سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

صفحه شخصی سید محمد عبداللهی دانش آموخته حوزه و دانشگاه که در سطح خارج فقه و اصول و کارشناسی ارشد دروس کلاسیک را گذرانده و مطالعات مستمری در بیش از چهار دهه بر اساس علایق و انگیزه های شخصی در باره تفسیر، معارف و علوم قرآنی ودارد.

شناسه های ارتباطی با نویسنده و بلاگ در پیام رسان ها

با شماره 09218305249

صفحه قرآنی رحیق در ایتا:

https://eitaa.com/rahighemakhtoom

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۵ دی ۰۲، ۲۲:۲۴ - اصغر جاهدی
    احسنت
  • ۱۵ آذر ۰۲، ۲۳:۴۶ - منتظرالمهدی (عج)
    ممنون
  • ۸ مرداد ۹۷، ۱۲:۰۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
  • ۱ مرداد ۹۷، ۱۸:۴۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
نویسندگان

۱۱۲ مطلب توسط «سید محمد عبداللهی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ادلّه ی فهم ناپذیری قرآن کریم برای غیر معصومان


1. جایگاه رفیع قرآن کریم


قرآن کریم کلام خداوند سبحان و تجلی ذات و صفات اوست و تردیدی نیست که باید بین کتاب و مفسر آن تناسب وجود داشته باشد، ولی مقام بلند کتاب خدا و توان علمی محدود انسان های عادی با یکدیگر سنخیت ندارد. بنابراین، فهم قرآن کریم ویژه ی کسانی است که با قرآن سنخیت دارند و آنان، تنها معصومان (علیهم السلام) هستند.

(آخوند خراسانی 1366: 2 / 60 صدر 1410: 223)

نقد:
این استدلال بر دو مقدمه استوار است؛ نخست اینکه قرآن حاوی معارفی پیچیده و فهم ناپذیر برای افراد عادی است و دوم، ملازمه ی بین آن و فهم ناپذیر بودن قرآن برای غیر معصومان. مقدمه ی اول مقبول است؛ قرآن کریم علاوه بر معانی ظاهری، مشتمل بر معانی باطنی است که تنها معصومان (علیهم السلام) از آن آگاهند، لکن مقدمه ی دوم نادرست است و دلیلی بر این ملازمه وجود ندارد. قرآن کریم در عین آنکه مشتمل بر معارف بلند است، می تواند معارفی دست یافتنی برای عموم مردم نیز داشته باشد. در مقام اثبات مفهوم بودن قرآن برای عموم انسان ها می توان به این آیات و روایات استدلال کرد:

الف: آیات

«إِنَّا أَنزلناهُ قرآناً عربیًّا لَُّعلَّکم تعقلونَ» (یوسف: 2): به درستی که ما آن (کتاب) را (به صورت) خواندنی عربی نازل کردیم تا شما درک کنید.

«هذا بیانٌ لِّلنَّاسِ و هدی و موعظةٌ لِّلمتَّقینَ» (آل عمران: 138): این (کتاب) بیانی است برای مردم و هدایت و موعظه ای است برای پرهیزکاران.

«و لقد یسَّرنا القرآنَ للذِّکر فهل مِن مُّدَّکرٍ» (قمر: 17): به تحقیق قرآن را برای ذکر (پند گرفتن) آسان نمودیم. پس آیا پند گیرنده ای هست؟

«أَفلا یتدبَّرونَ القرآنَ و لو کانَ مِن عندِ غیرِ اللهِ لوجدوا فیهِ اختلافاً کثیراً» (نساء: 82): پس آیا در قرآن تدبّر نمی کنند که اگر از نزد غیر خدا بود، هر آینه در آن اختلاف فراوان می یافتند.

«أَفلا یتدبَّرونَ القرآنَ أَم علی قلوبٍ أَفقالها» (محمد: 24): پس آیا در قرآن تدبّر نمی کنند؟ یا بر دل های (که آن را نمی پذیرند) قفل هایش نهاده است.

«کتابٌ أَنزلناهُ إِلیکَ مبارکٌ لِّیدَّبَّروا آیاته و لیتذکَّر أُولوا الأَلبابِ» (ص: 29): کتابی است مبارک که به سوی تو نازل کردیم تا در آیاتش تدبّر کنند و خردمندانه پند گیرند.

ب. روایات

علی (ع) در روایتی فرمود:
«واردد الی الله و رسوله یضلعک من الخطوب و یشتبه علیک من الامور فقد قال الله سبحانه لقوم احب إرشادهم «یا ایّها الّذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرّسول» فالرّد الی الله الاخذ بمحکم کتابه...»
(رضی 1365: 1008 نامه ی 43):
کارهای مشکلی که تو را درمانده می کند و اموری که بر تو مشتبه می شود، به خدا و رسول او بازگردان، که خدای متعال به قومی که ارشاد آنان را دوست داشته، فرموده است: و ای کسانی که ایمان آورده اید. خدا را اطاعت کنید و از فرستاده خدا و اولی الامری که از خود شماست پیروی کنید و اگر در چیزی نزاع کردید، آن را به خدا و روسل باز گردانید، باز گردانیدن به خدا در نظر گرفتن آیات محکم کتاب اوست.

همچنین آن حضرت فرمود:
«فانظر ایّها السّائل فما ذلک القرآن علیه من صفته فأتمّ به واستضی بنور هدایته» (همان: 234 خطبه ی 90): ای پرسش کننده (از وصف خدا) (به قرآن) بنگر و از اوصاف خدا، آنچه که قرآن تو را به آن راهنمایی کرده، پیروی کن و از نور هدایتش پرتو برگیر.

از پیامبر گرامی اسلام روایت کرده اند که فرمود:
«... فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن فانه... هو الدلیل یدلّ علی خیر سبیل و هو کتاب فیه تفصیل و بیان...» (کلینی 1388: 2 / 573): هر گاه فتنه ها مانند پاره های شب تاری بر شما مشتبه شدند، به قرآن روی آورید، زیرا... قرآن راهنمایی است که به بهترین راه هدایت می کند و کتابی است که در آن تبیین و توضیح حقایق است.

این روایات به روشنی دلالت دارد که راه بهره گیری از قرآن کریم بدون تبیین معصومان (علیهم السلام) به طور کلی به روی بشر بسته نیست.

ج. تحدّیات قرآن کریم

مفاد آیات تحدی مستلزم فهم پذیر بودن قرآن کریم حتی برای غیر مسلمانان است. شکی نیست که پیامبر اسلام (ص) قرآن کریم را به عنوان معجزه ی رسالت خویش معرفی کرده است و از همه ی منکران خواسته است که اگر می توانند مانند دست کم یک سوره از آن را بیاورند؟ حال اگر قرآن کریم برای غیر معصومان فهم پذیر نباشد، چگونه می توان از منکران قرآن خواست همانند چیزی را که نمی فهمند بیاورند یا درباره ی همطرازی گفته های دیگران با قرآن، داوری کنند؟ تلاش برای آوردن همانند آیاتی که فهمیده نمی شود، کاری ناممکن و در خواست آن از دیگران غیر منطقی است. مخاطبان اولیه ی تحدی قرآن کریم، کافرانی بودند که پذیرای تبیین آیات از رسول خدا (ص) نبودند؛ اگر آن حضرت آیات را بر خلاف فهم ایشان تفسیر می نمود نمی پذیرفتند بنابراین این مقصود آن است که با تدبر در قرآن کریم و فهم محتوای آن، به حقانیت آن پی ببرند و با ناتوانی در تحدی حقانیت آن را دریابند. تحدی در آیه ی «أَفلا یتدبَّرونَ القرآنَ ولو کان مِن عند غیر اللهِ لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً» (نساء: 82) فهم پذیر بودن را روشن تر بیان می کند؛ زیرا مفاد این آیه آن است که با تدبر در آیات قرآن کریم مفاد آیات فهمیده می شود. و هماهنگی آیات با یکدیگر نیز روشن می گردد. با توجه به ویژگی های قرآن کریم و انسان، آشکار می شود که تدوین کتابی با چنین درجه ای از هماهنگی از حدود توان بشر خارج است.
(مصباح یزدی 1376: 1 / 154 به بعد )
  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


هـ. نفی ابهام از قرآن کریم: واژه ابهام در مقابل وضوح و روشنی به کار می رود.

ابهام قرآن کریم به این معنی است که بدون استعانت از قراین و بیانات خارجی نمی توان معانی و مقاصد آن را درک نمود، که این مطلب، اساس نظریه ی «تفسیر در انحصار روایت و نقل» می باشد حال آنکه برخی روایات، از اعتقاد به ابهام قرآن شدیداً منع کرده اند، چنین گفتاری مخالف با ایمان و اعتقاد به واقعیت قرآن معرفی شده است. مثلاً در روایت است: عن أبی جعفر (ع) قال: من قال: «أن القرآن مبهم» فقد کفر

(طباطبایی، 1393: 3 / 87).

یعنی: هر کس بگوید: «قرآن مبهم است» به یقین کافر شده است.

تأمل در مفهوم این روایت و نظایر آن به خوبی می فهماند که گفتن و اظهار نمودن اینکه «قرآن کریم کتابی است مبهم» تا چه اندازه خطرناک و مغایر با اساس ایمان و واقعیت قرآن می باشد. تا آنجا که آن را به عنوان یک گفتار هلاکت بار تلقی کرده اند.

نکته ای که در این روایت باید مورد توجه قرار گیرد، چگونگی ملازمه ی بین اعتقاد به مبهم بودن قرآن و کفر شخص، می باشد. جواب این سؤال را می توان با تدبر در این روایات دریافت. بر طبق این اعتقاد، اگر کسی قرآن کریم را مبهم و نامفهوم بداند، خواه ناخواه آیاتی را که در آنها قرآن با تعابیری چون بیان، نور و لسان مبین معرفی می شود، تکذیب نموده است. وی با چنین اعتقادی، عملاً قرآن کریم را متروک دانسته و در واقع سخن او مستلزم تکذیب قرآن مجید خواهد بود.


نکته ی دیگر اینکه در برخی روایات به جای «من اعتقد أنّ القرآن مبهم» تعبیر «من قال أنّ القرآن مبهم» وجود دارد. این تعبیر حاکی از آن است که نه تنها این اعتقاد بلکه اصولاً ابراز و اظهار این مطلب نیز موجب خطراتی بزرگ خواهد بود که کمترین آن ایجاد فاصله بین توده مردم و قرآن کریم است که با توجه به توصیه های اکید که درباره ی ترغیب مردم به تمسک به قرآن کریم شده است، میزان خطر این اشاعه ی به خوبی معلوم می گردد.


**************

3. دلیل عقلی:

طرفداران مفهوم بودن قرآن کریم در اثبات نظریه ی خود، به جز کتاب و سنت، به دلایل دیگری نیز تمسک نموده اند که از آن جمله دلیل عقلی است. در این قسمت، تحت عنوان «تعطیل قرآن» به بررسی و تحلیل این دلیل می پردازیم.

بی تردید آنچه به عنوان روایات تفسیری در کتب مربوط ضبط شده است، نه تنها برای توضیح و تفسیر کل قرآن کریم، بلکه برای تفسیر قسمت مورد ملاحظه ای از آن نیز کافی نیست. این مطلب را می توان به سهولت و با مراجعه به تفاسیری که اختصاص به جمع آوری روایات تفسیری دارد، دریافت.

بنابراین اگر ما معانی و مقاصد آیات قرآن کریم را جز از راه نقل و روایت، مورد فهم و درک ندانیم و راه تأمل و تدبر را، در فهم قرآن کریم به روی خود ببندیم و ارتباط معانی و مقاصد قرآن را با الفاظ عبارات آن یک نوع ارتباط خاص تعبدی و نا مفهوم بدانیم، درباره ی آیاتی که روایتی در توضیح و بیان معانی آن وارد نشده است، چه نظری باید داشت؟!

بی شک این اعتقاد باعث خواهد شد که سرگشته شویم و قهراً یکی از این دو مطلب را بپذیریم:


1. مقامی که وظیفه ی بیان و توضیح قرآن را به عهده داشته است، در انجام وظیفه ی خود تقصیر یا لااقل قصور کرده است.

در صورتی که کسی مسؤولیت تفسیر قرآن را به عهده نداشته است، باید گفت: این آیات همچنان نامفهوم و مبهم می ماند و تا ظهور معصوم (ع) درک ناپذیر باقی خواهد ماند. اما هر دو مطلب توالی فاسدی را به دنبال دارد. زیرا مطلب اول متضمن نقص رسالت پیامبر (ص) و در حقیقت انکار آن می باشد، لذا قبول این مطلب تکذیب این حقیقت مسلّم است که در حد کفر محسوب می شود.

اما مطلب دوم به جهت نفی مسؤولیت تفسیر قرآن کریم، مطلبی باطل است. این موضوع، در عین تعارض با آیات صریحی که بیان و توضیح قرآن کریم را از وظایف مقام رسالت می شمارد، مستلزم انکار جنبه های جهانی و جاودانی آیین اسلام است.


2. سیره ی مسلمانان:

سیره ی مسلمانان از ادله ی شرعی به شمار می رود. به این معنی که هر گاه از نظر تاریخی ثابت شود مسلمانان متدین اقدام به انجام عملی می نمودند حتی اگر دلیلی مبنی بر جواز شرعی آن عمل در بین ایشان نباشد، روش عملی مسلمانان خود دلیل آن است که این عمل مشروع است. این موضوع حاکی از وجود دلیل شرعی مسلّم بر جواز آن عمل است.

حال باید دید سیره ی مفسران اسلامی در فهم و استخراج معانی قرآن کریم چگونه بوده است و اگر روش ایشان، فهم قرآن کریم از راه تدبر بوده آیا نهی و منعی از آن روش شده است؟ مطالعه ی اجمالی تاریخ تفسیر قرآن کریم و بررسی چگونگی سیر علوم قرآنی در میان مسلمانان، به ویژه در عصر اهل بیت (علیهم السلام)، بیانگر این واقعیت است که دانشمندان اسلامی از عامه و خاصه همواره در مسائل مورد نیاز به قرآن کریم مراجعه می کردند و از آیات قرآن کریم برای حل مشکلات ومعضلات اعتقادی، علمی، اخلاقی و... استفاده می کردند. حتی کسانی که قرآن کریم را بدون دلالت روایات مفهوم نمی دانسته اند به آیات تمسک می نمودند و از آنها برای رد این نظریه استعانت می کردند.

3. سیره و بنای عقلا:

روش و طریقه ای که عقلاً با بینش و فکر صحیح در زندگی و شؤون حیات از آن پیروی می کنند، تا آنجا که نهی و منعی درباره ی آن از ناحیه ی شارع مقدس به ما نرسیده باشد، می تواند در شؤون دینی نیز حجت و دلیل باشد؛ زیرا اگر این روش شرعاً ممنوع بود، می بایست صریحاً از آن نهی نمی شد. به عنوان مثال بنای عقلا در زندگی فردی و اجتماعی خود، بر آن است که سخن فرد راستگو را بپذیرند و به آن ترتیب اثر دهند؛ و وقتی به شرع مقدس رجوع می کنیم، می بینیم که از این روش عقلانی نهی و منعی به عمل نیامده است. در نتیجه می توان در اثبات احکام شرعی از این شیوه پیروی نمود؛ آنچه محدثان مطمئن از منابع وحی نقل می کنند، بپذیریم و طبق آن عمل نماییم.

موضوع «صحت اعتماد به ظواهر الفاظ و عبارات در فهم مقاصد متکلمان» نیز یکی دیگر از بارزترین موارد این قاعده ی کلی و بنای عقلایی است. زیرا روش مردم در فهم و تفهیم مقاصدشان جز این نبوده است که به ظاهر گفتار گوینده توجه نمایند و مقاصد و معانی کلام وی را از طریق قواعد ادبی و دلالت های لفظی و ظاهر قراین موجود به دست آورند. سیره و بنای عقلا، در عصر شارع مقدس مورد نظر بوده است و نه تنها از آن نهی و منعی به عمل نیاورده بلکه خود او هم از این طریق مقاصد خویش را اعلام نموده است. این مطلب درباره ی قرآن نیز، کاملاً صادق می باشد. بی شک قرآن کریم در مقام تفهیم معانی و مقاصد آیات، روش خاصی را ابداع نکرده و برای این کار از همان روش عقلایی پیروی نموده است. زیرا اگر روش قرآن مجید در تفهیم مقاصد خود مغایر با روش عقلایی بود، می بایست با بیانی واضح از اعمال این روش ممانعت می کرد. بنابراین خداوند حکیم برای تفهیم مقاصد و معانی آیات به همان روش عقلایی و معمول اعتماد کرده و برای مخاطبان نیز روشی جز پیروی از روش عقلایی متعارف، معیّن ننموده است.

البته این نکته ی مهم را نباید از نظر دور داشت که آیات قرآن کریم به دلیل دقایقی لفظی و نکات ادبی اعجاز آمیزی که در آن به کار رفته است، از حداکثر ظرفیت الفاظ برای معانی عمیق استفاده کرده است؛ لذا آنچه از راه تأمل و تدبر در آیات به دست می آید، نسبت به ظرفیت معنوی آنها ناچیز است لکن این مطلب با اینکه قرآن کریم را ظواهری باشد تا افراد آگاه به زبان قرآن کریم بتوانند آن را درک کنند منافاتی ندارد.

(عمید زنجانی، 1379: 347-353 با تصرف)

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


ج. استدلال امامان (علیهم السلام) به قرآن کریم:


بسیاری از روایات، به مناسبت های مختلف برای اثبات مطالب و تأیید مقاصد مورد نظر، به آیات تمسّک کرده اند و به عنوان شاهد و دلیل مورد استفاده قرار گرفته اند. حال اگر فهم معانی و مفاهیم آیات قرآن کریم بدون روایات تفسیری امکان نداشت استشهاد و استدلال به آیات از سوی معصومان چگونه می توانست درست باشد؟ زیرا دلیل نزد مخاطب باید روشن تر از مدعای گوینده باشد در غیر این صورت آوردن دلیلی که خود مبهم و نامفهوم است کار لغو و بیهوده ای خواهد بود.
نمونه هایی از این روایات را، که در آنها آیات قرآن کریم به عنوان شاهد و دلیل آورده شده است، در مسائل مختلف می توان یافت.
امام صادق (ع) در پاسخ سؤال زراره که از دلیل صحت مسح به قسمتی از سر سؤال کرده بوده فرمود: «به جهت حرف باء که در آیه ی وضو «وامسحوا برؤوسکم» (مائده: 6) به کار رفته است». (حرّ عاملی، بی تا: 1 / 291)


آن حضرت در آنجا که از پذیرش خبر نمّام، به دلیل فاسق بودن وی، نهی فرمود به آیه ی نبأ استشهاد نمود: «یا أیّها الَّذینَ آمنوا إِن جاءکم فاسقً بنبأٍ فتبیَّنوا». (انصاری، بی تا: 1 / 59)
امام صادق (ع) در بیان دلیل منع از طول دادن جلوس در بیت الخلاء به منظور گوش دادن به غناء، به همین اندازه که به سرعت آن مکان را ترک نکرده است فرمودند: آیا نشنیده ای گفتار خداوند را که فرموده است: «و البصر و الفؤاد کلُّ أُولئکَ کانَ عنه مسؤولاً» (اسراء: 36) یعنی: زیرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرستش واقع خواهند شد.



امام صادق (ع) خطاب به فرزندش، اسماعیل فرمود: «هنگامی که مؤمنان نزد تو بر مطلبی شهادت می دهند، آنان را بپذیر و گفتارشان را تصدیق کن». خداوند می فرماید: «یؤمنُ باللهِ و یؤمنُ للمؤمنینَ». (توبه: 61) (بحرانی، بی تا: 1 / 222)
در موضوعی دیگر، امام صادق (ع) پس از حکم به حلال بودن ازدواج عبد با زنی که شوهرش سه بار او را طلاق داده است، به آیه ی «حتَّی تنکحَ زوجًا غیره» (بقره: 230) «تا آنکه خود را به نکاح همسر دیگری در آورد» استشهاد نمود و فرمود: زیرا اطلاق کلمه ی «زوج» بر «عبد» نیز صادق است. (بحرانی، بی تا: 1 / 222)


امام صادق (ع) درباره ی عددم حلیت ازدواج موقت با زنی که سه بار طلاق داده شده است، به آیه ی «فإن طلَّقها فلا جناحَ علیهما أَن یتراجعا» (بقره: 230) یعنی: پس اگر شوهر دوم آن زن را طلاق داد. در صورت مراجعه گناهی بر او و شوهر اول نیست». استدلال نمودند و فرمودند، در صورتی که در متعه طلاق نیست. (بحرانی، بی تا: 1 / 223)
امام صادق (ع) درباره ی حلیت متعه به آیه ی: «فما استمتعتم بهِ منهُنَّ فَآتوهنَّ أُجورهنَّ» (نساء: 24) یعنی: «پس چنانکه شما از آنان بهره مند شوید آن حق معین که مزد آنهاست به آنان بپردازید» استدلال نمودند. (بحرانی، بی تا: 1 / 360)


امام صادق (ع) درباره ی عدم صحت طلاق عبد به آیه ی «ضربَ اللهُ مثلاً عبداً مَّملوکاً لاَّ یقدر علی شیء» (نحل: 75) یعنی: «خداوند به عنوان مثل بنده ی زر خریدی که قدرت بر چیزی ندارد را شاهد می آورد» استشهاد کردند. (بحرانی، بی تا: 2/ 376)
نظایر این استدلال ها به آیات قرآن کریم در ابواب مختلف فقه، فراوان آمده است.

د. ارجاع به قرآن کریم:

طبق برخی روایات ائمه ی اطهار(علیهم السلام) در میان اصحاب خویش افراد شایسته را درباره ی اموری که از قرآن کریم به دست آمده بود، به خود قرآن ارجاع می دادند و آنان را به اجتهاد در آیات و استخراج معانی و مقاصد قرآنی از راه تأمل و تدبر، توصیه می کردند. چنانکه یکی از اصحاب امام صادق (ع) به نام عبدالاعلی مولی آسام وقتی از کیفیت مسح نمودن و تکلیف کسی که قادر بر مسح نمودن بر پوست پا نیست از امام صادق (ع) سؤال نمود، حضرت در پاسخ وی فرمودند: حکم این مسأله و امثال آن را می توان از کتاب خدا به دست آورد. خداوند می فرماید: «ما جعلَ علیکم فی الدِّینِ مِن حرجٍ» (حج: 78) یعنی: «خداوند در دین برای شما حرج و مشقت قرار نداده است.» بنابراین آیه باید از روی مراره (پارچه ای که روی زخم یا عضو شکسته می بندند) مسح کنی. (حر عاملی، بی تا: 1 / 327)


بدیهی است در جایی که فهم و درک معانی آیات مربوط به احکام که بیشتر از آیات دیگر احتیاج به توضیح دارند و برای جلوگیری از تحریف قوانین الهی، باید کنترلی شدیدتر بر روی آن ها اعمال شود، بدون مراجعه به روایت ممکن است مورد امضا و تصویب باشند، سایر آیات، به طریق اولی، دارای چنین وضعیتی هستند.
نکته ای که در این روایت باید به آن توجه داشت. این است که امام (ع) رجوع به قرآن را تنها در خصوص زراره تجویز نفرموده اند؛ حتی ارجاع زراره نیز برای منزلت علمی و مقام شامخ وی در فضیلت و تقوی نبوده است. و این مطلبی است که از دقت در تعبیر امام (ع) به دست می آید. «یا زراره! یعلم هذا و أشباهه من کتاب الله» چرا که مفهوم بودن مراد آیه، موجب ارجاع وی به قرآن کریم می باشد و چنانکه گذشت استشهاد و استدلال به آیه در حقیقت، امضای فهم مخاطب را در بر دارد. (ایزدی 1376: 347)

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

دلایل روانی امکان فهم قرآن-قسمت دوم


ب. قرآن کریم مقیاس اعتبار سنجی احادیث است:


اعتماد و استناد به حدیث، به منظور درک معانی مذهبی با مشکلاتی چون تعارض بین روایات رو به روست. ما در این مختصر از چگونگی این اختلاف و علل و عوامل ایجاد کننده ی آن سخن نمی گوییم، زیرا این اختلاف ناشی از اسبابی متعدد چون سوء نیت راویان، دروغ پردازی سوداگران حدیث، فقدان قدرت ضبط متون روایی، سوء فهم و عدم مبالات بعضی از راویان و... می باشد. لذا بحث ما منحصر است در اینکه با وجود چنین تعارضی در بین روایات چگونه می توان در فهم معارف دینی به این گونه روایات اعتماد و استناد کرد. به دلیل وجود این مشکل در زمان پیامبر اکرم (ص) و ائمه هدی (ع) و در خواست حل آن از جانب اصحاب ایشان، مقیاس ها و موازین مشخصی برای تشخیص روایات صحیح و مورد اعتماد از معصومان (ع) بیان شده است.


یکی از این شاخص ها قرآن کریم است که طبق روایات صحیح باید احادیثی که متعارض اند را به قرآن عرضه نمود و از دو یا چند روایات متعارض، هر کدام را که به آیات قرآن کریم مخالفت دارد رد کرد.
قال رسول (ص):

«ان علی کل حق حقیقه و علی کل صواب نوراً فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه» (حرّ عاملی، بی تا: 18 / 78).

پیامبر اکر م (ص) فرمود: «به راستی که هر گفته ی حقی را حقیقتی است و هر رأی درست و صوابی را نوری، پس آنچه را موافق با کتاب خدا بود، برگیرید و آنچه را که مخالف با کتاب خداوند است رها کنید».

در قسمتی از خطبه ای که در منِی ایراد فرمود آمده است: «ایّها النّاس ما جاءکم عنّی یوافق کتاب الله فأنا قلته و ما جاءکم یخالف کتاب الله فلم أقله». (همان)

«ای مردم آنچه از جانب من برای شما نقل می شود، اگر موافق با کتاب خدا باشد، من گفته ام و اگر مخالف با آن باشد، من نگفته ام».

در مقبوله ی معروف عمر بن حنظله نیز موافقت با قرآن کریم به عنوان یکی از مرجحات اخبار متعارض و مقیاس سنجش احادیث مورد اعتماد ذکر شده است.

«ینظر فما وافق حکمه الکتاب و السنّه... فیؤخذ به و یترک ما خالف حکمه حکم الکتاب و السنّه...» (همان)
در جواب از سؤال عمر بن حنظله مبنی بر وجود دو خبر متعارض و تعیین تکلیف در این باره به وی گفته شد: «باید با دقت بررسی شود. پس آنچه حکمش با حکم کتاب و سنت موافق و مطابق است... باید اخذ شود و آنچه حکمش مخالف کتاب و سنت است باید کنار گذاشته شود».

همچنین روایاتی، بدون آنکه نظر به تعارض روایات با یکدیگر باشد، اصولاً از پیروی مطالبی که مخالف با آیات قرآن کریم است منع کرده است. این احادیث در زمره ی روایات باطل و مردود معرفی شده است و گاه دستور داده شده این گونه روایات را مردود بدانید و به دیوار بزنید. در اینجا به چند نمونه از این روایات اشاره می کنیم:

از امام باقر (ع) نقل کرده اند که فرمود:

«کل شیء مردود الی الکتاب و السنّه و کل حدیث لا یوافق کتاب الله فهو زخرف» (کلینی 1388 باب های «الرّد الی الکتاب و السنّه» و «و الأخذ بالسنّه و شواهد الکتاب»): بازگشت هر چیزی به کتاب خدا و سنت است و هر حدیثی که موافق کتاب خدا نباشد سخن بیهوده است».

هشام بن حکم از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود:

«لا تقبلوا علینا حدیثاً الاّ ما وافق القرآن و السنّه او تجدون معه شاهداً من احادیثنا المتقدّمه فان المغیره بن سعید دسّ فی کتب اصحاب ابی احادیث لم یحدّث بها ابی فاتقّوا الله و لا تقبلوا علینا ما خالف قول ربّنا تعالی و سنّه محمد (ص)...» (تستری، بی تا، 9: 78): احادیثی را که از ما نقل می کنند قبول نکنید مگر احادیثی را که موافق با قرآن و سنت بود شاهدی از احادیث گذشته بر آن بیابید، زیرا مغیره بن سعید در کتب یاران پدرم دست برده، احادیثی را که پدرم نگفته است به وی نسبت داده است. تقوای خدا پیشه کنید و آنچه را مخالف با گفتار پروردگار و سنت پیامبر ماست قبول نکنید.

از رسول اکرم (ص) روایت کرده اند که فرمود:

«ان علی کل حقّ حقیقه و علی کل صواب نوراً فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه» (کلینی 1388 و حرّ عاملی، بی تا: 18 / 78): هر حقی را حقیقتی است و هر سخن درستی را نوری فرا راه. پس آنچه را که با کتاب خدا موافق است و مطابقت دارد، برگیرید و آنچه را که با آن مخالف است، واگذارید و رها کنید.

امام باقر (ع) فرمود:

«اذا حدّثتکم بشیٍء فاسألونی من کتاب الله» (همان: 48): هنگامی که درباره ی امری با شما سخن می گویم، از کتاب خدا از من سؤال کنید و دلیل آن را طلب نمایید.

مقیاس قرار دادن قرآن کریم و عرضه نمودن احادیث به آن و بررسی موافقت و مخالفت روایات با معانی و مقاصد آیات قرآن، در صورتی امکان پذیر است که قبل از بررسی احادیث، خود قرآن فهم پذیر و مستند باشد، در استخراج مضامین و مفاهیم آن نیازی به حدیث نباشد. زیرا اگر فهم قرآن کریم جز از راه مراجعه به احادیث ممکن نگردد، باید در تشخیص صحت و سقم مقاصد قرآن کریم احادیث را مقیاس قرارداد که این درست عکس مفاد روایات فوق است.


ادامه دارد....

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

دلایل روانی امکان فهم قرآن

در بین احادیث رسول اکرم (ص) و ائمه ی اطهار (ع) روایاتی بسیار وجود دارد که هر یک از آن ها می تواند دلیلی قاطع بر فهم پذیری قرآن کریم باشد. گر چه روایات موجود در این زمینه از نظر کمیت فراوان است، لکن از جهت کیفیت بیان و نحوه ی استدلال، می توان آنها را تحت چند عنوان متمایز مورد بررسی قرار داد:

الف. بزرگداشت قرآن کریم: روایاتی که درباره ی فضیلت قرآن کریم و بیان علو مقام و عظمت آن وارد شد حاوی تصریحاتی مبنی بر لزوم مراجعه مردم به قرآن کریم، در تمام شؤون زندگی است.
این گونه روایات به مردم توصیه می نماید که در مشکلات و نابسامانی ها به قرآن کریم رجوع کنند؛ دوای تمام دردهای خود را در بین معارف مندرج در آن جستجو کنند و برای رفع هر گونه اختلافی در میان خود از آیات قرآن مجید مدد گیرند.
پیامبر اکرم (ص) بر مردم فرمود:

«فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن فانه شافع مشفَّع و ما حل مصدق. من جعله امامه قاده الی الجنه و من جعله خلفه ساقه الی النار. و هو الدلیل یدّل علی خیر سبیل، و هو کتاب تفصیل و بیان و تحصیل، و هو الفصل لیس بالهزل، و له ظهر و بطن، فظاهره حکمه و باطنه علم، ظاهره أنیق و باطنه عمیق، له نجوم و علی نجومه نجوم، لا تُحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه، فیه مصابیح الهدی و منار الحکمه و دلیل علی المعروف لمن عرف النصفه. فلیرع رجل بصره و لیبلغ الصفه نظره، ینجو من قطب و یخلص من نشب، فانّ التفکر حیاه قلب البصیر، کما یمشی المشیر فی الظّلمات بالنّور، یحن التخلص و یقل التربص». (طباطبایی 1393: 1 / 12):

پس آن هنگام که فتنه ها همچون پاره های شب دیجور و ظلمانی بر شما هجوم می آورند، به قرآن پناه آورید، زیرا که آن شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته و شکایت کننده ای است که شکایتش مورد قبول است. هر کس آن را پیش روی خود قرار دهد، (قرآن) او را به سوی بهشت رهنمون می شود و هر کس آن را پشت سراندازد (و به آن اعتنایی نکند) او را سوی جهنم خواهد راند. قرآن دلیل و راهنمایی است بر بهترین راه، کتاب جدایی بین حق و باطل و بیان و تحصیل سعادت است کتاب شاخص حقیقت است نه یاوه، ظاهری دارد و باطنی، ظاهرش همه حکمت است و باطنش همه علم، ظاهرش لطیف است و باطنش ژرف و عمیق، قرآن را دلالت ها و علاماتی است و آن دلالت ها را نیز دلالت هایی دیگر. عجایبش بیرون از شمارش است و غرایبش کهنگی ناپذیر، در آن چراغ های هدایت است و مناره های پر فروغ حکمت، قرآن در نزد منصف دلیل و نشان هر کار نیکی است. بنابراین بر هر شخصی لازم است که با چشم بصیرت به بررسی قرآن بپردازد و از دیدگاه صفات فوق بر قرآن نظر افکند، تا آنکه دچار هلاکت نشود. از خلیدن خار به چشمش رهایی یابد، زیرا تفکر مایه ی حیات قلب انسان بینادل است. چنین شخصی به سان چراغ به دستی است که در تاریکی های شب، به کمک نور، راه می رود. او به سهولت می تواند از خطرهای موجود در تاریکی شب، رهایی یابد و بدون اندک توقفی به راه خود ادامه دهد.»
علی بن ابی طالب (ع) نیز در یکی از خطبه های آغاز زمامداریش فرمود:


«انتفعوا ببیان الله و اتعظوا بمواعظ الله و اقبلوا نصیحه الله، فان الله قد اعذر الیکم بالجلیّه و اخذ علیکم الحجه و بیّن لکم محابه من الاعمال و مکارهه منها، لتتبعوا هذه و تجنّبوا هذه...
و اعلموا ان هذا القرآن هو الناصح الّذی لا یغش و الهادی الّذی لا یضلّ و المحدث الّذی لا یکذب. و ما جالس هذا القرآن احد الاّ قام عنه بزیاده و نقصان. زیاده فی هدی و نقصانٌ من عمی. و اعلموا أنّه لیس علی احد بعد القرآن من فاقه و لا لاحد قبل القرآن من غنی. فاستشفعوه من ادوائکم و استعینوا به علی لاوائکم، فانّ فیه شفاء من اکبر الداء و هو الکفر و النفاق و الغی و الضّلال فاسألوا الله به و توجهوا الیه تجبه و لا تسألوا به خلقه. إنه ما توجه العباد الی الله بمثله. و اعلموا أنه شافع و مشفع و قائل و مصدق أنه من شفع له القرآن یوم القیامه شفع فیه، و من محل به القرآن یوم القیامه صدق علیه. فانّه ینادی منادٍ یوم القیامه: «ألا ان کل حارث مبتلی فی حرثه و عاقبه عمله غیر حرثه القرآن» فکونوا من حرثته و أتباعه و استدلوا علی ربّکم و استصحوه علی انفسکم و اتهموا علیه آراءکم و استغشوا فیه اهواءکم. ...» (رضی 1365: 566 و 567 خطبه ی 175)


«از بیان خداوند بهره ببرید و از مواعظش پند آموزید و نصیحت خدا را بپذیرید: زیرا خداوند به سبب امری روشن عذر و بهانه را از سر شما برداشته و حجت را بر شما تمام نموده است و کارهای نیک و زشت را به روشنی برایتان باز گفته است تا از آن پیروی کنید و از این اجتناب نمایید...
و بدانید که این قرآن، چنان نصیحت کننده ای است که هیچ گاه فریب و خیانت در کار او نیست و چنان هدایتگری است که هرگز گمراه نمی کند و آن چنان سخنگویی است که ابداً دروغ نمی گوید هیچ کس همنشین قرآن نشد مگر آنکه پس از جدایی از آن چیزی بر او افزوده گشت و چیزی کاسته. هدایتش افزوده گردید و گمراهیش کاسته. و بدانید و آگاه باشید که هیچ کس را پس از قرآن احتیاج و نیازی نیست و هیچ کس را قبل از آن غنا و بی نیازی وجود ندارد. پس شفای دردهایتان را از آن بخواهید و برای بیچارگان طلب کمک کنید. زیرا شفای بزرگ ترین بیماری ها که همانا کفر و نفاق و گمراهی و ضلالت است در قرآن وجود دارد. پس به واسطه ی قرآن از جانب خدا حاجت خواهید و با تمسک به دوستی و محبت قرآن، یه سوی خدا توجه پیدا کنید و به واسطه ی آن، از خلق خدا چیزی نخواهید که بندگان این چنین به خدا توجه پیدا نمی کنند و بدانید که قرآن شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته و گوینده ی حقایقی است که گفته هایش مورد قبول قرار می گیرد و بدانید که در روز قیامت هر کس را که قرآن شفاعت کند، مورد شفاعت قرار خواهد گرفت و هر کس که مورد شکایت قرآن باشد گفته ی قرآن در مورد او پذیرفته خواهد شد زیرا که منادی آسمانی در روز قیامت ندا در می دهد که «آگاه باشید که هر کشت کننده ای گرفتار کشته ی خود و سرانجام کارش است، جز کشت کنندگان قرآن». پس شما نیز از کشت کنندگان و پیروان آن باشید و آن را دلیل و نشان پروردگار خویش بدانید و آن را پندآموز نفس هاتان قرار دهید و پس از عرضه ی آرای خویش بر آن، در مواضع اختلاف، آرای خویش را متهم کنید و چنان فکر کنید که خواسته ها و هوی و هوس شما در صدد فریب شما هستند».
با اندک تأملی در این روایات و نظایر آن به خوبی روشن می شود که قرآن کریم، از آن رو نازل شده است که مردم با تدبر و تفکر در آیات آن راه رستگاری و صلاح و حیات خویش را باز یابند و از گمراهی ها و تاریکی های تباهی نجات یابند و از انوار درخشان معارف آن بهره مند گردند.
بدیهی است هدفی چنین عالی هنگامی تحقق خواهد یافت که عموم مردم بتوانند از انوار تابناک قرآن بهره برداری کنند و معانی و مقاصد آیات آن را فهم نمایند. دعوت در روایات این باب، تنها در صورتی می تواند سودمند باشد که فهم و درک قرآن مجید برای همگان میسر باشد.
تعابیری دقیق چون «من جعله امامه قاده الی الجنه»، «و هو کتاب تفصیل و بیان و تحصیل»، «فلیرع رجل بصره و لیبلغ الصفه نظره، ینجو من عطب»، «انتفعوا ببیان الله»، «فان الله اعذر الیکم بالجلیه»، «و ما جالس هذا القرآن أحد الاقام عنه بزیاده او نقصان...»، «و استدّلوه علی ربّکم» و «هذا القرآن فیه منار الهدی...» جای کوچک ترین تردیدی را باقی نمی گذارد که فهم و درک مقاصد آیات قرآن از راه تدبر و اجتهاد کافی، امکان پذیر است.

ادامه دارد....

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


Image result for ‫دلایل امکان فهم قرآن برای انسان‬‎


در سده های اخیر برخی از محدثان اخباری استنباط احکام و استفاده ی معارف دینی را از قرآن کریم بدون بیان معصومان (علیهم السلام) ناروا شمرده اند. ایشان برای اثبات ادعای خود دلایلی ذکر کرده اند که مقتضای پذیرش آنها اعتقاد به تفسیر ناپذیری قرآن کریم بدون روایات تفسیری معصومان (علیهم السلام) است. مولی امین استر آبادی که از چهره های شاخص این طرز فکر است بابی را تحت این عنوان در کتاب خود منعقد می سازد: «فی بیان انحصار مدرک ما لیس من ضروریات الدین من المسائل الشرعّیه اصلیّه کانت او فرعیه فی السماع عن الصادقین (علیهم السلام)» (بی تا: 128). چنانکه از این عنوان بر می آید وی فهم مسائل شرعی اعم از اصلی یا فرعی (اعتقادات یا احکام ) را صرفاً منوط به بیان امامان (علیهم السلام) می داند. شیخ حر عاملی دیگر شخصیت معروف این موضوع است که بابی را در کتاب خود تحت این عنوان می گشاید: «باب عدم جواز استنباط الاحکام النظریه من ظواهر القرآن الا بعد معرفه تفسیرها من الائمه (ع)» (بی تا 18 / 129). وی در این مبحث به صراحت حجیت ظواهر آیات قرآن کریم را منکر می شود و هر نوع استفاده از آن را منوط به تفسیر امامان (علیهم السلام) می داند. با توجه به محدودیت روایات تفسیری این پرسش اساسی مطرح می شود که تکلیف مسلمانان با آیاتی از قرآن کریم که روایتی در تفسیر آن نقل نگردیده است چیست؟ این مشکل در حوزه ی تفسیر اهل سنت که از روایات تفسیری محدودتری برخوردارند بیشتر رخ می نماید. پرسش دیگر آن است که حتی اگر روایتی در مقام تفسیر یک آیه نقل گردد آیا به این معنی است که تمام بار معنایی که در آن موجود است با آن روایت تبیین گردیده است؟ از آنجا که معصومان (علیهم السلام) همواره سطح درک مخاطب را در پاسخ های خود رعایت می نمودند آیا می توان از روایات تفسیری لزوماً این گونه برداشت کرد که با وجود این روایات آیات تفسیر شده خالی از هر گونه معرفتی است که بتوان با تدبر آن را کشف نمود و اگر چنین است چگونه قرآن کریم با آیاتی محدود می تواند همواره زنده و پا بر جا باشد و رهنمای سعادت زندگی تا پایان بقای بشریت باشد؟! این مقاله با کاوشی در آیات روایات و منابع تفسیری در صدد پاسخ به این پرسش ها تنظیم گردیده و پس از طرح ادله ی فهم پذیری آیات قرآن کریم به نقد ادله ی منکران مبادرت ورزیده است.


ادله ی فهم پذیری قرآن کریم


1. دلایل قرآنی: آیاتی که می تواند برای اثبات فهم پذیری قرآن کریم مورد استناد قرار گیرد به چند دسته تقسیم می شوند:

الف. آیاتی که زبان قرآن کریم را زبان عربی آشکار و فهم پذیر و مطابق با زبان قومی که قرآن کریم بر آنان نازل شده است، معرفی می نماید. مانند:

«و هذا لسانٌ عربیٌّ مُّبینٌ» (نحل: 103): و این، زبان عربی آشکار است.
«و الکتابِ المبینِ إِنَّا جعلناه قرآناً عربیًًّا لَّعلَّکم تعقلون» (زخرف: 2 و 3): قسم به این کتاب روشن. همانا ما آن را قرآنی به زبان عربی گردانیدیم باشد که شما به عقل در یابید.
«و ما أَرسلنا مِن رَّسولٍ إِلاَّ بلسان قومه لیبیِّن لهم» (ابراهیم: 4): و ما هر پیامبری را به زبان قومش فرستادیم تا آنکه (معارف و احکام الهی را) برای آنان بیان کند.
«فإِنَّما یسِّرناهُ بلسانک لعلَّهم یتذکَّرون» (دخان: 58): پس به راستی ما آن را (قرآن را ) به زبان تو آسان کردیم، شاید که ایشان (مردمان) متذکر حقایق آن شوند.

ب. آیاتی که قرآن کریم را به عنوان هدایت، فارق بین حق و باطل و روشنگر هر امری مبهم وصف می نماید. مانند:
«شهر رمضان الَّذی أُنزل فیهِ القرآنُ هدیً لِّلنَّاسِ و بیِّناتٍ مِّن الهدی و الفرقانِ» (بقره: 185 ): ماه رمضان که قرآن در آن نازل شده است. قرآنی که هدایت مردم و راهنمایی و جدا کننده ی حق از باطل است.
«و نزَّلنا علیک الکتابِ تبیاناً لِّکلِّ شیءٍ» (نحل: 89): و ما کتاب را (قرآن را) بر تو فرو فرستادیم تا بیان کننده ی (حقیقت)هر چیز باشد.
«هذا بیانٌ لِّلنَّاس و هدیً و موعظه لَّلمتَّقینَ» (آل عمران: 138): این حجت و بیانی است برای عموم مردم و راهنما و پندی است برای پرهیزکاران.
بدیهی است، کتابی که خود بیانگر حقایق و معارف است و در تاریکی های نادانی و فساد، نور هدایت و وسیله ی نجات است، چگونه می توان تصور کرد که خود مبهم باشد و معانی و مقاصد آن فهم ناپذیر باشد.

ج. آیاتی که با لحنی تند مردم را به تدبر و تعقل در آیات قرآن کریم ترغیب می کند و کسانی را که در فهم آن ها کوتاهی می کنند به شدت نکوهش می نماید. بدیهی است اگر قرآن کریم با تدبر و تأمل فهم پذیر نبود امکان نداشت چنین دستوری از خداوند حکیم صادر گردد؛ در غیر این صورت، تعقل و تفکر، چه سودی می تواند داشته باشد؟ این آیات را می توان جزء این دسته دانست:
«کتابٌ أَنزلناهُ إِلیکَ مبارکٌ لِّیدَّبَّروا آیاته و لیتذکَّر أُولوا الأَلباب» (ص: 29): (این قرآن) کتابی مبارک است که بر تو نازل کردیم، تا (امت) در آیاتش تفکر کنند و صاحبان خرد متذکر حقایق آن شوند.
«أَفلا یتدبَّرونَ القرآنَ أَم علی قلوبٍ أَقفالها» (محمد: 24): آیا در آیات قرآن تدبر نمی کنند، یا آن که بر دلهاشان قفل ها زده شده است؟!
«و لقد یسَّرنا القرآنَ للذِّکر فهل مِن مُّدَّکرٍ» (قمر: 17): و به تحقیق ما فهم قرآن را جهت تذکر و پند مردمان آسان نمودیم. پس آیا پند آموزی هست که از آن پند گیرد؟

د. آیاتی که صریحاً تحدی به قرآن می کند و از مردم می خواهد که اگر به فهم پذیر بودن آن برای عموم مردم ایمان ندارند، دست به دست هم دهند و سوره ای مشابه یک سوره از قرآن کریم بیاورند یا برای اثبات مدعای خود اختلاف و تناقضی در آیاتش بیابند؛ مانند:
«أَفلا یتدبَّرون القرآنَ و لو کانَ مِن عند غیر اللهِ لوجدوا فیهِ اختلافاً کثیراً» (نساء: 82): «آیا در قرآن تدبر نمی کنند؟ که اگر از جانب غیر خداوند یکتا نازل شده بود، هر آینه در آن اختلاف و تناقض بسیاری می یافتند.
«و إِن کنتم فی ریبٍ مِّمَّا نزَّلنا علی عبدنا فأَتوا بسورةٍ مِّن مِّثله و ادعوا شهداءکم مِّن دونِ اللهِ إِن کنتم صادقینَ» (بقره: 23): و اگر در قرآنی که بر بنده خود فرستادیم، شک دارید، پس یک سوره مانند آن را بیاورید. و اگر در گفتار خود صادقید، شاهدان و کمک کاران خود را جز خداوند متعال فرا خوانید.
«قل لَّئن اجتمعت الإنسُ و الجنُّ علی أَن یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثلهِ و لو کانَ بعضهم لبعضٍ ظهیراً» (اسراء: 88): قطعاً اگر انسان ها و جن ها برای آوردن چیزی قرآنی، گرد هم آیند، اگر چه یکدیگر را پشتیبان و یاور باشند، باز هم نمی توانند مانند آن را بیاورند.
کاملاً واضح است که آیات قرآن کریم تا خود مفهوم و درک پذیر نباشند تحدی آن امری نامعقول است؛ زیرا تحدی در صورتی اجرایی است که طرف مقابل ابتدا منظور تحدی کننده را به خوبی درک کند و آنگاه در صدد مقابله به مثل برآید. اما موضوعی که هنوز مفهوم نیست، مقابله با امری مجهول خواهد بود. مثل آنکه شخصی با حرکت لبان خود، بدون آنکه سخنی از او شنیده شود، از فرد دیگر بخواهد، سخنان او را تکرار کند! با اندک تأملی در آیات یاد شده، نتیجه می شود که تفسیر اجتهادی با مشخصاتی که ذکر شده صحیح ترین راه درک و فهم قرآن کریم است و خود قرآن کریم همگان را به آن دعوت کرده است.

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

شفاعت به چه چیز تعلق می گیرد؟

شفاعت دو قسم است، یکی تکوینی، که عبارت است از تأثیر هر سبب تکوینی در عالم اسباب.
و دیگری تشریعی، که مربوط به ثواب و عقاب است.
از قسم دوم بعضی در تمامی گناهان از شرک گرفته تا پائین تر از آن اثر می گذارد، مانند شفاعت و وساطت توبه و ایمان توبه و ایمان در دنیا و قبل از قیامت.
و بعضی دیگر در عذاب بعضی از گناهان اثر دارد، مانند عمل صالح که واسطه می شود در محو شدن گناهان، و اما آن شفاعتی که مورد نزاع و اختلاف است، مانند شفاعت انبیا و غیر ایشان در روز قیامت، برای برداشتن عذاب از کسی که در حساب قیامت، مستحق عذاب گردیده است. این شفاعت مربوط به اهل گناهان کبیره، از اشخاصی که متدین به دین حق هستند، و خدا هم دین آنان را پسندیده است، می شود

 شفاعت چه وقت فائده می بخشد؟

منظور ما از این شفاعت، باز همان شفاعت مورد نزاع است شفاعتی که عذاب روز قیامت را از گنه کاران بر می دارد، اما پاسخ از این سؤال، این است که آیه شریفه:
کل نفس بما کسبت رهینة، الا أصحاب ألیمین فی جنات یتساءلون، عن المجرمین، ما سلککم فی سقر،
دلالت دارد بر اینکه شفاعت به چه کسانی می رسد، و چه کسانی از آن محرومند، چیزیکه هست و بیش از این هم دلالت ندارد، اینکه شفاعت تنها در فک رهن، آزادی از دوزخ، و یا خلود در دوزخ مؤثر است، و اما در ناراحتی های قبل از حساب، از هول و فزع قیامت، و ناگواریهای آن، هیچ دلالتی بر اینکه شفاعت در آنها هم مؤثر باشد نیست، بلکه می توان گفت که آیه دلالت دارد بر اینکه شفاعت تنها در عذاب دوزخ مؤثر است، و در ناگواریهای قبل از آن مؤثر نیست.

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

معنای شفاعت چیست و شفاعت چه شرایطی دارد؟

جواب :

معنای اجمالی شفاعت را همه می دانند، چون همه ی انسانها در اجتماعی زندگی می کنند که اساسش تعاون است. اما معنای لغوی آن که در مقابل کلمه وتر - تک به کار می رود، در حقیقت شخصی که متوسل، به شفیع می شود. نیروی خودش به تنهائی برای رسیدن به هدف کافی نیست، از این رو، نیروی خود را با نیروی شفیع گره می زند، و در نتیجه آن را دو دو چندان نموده، به آنچه می خواهد نائل می شود، بطوریکه اگر اینکار را نمی کرد، و تنها نیروی خود را به کار می زد، به مقصود خود نمی رسید. چون نیروی خودش به تنهائی ناقص و ضعیف و کوتاه بود.
و اما بحث اجتماعی آن، و اینکه تا چه حدی معتبر است؟ میگوئیم: شفاعت یکی از اموری است که ما آنرا برای رسیدن به مقصود به کار بسته، و از آن کمک می گیریم. و اگر موارد استعمال آن را آمارگیری کنیم، خواهیم دید که بطور کلی در یکی از دو مورد از آن استفاده می کنیم:
یا در مورد جلب منفعت و خیر، آن را به کار می گیریم.
و یا در مورد دفع و شر. البته نه هر نفعی، و نه هر ضرری، چون ما هرگز در نفع و ضررهائیکه اسباب طبیعی و حوادث روزگار آن را تأمین می کند، از قبیل گرسنگی و عطش، و حرارت، و سرما، و سلامتی، و مرض، متوسل به شفاعت نمی شویم، وقتی گرسنه شدیم بدون اینکه دست بد امن اسباب غیر طبیعی بزنیم خود برخاسته برای خودمان غذا فراهم می کنیم، و همچنین آب و لباس و خانه و دارو تهیه می کنیم. و توسل ما به اسباب غیر طبیعی، و شفیع قرار دادن آنها، تنها در خیرات و شرور، و منافع و مضاری است که اوضاع قوانین اجتماعی، و احکام حکومت، یا بطور خصوص، و یا عموم، بطور مستقیم یا غیر مستقیم، پیش می آورد. چون در دائره حکومت و مولویت از یکسو، و عبودیت و اطاعت از سوی دیگر، در هر حاکم و محکومی که فرض شود احکامی از امر و نهی هست، که اگر محکوم و رعیت به آن احکام عمل کند، و تکلیف حاکم و مولی را امتثال نماید، آثاری از قبیل مدح زبانی، و یا منافع مادی، از جاه و مال در پی دارد. و اگر با آن مخالفت نموده، و از اطاعت تمرد و سرپیچی کند، آثار دیگری از قبیل مذمت زبانی، و یا ضرر مادی، و یا معنوی در پی دارد، پس وقتی مولائی غلام خود و یا هر کس دیگری که در تحت سیاست و حکومت او قرار دارد مثلا امر بکند، و یا نهی کند، و او هم امتثال نماید، اجری آبرومند دارد، و اگر مخالفت کند، عقاب یا عذابی دارد. از همینجا دو نوع وضع و اعتبار درست می شود: یکی وضع حکم و قانون.
و دیگری، وضع آثاری که بر موافقت آن مترتب می شود. بنابراین همین اساس، آسیاب همه ی حکومتهای عمومی و خصوصی، و مخصوصا حکومت بین هر انسانی با زیر دستش می چرخد. پس اگر انسانی بخواهد به کمال و خیری برسد، چه مادی و یا معنوی، که از نظر معیارهای اجتماعی آمادگی و ابزار آن را ندارد، و اجتماع وی را لایق آن کمال و آن خیر نمی داند، و یا بخواهد از خود شری را دفع کند، شری که بخاطر مخالفت متوجه او می شود، و از سوی دیگر قادر بر امتثال تکلیف، و ادای وظیفه نیست، در اینجا متوسل به شفاعت می شود.

و به عبارتی روشن تر، اگر شخصی بخواهد به ثوابی برسد که اسباب آن را تهیه ندیده، و از عقاب مخالفت تکلیفی خلاص گردد، بدون اینکه تکلیف را انجام دهد، در اینجا متوسل به شفاعت می گردد، و مورد تأثیر شفاعت هم همینجا است.
اما نه بطور مطلق، برای اینکه بعضی افراد هستند که اصلا لیاقتی برای رسیدن به کمالی که می خواهند ندارند، مانند یک فرد عامی که می خواهد با شفاعت اعلم علماء شود، با اینکه نه سواد دارد، و نه استعداد. و یا رابطه ای که میان او و آن دیگری واسطه و شفیع شود ندارند، مانند برده ای که به هیچ وجه نمی خواهد از مولایش اطاعت کند، و می خواهد در عین یاغی گری و تمردش بوسیله ی شفاعت مورد عفو مولا قرار گیرد که در این دو فرض، شفاعت سودی ندارد، چون شفاعت وسیله ای است برای تتمیم سبب، نه اینکه خودش مستقلا سبب باشد، اولی را اعلم علماء کند، و دومی را در عین یاغیگریش مقرب درگاه مولا سازد.

شرط دیگری که در شفاعت هست، این است که تأثیر شفاعت در نزد حاکمی که نزدش شفاعت می شود باید تأثیر جزافی و غیر عقلایی نباشد، بلکه باید آن شفیع چیزی را بهانه و واسطه قرار دهد که به راستی در حاکم اثر بگذارد، و ثواب او و خلاصی از عقاب او را باعث شود، پس شفیع از مولای حاکم نمی خواهد که مثلا مولویت خود را باطل، و عبودیت عبد را لغو کند، و نیز نمی خواهد که او از حکم خود و تکلیفش دست بر دارد، و یا آن را به حکم دیگر نسخ نماید، حالا یا برای همه نسخ کند، و یا برای شخص مورد فرض، که خصوص او را عقاب نکند.

و نیز از او نمی خواهد که قانون مجازات خود را بطور عموم و یا برای شخص مورد فرض لغو نموده، یا در هیچ واقعه و یا در خصوص این واقعه مجازات نکند، شفاعت معنایش این نیست، و شفیع چنین تاثیری در مولویت مولا و عبودیت عبد، و یا در حکم مولا، و یا در مجازات او ندارد، بلکه شفیع بعد از آنکه این سه جهت را مقدس و معتبر شمرد، از راه های دیگری شفاعت خود را می کند. مثلا یا به صفاتی از مولا حاکم تمسک می کند، که آن صفات اقتضا دارد که از بنده نافرمانش بگذرد، مانند بزرگواری، و کرم او، و سخاوت و شرف دودمانش.

و یا به صفاتی در عبد تمسک می جوید، که آن صفات اقتضا می کند مولا بر او رأفت ببرد، صفاتیکه عوامل آمرزش و عفو را بر می انگیزد، مانند خواری و مسکنت و حقارت و بد حالی و امثال آن. و یا به صفاتی که در نفس خود شفیع هست، مانند محبت و علاقه ای که مولا به او دارد، و قرب منزلتش، و علو مقامش در نزد وی، پس منطق شفیع این است که می گوید: من از تو نمی خواهم دست از مولویت خود برداری، و یا از عبودیت عبدت چشم بپوشی، و نیز نمی خواهم حکم و فرمان خودت را باطل کنی، و یا از قانون مجازات چشم بپوشی. بلکه می گویم: تو که این همه عظمت داری، و این همه رأفت و کرامت داری، از مجازات این شخص چه سودی آیدت می شود؟ و اگر از عقاب او صرف نظر کنی چه ضرری بتو می رسد. و یا می گویم: این بنده ی تو، مردی نادان است، و این نافرمانی را از روی نادانیش کرده، مخالفت و موافقت مرد حقیر و مسکین، اصلا به حساب نمی آید، و مثل تو بزرگواری، به امر او اعتنا نمی کند، و به آن اهمیت نمی دهد.

و یا می گویم: بخاطر آن مقام و منزلتی که نزد تو دارم، و آن لطف و محبتی که تو نسبت به من داری، شفاعتم را در حق فلانی بپذیر، و از عقابش رهانیده مشمول عفوش قرار بده.
از اینجا برای کسی که در بحث دقت کرده باشد، معلوم و روشن می گردد که شفیع، عاملی از عوامل مربوط به موارد شفاعت، و مؤثر در رفع عقاب را مثلا، بر عاملی دیگر که عقاب را سبب شده، حکومت و غلبه می دهد، حال یا آن عامل همانطور که گفتیم صفتی از صفات مولی است، یا صفتی از صفات عبد است، یا از صفات خودش، هر چه باشد آن عامل را تقویت می کند، تا بر عامل عقوبت، یا هر حکمی دیگر که می خواهد خنثایش کند، رجحان داده، کفه ی ترازویش را سنگین تر سازد. یعنی مورد عقوبت را از اینکه مورد عقوبت باشد بیرون نموده، داخل در مورد رفع عقوبت نماید. پس دیگر حکم اولی که همان عقوبت بود، شامل این مورد نمی شود، چون دیگر مورد نامبرده مصداق آن حکم نیست، نه اینکه در عین مصداق بودن، حکم شاملش نشود، تا مستلزم ابطال حکم باشد، و تضادی پیش آید، آنطور که اسباب طبیعی بعضی با بعض دیگر تضاد پیدا نموده، سببی با سبب دیگر معارضه نموده، و اثرش بر اثر دیگری غلبه می کند، اینطور نیست. بلکه حقیقت شفاعت واسطه شدن در رساندن نفع و یا دفع شر و ضرر است، به نحو حکومت، نه بنحو مضاده، و تعارض.
نکته دیگریکه از این بیان روشن می شود، این است که شفاعت خودش یکی از مصادیق بیت است، و سب شخص متوسل به شفیع، در حقیقت می خواهد سبب نزدیکتر به مسبب را واسطه کند، میان مسبب و سبب دورتر، تا این سبب نزدیکتر به مسبب را واسطه کند، میان مسبب و سبب دورتر، تا این سبب جلو، ثأثیر آن سبب را بگیرد. این آن نکته ای است که از تجزیه و تحلیل معنای شفاعت بنظر ما رسید، البته شفاعتی که خود ما به آن معتقدیم، نه هر شفاعتی.

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

نسبت دادن خدای تعالی کلماتی همچون ضلالت، خدعه، مکر، کمک در طغیان، و مسلط کردن شیطان به خود به چه منظوری است؟

جواب :

آنچه خدای تعالی از ضلالت، و خدعه، و مکر، و امداد و کمک در طغیان، و مسلط کردن شیطان، و یا سرپرستی انسانها و یا رفیق کردن شیطان با بعضی از مردم، اینگونه مطالبی که به خود نسبت داده، تماما آن طور منسوب به خدا است، که لایق ساحت قدس او باشد، و به نزاهت او از لوث نقص و قبیح و منکر برنخورد، چون برگشت همه این معانی بالاخره به اضلال و فروع و انواع آن است، و تمامی انحاء اضلال منسوب به خدا، و لائق ساحت او نیست، تا شامل اضلال ابتدائی و بطور اغفال هم بشود. بلکه آنچه از اضلال به او نسبت داده می شود، اضلال به عنوان مجازات است، که افراد طالب ضلالت را بدان مبتلا می کند، چون بعضی افراد به راستی طالب ضلالتند، و به سوء اختیار به استقبالش می روند، همچنانکه خداوند متعال نیز این ضلالت را به خودش نسبت داده و فرمود: یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا و ما یضل به الا الفاسقین، و نیز فرمود: فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم و نیز فرمود: کذلک یضل الله من هو مسرف مرتاب

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

آیا قرآن مجید یک دفعه به قلب مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده یا بطور تدریجی؟ آیا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از بعثت نبی بوده است؟

جواب :

آیات "شهر رمضان الذی أنزل فیه القرءان هدی للناس. "و "انا أنزلناه فی لیلة القدر ، " و "انا أنزلناه فی لیلة مبارکة" دلالت دارند بر اینکه قرآن یک دفعه نازل شده و ما این نزول را بر نازل شدن حقیقت قرآن حمل می کنیم، یعنی کتاب مبین، بر قلب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در یک شب نازل شد. همچنانکه همین قرآن بعد از آنکه بشری و خواندنی و مفصل شد، تدریجا در مدت بیست و سه سال دعوت نبویه نازل شده است. این نزول تدریجی از آیات زیر استفاده می شود: و لا تعجل بالقرءان من قبل أن یقضی الیک وحیه  و آیات: لا تحرک به لسانک لتعجل به ان علینا جمعه و قرءانه فاذا قرأناه فاتبع قرءانه ثم ان علینا بیانه چون از این آیات بر می آید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)می دانسته چه آیه ای بر او نازل می شود، و به همین جهت قبل از آنکه وحی آیه ای تمام شود او از پیش، آیه را می خوانده، و خدای تعالی از این کار نهیش فرمود.
و خلاصه، اگر کسی در آیات قرآنی تدبر و دقت کند چاره های جز اعتراف به اینکه آیات قرآنی دلالت دارد بر اینکه این قرآن تدریجا بر رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده، و احدی از مفسرین نگفته و حتی احتمالش را هم نداده که تکه تکه نازل شده باشد.
و احتمال این که یک باره نازل شده، مشتمل بر این نکته است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در انظار مردم نماز می خواند، و بعضی از مردم او را از این کار نهی می کردند، و در مجالس قریش از او بدگوئی می کرده اند، و اگر قبل از سوره علق قرآن بر آن جناب نازل نشده بود، پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه نماز می خواند، و در نمازش چه می گفت؟ سوره علق هم از نماز به غیر از امر سجده که دستوری دیگر نداده است. پس معلوم می شود آن جناب قبل از سوره علق نمازی داشته و کسانی بوده اند که آن جناب را از نماز نهی می کرده اند، و از نهی خود دست بردار نبوده اند، مگر اینکه کسی بگوید: منظور از این نمازگزار شخصی دیگر غیر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)بوده است و این حرف بطلانش روشن است برای اینکه در آخر سوره به خود آن جناب خطاب نموده می فرماید: کلا لا تطعه
آن کسی را که به تو می گوید نماز مخوان اطاعت مکن، بلکه همچنان خدا را سجده کن، و به او نزدیک شو.
اینک آیاتی از همین سوره که دلالت بر بطلان قول مزبور - یعنی دفعه نازل نشده است - دارد به استحضار می رسد: أرءیت الذی ینهی عبدا اذا صلی أو أمر بالتقوی أرءیت ان کذب و تولی ألم یعلم بأن الله یری کلا لئن لم ینته لنسفعا بالناصیة ناصیة کاذبة خاطئة فلیدع نادیه سندع الزبانیة کلا لا تطعه و اسجد و اقترب .
پس از این سوره استفاده می شود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از نازل شدن اولین سوره از قرآن هم نماز می خواند، و خود بر طریق هدایت بوده و احیانا دیگران را هم امر به تقوا می کرد، و این همان نبوت است، ولی رسالت نیست، و به همین جهت این وضع آن جناب را انذار ننامید.
پس آن جناب قبل از بعثت هم نبی بوده، و نماز می خواند، با اینکه هنوز قرآن بر او نازل نشده بود، و سوره حمد که جزء نماز است نیامده، و مأمور به تبلیغ نشده بود .


"برگرفته از تفسیر المیزان"

  • سید محمد عبداللهی