیدهاى پوشیده و توطئه هاى سرّى و شبانه دشمن (قل أعوذ بربّ الفلق ... و من شرّ غاسق إذا وقب) آیات بعد، قرینه بر این است که مراد از خطرهاى شبانه، برنامه ریزى هاى کاملاً محرمانه دشمن در شب است.

۴ - پیامبر(ص)، مورد تهدید دسیسه ها و نیرنگ هاى فوق سرّى دشمن (قل ... و من شرّ غاسق إذا وقب)

روایات و احادیث

۵ - «عن أبى هریرة عن النبىّ(ص) فى قوله «و من شرّ غاسق إذا وقب» قال: النجم هو الغاسق و هو الثریا;[۱] ابوهریره از پیامبر(ص)، درباره سخن خداوند «و من شرّ غاسق إذا وقب» روایت کرده که فرمود: ستاره «نجم» (پروین)، همان چیزى است که «غاسق» است [یعنى، هنگام تاریکى شدید شب، رؤیت مى شود] و [نام دیگر] آن ثریا است».

۶ - «عن علىّ(ع) انّه قال: «الغاسق إذا وقب» هو اللیل إذا أدبر;[۲] از امام على(ع) روایت شده که درباره «الغاسق إذا وقب» فرمود: یعنى، شب زمانى که پشت کند و برود».

****

معنی کلمات و عبارات

«النَّفَّاثَاتِ»: جمع نَفَّاثَة، دمندگان. مراد سخن‌چینان فساد پیشه است (نگا: جزء عمّ طبّاره، جزء عمّ شیخ محمّد عبده). صیغه مبالغه است و برای مذکّر و مؤنّث به کار می‌رود. دمیدن در گره، کنایه از افسون و جادو است (نگا: تفهیم القرآن). افسونگران رشته‌ها را گره می‌زدند و همراه با مقداری آب دهان به گره‌ها فوت می‌کردند و بدانها می‌دمیدند، و سپس گره‌ها را باز می‌کردند، تا به عامّه مردم نشان دهند که گره پیوند زناشوئی فلان مرد و فلان زن را باز و آنان را از هم جدا ساخته‌اند. نمّامان و سخن‌چینان هم خویشتن را در لباس دلسوزان و دوستداران در پیش اینان و آنان نشان می‌دهند و بدین وسیله پیوندها را سست و گسسته می‌کنند. لذا کار افسونگران و سخن‌چینان به هم شبیه است. «الْعُقَدِ»: جمع عُقْدَة، گره‌ها. مراد پیوندها و رابطه‌های انسانها است؛ از قبیل پیوند زناشوئی، رابطه دوستی، ارتباط مکتبی.

نکات آیه

۱ - زنانى، در عصر بعثت با گره زدن و افشاندن ترشحات دهان بر گره ها، مردم را جادو مى کردند. (النفّ-ثت فى العقد) فعل «نَفَثَ»، زمانى گفته مى شود که شخص ترشحاتى از دهان بیرون افکند (مصباح) و «نَفْث» شبیه دمیدن و کمتر از آب دهان افکندن است (صحاح). حرف «ال» در «النفّاثات»، گرچه براى تعریف جنس است; ولى در مقایسه با «غاسق» و «حاسد» - که نکره آورده شده است - ممکن است به معروف بودن کسانى که «نفّاثة» (افسون گر) بودند، نظر داشته باشد.

۲ - دمیدن در گره ها و رساندن ذرّات آب دهان به آن به شکلى خاص، نوعى جادو و داراى آثارى نامطلوب بر انسان است. (و من شرّ النفّ-ثت فى العقد)

۳ - افسون گران، انسان هایى شرور و آزاردهنده دیگران (و من شرّ النفّ-ثت فى العقد) اضافه شرّ در آیه قبل و بعد، به نکره و در این آیه به معرفه، بیانگر تعمیم شر بودن به تمام کسانى است که «نفّاث» (افسون گر) بودند.

 

۴ - پیامبر(ص)، در معرض خطر از سوى جادوگران و کسانى که با دمیدن در گره هایى مخصوص، درصدد آزار دادن آن حضرت بودند. (و من شرّ النفّ-ثت فى العقد)

۵ - پناه بردن به خداوند از شرّ جادوگران، توصیه اى الهى به پیامبر(ص) (قل أعوذ ... و من شرّ النفّ-ثت فى العقد)

۶ - خداوند، توانا بر ابطال سحر و بى اثر کردن نَفَس جادوگران (و من شرّ النفّ-ثت فى العقد)

****

معنی کلمات و عبارات

«حَاسِدٍ»: حسود. بدخواه. کسی که زوال نعمت دیگران را می‌خواهد (نگا: بقره / نساء / ، فتح / ). یادآوری: در آیه دوم این سوره، خداوند به طور عام دستور می‌فرماید که انسان از شرّ و بلا و اذیّت و آزار همه آفریده‌های شَرور، خویشتن را در پناه خدا دارد، سپس در آیات سوم و چهارم و پنجم به طور خاصّ اشاره به سه منبع عمده شرّها می‌فرماید که عبارتند از: شب تاریک، و سخن‌چینانِ توطئه‌گر، و حسودان بدخواه.

نکات آیه

۱ - حسادت به دیگران، حالتى ناپسند و عملى ساختن آن، شرّآفرین و ضربه زننده به آنان است. (و من شرّ حاسد إذا حسد)

۲ - لزوم پناه بردن به خداوند، هنگام تلاش هاى حسادت آمیز دیگران (و من شرّ حاسد إذا حسد)

۳ - خداوند، بر بى اثر کردن حسد دیگران و مصون ساختن انسان در برابر تلاش هاى عملى حسودان، توانا است. (أعوذ بربّ الفلق ... و من شرّ حاسد إذا حسد)

 

۴ - پناه بردن به خداوند و به زبان جارى ساختن استعاذه به درگاه او، زمینه ساز دور ماندن انسان از آسیب هاى حسودان (أعوذ بربّ الفلق ... و من شرّ حاسد إذا حسد)

۵ - توانایى خداوند بر شکافتن تاریکى ها با سپیده صبح، دلیل قدرت او بر نجات انسان از خطر حسودان (قل أعوذ بربّ الفلق ... و من شرّ حاسد إذا حسد)

۶ - پیامبر(ص)، در معرض ضربه خوردن از سوى فرد یا افرادى که حسادت، آنان را به تلاش هاى شرّآفرین وادار مى ساخت. (قل ... و من شرّ حاسد إذا حسد) نکره بودن «حاسد» - در مقابل معرفه بودن «النفاثات» - مى تواند بیانگر ناشناخته بودن حسودانى باشد که درصدد ضربه زدن به پیامبر(ص) بودند و ممکن است مراد از آن جنس باشد; در آن صورت بر همه حسودان تعمیم خواهد یافت.

۷ - تلاش شدید فردى حسود، براى رساندن شرّ به پیامبر(ص) (و من شرّ حاسد إذا حسد) چنانچه آمدن «حاسد»، براى بیان شدت حسدى باشد که از فرد حسود سر زده بود، ناشناخته بودن او از آیه استفاده نمى شود; مؤید این احتمال شأن نزول آیه شریفه است که در آن آمده: آن فرد «لَبید بن اَعْصَم» نام داشته است.

۸ - خداوند، پیامبر(ص) را به پناه خواستن و امداد طلبیدن از او، در برابر آثار حسادت مردم فرمان داد. (قل أعوذ بربّ الفلق ... و من شرّ حاسد إذا حسد)

۹ - به زبان آوردن آیات سوره «فلق»، از آداب استعاذه به خداوند (قل أعوذ بربّ الفلق ... و من شرّ حاسد إذا حسد)

والحمد لله رب العالمین

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

 


سوره 114. ناس آیه 1-6

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ
مَلِکِ النَّاسِ
إِلَهِ النَّاسِ
مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ
الَّذِى یُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النَّاسِ
مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ‏‌
ترجمه
(اى پیامبر!) بگو: پناه مى‏‌برم به پروردگار آدمیان.
پادشاه آدمیان.
معبود آدمیان.
از شرّ وسوسه شیطان.
آن که اندیشه بد در دل مردمان افکند.
از جنس جنّ باشد یا انسان

معرفی سوره:

 

سوره ناس، صد و چهاردهمین (آخرین) سوره و از سوره‌های مکی قرآن که در جزء سی‌ام جای گرفته است. سوره ناس جزو چهارقل است. خداوند در این سوره به پیامبر(ص) دستور می‌دهد در مقابل وسوسه‌گرانِ پنهان به خدا پناه ببرد. در برخی از تفاسیر اهل سنت آمده است این سوره هنگامی نازل شد که مردی یهودی، پیامبر(ص) را سِحر کرد و پیامبر به سبب آن بیمار شد. پس از آمدن جبرئیل و نزول سوره فلق و ناس، آیات آن بر پیامبر(ص) خوانده شد و او از بستر بیماری برخاست. برخی از عالمان شیعه به این سخن اشکال کرده‌اند و گفته‌اند سحر و جادو بر پیامبر(ص) اثر نمی‌کند.

سوره ناس و فلق را مُعَوِّذتین گویند؛ چراکه برای تعویذ خوانده می‌شوند. در فضیلتتلاوت سوره ناس، از جمله نقل شده است هر کس دو سوره ناس و فلق را بخواند، مانند آن است که همه کتاب‌های پیامبران الهی را قرائت کرده است. همچنین نقل شده است پیامبر(ص) دو سوره ناس و فلق را محبوب‌ترینِ سوره‌ها نزد خداوند می‌دانست.

  • نامگذاری

این سوره را سوره ناس نامیده‌اند. ناس به معنای «مردم» است و از آیه اول گرفته شده است. سوره ناس را «مُعَوِّذه» نیز می‌گویند. این نام به سبب آن است که انسان با خواندن این سوره خود را از وسوسه‌های شیطان تعویذ می‌کند و در پناه خدا قرار می‌دهد. همچنین به جهت اینکه انسان در مواقع احساس خطر، این سوره را می‌خواند تا پناه و نجات یابد، این سوره را مُشَقْشَقه نام نهاده‌‌اند. دو سوره‌ ناس و فلق را مشقشقتین و معوذتین گویند.

  • ترتیب و محل نزول

سوره ناس جزو سوره‌های مکی و در ترتیب نزول، بیست و یکمین سوره‌ای است که بر پیامبر(ص) نازل شده است. این سوره در چینش کنونی مُصحَف، صد و چهاردهمین سوره استو در جزء سی‌ام قرآن جای دارد.

  • تعداد آیات و دیگر ویژگی‌ها

سوره ناس ۶ آیه، ۲۰ کلمه و ۷۸ حرف دارد. این سوره به لحاظ حجمی جزو سوره‌های مُفصَّلات (دارای آیات کوتاه) است. سوره ناس جزوچهارقل است؛ چهار سوره‌ای که با کلمه «قُل» آغاز می‌شوند.

محتوا

خداوند در سوره ناس به رسول خود دستور می‌دهد از شر وسواس خَنّاس (وسوسه‌گر نهانى) به خدا پناه ببرد.محتوای این سوره شبیهسوره فلق است. هر دو درباره پناه بردن به خدا از شـر و آفت‌ها سخن می‌گویند، با این تفاوت که در سوره فلق انواع مختلف شرور مطرح شده است؛ ولی در این سوره فقط بر روی شر وسوسه‌گران ناپیدا (وسواس خناس) تکیه شده‌است.

شأن نزول

درباره شأن نزول این سوره، روایتی در منابع اهل سنت نقل شده است که عالمان شیعه آن را نپذیرفته‌انددر کتاب «الدر المَنثور» از کتاب‌های تفسیری اهل سنت آمده است مردى یهودى، پیامبر(ص) را سِحر کردجبرئیل نزد پیامبر(ص) آمد و مُعَوِّذتین (سوره فلق و ناس) را آورد و گفت مردى یهودى تو را سحر کرده و سحر او در فلان چاه است. پیامبر(صعلی بن ابی‌طالب را فرستاد تا سِحر را بیاورد؛ سپس دستور داد گره‌هاى آن را باز کند و براى هر گره، یک آیه از مُعَوِّذتین را بخواند. چون گره‌ها باز و این دو سوره تمام شد، پیامبر اسلام(ص) سلامتى خود را باز یافت.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌نویسد دلیلی وجود ندارد که پیامبر(ص) از نظر جسمی در برابر سِحر و جادو مقاوم باشد و جادو نتواند در بدن او مریضی ایجاد کند؛ بلکه آیات قرآن بر این دلالت دارند که دل و جان، و عقل و اندیشه پیامبر(ص) از سحر و نفوذشیاطین در امان است.


نکته ها
در قرآن، بیش از 300 مرتبه کلمه «قل» آمده که بسیارى از آنها فرمان خداوند به پیامبر است و در پاسخ مخالفان یا موافقان مى‏‌باشد.
کلمه «وسواس» هم به معناى موجود وسوسه‏‌گر مى‏‌آید و هم به معناى وسوسه و خطورات و افکار ناروا، ولى در اینجا به معناى وسوسه‏‌گر است.

 گفتنِ کلمه «اعوذ» براى نجات از خطرات کافى نیست، بلکه باید در عمل نیز از عوامل خطرساز دورى کرد. وگرنه خانه را در مسیر سیل ساختن و نوشتن «اعوذ باللّه من السّیل» بر سر در خانه به منزله مسخره است. کسى که مى‏‌گوید: «اعوذ باللّه»، باید در عمل نیز از سرچشمه‏‌هاى فساد دورى کند.
 اول چیزى که محسوس انسان است، رشد و تکامل و تربیت اوست، «ربّ النّاس» بعد سیاست و تدبیر و حکومت. «ملک النّاس» و همین که رشد او بالا رفت عبادت و پرستش است. «اله النّاس»
 به کسى باید پناه برد که اسرار و وسوسه‏‌هاى درونى را مى‏‌شناسد. «یعلم خائنة الاعین و ما تخفى الصدور»( غافر، 19.) او از خیانت چشم‏‌ها و آنچه سینه‏‌ها پنهان مى‏‌کند آگاه است.
 پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: شیطان بر دل انسان آرمیده است، هرگاه یاد خدا کند پنهان مى‏‌شود و هرگاه غافل شود او را وسوسه مى‏‌کند. «فاذا ذکر العبد اللّه خنّس... و اذا غفل وسوس»( بحارالانوار، ج‏‌67، ص‏‌49.)
 کسانى که دیگران را به تردید و وسوسه مى‏‌اندازند، کار شیطانى مى‏‌کنند. مخالفان حضرت صالح به مردم مى‏‌گفتند: آیا شما علم دارید که صالح پیامبر است؟ و با این کلام در مردم تردید به وجود مى‏‌آوردند. «أتعلمون انّ صالحاً مرسل»( اعراف، 75.)
 در اول قرآن با «بسم اللّه» از خدا استمداد کردیم و در آخر قرآن نیز به خدا پناه مى‏‌بریم.
 «خنّاس» از «خنوس» به معناى پنهان شدن و عقب نشینى است. شیطان هم خودش مخفى است و هم کارش، اگر وسوسه او علنى باشد بر مردم مسلط نمى‏‌شود، ولى با تظاهر و توجیه در لباس زیبا جلوه مى‏‌کند و موفق مى‏‌شود. حضرت على علیه السلام مى‏‌فرماید: شیطان با ظاهرنمایى حق و باطل را بهم در مى‏‌آمیزد و بدین شکل بر طرفداران خود غالب مى‏‌شود. «فهنا لک یستولى الشیطان على اولیائه»( نهج البلاغه، خطبه 50.)
 حالا که شیطان، خنّاس است، آنقدر مى‏‌رود و مى‏‌آید تا موفق شود، ما هم باید یاد خدا را زیاد کنیم.
 در قرآن بارها از انسان انتقاد شده است که هرگاه گرفتار مى‏‌شود دعا مى‏‌کند و پناهندگى مى‏‌خواهد و همین که خطر رفع شد، گویا ما را نمى‏‌شناسد.( یونس، 11.)
 در این سوره چون وسوسه درون روح و قلب انسان جاى مى‏‌گیرد و با ایمان و عقل و فکر ما بازى مى‏‌کند، سه بار نام خداوند یاد شده است: «ربّ النّاس، ملک النّاس، اله النّاس» اما در سوره فلق که شرور خارج از سینه‏‌هاست، یکبار نام خداوند مطرح است. «ربّ الفلق» آرى خطر انحراف فکرى و تأثیر آن در روح به مراتب بیشتر از خطرات خارجى است و دشمنان فرهنگى و فکرى، از دشمنان نظامى و اقتصادى مرموزتر و خطرناکترند.
 در روایات آمده است که شیطان از قبول توبه انسان از سوى خداوند ناراحت شد. یاران خود را جمع و از آنان استمداد کرد. هر کدام مطلبى گفتند، ولى یکى از آنها گفت: من انسان را وسوسه مى‏‌کنم و توبه را از یادش مى‏‌برم. ابلیس این طرح فراموشى توبه را پسندید.( تفسیر نورالثقلین.)
 حالا که او «ربّ النّاس» است، پس شیوه‏‌هاى تربیتى دیگران را نپذیریم. حالا که او «ملک النّاس» است، پس خود را برده دیگران قرار ندهیم و حالا که او «اله النّاس» است، پس به غیر او دل نبندیم و این تفکر و اعتقاد بهترین وسیله پناهندگى از وسوسه‏‌هاست.
 آنکه در سینه و قلب و روح مردم وسوسه مى‏‌کند، ممکن است از نژاد جن و شیطان باشد یا از نژاد انسان. آرى تطمیع‏‌ها و وعده‏‌ها، امروز و فردا کردن‏‌ها از جمله راههاى وسوسه است.
 وسوسه شیطان نسبت به حضرت آدم و سایر اولیاى خدا در حدّ القا و پرتاب وسوسه است: «فوسوس الیه الشیطان»( طه، 120.)، «القى الشیطان فى امنیّته»( حج، 52.) اما نسبت به عموم مردم، ورود و نفوذ وسوسه در دل و جان آنهاست. «یوسوس فى صدور النّاس» البته نه به شکل سلطه بر دل انسان به گونه‏‌اى که راه گریزى از آن نباشد. زیرا قرآن در آیه‏‌اى دیگر مى‏‌فرماید: «ان الّذین اتقوا اذا مسهّم طائف من الشیطان تذکّروا فاذا هم مبصرون»( اعراف، 201.) هنگامى که شیطان‏‌ها به سراغ افراد باتقوا مى‏‌روند تا از طریق تماس، آنان را وسوسه کنند، آنان متوجه شده و اجازه نفوذ نمى‏‌دهند.
 تکرار کلمه «ناس» در «ربّ النّاس - ملک النّاس - اله النّاس» اشاره به آن است که ربوبیّت، حاکمیّت و الوهیّت خداوند عام است و اختصاص به فرد یا گروه یا نژاد خاصى از بشر ندارد.


 اول «ربّ النّاس» آمد، بعد «ملک النّاس» و سپس «اله النّاس»، شاید به خاطر آن که آنچه به فطرت نزدیکتر و ملموس‏‌تر است، پناهندگى به مربى است: «ربّ النّاس»
 چنانکه کودکان به هنگام خطر اول صداى مادر مى‏‌زنند، سپس کسى که قدرت دارد، «ملک النّاس» و در مرحله بعد سرچشمه رحمت و حیات. «اله النّاس»
 خداوند به نیازهاى انسان و خطراتى که او را تهدید مى‏‌کند آگاه است، ولى شیوه تربیت الهى آن است که انسان نیاز و استمداد و پناهندگى خود را به زبان آورد و فقر و احتیاج را به خود تلقین کند تا روحیه تواضع و تعبّد و تسلیم در او شکوفا شود. «قل اعوذ...»
 به گفته پیامبر اکرم‏‌صلى الله علیه وآله خاطرات و وسوسه‏‌هایى که بى‏‌اختیار بر انسان عارض مى‏‌شود، مادامى که از طرف انسان عملى صورت نگیرد، چیزى بر او نیست. «وضع عن امّتى ما حدّثت به نفسها ما لم یعمل به او یتکلّم»( بحارالانوار، ج 17، ص‏‌54 .).

پیام ها

 1- پیامبر، امین وحى است و چیزى از خود نمى‏‌گوید. «قل»
 2- خطرات به قدرى شدید است که خدا به پیامبرش دستور پناه بردن مى‏‌دهد. «قل اعوذ»
 3- بدون استمداد از خدا، امکان مبارزه با شرور نیست. «اعوذ بربّ النّاس»
 4- گناهکاران نباید مأیوس شوند، زیرا خداوند، پروردگار همه مردم است نه فقط مؤمنان. «ربّ النّاس»
 5 - وقتى پیامبر، به خدا پناه مى‏‌برد، وظیفه ما روشن است. «قل اعوذ بربّ النّاس»
 6- انسان باید خود را تحت تربیت خداوند بداند، «ربّ النّاس» سلطنت و حکومت او را بپذیرد، «ملک النّاس» و او را معبود خود قرار دهد. «اله النّاس»
 7- انسان بى‏‌ایمان، به قدرت و جمعیّت و قومیّت و ثروت خود پناه مى‏‌برد، ولى مردان خدا به پروردگار و پادشاه و معبود هستى پناهنده مى‏‌شوند. «ربّ النّاس - ملک النّاس - اله النّاس»
 8 - بالاترین خطرها پنهان‏‌ترین آن‏‌هاست که وسوسه درونى باشد. «من شرّ الوسواس الخنّاس» «والحمدللّه ربّ العالمین»
این پایگاه متعلق به مرکز فرهنگی درس‌‏‌هایی از قرآن می‌‏‌باشد

و اخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

 

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

بررسی تفسیر سوره قدر


بسم الله الرحمن الرحیم انا انزلناه فی لیلة القدر (1) و ما ادراک ما لیلة القدر (2) لیلة القدر خیر من الف شهر (3) تنزل الملئکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر (4) سلام هی حتی مطلع الفجر (5).


به نام خداوند رحمان و رحیم.ما این قرآن عظیم الشان را(که رحمت واسع و حکمت جامع است) در شب قدر نازل کردیم(1).و تو چه می دانی شب قدر چیست؟(2).شب قدر(در مقام و مرتبه)از هزار ماه بهتر و بالاتر است(3).در این شب فرشتگان و روح(یعنی جبرئیل)به اذن خدا از هر فرمان(و دستور الهی و سرنوشت خلق) نازل می شوند(4).این شب رحمت و سلامت و تهنیت است تا صبحگاه(5).


سوره قدر مکی است و پنج آیه دارد

 

بیان آیات


این سوره نزول قرآن در شب قدر را بیان می کند، و آن شب را تعظیم نموده از هزار ماه بالاتر می داند، چون در آن شب ملائکه و روح نازل می شوند، و این سوره، هم احتمال مکی بودن را دارد، و هم می تواند مدنی باشد، و روایاتی که درباره سبب نزول آن از امامان اهل بیت (علیهم السلام) و از دیگران رسیده خالی از تایید مدنی بودن آن نیست، و آن روایاتی است که دلالت دارد بر اینکه این سوره بعد از خوابی بود که رسول خدا(ص)دید، و آن خواب این بود که دید بنی امیه بر منبر او بالا می روند، و سخت اندوهناک شد، و خدای تعالی برای تسلیتش این سوره را نازل کرد(و در آن فرمود شب قدر بهتر از هزار ماه حکومت بنی امیه است).


"انا انزلناه فی لیلة القدر"

ضمیر در"انزلناه"به قرآن برمی گردد، و ظاهرش این است که: می خواهد بفرماید همه قرآن را در شب قدر نازل کرده، نه بعضی از آیات آن را، مؤیدش هم این است که تعبیر به انزال کرده، که ظاهر در اعتبار یکپارچگی است، نه تنزیل که ظاهر در نازل کردن تدریجی است.


و در معنای آیه مورد بحث آیه زیر است که می فرماید: "و الکتاب المبین انا انزلناه فی لیلة مبارکة" (1) ، که صریحا فرموده همه کتاب را در آن شب نازل کرده، چون ظاهرش این است که نخست سوگند به همه کتاب خورده، بعد فرموده این کتاب را که به حرمتش سوگند خوردیم، در یک شب و یکپارچه نازل کردیم.


پس مدلول آیات این می شود که قرآن کریم دو جور نازل شده، یکی یکپارچه در یک شب معین، و یکی هم به تدریج در طول بیست و سه سال نبوت که آیه شریفه"و قرآنا فرقناه لتقراه علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلا" (2) ، نزول تدریجی آن را بیان می کند، و همچنین آیه زیر که می فرماید: "و قال الذین کفروا لو لا نزل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت به فؤادک و رتلناه ترتیلا" (3).


و بنا بر این، دیگر نباید به گفته بعضی (4) اعتنا کرد که گفته اند: معنای آیه"انزلناه" این است که شروع به انزال آن کردیم، و منظور از انزال هم انزال چند آیه از قرآن است، که در آن شب یکباره نازل شد نه همه آن.


و در کلام خدای تعالی آیه ای که بیان کند لیله مذکور چه شبی بوده دیده نمی شود بجز آیه"شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن" (5) که می فرماید: قرآن یکپارچه در ماه رمضان نازل شده، و با انضمام آن به آیه مورد بحث معلوم می شود شب قدر یکی از شبهای ماه رمضان است، و اما اینکه کدامیک از شب های آن است در قرآن چیزی که بر آن دلالت کند نیامده، تنها از اخبار استفاده می شود، که ان شاء الله در بحث روایتی آینده بعضی از آنها از نظر خواننده می گذرد.


در این سوره آن شبی که قرآن نازل شده را شب قدر نامیده، و ظاهرا مراد از قدر تقدیر و اندازه گیری است، پس شب قدر شب اندازه گیری است، خدای تعالی در آن شب حوادث یک سال را یعنی از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر می کند، زندگی، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چیزهایی دیگر از این قبیل را مقدر می سازد، آیه سوره دخان هم که در وصف شب قدر است بر این معنا دلالت دارد: "فیها یفرق کل امر حکیم امرا من عندنا انا کنا مرسلین رحمة من ربک" (6) ، چون"فرق"، به معنای جدا سازی و مشخص کردن دو چیز از یکدیگر است، و فرق هر امر حکیم جز این معنا ندارد که آن امر و آن واقعه ای که باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه گیری مشخص سازند.


و از این استفاده می شود که شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و آن سالی که قرآن در آن شبش نازل شد نیست، بلکه با تکرر سنوات، آن شب هم مکرر می شود، پس در هر ماه رمضان از هر سال قمری شب قدری هست، که در آن شب امور سال آینده تا شب قدر سال بعد اندازه گیری و مقدر می شود.


برای اینکه این فرض امکان دارد که در یکی از شبهای قدر چهارده قرن گذشته قرآن یکپارچه نازل شده باشد، ولی این فرض معنا ندارد که در آن شب حوادث تمامی قرون گذشته و آینده تعیین گردد. علاوه بر این، کلمه"یفرق"به خاطر اینکه فعل مضارع است استمرار را می رساند، در سوره مورد بحث هم که فرموده: "شب قدر از هزار ماه بهتر است"و نیز فرموده: "ملائکه در آن شب نازل می شوند"مؤید این معنا است.


پس وجهی برای تفسیر زیر نیست که بعضی (7) کرده و گفته اند: شب قدر در تمام دهر فقط یک شب بود، و آن شبی بود که قرآن در آن نازل گردید، و دیگر تکرار نمی شود.و همچنین تفسیر دیگری که بعضی (8) کرده و گفته اند: تا رسول خدا(ص) زنده بود شب قدر در هر سال تکرار می شد، و بعد از رحلت آن جناب خدا شب قدر را هم از بین برد.و نیز سخن آن مفسر (9) دیگر که گفته: شب قدر تنها یک شب معین در تمام سال است نه در ماه رمضان.و نیز سخن آن مفسر (10) دیگر که گفته: شب قدر شبی است در تمام سال، ولی در هر سال یک شب نامعلومی است، در سال بعثت در ماه رمضان بوده در سال های دیگر در ماههای دیگر، مثلا شعبان یا ذی القعده واقع می شود، هیچ یک از این اقوال درست نیست.


بعضی (11) دیگر گفته اند: کلمه"قدر"به معنای منزلت است، و اگر شب نزول قرآن را شب قدر خوانده به خاطر اهتمامی بوده که به مقام و منزلت آن شب داشته، و یا عنایتی که به عبادت متعبدین در آن شب داشته.


بعضی (12) دیگر گفته اند: کلمه"قدر"به معنای ضیق و تنگی است، و شب قدر را بدان جهت قدر خوانده اند که زمین با نزول ملائکه تنگ می گردد.و این دو وجه به طوری که ملاحظه می کنید چنگی به دل نمی زند.


پس حاصل آیات مورد بحث به طوری که ملاحظه کردید این شد که شب قدر بعینه یکی از شبهای ماه مبارک رمضان از هر سال است، و در هر سال در آن شب همه امور احکام می شود، البته منظورمان" احکام"از جهت اندازه گیری است، خواهید گفت پس هیچ امری از آن صورت که در شب قدر تقدیر شده باشد در جای خودش با هیچ عاملی دگرگون نمی شود؟ در پاسخ می گوییم: نه، هیچ منافاتی ندارد که در شب قدر مقدر بشود ولی در ظرف تحققش طوری دیگر محقق شود، چون کیفیت موجود شدن مقدر، امری است، و دگرگونی در تقدیر، امری دیگر است، همچنان که هیچ منافاتی ندارد که حوادث در لوح محفوظ معین شده باشد، ولی مشیت الهی آن را تغییر دهد، همچنان که در قرآن کریم آمده: " یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب" (13).


علاوه بر این، استحکام امور به حسب تحققش مراتبی دارد، بعضی از امور شرایط تحققش موجود است، و بعضی ها ناقص است، و احتمال دارد که در شب قدر بعضی از مراتب احکام تقدیر بشود، و بعضی دیگرش به وقت دیگر موکول گردد، اما آنچه از روایات بر می آید و به زودی روایاتش از نظر خواننده خواهد گذشت با این وجه سازگار نیست.


"و ما ادریک ما لیلة القدر"


این جمله کنایه است از جلالت قدر آن شب و عظمت منزلتش، چون با اینکه ممکن بود در نوبت دوم ضمیر لیلة القدر را بیاورد، خود آن را تکرار کرد.واضح تر بگویم، با اینکه می توانست بفرماید: "و ما ادریک ما هی، هی خیر من الف شهر"برای بار دوم و بار سوم خود کلمه را آورد و فرمود: "و ما ادریک ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر".


"لیلة القدر خیر من الف شهر"

این جمله به طور اجمال آنچه را که در جمله"و ما ادریک ما لیلة القدر"بدان اشاره شده بود، یعنی عظمت آن شب را بیان می کند، و می فرماید: بدین جهت گفتیم آن شب مقامی ارجمند دارد که از هزار شب بهتر است.

و منظور از بهتر بودنش از هزار شب به طوری که مفسرین تفسیر کرده اند بهتر بودنش از حیث فضیلت عبادت است، و مناسب با غرض قرآن هم همین معنا است، چون همه عنایت قرآن در این است که مردم را به سوی خدا نزدیک، و به وسیله عبادت زنده کند، و زنده داری آن شب با عبادت بهتر است از عبادت هزار شب.و ممکن است همین معنا را از آیه سوره دخان نیز استفاده کرد، چون در آنجا شب قدر را پر برکت خوانده، و فرموده: "انا انزلناه فی لیلة مبارکة" (14).البته در این میان معنای دیگری نیز هست، که ان شاء الله در بحث روایتی آینده خواهد آمد.


"تنزل الملئکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر"


کلمه"تنزل"در اصل تتنزل بوده، و ظاهرا مراد از روح آن روحی است که از عالم امر است و خدای تعالی در باره اش فرموده: "قل الروح من امر ربی"(15) ، و اذن در هر چیز به معنای رخصت دادن در آن است، و یا به عبارت دیگر اعلام این معنا است که مانعی از این کار نیست.


و کلمه"من"در جمله"من کل امر"به گفته بعضی (16) از مفسرین به معنای باء است.


بعضی (17) دیگر گفته اند: به معنای خودش است، یعنی ابتدای غایت، ولی سببیت را هم می رساند، و آیه را چنین معنا می دهد: "ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان و به سبب هر امری الهی نازل می شوند".

بعضی (18) دیگر گفته اند: باء برای تعلیل به غایت است، و معنایش این است"ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل می شوند، برای خاطر اینکه هر امری را تدبیر کنند".


لیکن حق مطلب این است که: مراد از امر، اگر آن امر الهی باشد که آیه"انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون" (19) تفسیرش کرده، حرف"من"برای ابتدا خواهد بود، و در عین حال سببیت را هم می رساند، و به آیه چنین معنا می دهد: "ملائکه و روح در شب قدر به اذن پروردگارشان نازل می شوند، در حالی که نزولشان را ابتدا می کنند و هر امر الهی را صادر می نمایند".


و اگر منظور از امر مذکور هر امر کونی و حادثه ای باشد که باید واقع گردد، در این صورت حرف"من" به معنای لام تعلیل خواهد بود، و آیه را چنین معنا می دهد: ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل می شوند برای خاطر تدبیر امری از امور عالم.


"سلام هی حتی مطلع الفجر"


در مفردات گفته: کلمه"سلام"و"سلامت"به معنای عاری بودن از آفات ظاهری و باطنی است (20).

پس جمله"سلام هی"اشاره است به اینکه عنایت الهی تعلق گرفته است به اینکه رحمتش شامل همه آن بندگانی بشود که به سوی او روی می آورند، و نیز به اینکه در خصوص شب قدر باب نقمتش و عذابش بسته باشد، به این معنا که عذابی جدید نفرستد.و لازمه این معنا آن است که طبعا در آن شب کید شیطان ها هم مؤثر واقع نشود، همچنان که در بعضی از روایات هم به این معنا اشاره رفته است.


ولی بعضی (21) از مفسرین گفته اند: مراد از کلمه"سلام"این است که: در آن شب ملائکه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند سلام می دهند.برگشت این معنا هم به همان معنای اول است و این دو آیه یعنی آیه"تنزل الملئکة و الروح"تا آخر سوره در معنای تفسیری است برای آیه قبلی که می فرمود"لیلة القدر خیر من الف شهر".


بحث روایتی

در تفسیر برهان از شیخ طوسی از ابوذر روایت آورده که گفت: به رسول خدا(ص) عرضه داشتم یا رسول الله آیا شب قدر شبی است که در عهد انبیاء بوده و امر بر آنان نازل می شده و چون از دنیا می رفتند نزول امر در آن شب تعطیل می شده است؟فرمود: نه بلکه شب قدر تا قیامت هست (22).


مؤلف: در این معنا روایات زیادی از طرق اهل سنت نیز آمده (23).

و در مجمع البیان است که از حماد بن عثمان از حسان ابن ابی علی نقل شده که گفت: از امام صادق(ع)از شب قدر پرسیدم، فرمود در نوزدهم رمضان و بیست و یکم و بیست و سوم جستجویش کن (24).

مؤلف: در معنای این روایات روایاتی دیگر نیز هست، و در بعضی از اخبار تردید بین دو شب شده، یکی بیست و یکم و دیگری بیست و سوم، مانند روایتی که عیاشی از عبد الواحد از امام باقر(ع)روایت کرده (25). و از روایاتی دیگر استفاده می شود که شب قدر خصوص بیست و سوم است، و اگر معینش نکرده اند به منظور تعظیم امر آن بوده، تا بندگان خدا با گناهان خود به امر آن اهانت نکنند (26).


و نیز در تفسیر عیاشی در روایت عبد الله بن بکیر از زراره از یکی از دو امام باقر و صادق(ع)آمده که فرمود: شب بیست و سوم همان شب جهنی است، و حدیث جهنی این است که گفت: به رسول خدا(ص) عرضه داشتم: منزل من از مدینه دور است، دستورم بده در شب معینی داخل مدینه شوم فرمود: شب بیست و سوم داخل شو (27).


مؤلف: حدیث جهنی که نامش عبد الله بن انیس انصاری بود، از طرق اهل سنت نیز روایت شده، و سیوطی آن را در الدر المنثور از مالک و بیهقی نقل کرده (28).

و در کافی به سند خود از زراره روایت کرده که گفت: امام صادق(ع) فرمود: تقدیر در نوزدهم و ابرام در شب بیست و یکم و امضا در شب بیست و سوم است (29).

مؤلف: در این معنا هم روایات دیگری هست (30).


پس معلوم شد آنچه همه روایات مختلفی که از ائمه اهل بیت(ع)وارد شده در آن اتفاق دارند این است که: شب قدر تا روز قیامت باقی است، و همه ساله تکرار می شود، و نیز لیلة القدر شبی از شبهای رمضان، و نیز یکی از سه شب نوزده و بیست و یک و بیست و سه است.


و اما از طرق اهل سنت روایات به طور عجیبی اختلاف دارند که به هیچ وجه نمی شود بین آنها را جمع کرد، ولی معروف بین اهل سنت این است که شب بیست و هفتم است، و در آن شب بوده که قرآن نازل شده.از خوانندگان محترم هر که بخواهد آن روایات را ببیند باید به تفسیر الدر المنثور و سایر جوامع حدیث مراجعه کند.

و در الدر المنثور است که خطیب از ابن مسیب روایت کرده که گفت: رسول خدا (ص)فرمود: در خواب به من نشان دادند که بنی امیه بر منبرم بالا می روند، و این معنا بر من سخت گران آمد و خدای تعالی در این مناسبت سوره"انا انزلناه فی لیلة القدر"را نازل کرد

 (31).

مؤلف: نظیر این روایت را خطیب هم در تاریخ خود از ابن عباس آورده.و ترمذی و ابن جریر، طبرانی، ابن مردویه و بیهقی هم روایتی در معنای آن از حسن بن علی نقل کرده اند (32).و در این میان روایات بسیاری در این معنا از طرق شیعه از ائمه اهل بیت(ع) نقل شده، و در آنها آمده که خدای تعالی لیلة القدر را که بهتر از هزار ماه سلطنت بنی امیه است به عنوان تسلیت به رسول خدا(ص)عطا فرمود (33).


و در کافی به سند خود از ابن ابی عمیر از عده ای راویان از امام صادق(ع) روایت آورده که گفت: بعضی از اصحاب ما امامیه که به نظرم می آید سعید بن سمان بود از آن جناب پرسید: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟(با اینکه در آن هزار ماه در هر دوازده ماهش یک شب قدر است)، فرمود عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت در هزار ماهی که در آن شب قدر نباشد (34).


و در همان کتاب به سند خود از فضیل، زراره و محمد بن مسلم از حمران روایت کرده که از امام باقر(ع)از معنای آیه"انا انزلناه فی لیلة مبارکة"سؤال کرد، فرمود بله شب قدر که همه ساله در ماه رمضان در دهه آخرش تجدید می شود شبی است که قرآن جز در آن شب نازل نشده، و آن شبی است که خدای تعالی در باره اش فرموده: "فیها یفرق کل امر حکیم".


آنگاه فرمود: در آن شب هر حادثه ای که باید در طول آن سال واقع گردد تقدیر می شود، چه خیر و چه شر، چه طاعت و چه معصیت، و چه فرزندی که قرار است متولد شود، و یا اجلی که بنا است فرا رسد، و یا رزقی که قرار است(تنگ و یا وسیع)برسد، پس آنچه در این شب مقدر شود، و قضایش رانده شود قضایی است حتمی، ولی در عین حال مشیت خدای تعالی در آنها محفوظ است(و خدا با حتمی کردن مقدرات، العیاذ بالله به دست خود دست بند نمی زند).


حمران می گوید: پرسیدم منظور خدای تعالی از اینکه فرمود"شب قدر بهتر است از هزار شب"چیست؟ فرمود عمل صالح از نماز و زکات و انواع خیرات در آن شب بهتر است از همان اعمال در هزار ماهی که در آن شب قدر نباشد، و اگر خدای تعالی جزای اعمال خیر مؤمنین را مضاعف نمی کرد، مؤمنین بجایی نمی رسیدند، ولی خدا پاداش حسنات ایشان را مضاعف می کند (35).


مؤلف: منظور امام از اینکه فرمود: "ولی در عین حال مشیت خدای تعالی در آنها محفوظ است"، این است که قدرت خدای تعالی همیشه مطلق است، او هر زمان هر کاری را بخواهد می کند، هر چند قبلا خلاف آن را حتمی کرده باشد، و خلاصه حتمی کردن یک مقدر قدرت مطلقه او را مقید نمی کند، او می تواند قضای حتمی خود را هم نقض نماید هر چند که هیچ وقت چنین کاری را نمی کند.


و در مجمع است که از ابن عباس از رسول خدا(ص)روایت

شده که فرمود: وقتی شب قدر می شود ملائکه ای که ساکن در سدرة المنتهی هستند و جبرئیل یکی از ایشان است نازل می شوند، در حالی که جبرئیل به اتفاق سایر سکان نامبرده پرچم هایی را به همراه دارند، یک پرچم بالای قبر من، و یکی بر بالای بیت المقدس، و پرچمی در مسجد الحرام و پرچمی بر طور سینا نصب می کنند، و هیچ مؤمن و مؤمنه ای در این نقاط نمی ماند مگر آنکه جبرئیل به او سلام می کند، مگر کسی که دائم الخمر و یا معتاد به خوردن گوشت خوک و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد (36).


و در تفسیر برهان از سعد بن عبد الله روایت کرده که به سند خود از ابی بصیر روایت کرده که گفت: با امام صادق(ع)بودم که سخن از پاره ای خصائص امام در هنگام ولادت به میان آمد، فرمود: وقتی شب قدر می شود امام مستوجب روح بیشتری می گردد.عرضه داشتم فدایت شوم مگر روح همان جبرئیل نیست؟فرمود: روح از جبرئیل بزرگتر است، و جبرئیل از سنخ ملائکه است، و روح از آن سنخ نیست، مگر نمی بینی خدای تعالی فرموده: "تنزل الملئکة و الروح"پس معلوم می شود روح غیر از ملائکه است (37).


مؤلف: روایات در معنا و خصائص و فضائل شب قدر بسیار زیاد است، (که ما در اینجا مختصری از آن را آوردیم)، و در بعضی از آن روایات علامتهایی برای شب قدر ذکر شده، از قبیل این که: صبح شب قدر آفتاب بدون شعاع طلوع می کند، هوا در صبح آن شب معتدل است، و لیکن چون این علامتها نه دائمی است و نه اغلب چنین است، لذا از ذکر آن روایات خودداری نمودیم.


پی نوشت ها:


1- سوگند به کتاب مبین، ما آن را در شبی مبارک نازل کردیم.سوره دخان، آیه 3.

2- ما قرآنی بر تو نازل کردیم که به صورت آیات جدا از هم می باشد، تا آن را تدریجا و با آرامش بر مردم بخوانی.و به طور قطع این قرآن را ما نازل کردیم.سوره اسراء، آیه 106.

3- آنانکه کافر شدند گفتند: چرا قرآن یکباره بر او نازل نشد، بله یکباره نازل نکردیم، تا قلب تو را ثبات و آرامش بخشیم، و بدین منظور آیه آیه اش کردیم.سوره فرقان، آیه 32.

4- مجمع البیان، ج 10، ص 518.

5- سوره بقره، آیه 185.

6- در آن شب هر حادثه ای که باید واقع شود خصوصیاتش مشخص و محدود می گردد، این امری ست خلف ناپذیر، امری است از ناحیه ما که این ماییم فرستنده رحمتی از ناحیه پروردگارت.سوره دخان، آیه 6.

7- تفسیر قرطبی، ج 20، ص 135.

8- مجمع البیان، ج 10، ص 518.

9- تفسیر قرطبی، ج 20، ص 135.

10- روح المعانی، ج 30، ص 190.

11 و 12- مجمع البیان، ج 10، ص 518.

13- خدا هر چه را که از مقدرات بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات می کند، و کتاب تغییر ناپذیر نزد او است.سوره رعد، آیه 39.

14- ما آن را در شب مبارکی نازل کردیم.سوره دخان، آیه 3.

15- بگو روح از امر پروردگار من است.سوره اسراء، آیه 85.

16 و 17 و 18- روح المعانی، ج 30، ص 196.

19- فرمان نافذ خدا(در عالم)چنین است که وقتی اراده خلقت چیزی را بکند به محض اینکه بگوید باش، موجود می شود.سوره یس، آیه 82.

20- مفردات راغب، ماده"سلم".

21- روح المعانی، ج 30، ص 197.

22- تفسیر البرهان، ج 4، ص 488، ح 26.

23- الدر المنثور، ج 6، ص 371.

24 و 25 و 26 و 27- مجمع البیان، ج 10، ص 519.

28- الدر المنثور، ج 6، ص 373.

29- فروع کافی، ج 4، ص 159، ح 9.

30- نور الثقلین، ج 5، ص 627.

31- الدر المنثور، ج 6، ص 371.

32- الدر المنثور، ج 6، ص 371.

33- نور الثقلین، ج 5، ص 621 - 623.

34- فروع کافی، ج 4، ص 157، ح 4.

35- فروع کافی، ج 4، ص 157، ح 6.

36- مجمع البیان، ج 10، ص 520.

37- تفسیر برهان، ج 4، ص 481، ح 1.


منبع: تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 559

علامه سید محمد حسین طباطبائی

 

 

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

 بررسی آیه 7 سوره مبارکه حمد


صِرَاطَ الَّذِینَ‌ أَنْعَمْتَ‌ عَلَیْهِمْ‌ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ‌ عَلَیْهِمْ‌ وَ لاَ الضَّالِّینَ‌

 (خداوندا! ما را به) راه کسانى که آنها را مشمول نعمت خود ساختى، (هدایت کن) نه غضب شدگان و نه گمراهان!


پیش نگاشت


این آیه راه مستقیم را، راه کسانى معرّفى مى‌کند که مورد نعمت الهى واقع شده‌اند وعبارتند از: انبیا، صدّیقین، شهدا وصالحین. توجّه به راه این بزرگواران و آرزوى پیمودن آن وتلقین این آرزو به خود، ما را از خطر کجروى وقرار گرفتن در خطوط انحرافى باز مى‌دارد.


بعد از این درخواست، از خداوند تقاضا دارد که او را در مسیر غضب‌شدگان وگمراهان قرار ندهد. زیرا بنى‌اسرائیل نیز به گفته قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند، ولى در اثر ناسپاسى ولجاجت گرفتار غضب شدند.


قرآن، مردم را به سه دسته تقسیم مى‌نماید: کسانى که مورد نعمت هدایت قرار گرفته‌ وثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان.


مراد از نعمت در «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»، نعمتِ هدایت است. زیرا در آیه‌ى قبل سخن از هدایت بود. علاوه بر آنکه نعمت‌هاى مادى را کفّار ومنحرفین ودیگران نیز دارند.


هدایت شدگان نیز مورد خطرند و باید دائماً از خدا بخواهیم که مسیر ما، به غضب و گمراهى کشیده نشود.


مغضوبین در قرآن‌:


در قرآن، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّت‌هایى همچون قوم عاد، ثمود و بنى‌اسرائیل، به عنوان غضب‌شدگان معرّفى شده‌اند.

 

بنى‌اسرائیل که داستان زندگى و تمدّن آنها در قرآن بیان شده است، زمانى بر مردم روزگار خویش برترى داشتند؛ «فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ»  لکن بعد از این فضیلت و برترى، به خاطر رفتار خودشان، دچار قهر و غضب خداوند شدند. «وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ»  این تغییر سرنوشت، به علّت تغییر در رفتار و کردار آنان بوده است؛ دانشمندان یهود، دستورات وقوانین آسمانى تورات را تحریف کردند، «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ»  وتجّار وثروتمندان آنان نیز به ربا وحرام‌خوارى و رفاه‌طلبى روى آوردند، «أَخْذِهِمُ الرِّبَوا»  وعامّه مردم نیز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، از روى تن‌پرورى و ترس، از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمینِ‌ مقدّس، سر باز زدند. «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ»  به خاطر این انحرافات، خدا آنان را از اوج عزّت و فضیلت، به نهایت ذلّت و سرافکندگى مبتلا ساخت.

 

ما در هر نماز، از خداوند مى‌خواهیم که مانند غضب‌شدگان نباشیم. یعنى نه اهل تحریف آیات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنین از گمراهان نباشیم، آنان که حقّ را رها کرده و به سراغ باطل مى‌روند و در دین و باور خود غلوّ و افراط کرده و یا از هوى و هوس خود و یا دیگران پیروى مى‌کنند.

انسان در این سوره، عشق و علاقه و تولّاى خود را به انبیا و شهدا و صالحان و راه آنان، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاریخ نیز برائت و دورى مى‌جوید و این مصداق تولّى و تبرّى است.


ضالّین در قرآن‌:

«ضلالت» که حدود دویست مرتبه این واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است. گاهى در مورد تحیّر بکار مى‌رود، «وَ وَجَدَکَ ضَالًّا»  وگاهى به معناى ضایع شدن است، «أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ»  ولى اکثراً به معناى گمراهى وهمراه با تعبیرات گوناگونى نظیر: «ضَلالٍ مُبِینٍ»*، «ضَلالٍ بَعِیدٍ»*، «ضَلالٍ کَبِیرٍ» به چشم مى‌خورد.


در قرآن افرادى به عنوان گمراه معرّفى شده‌اند، از جمله: کسانى که ایمان خود را به کفر تبدیل کردند،  مشرکان،  کفار،  عصیان‌گران، » مسلمانانى که کفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند،  کسانى که مردم را از راه خدا باز مى‌دارند، کسانى که به خدا یا رسول خدا توهین مى‌کنند، آنان که حقّ را کتمان مى‌کنند و کسانى که از رحمت خدا مأیوسند.

 

در قرآن نام برخى به عنوان گمراه کننده آمده است، از قبیل: ابلیس، فرعون، سامرى، دوست بد، رؤسا ونیاکان منحرف.

گمراهان خود بستر وزمینه‌ى انحراف را فراهم و گمراه کنندگان از این بسترها و شرایط آماده، استفاده مى‌کنند. بسترهاى انحراف در قرآن عبارتند از: 1. هوسها،  2. بت‌ها،  3.گناهان‌ ، 4. پذیرش ولایت باطل،  5. جهل و نادانى.


در آیات متعدّدى از قرآن ویژگى‌هاى گمراهان و غضب شدگان و مصادیق آنها بیان شده است که براى نمونه به موارد ذیل اشاره مى‌شود:

  • منافقان و مشرکان و بدگمانان به خداوند. نساء، 116 و فتح، 6.

  • کافران به آیات الهى و قاتلان انبیاء الهى. بقره، 61.

  • اهل کتاب که در برابر دعوت به حقّ سرکشى کرده‌اند. آل‌عمران، 110- 112.

  • فراریان از جهاد. انفال، 16.

  • پذیرندگان و جایگزین کنندگان کفر با ایمان. بقره، 108 و نحل، 106.

  • پذیرندگان ولایت دشمنان خدا و دوستداران رابطه‌ى با دشمنان خدا. ممتحنه، 1.

پیام نگاشت:


1- انسان در تربیت، نیازمند الگو مى‌باشد. انبیا، شهدا، صدّیقین وصالحان، نمونه‌هاى زیباى انسانیّت‌اند. «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»


2- آنچه از خداوند به انسان مى‌رسد، نعمت است. قهر و غضب را خود به وجود مى‌آوریم. «أَنْعَمْتَ، الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ»

3- ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان، جامعه اسلامى را در برابر پذیرش حکومت آنان، مقاوم و پایدار مى‌کند. «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ»


نکته های تفسیری


۱ - تقسیم انسانها به ثابت قدمان بر هدایت و مغضوبین درگاه خدا و گمراهان، از طبقه بندیهاى مردم در قرآن (صرط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لاالضآلّین) مراد از «نعمت» در «انعمت علیهم» به قرینه فرازهاى قبل و بعد، نعمت هدایت است، نه نعمتهاى مادى. علاوه بر اینکه همه موجودات، حتى کافران، از این نعمتها برخوردار هستند.


۲ - گروهى از انسانها برخوردار از هدایتهاى ویژه الهى و بهره مند از مراحل والاى آن هستند(صرط الذین انعمت علیهم) چنانچه گذشت مراد از «نعمت» نعمت هدایت است، و چون درخواست کنندگان این نعمت خود از هدایت یافتگان هستند، مقصود از آن، هدایتى ویژه است.


۳ - هدایت به صراط مستقیم، از نعمتهاى بزرگ خداوند است(صرط الذین انعمت علیهم) اطلاق نعمت و اراده کردن نعمت هدایت، بیانگر این است که گوینده، نعمتهاى دیگر را در مقابل نعمت هدایت، نعمت به حساب نمى آورد، و این، حکایت از والایى نعمت هدایت دارد.


۴ - گروهى از هدایت یافتگان، بر طریق هدایت ثابت قدم نماندند و در زمره غضب شدگان و یا گمراهان قرار گرفتند(صرط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لاالضآلّین) برداشت فوق بر این اساس است که «غیر المغضوب» صفت احترازى براى «الذین انعمت» باشد. بر این مبنا نعمت داده شدگان یعنى، هدایت یافتگان سه گروه مى شوند: ۱- راه یافتگانى که دست از هدایت شسته و از «مغضوبین» مى شوند. ۲- هدایت یافتگانى که در بین راه گمراه شده و از «ضالین» مى گردند. ۳- هدایت پیشگانى که تا آخر بر صراط مستقیم پایدار مى مانند.


۵ - هدایت یافتگان نیز در خطر قرار گرفتن در زمره غضب شدگان و یا گمراهان هستند(صرط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لاالضآلّین)

۶ - خداشناسان موحد، خواهان هدایت به راه ثابت قدمان بر هدایت هستند(الحمد للّه ... إهدنا الصرط المستقیم. صرط الذین انعمت علیهم)

۷ - «صراط مستقیم» راهى است به سوى خدا که هرگز به انحراف و کجى نمى گراید(إهدنا الصرط المستقیم. صرط الذین انعمت علیهم) از توصیف «الذین ...» به وسیله «غیر المغضوب ...» معلوم مى شود که مراد از «صراط الذین ...» راهى است که هرگز به انحراف و کجى نمى گراید و همین راه به صراط مستقیم نامیده شده است ; زیرا «صراط الذین» عطف بیان براى «الصراط المستقیم» است.

۸ - الگوهاو نمونه هاى عینى راه یافتگان، داراى نقشى مهم در نیل به صراط مستقیم و سلوک در آن است(إهدنا الصرط المستقیم. صرط الذین انعمت علیهم) از اینکه «صراط مستقیم» به راه انسانهاى هدایت یافته تفسیر شده، مى توان به این نکته رسید که انسان در نیل به صراط مستقیم نیازمند الگوها و نمونه هاى عینى راه یافتگان است و باید سالکان این طریق را بیابد و به ایشان اقتدا کند.

۹ - نعمت داده شدگان (هدایت یافتگان)، کسانى هستند که مورد غضب خدا واقع نشده و به گمراهى گرایش نداشته باشند(صرط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لاالضآلّین) برداشت فوق بر این مبناست که «غیر المغضوب» صفت توضیحى یا بدل و عطف بیان براى «الذین» باشد.

 

و آخر دعوانا الحمد لله رب العالمین
  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


اهْدِنَا
 الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ‌

ما را به راه راست هدایت کن...


صراط مستقیم راه اعتدال و به دور از افراط و تفریط


در قرآن و روایات، نمونه‌هاى زیادى آمده که در آنها به جنبه‌ى اعتدال، تأکید و از افراط و تفریط نهى شده است. به موارد ذیل توجّه کنید:

* «کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» « اعراف، 31.» بخورید و بیاشامید، ولى اسراف نکنید.

«لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى‌ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» « اسراء، 29.» در انفاق، نه دست بر گردن قفل کن- دست‌بسته باش- و نه چنان گشاده دستى کن که خود محتاج شوى.


*«الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً» « فرقان، 67.» مومنان، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل، بلکه میانه‌رو هستند.


*«لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا» « اسراء، 110.» نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته، بلکه با صداى معتدل بخوان.


*نسبت به والدین احسان کن؛ «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» « بقره، 83.»* امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند، اطاعت از آنها لازم نیست. «إِنْ جاهَداکَ عَلى‌ أَنْ تُشْرِکَ بِی ... فَلا تُطِعْهُما» « لقمان، 15.»

*پیامبر هم رسالت عمومى دارد؛ «وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا» « مریم، 51.» و هم خانواده خویش را دعوت مى‌کند. «وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ» « مریم، 15.»


*اسلام هم نماز را سفارش مى‌کند که ارتباط با خالق است؛ «أَقِیمُوا الصَّلاةَ»* و هم زکات را توصیه مى‌کند که ارتباط با مردم است. «آتُوا الزَّکاةَ» « بقره، 43.»

*نه محبت‌ها شما را از گواهى حقّ منحرف سازد؛ «شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‌ أَنْفُسِکُمْ» « نساء، 135.» و نه دشمنى‌ها شما را از عدالت دور کند. «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ» « مائده، 8»مؤمنان هم دافعه دارند؛ «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» و هم جاذبه دارند. «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» « فتح، 9.»هم ایمان و باور قلبى لازم است؛ «آمَنُوا»* و هم عمل صالح. «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» « بقره، 25.»

*هم اشک و دعا و درخواست پیروزى از خدا لازم است؛ «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً» « بقره، 250.» و هم صبورى وپایدارى در سختى‌ها. «عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ» « انفال، 65» شب عاشورا امام حسین علیه السلام هم مناجات مى‌کرد و هم شمشیر تیز مى‌کرد.


*روز عرفه و شب عید قربان، زائر خانه‌ى خدا دعا مى‌خواند و روز عید باید در قربانگاه با خون‌آشنا شود.

اسلام مالکیّت را مى‌پذیرد، «الناس مسلطون على اموالهم» « بحار، ج 2، ص 272.» ولى اجازه ضرر زدن به دیگرى را نمى‌دهد و آن را محدود مى‌سازد. «لا ضَرر و لا ضِرار» « کافى، ج 5، ص 28.»


آرى، اسلام دین یک بعدى نیست که تنها به جنبه‌اى توجّه کند و جوانب دیگر را فراموش کند، بلکه در هر کارى اعتدال ومیانه‌روى وراه مستقیم را سفارش مى‌کند.


پیام نگاشت:

1 . همه‌ى هستى، در مسیرى که خداوند اراده کرده در حرکتند. خدایا! ما را نیز در راهى که خود دوست دارى قرار بده. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»

 2 - درخواست هدایت به راه مستقیم، مهم‌ترین خواسته‌ى یکتاپرستان است.

«إِیَّاکَ نَعْبُدُ ... اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»

3 -براى دست‌یابى به راه مستقیم، باید دعا نمود. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»

4 - ابتدا ستایش، آنگاه استمداد و دعا. «الْحَمْدُ لِلَّهِ ... اهْدِنَا»

5 - بهترین نمونه استعانت از خدا، درخواست راه مستقیم است. «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»


نکات نگاشت:

۱ - درخواست هدایت به صراط مستقیم، مهمترین خواسته انسان عارف به مقام الهى است(الحمد للّه ... إیاک نستعین. إهدنا الصرط المستقیم)چنانچه «اهدنا الصراط المستقیم» در ارتباط با «الحمد للّه رب العالمین ...» ملاحظه شود، حاوى این پیام است که انسان پس از شناخت خدا هدفش سلوک در صراط مستقیم خواهد بود; یعنى، همان راهى که خداوند منتهى الیه آن است.

۲ - لزوم دعا به درگاه الهى براى دستیابى به صراط مستقیم (إهدنا الصرط المستقیم)

۳ - ستایش خدا و اظهار عبودیت به درگاه او از آداب دعاست(الحمد للّه رب العلمین ... إهدنا الصرط المستقیم) از اینکه دعا به درگاه خدا و درخواست از او (اهدنا الصراط المستقیم)، پس از حمد و ستایش الهى و اظهار عبودیت در پیشگاه وى ذکر شده، مى توان به برداشت فوق دست یافت.

۴ - انسان همواره نیازمند هدایتهاى الهى است(إهدنا الصرط المستقیم)

۵ - درخواست هدایت به «صراط مستقیم» شایسته ترین مورد براى استعانت از خدا (إیاک نستعین. إهدنا الصرط المستقیم) اگر «اهدنا...» در ارتباط با «إیاک نستعین» در نظر گرفته شود، بیانگر این معناست که هدایت به صراط مستقیم بالاترین موردى است که آدمى در نایل شدن به آن، نیازمند یارى خداوند مى باشد.

۶ - انسان بدون یارى شدن از جانب خدا، از راهیابى به صراط مستقیم ناتوان است(إهدنا الصرط المستقیم)

۷ - یکتاپرستى و تنها از خدا یارى جستن، «صراط مستقیم» است(إیاک نعبد و إیاک نستعین. إهدنا الصرط المستقیم) «ال» در «الصراط» مى تواند عهد ذکرى بوده و اشاره به حقایقى باشد که در آیات پیشین مطرح شده، و از آنهاست یکتاپرستى و تنها از خدا استعانت جستن.

۸ - ایمان به خدا و صفاتش، «صراط مستقیم» است(الحمد للّه رب العلمین ... إهدنا الصرط المستقیم) از حقایقى که «الصراط المستقیم» مى تواند به آنهااشاره داشته باشد، ایمان به خدا و ربوبیت او و ... است که از «الحمد للّه» تا «مالک یوم الدین» به دست مى آید.

۹ - هدایت همگان به صراط مستقیم، آرمان انسان موحد است(إهدنا الصرط المستقیم) به کارگیرى «اهدنا» (ما را هدایت کن) به جاى «اهدنى» (مرا هدایت کن) حاوى نکته اى است که در برداشت فوق آمده است.

۱۰ - هدایت داراى مراتب و مراحل بسیارى است(إهدنا الصرط المستقیم) وقوع «اهدنا» پس از آیات گذشته، نشان مى دهد که درخواست کننده، انسانى هدایت یافته است. بنابراین باید گفت هدایت داراى مراحل بسیارى است تا صحیح باشد که: هر شخص راه یافته اى همچنان به صورت جدى تقاضاى هدایت داشته باشد.

۱۱ - دعا به درگاه خدا، نقش مؤثرى در دستیابى به هدایت دارد(إهدنا الصرط المستقیم)

 


  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


اهْدِنَا
 الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ‌

ما را به راه راست هدایت کن...

 

هدایت در قرآن


در قرآن مجید دو نوع هدایت مطرح شده است:


الف: هدایت تکوینى، نظیر هدایت زنبور عسل که چگونه از شهد گلها بمکد و چگونه کندو بسازد. و یا هدایت و راهنمایى پرندگان در مهاجرت‌هاى زمستانى و تابستانى. آنجا که قرآن مى‌فرماید: «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‌» «طه، 50.« بیانگر این نوع از هدایت است.


ب: هدایت تشریعى که همان فرستادن انبیاى الهى و کتب آسمانى براى هدایت بشر است.

کلمه‌ى «صراط» :صراط» در قیامت نام پلى است بر روى دوزخ که همه‌ى مردم باید از روى آن عبور کنند.» 

این واژه بیش از چهل مرتبه در قرآن آمده است. انتخاب راه و خط فکرى صحیح، نشانه‌ى شخصیت انسان است.

 

راههاى غیر الهى متعدّدى در برابر انسان قرار دارد که او باید یکى را انتخاب کند:


  • راه خواسته‌ها و توقعات‌هاى خود.

  • راه انتظارات وهوس‌هاى مردم.

  • راه وسوسه‌هاى شیطان.

  • راه طاغوت‌ها.

  • راه نیاکان و پیشینیان.

  • راه خدا و اولیاى خدا.

انسان مؤمن، راه خداوند واولیاى او را انتخاب مى‌کند که بر دیگر راهها امتیازاتى دارد:

الف: راه الهى ثابت است، بر خلاف راه‌هاى طاغوت‌ها و هوس‌هاى مردم و هوس‌هاى شخصى که هر روز تغییر مى‌کنند.

ب: یک راه بیشتر نیست، در حالى که راه‌هاى دیگر متعدّد و پراکنده‌اند.

ج: در پیمودن آن، انسان به مسیر و مقصد مطمئن است.

د: در پیمودن آن، شکست و باخت وجود ندارد.


* راه مستقیم، راه خداست. «إِنَّ رَبِّی عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» «هود، 56«

  • راه مستقیم، راه انبیاست. «إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» «یس، 3- 4

  • راه مستقیم، راه بندگى خداست. «وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ» «یس، 61«

  • راه مستقیم، توکّل وتکیه بر خداست. «مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» «آل‌عمران، 101«

  • راه مستقیم، یکتاپرستى و تنها یارى خواستن از اوست. «بنا بر اینکه الف و لام در «الصِّراطَ» اشاره به همان راه یکتاپرستى در آیه قبل باشد

  • راه مستقیم، کتاب خداوند است. «بنابر روایتى در تفسیر مجمع‌البیان، ج 1، ص 58«

  • راه مستقیم، راه فطرت سالم است. «بنابر روایتى از امام صادق علیه السلام در تفسیر صافى، ج 1، ص 86

 

انسان، هم در انتخاب راه مستقیم و هم در تداوم آن باید از خدا کمک بگیرد. مانند لامپى که روشنى خود را هر لحظه از نیروگاه مى‌گیرد. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ«

در راه مستقیم بودن، تنها خواسته‌اى است که هر مسلمان، در هر نماز از خداوند طلب مى‌کند، حتّى رسول‌اللَّه صلى الله علیه و آله و ائمّه اطهار علیهم السلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقیم را مى‌خواهند.

انسان باید همواره، در هر نوع از کارهاى خویش، اعم از انتخاب شغل، دوست، رشته‌ى تحصیلى وهمسر، راه مستقیم را از خداوند بخواهد. زیرا چه بسا در عقاید، صحیح فکر کند، ولى در عمل دچار لغزش شود و یا بالعکس. پس هر لحظه، خواستن راه مستقیم از خدا، ضرورى است.

راه مستقیم مراتب و مراحلى دارد. حتّى کسانى که در راه حقّ هستند، مانند اولیاى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زیادشدن نورِ هدایت، دعا کنند. «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً» «1«

راه مستقیم، همان راه میانه و وسط است که حضرت على علیه السلام مى‌فرماید: «الیمین و الشمال مضلّة و الطریق الوسطى‌ هى‌الجادّة» «2» انحراف به چپ و راست گمراهى و راه وسط، جاده‌ى هدایت است.


راه مستقیم یعنى میانه‌روى واعتدال واحتراز از هر نوع افراط وتفریط، چه در عقیده و چه در عمل. یکى در عقاید از راه خارج مى‌شود ودیگرى در عمل و اخلاق. یکى همه کارها را به خدا نسبت مى‌دهد، گویا انسان هیچ نقشى در سرنوشت خویش ندارد. و دیگرى خود را همه کاره و فعّال‌مایشاء دانسته و دست خدا را بسته مى‌داند. یکى رهبران آسمانى راهمچون مردمان عادى و گاهى ساحر و مجنون معرّفى مى‌کند و دیگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا مى‌پندارد. یکى زیارت امامان معصوم و شهدا را بدعت مى‌داند و دیگرى حتّى به‌ درخت و دیوار، متوسل شده و ریسمان مى‌بندد. یکى اقتصاد را زیر بنا مى‌داند و دیگرى، دنیا و امورات آن را نادیده مى‌انگارد.


در عمل نیز یکى غیرت نابجا دارد و دیگرى همسرش را بى حجاب به کوچه و بازار مى‌فرستد. یکى بخل مى‌ورزد و دیگرى بى‌حساب سخاوت به خرج مى‌دهد. یکى از خلق جدا مى‌شود و دیگرى حقّ را فداى خلق مى‌کند.


اینگونه رفتار وکردارها، انحراف از مسیر مستقیم هدایت است. خداوند دین پا برجا واستوار خود را، راه مستقیم معرّفى مى‌کند. «کسى که مى‌گوید «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ...» مراحلى از هدایت را پشت سر گذارده است، بنابراین درخواست او، هدایت به مرحله بالاترى استدر روایات آمده است که امامان معصوم علیهم السلام مى‌فرمودند: راه مستقیم، ما هستیم. «بحار، ج 87، ص 3» یعنى نمونه‌ى عینى و عملى راه مستقیم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در راه، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود درباره‌ى تمام مسائل زندگى از قبیل کار، تفریح، تحصیل، تغذیه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و ...، نظر داده و ما را به اعتدال و میانه‌روى سفارش کرده‌اند.  جالب آنکه ابلیس در همین صراطِ مستقیم به کمین مى‌نشیند

 ...ادامه دارد


  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰



 

نکات تفسیری آیه 5 سوره حمد:


۱ - تنها خداوند شایسته و بایسته پرستش است.

 

۲ - ربوبیت خدا بر هستى، رحمانیت و رحیمیت او و مالکیتش بر روز قیامت، دلیل شایستگى او براى پرستش رب العلمین. الرحمن الرحیم. ملک یوم الدین. إیاک نعبد

 

۳ - باور به ربوبیت خدا، رحمت آفرینى و مالکیتش بر روز جزا، وادار کننده آدمى به پرستش او رب العلمین. الرحمن الرحیم. ملک یوم الدین. إیاک نعبد

 

۴ - شناخت خدا و صفات او، راه دستیابى به توحید عبادى است. الحمد للّه رب العلمین ... إیاک نعبد

 

۵ - اندیشه هاى آدمى، پایه و اساس اعمال و رفتار اوست. الحمد للّه رب العلمین. الرحمن الرحیم. ملک یوم الدین. إیاک نعبد

 

۶ - نادیده انگاشتن خویش در محضر خدا، از آداب پرستش اوست. إیاک نعبد به کارگیرى «ما» به جاى «من» گاهى براى اظهار عظمت است و گاهى براى پرهیز از انانیت و خودبینى. قرینه هاى کلامى تعیین کننده مراد است و در اینجا به مناسبت عبودیت، پرهیز از انانیت و خودبینى مقصود است. لذا «نعبد» به صورت متکلم مع الغیر آمده است.

 

۷ - ایمان به خدا و صفات او، مایه باور به حضور همگان در پیشگاه اوست. الحمد للّه رب العلمین ... إیاک نعبد تغییر اسلوب کلام در سوره حمد، یعنى التفات از غیبت به خطاب حاوى نکاتى است، از جمله اینکه آدمى پیش از آگاه شدن به صفات خدا - مانند ربوبیت او بر هستى و ... - گویا احساس نمى کند که خداوند بر همه چیز حاضر و ناظر است; ولى پس از باور به ربوبیت او و سایر صفاتش، خود و دیگران را در محضر خدا مى یابد و او را در همه شؤونات حاضر مى بیند.

 

۸ - احساس حضور در پیشگاه خداوند از آداب عبادت است. إیاک نعبد از جمله نکته هاى التفات از غیبت به خطاب در سوره حمد، بیان ادب عبادت و دعاست; یعنى، شایسته است انسان به هنگام پرستش و دعا احساس کند که در پیشگاه خداوند حاضر است.

 

۹ - شایسته دانستن خدا براى عبادت و امید به رحمتهاى او، از انگیزه هاى پرستش خداست. الحمد للّه رب العلمین. الرحمن الرحیم ... إیاک نعبد مطرح ساختن عبادت خدا پس از توصیف او به ربوبیت، رحمانیت، رحیمیت و مالکیت روز جزا، بیانگر انگیزه هاى پرستش است; یعنى، چون خدا رب است، شایسته پرستش است و چون مردم به رحمت او نیازمندند، باید عبادتش کنند وبدان جهت که از عذاب آخرت مى هراسند، باید او را بپرستند.

 

۱۰ - ترس از عذابهاى اخروى و امید به پاداشهاى جهان آخرت، از انگیزه هاى آدمى براى عبادت خدا ملک یوم الدین. اءیّاک نعبد

 

۱۱ - شناخت خدا و صفات او، مایه نادیده انگاشتن خویش در پیشگاه خداوند است. الحمد للّه ... إیاک نعبد و إیاک نستعین

 

۱۲ - یکتا پرستى همگان، آرمان موحدان است. إیاک نعبد آوردن «نعبد» (ما عبادت مى کنیم) به جاى «أعبد» (من عبادت مى کنم) مى تواند اشاره به خواسته هر انسان موحدى باشد; یعنى، او با گفتن جمله «ما عبادت مى کنیم» بیان مى دارد که خواهان یکتا پرستى همگان است.

 

۱۳ - تنها حقیقتى که شایسته یارى جستن مى باشد، خداوند است. و إیاک نستعین

 

۱۴ - انسان در پرستش خدا و خلوص در آن، نیازمند امداد الهى است. إیاک نعبد و إیاک نستعین متعلق «نستعین» همه وظایفى است که از سوره حمد مى توان استفاده کرد و از آنها لزوم یکتا پرستى است که از «إیاک نعبد» به دست مى آید; یعنى: نستعینک على عبادتک و خلوصها.

 

۱۵ - انسان در عین دارا بودن اختیار در عبادت خدا، بدون اعانت او بر انجام آن توانا نیست. إیاک نعبد و إیاک نستعین

 

۱۶ - حمد و ستایش خدا، تنها با یارى او امکان پذیر است. الحمد للّه ... إیاک نستعین از وظایفى که از سوره حمد استفاده مى شود، لزوم ستایش خداوند است. بنابراین مى توان گفت این معنا نیز متعلق «نستعین» است; یعنى: نستعینک على ان نحمدک.

 

۱۷ - شناخت ربوبیت خدا بر تمام هستى و باور به رحمانیت و رحیمیت او و مالکیتش بر روز جزا، تنها با امداد الهى امکان پذیر است. الحمد للّه رب العلمین ... إیاک نستعین شناخت ربوبیت خدا و ... از تکالیفى است که مى توان آن را از سوره حمد برداشت کرد. لذا آنها نیز متعلق «نستعین» مى باشند; یعنى: نستعینک على ان نعرف ربوبیتک و ... .

 

۱۸ - انسان نیازمند یارى خداوند در تمامى امور خویش است. إیاک نستعین برخى برآنند که متعلق «نستعین» یعنى مورد استعانت، ذکر نشده تا حکایت از همه امور داشته باشد ; یعنى: نستعینک على امورنا کلها.

 

۱۹ - خداوند، توانا بر انجام تمامى خواسته هاى بندگان است. و إیاک نستعین برداشت فوق لازمه این معناست که مراد از استعانت، استعانت در همه امور باشد.

 

۲۰ - شناخت خداوند و صفات او (رب العالمین و ...)، آدمى را به توحید افعالى رهنمون خواهد کرد. إیاک نستعین چون جمله «إیاک نستعین» پس از توصیف خداوند به «رب العالمین» و ... آمده، بیانگر این است که شناخت خداوند، با آن صفات یاد شده، آدمى را به این مرحله مى رساند که غیر خدا را ناتوان ببیند و در نتیجه به توحید افعالى برساند.

 

۲۱ - باور همگان به توحید افعالى، آرمان موحدان است. إیاک نستعین به کارگیرى «نستعین» (استعانت مى جوییم) به جاى «أستعین» (استعانت مى جویم)، مى تواند اشاره به برداشت فوق باشد


  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

 Related image

إِیَّاکَ‌ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ‌ نَسْتَعِینُ‌

(پروردگارا!) تنها تو را می‌پرستیم؛ و تنها از تو یاری می‌جوییم.

 

واژه نگاشت:

«إیَّاکَ»: تو را. إیاک نعبد تقدیم مفعول (إیاک) بر فعل (نعبد) دلالت بر حصر دارد.


Image result for ‫شعر در باره ایاک نعبد‬‎

پیش نگاشت:

انسان باید به حکم عقل، بندگى خداوند را بپذیرد. ما انسان‌ها عاشق کمال هستیم و نیازمند رشد و تربیت، و خداوند نیز جامع تمام کمالات و ربّ همه‌ى هستى است. اگر به مهر و محبّت نیازمندیم او رحمان و رحیم است و اگر از آینده دور نگرانیم، او صاحب اختیار و مالک آن روز است. پس چرا به سوى دیگران برویم؟! عقل حکم مى‌کند که تنها باید او را پرستید و از او کمک خواست. نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور دیگران.


در نماز، گویا شخص نمازگزار به نمایندگى از تمام خداپرستان مى‌گوید: خدایا! نه فقط من که همه‌ى ما بنده توایم، ونه تنها من که همه‌ى ما محتاج و نیازمند لطف توایم.


خدایا! من کسى جز تو را ندارم‌ «إِیَّاکَ» ولى تو غیر مرا فراوان دارى و همه هستى عبد و بنده‌ى تو هستند. «إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً» در آسمان‌ها و زمین هیچ چیزى نیست مگر این که بنده و فرمان بردار خداوند رحمان هستند.


جمله‌ «نَعْبُدُ» هم اشاره به این دارد که نماز به جماعت خوانده شود و هم بیانگر این است که مسلمانان همگى برادر و در یک خط هستند.


مراحل پرواز معنوى، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنابراین اوّل سوره‌ى حمد ثناست، آیه‌ى‌ «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» ارتباط و آیات بعد، دعا مى‌باشد.


گفتگو با محبوب واقعى شیرین است، شاید به خاطر همین کلمه‌ «إِیَّاکَ»* تکرار شد.


Image result for ‫شعر در باره ایاک نعبد‬‎
  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


تفسیر نگاشت سورة الفاتحة آیات ٣و4


الرَّحْمنِ‌ الرَّحِیمِ‌*مَالِکِ‌ یَوْمِ‌ الدِّینِ‌*


(خداوندی که) مالک روز جزاست. *(خداوندی که) بخشنده و بخشایشگر است (و رحمت عام و خاصش همگان را فرا گرفته).


واژه نگاشت:

«الرَّحْمنِ»: و «الرَّحِیمِ». هر دو صیغه مبالغه‌اند و صفت (الله) می‌باشند.

«مَالِکِ»: متصرّف. صاحب. خداوند. بدل یا صفت بشمار است. «الدِّینِ»: جزا. داوری. آئین.

لفظ «دین» در معانى گوناگون به کار رفته است:

الف: مجموعه‌ى قوانین آسمانى. «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»

ب: عمل و اطاعت. «لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ»

ج: حساب و جزا. «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»

 

پیش نگاشت:


*خداوند رحمت را برخود واجب کرده است، «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»  و رحمت او بر همه چیز سایه گسترده است. «و رحمتى وسعت کلّ شى‌ء»

*همچنین پیامبر و کتاب او مایه رحمتند، «رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ»  آفرینش وپرورش او براساس رحمت است و اگر عقوبت نیز مى‌دهد از روى لطف است.

*بخشیدن گناهان و قبول توبه ‌ى بندگان و عیب‌پوشى از آنان و دادن فرصت براى جبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهربانى اوست.

*مدیریت عالم هستی با "رحمت" است.«یا من سبقت رحمته غضبه»
*مالکیّت خداوند، حقیقى است و شامل احاطه و سلطنت است، ولى مالکیّت‌هاى اعتبارى، از سلطه‌ى مالک خارج مى‌شود و تحت سلطه‌ى واقعى او نیست. «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»


*با آنکه خداوند مالک حقیقى همه چیز در همه وقت است، ولى مالکیّت او در روز قیامت و معاد جلوه‌ى دیگرى دارد؛

  • در آن روز تمام واسطه‌ها واسباب نسبت به کفار قطع مى‌شوند. «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ»

  • نسبت‌ها و خویشاوندى‌ها نسبت به کفار از بین مى‌رود. «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ»

  • براى کفار مال و ثروت و فرزندان، سودى ندارند. «لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ»

  • بستگان و نزدیکان نیز فایده‌اى نمى‌رسانند. «لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ»

  • نه زبان کفار، اجازه عذر تراشى دارد و نه فکر آنها، فرصت تدبیر. تنها راه چاره لطف خداوند است که صاحب اختیار آن روز است.

سوال:

*«یوم الدّین» در قرآن به معناى روز قیامت است که روز کیفر و پاداش مى‌باشد. «یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ» مى‌پرسند روز قیامت چه وقت است؟


قرآن در مقام معرّفى این روز، مى‌فرماید: «ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ. یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ»  (اى پیامبر!) نمى‌دانى روز دین چه روزى است؟ روزى که هیچ کس براى کسى کارآیى ندارد وآن روز تنها حکم و فرمان با خداست.

*«مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» نوعى انذار و هشدار است، ولى با قرار گرفتن در کنار آیه‌ى‌ «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» معلوم مى‌شود که بشارت و انذار باید در کنار هم باشند. نظیر آیه شریفه دیگر که مى‌فرماید: «نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ» به بندگانم خبر ده که من بسیار مهربان و آمرزنده‌ام، ولى عذاب و مجازات من نیز دردناک است. همچنین در آیه دیگر خود را چنین معرّفى مى‌کند: «قابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقابِ»  خداوند پذیرنده‌ى توبه مردمان وعقوبت کننده‌ى شدید گناهکاران است.

*در اوّلین سوره‌ى قرآن، مالکیتَ خداوند عنوان شده است، «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» و در آخرین سوره، مَلِکیت او. «مَلِکِ النَّاسِ»

 

نکته ها و پیام ها:

۱ - خداوند رحمان (داراى رحمت گسترده) و رحیم (مهربان) است(الرحمن الرحیم)

۲ - همه موجودات برخوردار از رحمت گسترده خداوند هستند(الرحمن)

۳ - خداوند به همه بندگان مهربان است(الرحیم)

۴ - تدبیر هستى بر اساس رحمت الهى است(رب العالمین. الرحمن الرحیم) توصیف خداوند به رحمانیت و رحیمیت، پس از بیان تدبیر جهان هستى به دست او، بیانگر برداشت فوق است.

۵ - رحمانیت و رحیمیت خدا، دلیل اختصاص ستایشها به اوست(الحمد للّه رب العلمین.الرحمن الرحیم) «الرحمان الرحیم» نیز مانند «رب العالمین» به منزله دلیل براى «الحمد للّه» است; یعنى، چون خداوند رحمان و رحیم است، شایسته ستایشها مى باشد.

۶ - تدبیر و تربیت باید همراه با مهربانى و عطوفت باشد(رب العلمین. الرحمن الرحیم)

7- همچنان که تعلیم نیازمند رحم و مهربانى است، «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» تربیت و تزکیه نیز باید بر اساس رحم و مهربانى باشد. «رَبِّ الْعالَمِینَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»

8 - خداوند، مالک و فرمانرواى روز قیامت است(ملک یوم الدین) «مِلْک» در «مالک یوم الدین» ملک حقیقى است ; یعنى، وابستگى وجودى که لازمه آن تسلط کامل و همه جانبه مالک بر مملوک است. قابل ذکر است که «یوم الدین» هم مى تواند مفعول براى «مالک» باشد و هم مى تواند ظرف براى آن گرفته شود و در صورت دوم مفعول، کلمه اى همانند «الامور» خواهد بود; یعنى: مالک الامور فى یوم الدین. به هر تقدیر برداشت فوق از آن استفاده مى شود.

9 - حسابرسى در روز قیامت و کیفر و پاداش دهى در آن روز، به دست خدا و در اختیار اوست(ملک یوم الدین)

10 - برپایى قیامت و قرار دادن روز جزا براى جهانیان، جلوه اى از رحمت خداوند است(الرحمن الرحیم. ملک یوم الدین) مطرح کردن مسأله قیامت پس از بیان رحمت الهى، اشاره به برداشت فوق دارد.

11 - بر پایى قیامت پرتوى از ربوبیت خدا بر جهان هستى است(رب العلمین ... ملک یوم الدین) برداشت فوق از ارتباط «مالک یوم الدین» با «رب العالمین»، استفاده شده است.

12 - روز قیامت، روز کیفر و پاداش است(ملک یوم الدین) «دین» در اینجا به معناى جزا (کیفر و پاداش) و یا حساب است، و هر دو بازگشت به یک معنا دارند.

13 - مالکیت خدا بر روز جزا و فرمانروایى او در آن روز، دلیل اختصاص ستایشها به اوست(الحمد للّه ... ملک یوم الدین) «مالک یوم الدین» نیز مانند اوصاف گذشته به منزله دلیل براى «الحمد للّه» است.

 

  • سید محمد عبداللهی