یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَاتَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ(2)
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَاتَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ(2)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ*
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ*
به نام خدای بخشاینده مهربان*ای کسانی که ایمان آورده اید، بر خدا و، پیامبر او پیشی مگیرید و از خدابترسید،
زیرا خدا شنوا و داناست
پیام کلی آیه :
در آیه اول به ما می آموزد که در قول و رفتار و کردار بر خدا و رسولش جلو نیفتیم و سبقت نگیریم.
پیام ها:
1- * نهی از سبقت و پیشی گرفتن مومنان بر خدا و رسول در گفتار و کردار
2- * ایمان واقعی مستلزم پیروی کامل از دستورات دین و پرهیز از بدعت و خود رایی
3- *برخی مومنان عجولانه در احکام خدا و رسول دخالت می کردند و این آیه صریحا با جمله ی"لا تقدموا "آنان را از این عمل نهی می کند
4- *برخی مسلمانان حکم به جواز احکامی می کردند پیش از آنکه حکم آن از طریق خدا و رسول به آنان ابلاغ و اعلام گردد.
5- *اطاعت و پیروی فرمان رسول خدا همانند فرمان خداوند واجب و لازم است
6- *لزوم رعایت تقوای الهی در زمینه احکام دین
7- *مخالفت با احکام دین ناسازگار با روح تقوا
8- *در آیه دو وصف از اوصاف الهی یعنی سمیع و علیم بودن خداوند آمده است
9- *دانایی و شنوایی خداوند موجب رعایت تقوا و خویشتن داری
10-*لزوم تسلیم روحی و درونی در برابر حکم خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ*یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ
إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ*
به نام خدای بخشاینده مهربان*ای کسانی که ایمان آورده اید، بر خدا و، پیامبر او پیشی مگیرید و از خدابترسید، زیرا خدا شنوا و داناست
شأن نزول :
ابن کدینة الاودى گوید: مردى از امیرالمومنین على علیه السلام درباره این
آیه پرسید که براى چه کسى نازل شده است؟ فرمود: درباره دو نفر از قریش نازل
گردیده است.(2)
و نیز گویند: درباره دو طایفه بنى عدى و بنى تمیم نازل شده که نزد رسول خدا
صلی الله علیه و آله آمده بودند و در مقابل حجره پیامبر ایستاده و با صداى
بلند آواز می دادند و مى گفتند: یا رسول الله بیرون بیا که تو را ببینیم.
وقتى که پیامبر از حجره بیرون آمد و با آنان مشغول صحبت گردید. در راه رفتن
از پیامبر جلوتر مى رفتند و هنگام صحبت با یکدیگر با صداى بلند همدیگر را
می خواندند و بر رسول خدا صلی الله علیه و آله به لفظ یا محمد خطاب مینمودند
سپس این آیه نازل گردید.(3)
از طریق ابن جریج از ابن ابى ملیکه روایت شده که عبدالله بن زبیر به او خبر
داده و گفته است که طائفه بنى تمیم نزد پیامبر آمده بودند و می خواستند تا
یکى از میان ایشان از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله به سمت امیر
برگزیده شود. ابوبکر یک نفر را که نام وى قعقاع بن معبد بود بدین منظور
پیشنهاد نموده و اختیار کرده بود و عمر بن الخطاب فرد دیگرى را که نام وى
اقرع بن حابس بود بدین منظور پیشنهاد نموده و برگزیده بود. در این میان
ابوبکر به عمر گفت: آیا مقصود تو از این انتخاب مخالفت با من بوده است؟
عمر در جواب گفت: مراد من از این انتخاب مخالفت با تو نبود سخنان این دو
نفر به مشاجره لفظى کشیده شد و صداهاى خود را در حین مشاجره بلند کرده و با
آواز بلند با یکدیگر سخن مى گفتند. سپس در چنین موقعى این آیه نازل
گردید.(4)
شأن و نزول مذکور درباره آیه دوم این سوره نازل شده است.(5)
حسن بصرى گوید: عده اى در روز عید قربان قبل از نماز عید و پیش از آن که
پیامبر اقدام به ذبح بنماید. عمل قربانى و ذبح را انجام دادند سپس این آیه
نازل شد و از طرف پیامبر به آنان دستور داده شد تا عمل ذبح را اعاده
نمایند.(6)
و نیز گویند: مردى قبل از نماز عید اقدام به ذبح نموده بود سپس این آیه
نازل گردید.(7) عائشه گوید: عده اى یک روز قبل از ماه رمضان به عنوان یوم
الشک روزه گرفته بودند و پیش از آن که پیامبر روزه بگیرد، اقدام به روزه
گرفتن نموده بودند سپس این آیه نازل شد.(8)
مقاتل بن حیان گوید: پیامبر بیست و هفت تن را به سرکردگى منذر بن عمرو
الانصارى به تهامه فرستاد. اینان وقتى که به بئرمعونه رسیدند قومى از
مشرکین بنى عامر به آنان برخوردند. ایشان را بکشتند سه نفر موفق به فرار
شدند و به سوى مدینه آمدند که پیامبر را از این موضوع باخبر سازند چون به
دروازه مدینه رسیدند، دو نفر از قبیله بنى عامر را دیدند که از نزد رسول خدا
صلی الله علیه و آله مى آمدند.
این دو نفر را به تلافى مشرکین بنى عامر به قتل رسانیدند و البته این کشتن
بدون دستور و اجازه رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است و پیامبر را از
کار آنان خوش نیامد و این آیه نازل گردید.(9)
شان نزول یعنی چه؟!
1-هر گاه به مناسبت جریانی درباره شخص و یا حادثه ای ، خواه در گذشته یا
حال یا آینده و یا درباره فرض احکام ، آیه یا آیاتی نازل شود ، همه این
موارد را شان نزول آن آیات می گویند، مثلا می گویند که فلان آیه درباره
عصمت انبیا یا عصمت ملائکه یا حضرت ابراهیم یا نوح یا آدم نازل شده است که
تمامی این ها را شان نزول آیه می گویند.
اصطلاح دیگری در علوم قرآن وجود دارد، به نام سبب نزول که بیش تر مفسران
میان این دو ( شان نزول و سبب نزول ) فرقی قائل نیستند. اما شان نزول اعم و
سبب نزول اخصّ است .
تعریف سبب نزول به حادثه یا پیش آمدی می گویند که متعاقب آن ، آیه یا
آیاتی نازل شده باشد . آن پیش آمد، باعث و موجب نزول گردیده است. (10)
2- هر آیه ای از قرآن شان نزول نداشته و در واقعه خاصی نازل نشده، بلکه
تعداد محدود و کمی از آیات نسبت به کل قرآن شان نزول دارد . بیش تر آیات
بدون اینکه واقعه خاصی پیش آمده باشد، بر پیامبر نازل شده اند.
داستان های پیامبران هم هر مقطعش در یک زمان برای آثار تربیتی که داشته ،
بر پیامبر نازل شده، چون قرآن کتاب تاریخ محض نبوده ، همه آن را در یک جا
و به ترتیب از اول تا آخر شرح نداده، بلکه در هر مقطع به قسمتی که پیام
مناسب آن مقطع را داشته، اشاره کرده است.
3- می توان از کتاب تفسیری برای آگاهی شان نزول آیات استفاده کرد. از جمله
تفسیر نمونه آیت الله مکارم شیرازی ذیل آیات خصوصا شروع سوره ها مراجعه
نمائید. بسیار مناسب است . کتاب های غیر تفسیری هم در این زمینه قابل
استفاده وجود دارد :
1- اسباب النزول ،نوشته دکترسید محمد باقر حجتی.
2- اسباب النزول واحدی ،ترجمه اسلامی
------------------------
پانویس
(2). کتاب الاختصاص از شیخ مفید.
(3). تفسیر على بن ابراهیم.
(4). صحیح بخارى و دیگران از علماء عامه.
(5). تفسیر کشف الاسرار.
(6). تفسیر ابن المنذر و میبدى صاحب کشف الاسرار.
(7). کتاب الاضاحى از ابن ابى الدنیا از عامه.
(8). کتاب الاوسط از طبرانى.
(9). تفسیر کشف الاسرار.
(10) علوم قرآنی ، محمد هادی معرفت ، ص87 .
بسم الله الرحمن الرحیم
برخی مطالب کلی:
1- محل نزول سوره:
از محتوای این سوره که مسائل اخلاقی و برخی از مسائل فقهی را به همراه دارد، معلوم میشود که نزول آن در مدینه بود، چون عناصر محوری سُوَر مکّی همان اصول اعتقادی و برهان بر توحید و وحی و نبوّت و رسالت و معاد و امثال اینها هست.
2- نام گذاری سوره:
این سوره به نام «حُجرات» نامگذاری شده است، ظاهراً بسیاری از این نامها «عَلَم بالغَلَبَة» است و «عَلَم» رسمی نیست. بعضی از سُوَر «عَلَم» رسمی است؛ نظیر «فاتحة الکتاب»، «یس» یا سُورَی که نامهای آنها در روایات اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان تَسمیه آمده است، اما بسیاری از این سُوَر «عَلَم بالغَلَبَة» هستند، مثل سوره «انعام», سوره «فیل» و سوره «عنکبوت»؛ یعنی سورهای که جریان فیل در آن مطرح شده است. تفسیرهایی که برای شیعه یا سنّی است و برای قبل از هزار سال است، آنها وقتی میخواهند سوره مبارکهٴ «عنکبوت» یا «بقره» را تفسیر کنند، میگویند: «فی تفسیرة السورة التی یذکر فیها البقرة». مرحوم سید رضی و سایر آقایانی که در این حدّ از عصر خودشان هستند معمولاً نمیگویند تفسیر سوره «بقره»، بلکه میگویند «و من السورة التی یذکر فیها البقرة».و اینجا هم چون کلمهٴ «حجرات» در آیه چهار سوره مبارکهٴ «حجرات» آمده، به نام سوره «حجرات» معروف شده است.
3- برخی عناصر محوری و موضوعات سوره:
- کیفیت رعایت ادب محضر و حضور پروردگار
در کتابهای اخلاقی، بسیاری از بزرگان رسالهای نوشتند که رابطه ما با خدا چطور باشد، با خدا چطور حرف بزنیم و از خدا چه بخواهیم.خدا را با چه نام بخوانیم؟ چه وقت بخوانیم؟ چطور بخوانیم؟
-کیفیت رعایت ادب محضر پیامبر
- تقوی و خویشتنداری
-حکم فقهی اصلاح بین دو گروه از مسلمانان که با هم در جنگ باشند
- اخلاق اجتماعی(پرهیز از گمان بد،کنکاش در زندگی خصوصی دیگران،غیبت)
-مسائل اعتقادی از قبیل اسلام و ایمان
- گزارش رسانی و گزارش گیری
-جامعه ایمانی و برادرانه
-ملاک و معیار ارزشمندی فرد و جامعه
-صفات ذات خداوند از قبیل سمیع،علیم،خبیر،بصیر،قدیر
- علم غیب
- تساوی و برابری انسان ها
برای ورود، استناد و نیز تبرک، یکبار این سه آیه را با هم و با دقت بخوانیم و بعد راجع به آن بحث نماییم:
« وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ »
ترجمه: و بسوی «مدین» برادرشان شعیب را (فرستادیم)؛ گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که جز او، معبود دیگری برای شما نیست! پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کمفروشی نزنید)! من (هم اکنون به حسب ظاهر) شما را در نعمت میبینم؛ (ولی من خیرخواه شماهستم و) از عذاب روز فراگیر، بر شما بیمناکم!
« وَیَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ »
ترجمه: (شعیب در ادامه سخنانش به قوم مدین گفت:) و اى مردم! پیمانه و وزن را با عدالت وفا کنید و بر اشیاء مردم عیب مگذارید و از حق آنان نکاهید و در زمین فساد مکنید.
« بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ » (هود علیه السلام، 85 و 86)
ترجمه: آنچه خداوند برای شما باقی گذارده (از سرمایههای حلال)، برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید! و من، پاسدار شما (و مأمور بر اجبارتان به ایمان و مسئول عمل خلاف شما) نیستم!
●- بله، همانطور که مشهود است، ظاهر آیه، مربوط به وزن و کیلوی عادلانه در خرید و فروش میباشد، ولی هیچ منافاتی با « بَقِیَّتُ اللَّهِ » بودن امام زمان علیه السلام ندارد.
هر قومی به صفت یا صفات ناپسندی مشهور بودند، مانند قوم بنیاسرائیل به کفر و لجاجت و دنیاگرایی – یا قوم لوط، به عمل شنیع لواط – یا برخی از قبایل اعراب به دختر کشی ... [چنان که امروزه نیز در سرتاسر دنیا چنین است]. از انحطاطهای فکری و عملی قوم شعیت نیز به غیر شرک، انواع و اقسام ظلمها بود و از جمله «کمفروشی»! پس خداوند متعال به واسطهی پیامبرانشان، به آنها فرمود که شرک نورزند، خداوند را عبادت و اطاعت کنند، در خرید و فروش وزن و کیلو را رعایت کنند، کم فروشی نکنند، در زمین فساد نکنند، بدانند که خیر در سودی است که خداوند متعال برای آنان باقی میگذارد [چه منافع مادی و چه معنوی – چه دنیوی و چه اخروی]، و بالاخره آن که همه بدانند، مربیان و هادیان خیرخواه جوامع، مسئول پذیرش یا عدم پذیرش آحاد آن جوامع نمیباشند.
الف – بیتردید، هر کلام، متن و گزارهای که تجزیه و مُثله شود، معنا، مفهوم، مقصود، عمق و گسترهی خود را از دست میدهد.
●- فرض کنید که کسی این آیات را بخواند و بگوید: یک حکایت تاریخی از گفتگوی حضرت شعیب علیه السلام با قوم مدین است و ما به ربطی ندارد! و حال آن که شرک، غش در معاملات و انواع فساد روی زمین، همچنان وجود دارد.
ب – گاهی یک دستور العملی (قانون، فقه، احکام)، صادر میشود، اما هدف و حکمت آن جداگانه به عنوان یک اصل بیان میگردد؛ مثل این که بگویند: «در مصرف آب اسراف نکنید، که اسراف، ظلم به خود، جامعه، دیگران و حتی نسلهای میباشد» - حال آیا کسی میتواند بگوید: «این اسراف و حکم به ظلم بودن آن، فقط مخصوص به مصرف آب میباشد»؟! خیر؛ چرا که اسراف نکردن آب، یک حکم موضوعی بود، اما ظلم بودن اسراف، یک اصل و بیان حکمت آن حکم بود.
ج – در آیات مورد بحث، ابتدا میفرماید: « اعْبُدُوا اللَّهَ – خدا را بندگی کنید» و بعد میفرماید که در وزن و کیلو، عدالت و قسط را رعایت کنید و نتیجه را متذکر میگیرد که «اگر مؤمن هستید، این برای شما خیر است - ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ».
آیا میشود گفت: که بندگی خدا، انحصار در پرهیز از کمفروشی دارد؟! و یا تنها شاخصه مؤمنین، رعایت در قسط به هنگام خرید و فروش است؟! و یا تنها خیر مؤمنان همین است؟!
***- « بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ »
پس از دعوت به توحید، تذکر این که جز او الهی وجود ندارد، به چند مسئله در خرید و فروش و نیز تمامی تعاملات تأکید نمود؛ فرمود: هم کمفروشی نکنید و هم در زمین فساد نکنید. اگر چه کمفروشی نیز خودش فساد (تباهی) است، اما یک اصل کلی را بیان داشت و نمیتوان گفت: «بنابراین، فقط کمفروشی فساد است».
پس از این دعوت، تذکرات و احکام حقوقی، به یک اصل اعتقادی اشاره نموده است مبنی بر این که «شما خدا را عبادت کنید، خیر شما در آن چیزی است که او برای شما باقی بگذارد»؛ چرا که آدمی هر گناهی که مرتکب شود نیز به تصور بردن سود و فایده میباشد.
حال آیا میتوان گفت که « خیر ما در هر چیزی هست که خدا برای ما قرار دهد و باقی بگذارد، فقط اختصاص به سود تجاری دارد »؟!
ایمان به خداوند متعال نیز "تجارت" است:
حال اگر کسی میخواهد اصرار کند که «خیر، الاّ و لابد موضوع تجاری است»! دقت کند که در این دنیا هیچ کاری نیست که داد و ستد (تجاری) نباشد، حتی ایمان به خداوند متعال و رسول او صلوات الله علیه و آله؛ چنان که فرمود:
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ » (الصف، 10 و 11)
ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید! آیا شما را به تجارتی راهنمائی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی میبخشد؟! * به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این برای شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید!
حتی اگر کسی دو رکعت نماز با توجه، خشوع و اخلاص هم اقامه کند، باز هم تجارت کرده، چرا که دقایقی از عمر، توجه و قلب خود را هزینه کرده تا در مقابل رشد، کمال و قرب الهی را به دست آورد. و چنان که در آیات بسیاری فرموده که مؤمنان با خداوند متعال معامله میکنند و کفار و مشرکان و فاسدان، آیات الهی و حیات پر نعمت اخروی را به بهای اندک متاعی در دنیا میفروشند.
کم فروشیهای معنوی (اعتقادی) و عملی:
بنابراین، درست وزن نکردن، کمفروشی، حق مردم را ضایع نمودن، غش در معامله کردن، عیب گذاشتن روی سرمایهها و داراییهای مردم و در نتیجه فساد (تباهی) روی زمین، در امور معنوی (اعتقادی) و بالتبع عملی، به مراتب بیشتر از مصادیق اقتصادی و مادی آن میباشد.
خداوند متعال فرمود که به پیامبرانش "کتاب" و "میزان" نازل نمود [هر دو نازل شده میباشند]، برای چه؟ برای قیام مردم به قسط. پس اگر مردم در معاملهی با خداوند سبحان، کمفروشی نمیکردند؛ از اطاعت رسول خدا صلوات الله علیه و آله روی بر نمیگرداندند، کتاب خدا را پشت سر نمیگذاشتند، به خاطر بهایی اندک از مال و لذت و شهوت دنیا، امامان علیه السلام را یکی پس از دیگری ترور نمیکردند و ...؛ وضعیت این نبود که هست. لذا میفرماید: توجه کنند که بازمانده و باقی گذاشته خدا [آخرین امام و حجت الهی] خیر آنان است، البته اگر ایمان دارند: « بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ».
پس، خیر ما در آن چیزی است که خداوند برای ما باقی بگذارد و البته که آخرین امام علیه السلام، مظهر اتمّ " خیری است که خداوند هادی برای ما باقی گذارده است.
ظاهراً در نقل به مضمون حدیث، جابجایی و حتی جایگزینی کلمات صورت گرفته است. یعنی افضلیت دعا نسبت به تلاوت قرآن در نماز را افضلیت بر «ذکر» گفتهاند!
حدیثی مبنی بر این که «در نماز، دعا افضل بر ذکر است» نیافتیم و البته احادیث محکم در مورد این که بسیار دعا کردن، بر بسیار تلاوت نمودن قرآن (نه ذکر) فضیلت دارد، فراوان است و هم چنین احادیث با این مضمون که طولانی کردن رکوع و سجود، بر تلاوت بسیار قرآن در نماز فضیلت دارد بسیار است [و البته سخن از جایگزینی نیست، بلکه فضلیت زیادتی یکی بر دیگری میباشد].
در هر حال این احادیث به اهمیت «نماز و دعا» تأکید و تصریح دارند، و ما باید در این رابطه به چند نکته توجه نماییم:
نماز:
نماز خودش سراسر "ذکر" است و ذکر همان یاد خداست، چنان که فرمود: « وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی – برای یاد (ذکر) من، نماز را اقامه کن / طه، 14». پس، نمازی که در آن یاد خدا نباشد، طی اقامهی آن همه خاطرات و گرفتاریها و ... به ذهن بیاید، یا انجام عملی بدون توجه، از روی عادت و ... باشد، نماز نیست.
خداوند متعال در قرآن مجید، به اهل ایمان [که قطعاً هم اهل نماز هستند و هم اهل شرابخواری نیستند، میفرماید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ ... - ای کسانی که ایمان آوردهاید! در حال مستی به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه میگویید! / النساء، 43» - چرا که مستی، فقط مستی از شراب نمیباشد، بسیاری مست شهوت، مست قدرت، مست ثروت و مست (گیج و مبهوت) دنیای خود هستند، لذا هنگام نماز اصلاً نمیفهمند که در چه جایگاهی قرار گرفتهاند، در محضر چه مقام سبوحیتی ایستادهاند، چه میکنند و چه میگویند؟!
●- احادیث نیز در باب نمازِ با توجه، با اخلاص، با خشوع و با تفکر بسیار است که به دو حدیث بسنده میشود:
پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله: « إذا قُمتَ فی صَلاتِکَ فَأَقبِل عَلَى اللَّهِ بِوَجهِکَ یُقبِل عَلَیکَ .»
ترجمه: هرگاه به نماز ایستادى، با تمام وجود به خدا رو کن، تا او نیز به تو رو کند. (بحارالأنوار - ج 84 - ص 221)
امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام: مَن صَلّی رَکعَتَینِ یَعلَمُ مایَقولُ فِیهِما اِنصَرَفَ وَ لَیسَ بَینَه وَ بَینَ اللهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - ذَنبٌ؛ (اصول وافی، ج2، ص100)
ترجمه: هر کس دو رکعت نماز بخواند و بداند چه میگوید، از نماز فارغ میشود، درحالی که میان او و میان خدای عز و جل گناهی نیست.
دعا:
دعا نیز سراسر ذکر است؛ چرا که دعا، یعنی خواندن خداوند سبحان و خواستن از او. پس، تا کسی یاد (ذکر) او ننماید و متوجه او نگردد، او را با اسماء حسنایش نخواند، یا الله، یا ربی، یا سیدی، اللهم و ... نگوید، او را نخوانده است که از او چیزی بخواهد؛ و اگر او را بخواند، میشود «ذکر». پس دعا خودش ذکر است و ذکر نیز دعاست، اگر چه تکبیر و تسبیح او باشد.
عبادت و بندگی، همان خواندن و خواستن از او (دعا) میباشد، لذا خداوند متعال و کریم، ضمن تأکید بر دعا، فرمود: کسی که مرا نخواند و از من نخواهد، استکبار کرده است:
« ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ » (غافر، 60)
ترجمه: پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را اجابت کنم! کسانی که از عبادت من تکبّر میورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ میشوند!»
●- در مورد دعا نیز صدها حدیث و روایت وجود دارد که به ذکر دو حدیث بسنده میشود:
پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله: « ادْعُوا اللَّهَ وَ أَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالْإِجَابَةِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَجِیبُ دُعَاءً مِنْ قَلْبِ غَافِلٍ لَاهٍ ». (بحار الانوار(ط-بیروت) ج 90 ، ص 321)
ترجمه: خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که خداوند دعا را از قلب غافل بیخبر نمیپذیرد.
حضرت امام صادق علیه السلام: « عَلَیْکُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّکُمْ لَا تَقَرَّبُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَا تَتْرُکُوا صَغِیرَةً لِصِغَرِهَا أَنْ تَدْعُوا بِهَا إِنَّ صَاحِبَ الصِّغَارِ هُوَ صَاحِبُ الْکِبَار ». (کافى(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 467 )
ترجمه: شما را سفارش مىکنم به دعا کردن، زیرا با هیچ چیز به مانند دعا به خدا نزدیک نمىشوید و دعا کردن براى هیچ امر کوچکى را، به خاطر کوچک بودنش رها نکنید، زیرا حاجتهاى کوچک نیز به دست همان کسى است که حاجتهاى بزرگ به دست اوست.
نماز، دعاست:
نماز نیز همانگونه که سراسر ذکر خداوند سبحان میباشد، سراسر دعا (خواندن و خواستن از اوست). حتی هنگام قرائت سورهی حمد که واجب است، پس از چهار آیه که ذکر توحید و اقرارمان به مبدأ و معاد و اظهار بندگی خالصانهی خودمان است (إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ)، دعا شروع میشود: « اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ »؛ اذکار مستحبی در رکوع و سجود، پس از تسبیح حق تعالی، که آن نیز جنبهی اظهار و اقرار خودمان را دارد (سُبحانَ ربّی یا سُبحانَ الله)، ضمن آن که خواندن اوست، با صلوات تکمیل میگردد که آن نیز دعاست و هم چنین است "قنوت" که سراسر دعاست.
قرآن، نماز، ذکر و دعا:
طبق آیات قرآن کریم، قرآن مجید خودش ذکر است، چنان که در چندین آیه تصریح نمود: « إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ - این (قرآن) ذکری برای همه جهانیان است»، چنان که فرمود: نماز ذکر است، چنان که فرمود: دعا ذکر است.
پس، هر چه به امر خدا، به یاد خدا و برای یاد خدا باشد، «ذکر» است که افضل آن همان "تفکر" در نشانههای (آیاتِ) اوست. چه آیاتی که در کتاب خلقت نوشته شده، چه آیاتی که در کتاب وحی بیان شده است.
افضلیت دعا:
اگر کسی شبانه روز قرآن کریم را تلاوت نماید، حتی اگر با دقت، تدبر و تفکر باشد، حتی اگر کاملاً خالصانه باشد، باز با یک پرسش اساسی مواجه خواهد بود مبنی بر این که: «بسیار خب، حال که کتاب الهی را مطالعه نمودی، در آیاتش تعقل نمودی، حقیقت و علوم آن را با قلب فهم کردی و ...، چه میخواهی؟
چه میخواهی؟ یعنی هدفت چیست؟ غایت آمالت کدام است؟ برای رسیدن به اهداف مقطعی هدف نهاییات چه کم و لازم داری و آنها را از که میخواهی؟ یعنی: "دعایت چیست"؟!
نماز نیز راز و نیاز با خداوند متعال است؛ طولانی شدن آن به عمق توجه و اخلاص، و نیز ذکر و دعاست، نه به این که مثلاً به جای سورهی اخلاص، یا کوثر و ...، سورهی بقره را بخوانند!
حدیث مورد نظر:
احادیث بسیاری در این باب نیز وجود دارد، اما شاید مقصود پرسش فوق، حدیث ذیل باشد که بحثی میان «ذکر یا دعا» نیست، بلکه میان زیادتی «تلاوت قرآن در نماز یا دعا» میباشد:
عن معاویة بن عمّار: قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام: رَجُلانِ افتَتَحَا الصَّلاةَ فی ساعَةٍ واحِدَةٍ، فَتَلا هذَا القُرآنَ فَکانَت تِلاوَتُهُ أکثَرَ مِن دُعائِهِ، ودَعا هذا أکثَرَ فَکانَ دُعاؤُهُ أکثَرَ مِن تِلاوَتِهِ، ثُمَّ انصَرَفا فی ساعَةٍ واحِدَةٍ، أیُّهُما أفضَلُ؟
قالَ: کُلٌّ فیهِ فَضلٌ، کُلٌّ حَسَنٌ. قُلتُ: إنّی قَد عَلِمتُ أنَّ کُلاًّ حَسَنٌ وأنَّ کُلاًّ فیهِ فَضلٌ.فَقالَ: الدُّعاءُ أفضَلُ، أما سَمِعتَ قَولَ اللّهِ عز و جل: «وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ»؟! هِیَ وَاللّهِ العِبادَةُ، هِیَ وَاللّهِ أفضَلُ، هِیَ وَاللّهِ أفضَلُ، ألَیسَت هِیَ العِبادَةَ؟! هِیَ وَاللّهِ العِبادَةُ، هِیَ وَاللّهِ العِبادَةُ، ألَیسَت هِیَ أشَدَّهُنَّ؟! هِیَ وَاللّهِ أشَدُّهُنَّ، هِیَ وَاللّهِ أشَدُّهُنَّ. (هذیب الأحکام: ج 2 ص 104 / بحار الأنوار: ج 93 ص 299 و منابع معتبر دیگر)
معاویة بن عمّار گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: دو نفر، همزمان شروع به خواندن نماز مىکنند. یکى تلاوتِ قرآنش بیشتر از دعا کردن اوست و دیگرى، دعا کردنش بیشتر از تلاوتش است و هر دو، همزمان، نماز را به پایان مىبرند. کدام یک فضیلتشان بیشتر است؟
فرمود: «هر دو فضیلت دارد. هر دو خوب است».
گفتم: من هم مىدانم که هر دو خوب است و هر دو فضیلت دارد.
فرمود: «دعا، فضیلتش بیشتر است. مگر نشنیده اى این سخن خداوند را که: «و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا پاسختان دهم. همانا کسانى که از عبادت من گردن فرازى مىکنند، به زودى با خوارى به دوزخ در مى آیند»؟! به خدا سوگند که دعا، عبادت است. به خدا سوگند که دعا، برتر است. به خدا سوگند که دعا، برتر است. مگر دعا، عبادت نیست؟! به خدا سوگند که دعا، عبادت است. به خدا سوگند که آن، عبادت است. مگر دعا، قوىترین عبادت نیست؟! به خدا سوگند که دعا، قوىترینِ عبادات است. به خدا سوگند که آن، قوىترینِ عبادات است.
========================
قابل توجه همکاران فرهنگی در استان قم
محتوای آموزش ضمن خدمت "تربیت اسلامی با تاکید و حدیث" و نمونه سوالات در آدرس زیر بارگزاری می شود.
باید دید که اهداف آنها چه بوده که میگویند در تحقق آن موفق نبودهاند؟! باید دقت نمود که آیا بشر برای نبوت و رسالت هدف تعیین مینماید، یا خداوندی که آنها را به نبوت و رسالت برگزیده است؟!
برخی گمان میکنند که هدف انبیا این بوده که تمامی انسانهای روی زمین را در تمامی اعصار، به کمال انسانیت برسانند – همه عاقل، فهیم، بصیر، مؤمن، متقی و با اخلاق شوند – دیگر هیچ ظلم و ظالمی روی زمین باقی نماند ...؛ و سپس چون میبینند که نبوت و رسالت به حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله ختم گردید، اما هنوز جهل، کفر، شرک، نفاق، ظلم، جنایت و ... باقیست، میگویند: «پس آنها موفق نبودهاند»! و نتیجه میگیرند که لابد "مدیریت آنها توأم با نقص و یا دست کم ضعف بوده است" و سپس از همین راه وارد میشوند و عصمت و کمال و تأیید الهی را زیر سؤال میبرند! و یک عده فراتر رفته میگویند: پس در اصل خداوند متعال [العیاذ بالله] موفق نشده است و یا به قول فراماسونها و سایر شیطانپرستها، ابلیس موفق بوده است! در حالی که خودشان در پذیرش هدایت ضعیف و حتی ناموفق بودهاند و گناهشان را طبق معمول، به گردن دیگری میاندازند. انسان جاهل و متکبر [چون ابلیس لعین]، خود را کامل و بدون خطا میبیند و در هر خطایی، گناه را گردن دیگری میاندازد. از نظر او، همه ایراد دارند، جز خودش!
●- اما باید دقت کنیم که خداوند متعال در کلام وحی، هدف از بعثت انبیا و رسولانش را چه فرموده و آیا در تحقق این اهداف موفق بودهاند و یا خیر؟! به عنوان مثال به چند آیه اشاره میگردد:
دعوت به یکتاپرستی:
« فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ » (المؤمنون، 32)
ترجمه: پس در میانشان پیامبرى از خودشان روانه کردیم که خدا را بپرستید جز او براى شما معبودى نیست آیا سر پرهیزگارى ندارید.
انسان، موجودی پرستنده است؛ او ذاتاً فقیر، محتاج و بندهی غیر است؛ عاشق کمال است و هر چه را کمال خود بداند (یا فرض کند)، بدان وابستهی مطلق شده و بندگیاش را مینماید.
خداوند متعال میتوانست انسان را (چون سایر موجودات) مجبور بیافریند و به او عقل، وحی، اختیار و قدرت انتخاب ندهد، اما فضیلت انسان بر همین است که میتواند بشناسد و انتخاب کند، و با اراده و اختیار خود خداوند سبحان را بندگی نماید. لذا نیاز به هدایت و روشنگری داشت، پس انبیا و رسولان را فرستاد تا آنها به یکتاپرستی و بندگی الله جلّ جلاله دعوت نمایند و همگی در انجام این امر مهم موفق و مؤید بودند.
رسالت علمی و مربیگری:
*- « کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ » (الأعراف، 151)
ترجمه: همان طور که در میان شما، فرستادهاى از خودتان روانه کردیم، [که] آیات ما را بر شما مىخواند، و شما را پاک مىگرداند، و به شما کتاب و حکمت مىآموزد، و آنچه را نمىدانستید به شما یاد مىدهد.
از اهداف کلی تمامی انبیا و رسولان الهی این بوده که اولاً به مردم "نشانهشناسی" یاد دهند تا نشانه (آیه) را به جای صاحب نشانه نپرستند، بلکه از حکمت نشانهها، پی به هدف و مقصد ببرند – ثانیاً راه و روش تزکیه نفس را بیاموزند، چه باید کردها و چه نباید کردهای انسان شدن و به کمال رسیدن را بیاموزند و هر خواهانی را رهبری و هدایت نمایند – ثالثاً وحی را اخذ نموده و کتاب خدا را تعلیم دهند (علم وحی بیاموزند) و هم چنین نور علم را به نور حکمت پرفروغ کنند و بالاخره این که به مردم، بسیاری از آن چه نمیدانند را به بیاموزند.
پس تمامی انبیا و رسولان در تحقق این اهداف موفق بودهاند. اما وظیفه نداشتند که الزاماً همگان را دانشمند، فرهیخته و والا مقام سازند.
بشارت و انذار:
« وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ » (الکهف، 56)
ترجمه: ما پیامبران را، جز بعنوان بشارت دهنده و انذار کننده، نمیفرستیم؛
« وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا » (الفرقان، 65)
ترجمه: و تو را جز بشارتگر و بیمدهنده نفرستادیم.
"بشارت"، وعده و امید دادن به نتایج و ثمرات مادی و معنوی اهداف، نیات و کارهای خوب در حیات دنیوی و اخروی میباشد و متقابلاً "انذار"، وعید دادن و ترساندن از نتایج و ثمرات کجی در اعتقادات و بدی در رفتارها میباشد.
"بشارت و انذار"، دو بال تربیتی هستند، چنان که ما نیز در بیشتر مواضع و رفتارهای خود بدان توجه داریم (یا باید داشته باشیم)، مثل این که میگوییم: اگر تحصیل علم کنی، رشد میکنی و اگر نکنی، نادانی و بیسوادی سبب تحمیل رنجهای بسیاری بر تو میگردند – یا اگر سلامت را رعایت کنی، راحتی تن و روان را در پی دارد و اگر رعایت نکنی، مبتلا به انواع بیماریها و متحمل رنجها و عذابهایشان میگردی!
بدیهی است که آدمی، باید از آخر راهی که میرود و نتیجه مواضعی که اتخاذ میکند و ثمر کارهایی که انجام میدهد، آگاه باشد و خطرات را نیز بشناسد، تا در او انگیزهی حرکت ایجاد گردد و مشتاقانه پیش رود و موانع را نیز کنار بزند.
پس تمامی انبیا و رسولان الهی "مبشر و نذیر" بودند و در انجام این تکلیف خود نیز موفق و مؤید بودهاند.
ابلاغ:
« مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ » (العنکبوت، 18)
ترجمه: و بر پیامبر [خدا] جز ابلاغ آشکار [وظیفهاى] نیست.
رسول، فرستادهی خداوند سبحان است و هدف از ارسال او نیز "ابلاغ" کلام خدا به مردمان میباشد. او وظیفه دارد که وحی را اخذ نماید و آن را بسیار روشن، آشکار و فصیح به مردم ابلاغ نماید و در همان راستا با سخن مستدل و عمل صالح، "تبلیغ" نماید.
در قرآن مجید، آیات بسیاری آمده که در آنها تصریح شده است که وظیفه رسولان "ابلاغ" است، نه پذیرش مردمان (مخاطبان)! لذا میفرماید: تو ابلاغ کن، اگر نپذیرفتند، تو وکیل و محافظ آنها نیستی: « فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلَاغُ ... - و اگر رویگردان شوند (غمگین مباش)، ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار ندادهایم» - و یا میفرماید که بگویند:
« وَإِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ » (العنکبوت، 18)
ترجمه: [بگو] اگر شما (مرا) تکذیب کنید (جای تعجب نیست)، امتهایی پیش از شما نیز (پیامبرانشان را) تکذیب کردند؛ وظیفه فرستاده (خدا) جز ابلاغ آشکار نیست».
قیام به قسط:
« لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ » (الحدید، 25)
ترجمه: به راستى [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و میزان (سنجش حق و باطل) را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند ... .
آن چه که سبب رشد، کمال و سعادت بشر در دنیا و آخرت میگردد، رعایت و پیاده کرده عدالت «قسط» در تمامی امور و جوانب زندگی شخصی و اجتماعی او میباشد. اما آدمی باید از یک سو حق و باطل و نیز عدل و ظلم را بشناسد و از سویی دیگر چگونگی اجرای آنها را بداند و از سویی دیگر، از قاضی، راهنما و رهبر عادل برخوردار باشد.
پس، خداوند متعال رسولانش را با نشانههای روشن عقلی و عینی، فرستاد و به همراه آنان کتاب و نیز میزان را نازل نمود، تا انسانها برای قسط قیام کنند. پس هر که پذیرفت و برای تحقق قسط در خودش، خانواده، جامعه و دنیا کوشید به نور میرسد و نور میشود؛ و هر که نپذیرفت، به ظلمات ظلم فرو رفته و فرو میبرد.
مدیریت:
بنابراین، مأموریت انبیا و رسولان الهی اصلاً این نبوده که همه را یکجا جمع کنند، جبراً به اوج آدمیت و فضیلت برسانند و به زور آنها را در دنیا و آخرت سعادتمند نموده و وارد بهشت نمایند. بلکه مأموریت آنها معرفی حق و باطل و روشن کردن مرز آنها بوده است – مأموریت آنها نشان دادن ظلمت و نور بوده است – مأموریت آنها معرفی راهکارهای خروج از ظلمات و ورود به نور بوده است – مأموریت آنها نشان دادن راهکارهای کنار زدن پردهها ضخیم از روی عقل و زنگارهای کهنه شده از روی قلب بوده است که تا انسانی که میخواهد رشد کند، بتواند اوج بگیرد و در جوار حق تعالی به مقام محمود برسد، و این آنها این مأموریت را، آن هم در آن عصر و نسلی که بودند، چنان با مدیریت والایی انجام دادهاند که هنوز با قوت، صلابت و کامل باقیست و تا ابد راه نجات همین است.
این که نگاه، مواضع و قوانین اسلام در عرصهها، موارد، علوم و تعاملات گوناگون اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... چیست؟ یک مقوله است، و این که ما مسلمانان چه مقدار اسلام را شناختهایم، به آن ایمان آوردهایم و طبق رهنمودها، دستورات و برنامههای الهی عمل کردهایم؟ یک مقولهی دیگری میباشد. چرا که صرف شناسنامه و ادعای مسلمانی، یا حتی گرایش و علاقهی به اسلام، دلیل آن نیست که تمامی مسلمانان، در درجات قابل قبولی از مسلمانی قرار گرفته باشند.
این که اسلام دین کامل، قرآن کریم کتاب جامع، ولایت مانع از تفرقهی امم، نماز سبب معراج و ... میباشند، دلیل آن نیست که هر کسی که ادعای مسلمانی نمود، قرآنی زیر بغل گذاشت و نمازی به هر شکلی خواند، یک مسلمان تمام باشد.
علوم تجربی (طبیعی):
گاهی چنان سخن از علوم تجربی (طبیعی) به میان میآورند که گویی عالَم طبیعت را آنها آفریدهاند، مالک آن میباشند و به تمامی علوم آن واقف هستند و ربوبیتش میکنند؟!
این یک خط کشی بسیار بسیار غلطی بین علوم طبیعی و سایر علوم میباشد. هر چه در طبیعت است، تجلی علم، حکمت، قدرت (تقدیرات = اندازهگذاریهای)، جمال و جلال خداوند سبحان میباشد و هر چه از طبیعت بشناسید، نشانههای اوست و بشر نه چیزی را خلق میکند و نه علمی را به وجود میآورد، بلکه نسبت به آن چه هست، به تناسب توانایی و تلاش خود، آگاهی، شناخت و علمی را به دست میآورد. در واقع علم را کشف میکند، نه این که خلق میکند.
نشانه شسی:
امروزه دانشمندان اظهار میدارند که «علم (همین علوم تجربی و طبیعی)، فقط "نشانهشناسی" میباشد، چرا که هیچ چیزی خودش نیست و هر چیزی، چیز دیگری را نشان میدهد!»
همینمقدار، فهم بسیار مهمی از عالَم هستی میباشد. چرا که واقعاً هیچ موجودی هستی ذاتی ندارد که خودش باشد، اصلاً خودی وجود ندارد و هر چه هست، تجلی و نشانهی هستی محض است. منتهی دانشمندان مادی، دوست ندارند از دایرهی محدود مادیات خارج شوند و در همان عرصه دور میزنند، لذا از هر نشانهای، به نشانه یا نشانههای دیگری میرسند و هیچ گاه هدف یا مقصود غایی را نمیبینند و به جای آن که از نشانهها به سوی مقصد راه یابند، در همان نشانهها سرگردان میمانند!
اما، خداوند متعال در آیات قرآن کریم، مکرر تصریح نموده است که زمین و آسمانها و هر چه در آنهاست، آیات (نشانهها) هستند؛ و این نشانهها، مبدأ و هدف را نشان میدهند؛ اما فقط صاحبان خرد (عقل) آن را درک میکنند.
« إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » (البقره، 164)
ترجمه: در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و شد شب و روز، و کشتیهایی که در دریا به سود مردم در حرکتند، و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند، نشانههایی است (از خالق علیم، حکیم، قادر و سبحان) برای مردمی که عقل دارند و میاندیشند!
نگاه به خلقت در قرآن کریم:
●- فرض کنید که انسان با چشم غیر مسلح و یا غیر مسلح و از نزدیک ببیند که کشور همسایه، نیروی نظامی خود را به مرزها منتقل کرده است و تحرکات نظامی بسیاری انجام میدهد، اما با تفکر و تعقل نفهمد که این تحرکات بیقصد و منظور نیست، حال این دیدن و شناخت مادی صرف، به چه کار او میآید؟
در قرآن مجید، در بیش از صد آیه، به "خلقت" توجه داده است و فرموده که با نگاه علمی و حکیمانه
،به این خلقت و چگونگی آن بنگرید.
بدیهی است که ما در نگاه به عالَم خلقت، اولین چیزی که میبینیم، همین جهان طبیعت و ماده است و بیش از آن چیزی از آسمانهای بالاتر، موجودات آنها، فرشتگان، یا حتی رفت و آمدها، تدبیرها و عوالم معنویات را در این دنیا، با چشم مادی نمیبینیم و با محسوسات مادی نیز درک نمیکنیم. بنابراین خداوند متعال مکرر فرموده است که به همین عالم خلقتی که مشهود همگان (لِلْعَالِمِینَ) (خلقت مادی = دنیا و طبیعت)، بنگرید و در آن تعقل نمایید.
« وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ » (الرّوم، 22)
ترجمه: و از آیات او آفرینش آسمانها و زمین، و تفاوت زبانها و رنگهای شماست؛ در این نشانههایی است برای عالمان!
علم و عقل:
تردیدی نیست که نتیجهگیری از هر شناختی در علوم تجربی، فقط با "عقل" انجام میپذیرد، چرا که صرف ظاهر طبیعت، نشانگر روابط معقول نمیباشد.
به عنوان مثال: اگر بر اثر علوم تجربی، شناخته شد که ویروسی در عالم وجود دارد یک شناخت علوم تجربی میباشد – شناخت بدن نیز علوم تجربی است – چگونگی ورود آن ویروس به بدن نیز علوم تجربی میباشد، اما این که "علت" سرماخوردگی، این ویروس میباشد و سرما خوردگی، "معلول" ورود این ویروس به بدون میباشد، یک استنتاج "عقلی" میباشد.
از اینرو، خداوند متعال که انسان را به "عقل و وحی" مجهز نموده و برگزیده است، متذکر گردیده که صرف علوم تجربی، راهگشا نیست، بلکه باید علم، چراغ و نور عقل باشد و باید "علم" به همراه "حکمت" باشد.
« هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ » (الجمعة، 2)
ترجمه: و کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخوانَد و آنها را تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد، هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند!
دقت کنیم که در این آیه میفرماید: رسولان را فرستاد، تا ابتدا "آیات = نشانهها" را برای شما تلاوت کنند، و قطعاً این آیات (نشانهها) منحصر به آیات وحی نمیباشند، چرا که که "کتاب" را جداگانه بیان داشته است؛ بحث از قرائت هم ندارد، بلکه فرموده: "تلاوت"، یعنی مطالعهی با تدبر و تفکر – سپس میفرماید: شما را تزکیه کند، چرا که علم میتواند ابزار تخریب نیز قرار گیرد، مگر این که عالِم، فاسد نباشد – سپس فرمود که "کتاب را تعلیم دهد"، یعنی به شما نسبت به آن علم دهد و البته این علم، حتماً باید توأم با "حکمت" باشد، وگرنه هیچ فایدهای به جز همان فواید ابزاری ندارد.
نگاه حکیمانه به عالم خلقت:
خداوند متعال، خلقت طبیعی را متذکر میشود و سپس طرح سؤال میکند که پاسخش باید عقلی باشد. میفرماید: اولین و بیشترین چیزی که از عالم خلقت من میبینی، خودت هستی. لذا به ظاهر خودت اکتفا نکن و نگو، من هستم، دست و پا دارم، اینقدر سلول یا مویرگ دارم، قلب من چنین میکند و یا کبدم چنان؛ بلکه انسان باید با دیدن همین خلقت پیچیده و عظیم طبیعی، فکر کند و برای خودش طرح سؤال نماید و برای آن پرسشها، پاسخ عقلی بیابد که آیا از هیچ خلق شده است، یا خودش خالق خودش میباشد، یا دیگرانی که چون خودش مخلوق هستند، او را خلق کردهاند؟! سپس به هر چه در زمین و آسمان (طبیعت مشهود) نگاه کند و همین پرسش را برای عقل خود طرح نماید:
« أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ * أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَلْ لَا یُوقِنُونَ » (الطور، 35 و 37)
ترجمه: یا آنها از هیچ آفریده شدهاند، یا خود خالق خویشند؟! * آیا آنها آسمانها و زمین را آفریدهاند؟!
[نه] بلکه آنها جویای یقین نیستند!
*- بنابراین، خداوند متعال در عقل و کلام وحی فرمود که تمامی زمین، آسمانها و هر چه در آنهاست را مسخر «رام» شما قرار دادم، تا با دیدهی "علم و عقل" به آنها بنگرید و با شناخت این نشانهها، صاحب نشانه، هدف و مقصود را بشناسید، یقین بیاورید و درست به سوی مقصد حرکت نمایید.
«أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا کِتَابٍ مُنِیرٍ » (لقمان، 20)
ترجمه: آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است مسخّر شما کرده، و نعمتهای آشکار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانی داشته است؟! ولی بعضی از مردم بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنگری درباره خدا مجادله میکنند!
●- بنابراین، اگر مسلمانان به این آیات توجه لازم را نداشتهاند و یا در برههای توجه کردند و در پزشکی، ریاضیات، نجوم، فیزیک، شیمی و ... رشد کردند و در برهههایی عقب افتادند، مشکل از خود آنها و مسلمانی آنها میباشد، نه از اسلام و قرآن مجید. حتی اگر این عقبافتادگی تحمیلی (استعمار، استثمار، تحریم و ...) باشد، خداوند متعال در قرآن کریم، راههای مقابله و خروج از آن را بیان داشته است.