سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

صفحه شخصی سید محمد عبداللهی دانش آموخته حوزه و دانشگاه که در سطح خارج فقه و اصول و کارشناسی ارشد دروس کلاسیک را گذرانده و مطالعات مستمری در بیش از چهار دهه بر اساس علایق و انگیزه های شخصی در باره تفسیر، معارف و علوم قرآنی ودارد.

شناسه های ارتباطی با نویسنده و بلاگ در پیام رسان ها

با شماره 09218305249

صفحه قرآنی رحیق در ایتا:

https://eitaa.com/rahighemakhtoom

آخرین نظرات
  • ۵ دی ۰۲، ۲۲:۲۴ - اصغر جاهدی
    احسنت
  • ۱۵ آذر ۰۲، ۲۳:۴۶ - منتظرالمهدی (عج)
    ممنون
  • ۸ مرداد ۹۷، ۱۲:۰۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
  • ۱ مرداد ۹۷، ۱۸:۴۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
نویسندگان

۴ مطلب با موضوع «سوالات حدیثی و روایی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بررسی تفسیر سوره قدر


بسم الله الرحمن الرحیم انا انزلناه فی لیلة القدر (1) و ما ادراک ما لیلة القدر (2) لیلة القدر خیر من الف شهر (3) تنزل الملئکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر (4) سلام هی حتی مطلع الفجر (5).


به نام خداوند رحمان و رحیم.ما این قرآن عظیم الشان را(که رحمت واسع و حکمت جامع است) در شب قدر نازل کردیم(1).و تو چه می دانی شب قدر چیست؟(2).شب قدر(در مقام و مرتبه)از هزار ماه بهتر و بالاتر است(3).در این شب فرشتگان و روح(یعنی جبرئیل)به اذن خدا از هر فرمان(و دستور الهی و سرنوشت خلق) نازل می شوند(4).این شب رحمت و سلامت و تهنیت است تا صبحگاه(5).


سوره قدر مکی است و پنج آیه دارد

 

بیان آیات


این سوره نزول قرآن در شب قدر را بیان می کند، و آن شب را تعظیم نموده از هزار ماه بالاتر می داند، چون در آن شب ملائکه و روح نازل می شوند، و این سوره، هم احتمال مکی بودن را دارد، و هم می تواند مدنی باشد، و روایاتی که درباره سبب نزول آن از امامان اهل بیت (علیهم السلام) و از دیگران رسیده خالی از تایید مدنی بودن آن نیست، و آن روایاتی است که دلالت دارد بر اینکه این سوره بعد از خوابی بود که رسول خدا(ص)دید، و آن خواب این بود که دید بنی امیه بر منبر او بالا می روند، و سخت اندوهناک شد، و خدای تعالی برای تسلیتش این سوره را نازل کرد(و در آن فرمود شب قدر بهتر از هزار ماه حکومت بنی امیه است).


"انا انزلناه فی لیلة القدر"

ضمیر در"انزلناه"به قرآن برمی گردد، و ظاهرش این است که: می خواهد بفرماید همه قرآن را در شب قدر نازل کرده، نه بعضی از آیات آن را، مؤیدش هم این است که تعبیر به انزال کرده، که ظاهر در اعتبار یکپارچگی است، نه تنزیل که ظاهر در نازل کردن تدریجی است.


و در معنای آیه مورد بحث آیه زیر است که می فرماید: "و الکتاب المبین انا انزلناه فی لیلة مبارکة" (1) ، که صریحا فرموده همه کتاب را در آن شب نازل کرده، چون ظاهرش این است که نخست سوگند به همه کتاب خورده، بعد فرموده این کتاب را که به حرمتش سوگند خوردیم، در یک شب و یکپارچه نازل کردیم.


پس مدلول آیات این می شود که قرآن کریم دو جور نازل شده، یکی یکپارچه در یک شب معین، و یکی هم به تدریج در طول بیست و سه سال نبوت که آیه شریفه"و قرآنا فرقناه لتقراه علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلا" (2) ، نزول تدریجی آن را بیان می کند، و همچنین آیه زیر که می فرماید: "و قال الذین کفروا لو لا نزل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت به فؤادک و رتلناه ترتیلا" (3).


و بنا بر این، دیگر نباید به گفته بعضی (4) اعتنا کرد که گفته اند: معنای آیه"انزلناه" این است که شروع به انزال آن کردیم، و منظور از انزال هم انزال چند آیه از قرآن است، که در آن شب یکباره نازل شد نه همه آن.


و در کلام خدای تعالی آیه ای که بیان کند لیله مذکور چه شبی بوده دیده نمی شود بجز آیه"شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن" (5) که می فرماید: قرآن یکپارچه در ماه رمضان نازل شده، و با انضمام آن به آیه مورد بحث معلوم می شود شب قدر یکی از شبهای ماه رمضان است، و اما اینکه کدامیک از شب های آن است در قرآن چیزی که بر آن دلالت کند نیامده، تنها از اخبار استفاده می شود، که ان شاء الله در بحث روایتی آینده بعضی از آنها از نظر خواننده می گذرد.


در این سوره آن شبی که قرآن نازل شده را شب قدر نامیده، و ظاهرا مراد از قدر تقدیر و اندازه گیری است، پس شب قدر شب اندازه گیری است، خدای تعالی در آن شب حوادث یک سال را یعنی از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر می کند، زندگی، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چیزهایی دیگر از این قبیل را مقدر می سازد، آیه سوره دخان هم که در وصف شب قدر است بر این معنا دلالت دارد: "فیها یفرق کل امر حکیم امرا من عندنا انا کنا مرسلین رحمة من ربک" (6) ، چون"فرق"، به معنای جدا سازی و مشخص کردن دو چیز از یکدیگر است، و فرق هر امر حکیم جز این معنا ندارد که آن امر و آن واقعه ای که باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه گیری مشخص سازند.


و از این استفاده می شود که شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و آن سالی که قرآن در آن شبش نازل شد نیست، بلکه با تکرر سنوات، آن شب هم مکرر می شود، پس در هر ماه رمضان از هر سال قمری شب قدری هست، که در آن شب امور سال آینده تا شب قدر سال بعد اندازه گیری و مقدر می شود.


برای اینکه این فرض امکان دارد که در یکی از شبهای قدر چهارده قرن گذشته قرآن یکپارچه نازل شده باشد، ولی این فرض معنا ندارد که در آن شب حوادث تمامی قرون گذشته و آینده تعیین گردد. علاوه بر این، کلمه"یفرق"به خاطر اینکه فعل مضارع است استمرار را می رساند، در سوره مورد بحث هم که فرموده: "شب قدر از هزار ماه بهتر است"و نیز فرموده: "ملائکه در آن شب نازل می شوند"مؤید این معنا است.


پس وجهی برای تفسیر زیر نیست که بعضی (7) کرده و گفته اند: شب قدر در تمام دهر فقط یک شب بود، و آن شبی بود که قرآن در آن نازل گردید، و دیگر تکرار نمی شود.و همچنین تفسیر دیگری که بعضی (8) کرده و گفته اند: تا رسول خدا(ص) زنده بود شب قدر در هر سال تکرار می شد، و بعد از رحلت آن جناب خدا شب قدر را هم از بین برد.و نیز سخن آن مفسر (9) دیگر که گفته: شب قدر تنها یک شب معین در تمام سال است نه در ماه رمضان.و نیز سخن آن مفسر (10) دیگر که گفته: شب قدر شبی است در تمام سال، ولی در هر سال یک شب نامعلومی است، در سال بعثت در ماه رمضان بوده در سال های دیگر در ماههای دیگر، مثلا شعبان یا ذی القعده واقع می شود، هیچ یک از این اقوال درست نیست.


بعضی (11) دیگر گفته اند: کلمه"قدر"به معنای منزلت است، و اگر شب نزول قرآن را شب قدر خوانده به خاطر اهتمامی بوده که به مقام و منزلت آن شب داشته، و یا عنایتی که به عبادت متعبدین در آن شب داشته.


بعضی (12) دیگر گفته اند: کلمه"قدر"به معنای ضیق و تنگی است، و شب قدر را بدان جهت قدر خوانده اند که زمین با نزول ملائکه تنگ می گردد.و این دو وجه به طوری که ملاحظه می کنید چنگی به دل نمی زند.


پس حاصل آیات مورد بحث به طوری که ملاحظه کردید این شد که شب قدر بعینه یکی از شبهای ماه مبارک رمضان از هر سال است، و در هر سال در آن شب همه امور احکام می شود، البته منظورمان" احکام"از جهت اندازه گیری است، خواهید گفت پس هیچ امری از آن صورت که در شب قدر تقدیر شده باشد در جای خودش با هیچ عاملی دگرگون نمی شود؟ در پاسخ می گوییم: نه، هیچ منافاتی ندارد که در شب قدر مقدر بشود ولی در ظرف تحققش طوری دیگر محقق شود، چون کیفیت موجود شدن مقدر، امری است، و دگرگونی در تقدیر، امری دیگر است، همچنان که هیچ منافاتی ندارد که حوادث در لوح محفوظ معین شده باشد، ولی مشیت الهی آن را تغییر دهد، همچنان که در قرآن کریم آمده: " یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب" (13).


علاوه بر این، استحکام امور به حسب تحققش مراتبی دارد، بعضی از امور شرایط تحققش موجود است، و بعضی ها ناقص است، و احتمال دارد که در شب قدر بعضی از مراتب احکام تقدیر بشود، و بعضی دیگرش به وقت دیگر موکول گردد، اما آنچه از روایات بر می آید و به زودی روایاتش از نظر خواننده خواهد گذشت با این وجه سازگار نیست.


"و ما ادریک ما لیلة القدر"


این جمله کنایه است از جلالت قدر آن شب و عظمت منزلتش، چون با اینکه ممکن بود در نوبت دوم ضمیر لیلة القدر را بیاورد، خود آن را تکرار کرد.واضح تر بگویم، با اینکه می توانست بفرماید: "و ما ادریک ما هی، هی خیر من الف شهر"برای بار دوم و بار سوم خود کلمه را آورد و فرمود: "و ما ادریک ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر".


"لیلة القدر خیر من الف شهر"

این جمله به طور اجمال آنچه را که در جمله"و ما ادریک ما لیلة القدر"بدان اشاره شده بود، یعنی عظمت آن شب را بیان می کند، و می فرماید: بدین جهت گفتیم آن شب مقامی ارجمند دارد که از هزار شب بهتر است.

و منظور از بهتر بودنش از هزار شب به طوری که مفسرین تفسیر کرده اند بهتر بودنش از حیث فضیلت عبادت است، و مناسب با غرض قرآن هم همین معنا است، چون همه عنایت قرآن در این است که مردم را به سوی خدا نزدیک، و به وسیله عبادت زنده کند، و زنده داری آن شب با عبادت بهتر است از عبادت هزار شب.و ممکن است همین معنا را از آیه سوره دخان نیز استفاده کرد، چون در آنجا شب قدر را پر برکت خوانده، و فرموده: "انا انزلناه فی لیلة مبارکة" (14).البته در این میان معنای دیگری نیز هست، که ان شاء الله در بحث روایتی آینده خواهد آمد.


"تنزل الملئکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر"


کلمه"تنزل"در اصل تتنزل بوده، و ظاهرا مراد از روح آن روحی است که از عالم امر است و خدای تعالی در باره اش فرموده: "قل الروح من امر ربی"(15) ، و اذن در هر چیز به معنای رخصت دادن در آن است، و یا به عبارت دیگر اعلام این معنا است که مانعی از این کار نیست.


و کلمه"من"در جمله"من کل امر"به گفته بعضی (16) از مفسرین به معنای باء است.


بعضی (17) دیگر گفته اند: به معنای خودش است، یعنی ابتدای غایت، ولی سببیت را هم می رساند، و آیه را چنین معنا می دهد: "ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان و به سبب هر امری الهی نازل می شوند".

بعضی (18) دیگر گفته اند: باء برای تعلیل به غایت است، و معنایش این است"ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل می شوند، برای خاطر اینکه هر امری را تدبیر کنند".


لیکن حق مطلب این است که: مراد از امر، اگر آن امر الهی باشد که آیه"انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون" (19) تفسیرش کرده، حرف"من"برای ابتدا خواهد بود، و در عین حال سببیت را هم می رساند، و به آیه چنین معنا می دهد: "ملائکه و روح در شب قدر به اذن پروردگارشان نازل می شوند، در حالی که نزولشان را ابتدا می کنند و هر امر الهی را صادر می نمایند".


و اگر منظور از امر مذکور هر امر کونی و حادثه ای باشد که باید واقع گردد، در این صورت حرف"من" به معنای لام تعلیل خواهد بود، و آیه را چنین معنا می دهد: ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل می شوند برای خاطر تدبیر امری از امور عالم.


"سلام هی حتی مطلع الفجر"


در مفردات گفته: کلمه"سلام"و"سلامت"به معنای عاری بودن از آفات ظاهری و باطنی است (20).

پس جمله"سلام هی"اشاره است به اینکه عنایت الهی تعلق گرفته است به اینکه رحمتش شامل همه آن بندگانی بشود که به سوی او روی می آورند، و نیز به اینکه در خصوص شب قدر باب نقمتش و عذابش بسته باشد، به این معنا که عذابی جدید نفرستد.و لازمه این معنا آن است که طبعا در آن شب کید شیطان ها هم مؤثر واقع نشود، همچنان که در بعضی از روایات هم به این معنا اشاره رفته است.


ولی بعضی (21) از مفسرین گفته اند: مراد از کلمه"سلام"این است که: در آن شب ملائکه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند سلام می دهند.برگشت این معنا هم به همان معنای اول است و این دو آیه یعنی آیه"تنزل الملئکة و الروح"تا آخر سوره در معنای تفسیری است برای آیه قبلی که می فرمود"لیلة القدر خیر من الف شهر".


بحث روایتی

در تفسیر برهان از شیخ طوسی از ابوذر روایت آورده که گفت: به رسول خدا(ص) عرضه داشتم یا رسول الله آیا شب قدر شبی است که در عهد انبیاء بوده و امر بر آنان نازل می شده و چون از دنیا می رفتند نزول امر در آن شب تعطیل می شده است؟فرمود: نه بلکه شب قدر تا قیامت هست (22).


مؤلف: در این معنا روایات زیادی از طرق اهل سنت نیز آمده (23).

و در مجمع البیان است که از حماد بن عثمان از حسان ابن ابی علی نقل شده که گفت: از امام صادق(ع)از شب قدر پرسیدم، فرمود در نوزدهم رمضان و بیست و یکم و بیست و سوم جستجویش کن (24).

مؤلف: در معنای این روایات روایاتی دیگر نیز هست، و در بعضی از اخبار تردید بین دو شب شده، یکی بیست و یکم و دیگری بیست و سوم، مانند روایتی که عیاشی از عبد الواحد از امام باقر(ع)روایت کرده (25). و از روایاتی دیگر استفاده می شود که شب قدر خصوص بیست و سوم است، و اگر معینش نکرده اند به منظور تعظیم امر آن بوده، تا بندگان خدا با گناهان خود به امر آن اهانت نکنند (26).


و نیز در تفسیر عیاشی در روایت عبد الله بن بکیر از زراره از یکی از دو امام باقر و صادق(ع)آمده که فرمود: شب بیست و سوم همان شب جهنی است، و حدیث جهنی این است که گفت: به رسول خدا(ص) عرضه داشتم: منزل من از مدینه دور است، دستورم بده در شب معینی داخل مدینه شوم فرمود: شب بیست و سوم داخل شو (27).


مؤلف: حدیث جهنی که نامش عبد الله بن انیس انصاری بود، از طرق اهل سنت نیز روایت شده، و سیوطی آن را در الدر المنثور از مالک و بیهقی نقل کرده (28).

و در کافی به سند خود از زراره روایت کرده که گفت: امام صادق(ع) فرمود: تقدیر در نوزدهم و ابرام در شب بیست و یکم و امضا در شب بیست و سوم است (29).

مؤلف: در این معنا هم روایات دیگری هست (30).


پس معلوم شد آنچه همه روایات مختلفی که از ائمه اهل بیت(ع)وارد شده در آن اتفاق دارند این است که: شب قدر تا روز قیامت باقی است، و همه ساله تکرار می شود، و نیز لیلة القدر شبی از شبهای رمضان، و نیز یکی از سه شب نوزده و بیست و یک و بیست و سه است.


و اما از طرق اهل سنت روایات به طور عجیبی اختلاف دارند که به هیچ وجه نمی شود بین آنها را جمع کرد، ولی معروف بین اهل سنت این است که شب بیست و هفتم است، و در آن شب بوده که قرآن نازل شده.از خوانندگان محترم هر که بخواهد آن روایات را ببیند باید به تفسیر الدر المنثور و سایر جوامع حدیث مراجعه کند.

و در الدر المنثور است که خطیب از ابن مسیب روایت کرده که گفت: رسول خدا (ص)فرمود: در خواب به من نشان دادند که بنی امیه بر منبرم بالا می روند، و این معنا بر من سخت گران آمد و خدای تعالی در این مناسبت سوره"انا انزلناه فی لیلة القدر"را نازل کرد

 (31).

مؤلف: نظیر این روایت را خطیب هم در تاریخ خود از ابن عباس آورده.و ترمذی و ابن جریر، طبرانی، ابن مردویه و بیهقی هم روایتی در معنای آن از حسن بن علی نقل کرده اند (32).و در این میان روایات بسیاری در این معنا از طرق شیعه از ائمه اهل بیت(ع) نقل شده، و در آنها آمده که خدای تعالی لیلة القدر را که بهتر از هزار ماه سلطنت بنی امیه است به عنوان تسلیت به رسول خدا(ص)عطا فرمود (33).


و در کافی به سند خود از ابن ابی عمیر از عده ای راویان از امام صادق(ع) روایت آورده که گفت: بعضی از اصحاب ما امامیه که به نظرم می آید سعید بن سمان بود از آن جناب پرسید: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟(با اینکه در آن هزار ماه در هر دوازده ماهش یک شب قدر است)، فرمود عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت در هزار ماهی که در آن شب قدر نباشد (34).


و در همان کتاب به سند خود از فضیل، زراره و محمد بن مسلم از حمران روایت کرده که از امام باقر(ع)از معنای آیه"انا انزلناه فی لیلة مبارکة"سؤال کرد، فرمود بله شب قدر که همه ساله در ماه رمضان در دهه آخرش تجدید می شود شبی است که قرآن جز در آن شب نازل نشده، و آن شبی است که خدای تعالی در باره اش فرموده: "فیها یفرق کل امر حکیم".


آنگاه فرمود: در آن شب هر حادثه ای که باید در طول آن سال واقع گردد تقدیر می شود، چه خیر و چه شر، چه طاعت و چه معصیت، و چه فرزندی که قرار است متولد شود، و یا اجلی که بنا است فرا رسد، و یا رزقی که قرار است(تنگ و یا وسیع)برسد، پس آنچه در این شب مقدر شود، و قضایش رانده شود قضایی است حتمی، ولی در عین حال مشیت خدای تعالی در آنها محفوظ است(و خدا با حتمی کردن مقدرات، العیاذ بالله به دست خود دست بند نمی زند).


حمران می گوید: پرسیدم منظور خدای تعالی از اینکه فرمود"شب قدر بهتر است از هزار شب"چیست؟ فرمود عمل صالح از نماز و زکات و انواع خیرات در آن شب بهتر است از همان اعمال در هزار ماهی که در آن شب قدر نباشد، و اگر خدای تعالی جزای اعمال خیر مؤمنین را مضاعف نمی کرد، مؤمنین بجایی نمی رسیدند، ولی خدا پاداش حسنات ایشان را مضاعف می کند (35).


مؤلف: منظور امام از اینکه فرمود: "ولی در عین حال مشیت خدای تعالی در آنها محفوظ است"، این است که قدرت خدای تعالی همیشه مطلق است، او هر زمان هر کاری را بخواهد می کند، هر چند قبلا خلاف آن را حتمی کرده باشد، و خلاصه حتمی کردن یک مقدر قدرت مطلقه او را مقید نمی کند، او می تواند قضای حتمی خود را هم نقض نماید هر چند که هیچ وقت چنین کاری را نمی کند.


و در مجمع است که از ابن عباس از رسول خدا(ص)روایت

شده که فرمود: وقتی شب قدر می شود ملائکه ای که ساکن در سدرة المنتهی هستند و جبرئیل یکی از ایشان است نازل می شوند، در حالی که جبرئیل به اتفاق سایر سکان نامبرده پرچم هایی را به همراه دارند، یک پرچم بالای قبر من، و یکی بر بالای بیت المقدس، و پرچمی در مسجد الحرام و پرچمی بر طور سینا نصب می کنند، و هیچ مؤمن و مؤمنه ای در این نقاط نمی ماند مگر آنکه جبرئیل به او سلام می کند، مگر کسی که دائم الخمر و یا معتاد به خوردن گوشت خوک و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد (36).


و در تفسیر برهان از سعد بن عبد الله روایت کرده که به سند خود از ابی بصیر روایت کرده که گفت: با امام صادق(ع)بودم که سخن از پاره ای خصائص امام در هنگام ولادت به میان آمد، فرمود: وقتی شب قدر می شود امام مستوجب روح بیشتری می گردد.عرضه داشتم فدایت شوم مگر روح همان جبرئیل نیست؟فرمود: روح از جبرئیل بزرگتر است، و جبرئیل از سنخ ملائکه است، و روح از آن سنخ نیست، مگر نمی بینی خدای تعالی فرموده: "تنزل الملئکة و الروح"پس معلوم می شود روح غیر از ملائکه است (37).


مؤلف: روایات در معنا و خصائص و فضائل شب قدر بسیار زیاد است، (که ما در اینجا مختصری از آن را آوردیم)، و در بعضی از آن روایات علامتهایی برای شب قدر ذکر شده، از قبیل این که: صبح شب قدر آفتاب بدون شعاع طلوع می کند، هوا در صبح آن شب معتدل است، و لیکن چون این علامتها نه دائمی است و نه اغلب چنین است، لذا از ذکر آن روایات خودداری نمودیم.


پی نوشت ها:


1- سوگند به کتاب مبین، ما آن را در شبی مبارک نازل کردیم.سوره دخان، آیه 3.

2- ما قرآنی بر تو نازل کردیم که به صورت آیات جدا از هم می باشد، تا آن را تدریجا و با آرامش بر مردم بخوانی.و به طور قطع این قرآن را ما نازل کردیم.سوره اسراء، آیه 106.

3- آنانکه کافر شدند گفتند: چرا قرآن یکباره بر او نازل نشد، بله یکباره نازل نکردیم، تا قلب تو را ثبات و آرامش بخشیم، و بدین منظور آیه آیه اش کردیم.سوره فرقان، آیه 32.

4- مجمع البیان، ج 10، ص 518.

5- سوره بقره، آیه 185.

6- در آن شب هر حادثه ای که باید واقع شود خصوصیاتش مشخص و محدود می گردد، این امری ست خلف ناپذیر، امری است از ناحیه ما که این ماییم فرستنده رحمتی از ناحیه پروردگارت.سوره دخان، آیه 6.

7- تفسیر قرطبی، ج 20، ص 135.

8- مجمع البیان، ج 10، ص 518.

9- تفسیر قرطبی، ج 20، ص 135.

10- روح المعانی، ج 30، ص 190.

11 و 12- مجمع البیان، ج 10، ص 518.

13- خدا هر چه را که از مقدرات بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات می کند، و کتاب تغییر ناپذیر نزد او است.سوره رعد، آیه 39.

14- ما آن را در شب مبارکی نازل کردیم.سوره دخان، آیه 3.

15- بگو روح از امر پروردگار من است.سوره اسراء، آیه 85.

16 و 17 و 18- روح المعانی، ج 30، ص 196.

19- فرمان نافذ خدا(در عالم)چنین است که وقتی اراده خلقت چیزی را بکند به محض اینکه بگوید باش، موجود می شود.سوره یس، آیه 82.

20- مفردات راغب، ماده"سلم".

21- روح المعانی، ج 30، ص 197.

22- تفسیر البرهان، ج 4، ص 488، ح 26.

23- الدر المنثور، ج 6، ص 371.

24 و 25 و 26 و 27- مجمع البیان، ج 10، ص 519.

28- الدر المنثور، ج 6، ص 373.

29- فروع کافی، ج 4، ص 159، ح 9.

30- نور الثقلین، ج 5، ص 627.

31- الدر المنثور، ج 6، ص 371.

32- الدر المنثور، ج 6، ص 371.

33- نور الثقلین، ج 5، ص 621 - 623.

34- فروع کافی، ج 4، ص 157، ح 4.

35- فروع کافی، ج 4، ص 157، ح 6.

36- مجمع البیان، ج 10، ص 520.

37- تفسیر برهان، ج 4، ص 481، ح 1.


منبع: تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 559

علامه سید محمد حسین طباطبائی

 

 

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


دل پاره ها و عقل واره ها را ببینید

یاد آوری:
1- آزمون مرحله دوم اردوها در تاریخ پانزدهم و هفدهم اسفند ماه برگزار می شود.
2- مرحله اول شرکت در این دوره ویژه مدیران  مدارس و مربیان پرورشی می باشد.
3-متن فوق برای همه کسانی که فردی و گروهی سفر می کنند بسیار جذاب و مفید می باشد.


*********

Related image


  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

"بقیت الله" در قرآن کریم مربوط به کم فروشی است، در روایات مربوط به امام زمان علیه السلام! پاسخ این سؤال یا شبهه‌ی رایج چیست؟


 برای ورود، استناد و نیز تبرک، یکبار این سه آیه را با هم و با دقت بخوانیم و بعد راجع به آن بحث نماییم:

« وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ »

ترجمه: و بسوی «مدین» برادرشان شعیب را (فرستادیم)؛ گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که جز او، معبود دیگری برای شما نیست! پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم‌فروشی نزنید)! من (هم اکنون به حسب ظاهر) شما را در نعمت می‌بینم؛ (ولی من خیرخواه شماهستم و) از عذاب روز فراگیر، بر شما بیمناکم!

« وَیَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ »

ترجمه: (شعیب در ادامه سخنانش به قوم مدین گفت:) و اى مردم! پیمانه و وزن را با عدالت وفا کنید و بر اشیاء مردم عیب مگذارید و از حق آنان نکاهید و در زمین فساد مکنید.

« بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ » (هود علیه السلام، 85 و 86)

ترجمه: آنچه خداوند برای شما باقی گذارده (از سرمایه‌های حلال)، برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید! و من، پاسدار شما (و مأمور بر اجبارتان به ایمان و مسئول عمل خلاف شما) نیستم!

●- بله، همانطور که مشهود است، ظاهر آیه، مربوط به وزن و کیلوی عادلانه در خرید و فروش می‌باشد، ولی هیچ منافاتی با « بَقِیَّتُ اللَّهِ » بودن امام زمان علیه السلام ندارد.

هر قومی به صفت یا صفات ناپسندی مشهور بودند، مانند قوم بنی‌اسرائیل به کفر و لجاجت و دنیاگرایی – یا قوم لوط، به عمل شنیع لواط – یا برخی از قبایل اعراب به دختر کشی ... [چنان که امروزه نیز در سرتاسر دنیا چنین است]. از انحطاط‌های فکری و عملی قوم شعیت نیز به غیر شرک، انواع و اقسام ظلم‌ها بود و از جمله «کم‌فروشی»! پس خداوند متعال به واسطه‌ی پیامبران‌شان، به آنها فرمود که شرک نورزند، خداوند را عبادت و اطاعت کنند، در خرید و فروش وزن و کیلو را رعایت کنند، کم فروشی نکنند، در زمین فساد نکنند، بدانند که خیر در سودی است که خداوند متعال برای آنان باقی می‌گذارد [چه منافع مادی و چه معنوی – چه دنیوی و چه اخروی]، و بالاخره آن که همه بدانند، مربیان و هادیان خیرخواه جوامع، مسئول پذیرش یا عدم پذیرش آحاد آن جوامع نمی‌باشند.

الف – بی‌تردید، هر کلام، متن و گزاره‌ای که تجزیه و مُثله شود، معنا، مفهوم، مقصود، عمق و گستره‌ی خود را از دست می‌دهد.

●- فرض کنید که کسی این آیات را بخواند و بگوید: یک حکایت تاریخی از گفتگوی حضرت شعیب علیه السلام با قوم مدین است و ما به   ربطی ندارد! و حال آن که شرک، غش در معاملات و انواع فساد روی زمین، همچنان وجود دارد.

ب – گاهی یک دستور العملی (قانون، فقه، احکام)، صادر می‌شود، اما هدف و حکمت آن جداگانه به عنوان یک اصل بیان می‌گردد؛ مثل این که بگویند: «در مصرف آب اسراف نکنید، که اسراف، ظلم به خود، جامعه، دیگران و حتی نسل‌های می‌باشد» - حال آیا کسی می‌تواند بگوید: «این اسراف و حکم به ظلم بودن آن، فقط مخصوص به مصرف آب می‌باشد»؟! خیر؛ چرا که اسراف نکردن آب، یک حکم موضوعی بود، اما ظلم بودن اسراف، یک اصل و بیان حکمت آن حکم بود.

ج – در آیات مورد بحث، ابتدا می‌فرماید: « اعْبُدُوا اللَّهَ – خدا را بندگی کنید» و بعد می‌فرماید که در وزن و کیلو، عدالت و قسط را رعایت کنید و نتیجه را متذکر می‌گیرد که «اگر مؤمن هستید، این برای شما خیر است - ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ».

آیا می‌شود گفت: که بندگی خدا، انحصار در پرهیز از کم‌فروشی دارد؟! و یا تنها شاخصه مؤمنین، رعایت در قسط به هنگام خرید و فروش است؟! و یا تنها خیر مؤمنان همین است؟!

***- « بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ »

پس از دعوت به توحید، تذکر این که جز او الهی وجود ندارد، به چند مسئله در خرید و فروش و نیز تمامی تعاملات تأکید نمود؛ فرمود: هم کم‌فروشی نکنید و هم در زمین فساد نکنید. اگر چه کم‌فروشی نیز خودش فساد (تباهی) است، اما یک اصل کلی را بیان داشت و نمی‌توان گفت: «بنابراین، فقط کم‌فروشی فساد است».

پس از این دعوت، تذکرات و احکام حقوقی، به یک اصل اعتقادی اشاره نموده است مبنی بر این که «شما خدا را عبادت کنید، خیر شما در آن چیزی است که او برای شما باقی بگذارد»؛ چرا که آدمی هر گناهی که مرتکب شود نیز به تصور بردن سود و فایده می‌باشد.

حال آیا می‌توان گفت که « خیر ما در هر چیزی هست که خدا برای ما قرار دهد و باقی بگذارد، فقط اختصاص به سود تجاری دارد »؟!

ایمان به خداوند متعال نیز "تجارت" است:

حال اگر کسی می‌خواهد اصرار کند که «خیر، الاّ و لابد موضوع تجاری است»! دقت کند که در این دنیا هیچ کاری نیست که داد و ستد (تجاری) نباشد، حتی ایمان به خداوند متعال و رسول او صلوات الله علیه و آله؛ چنان که فرمود:

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ » (الصف، 10 و 11)

ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! آیا شما را به تجارتی راهنمائی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی می‌بخشد؟! * به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این برای شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید!

حتی اگر کسی دو رکعت نماز با توجه، خشوع و اخلاص هم اقامه کند، باز هم تجارت کرده، چرا که دقایقی از عمر، توجه و قلب خود را هزینه کرده تا در مقابل رشد، کمال و قرب الهی را به دست آورد. و چنان که در آیات بسیاری فرموده که مؤمنان با خداوند متعال معامله می‌کنند و کفار و مشرکان و فاسدان، آیات الهی و حیات پر نعمت اخروی را به بهای اندک متاعی در دنیا می‌فروشند.

کم فروشی‌های معنوی (اعتقادی) و عملی:

بنابراین، درست وزن نکردن، کم‌فروشی، حق مردم را ضایع نمودن، غش در معامله کردن، عیب گذاشتن روی سرمایه‌ها و دارایی‌های مردم و در نتیجه فساد (تباهی) روی زمین، در امور معنوی (اعتقادی) و بالتبع عملی، به مراتب بیشتر از مصادیق اقتصادی و مادی آن می‌باشد.

خداوند متعال فرمود که به پیامبرانش "کتاب" و "میزان" نازل نمود [هر دو نازل شده می‌باشند]، برای چه؟ برای قیام مردم به قسط. پس اگر مردم در معامله‌ی با خداوند سبحان، کم‌فروشی نمی‌کردند؛ از اطاعت رسول خدا صلوات الله علیه و آله روی بر نمی‌گرداندند، کتاب خدا را پشت سر نمی‌گذاشتند، به خاطر بهایی اندک از مال و لذت و شهوت دنیا، امامان علیه السلام را یکی پس از دیگری ترور نمی‌کردند و ...؛ وضعیت این نبود که هست. لذا می‌فرماید: توجه کنند که بازمانده و باقی گذاشته خدا [آخرین امام و حجت الهی] خیر آنان است، البته اگر ایمان دارند: « بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ».

پس، خیر ما در آن چیزی است که خداوند برای ما باقی بگذارد و البته که آخرین امام علیه السلام، مظهر اتمّ " خیری است که خداوند هادی برای ما باقی گذارده است.

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

حدیثی از امام صادق شنیدم با این مضمون: «نمازی که در آن دعا بیشتر است بهتر از نمازی است که ذکر در آن بیشتر است»؛ آیا چنین حدیثی وجود دارد و اگر بله متن دقیق آن چیست؟


 ظاهراً در نقل به مضمون حدیث، جابجایی و حتی جایگزینی کلمات صورت گرفته است. یعنی افضلیت دعا نسبت به تلاوت قرآن در نماز را افضلیت بر «ذکر» گفته‌اند!

حدیثی مبنی بر این که «در نماز، دعا افضل بر ذکر است» نیافتیم و البته احادیث محکم در مورد این که بسیار دعا کردن، بر بسیار تلاوت نمودن قرآن (نه ذکر) فضیلت دارد، فراوان است و هم چنین احادیث با این مضمون که طولانی کردن رکوع و سجود، بر تلاوت بسیار قرآن در نماز فضیلت دارد بسیار است [و البته سخن از جایگزینی نیست، بلکه فضلیت زیادتی یکی بر دیگری می‌باشد].

در هر حال این احادیث به اهمیت «نماز و دعا» تأکید و تصریح دارند، و ما باید در این رابطه به چند نکته‌ توجه نماییم:

نماز:

نماز خودش سراسر "ذکر" است و ذکر همان یاد خداست، چنان که فرمود: « وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی – برای یاد (ذکر) من، نماز را اقامه کن / طه، 14». پس، نمازی که در آن یاد خدا نباشد، طی اقامه‌ی آن همه خاطرات و گرفتاری‌ها و ... به ذهن بیاید، یا انجام عملی بدون توجه، از روی عادت و ... باشد، نماز نیست.

خداوند متعال در قرآن مجید، به اهل ایمان [که قطعاً هم اهل نماز هستند و هم اهل شرابخواری نیستند، می‌فرماید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ ... - ای کسانی که ایمان آورده‌اید! در حال مستی به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه می‌گویید! / النساء، 43» - چرا که مستی، فقط مستی از شراب نمی‌باشد، بسیاری مست شهوت، مست قدرت، مست ثروت و مست (گیج و مبهوت) دنیای خود هستند، لذا هنگام نماز اصلاً نمی‌فهمند که در چه جایگاهی قرار گرفته‌اند، در محضر چه مقام سبوحیتی ایستاده‌اند، چه می‌کنند و چه می‌گویند؟!

●- احادیث نیز در باب نمازِ با توجه، با اخلاص، با خشوع و با تفکر بسیار است که به دو حدیث بسنده می‌شود:

پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله: « إذا قُمتَ فی صَلاتِکَ فَأَقبِل عَلَى اللَّهِ بِوَجهِکَ یُقبِل عَلَیکَ .»

ترجمه: هرگاه به نماز ایستادى، با تمام وجود به خدا رو کن، تا او نیز به تو رو کند. (بحارالأنوار - ج 84 - ص 221)

امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام: مَن صَلّی رَکعَتَینِ یَعلَمُ مایَقولُ فِیهِما اِنصَرَفَ وَ لَیسَ بَینَه وَ بَینَ اللهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - ذَنبٌ؛ (اصول وافی، ج2، ص100)

ترجمه: هر کس دو رکعت نماز بخواند و بداند چه می‌گوید، از نماز فارغ می‌شود، درحالی که میان او و میان خدای عز و جل گناهی نیست.

دعا:

دعا نیز سراسر ذکر است؛ چرا که دعا، یعنی خواندن خداوند سبحان و خواستن از او. پس، تا کسی یاد (ذکر) او ننماید و متوجه او نگردد، او را با اسماء حسنایش نخواند، یا الله، یا ربی، یا سیدی، اللهم و ... نگوید، او را نخوانده است که از او چیزی بخواهد؛ و اگر او را بخواند، می‌شود «ذکر». پس دعا خودش ذکر است و ذکر نیز دعاست، اگر چه تکبیر و تسبیح او باشد.

عبادت و بندگی، همان خواندن و خواستن از او (دعا) می‌باشد، لذا خداوند متعال و کریم، ضمن تأکید بر دعا، فرمود: کسی که مرا نخواند و از من نخواهد، استکبار کرده است:

« ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ » (غافر، 60)

ترجمه: پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را اجابت کنم! کسانی که از عبادت من تکبّر می‌ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می‌شوند!»

●- در مورد دعا نیز صدها حدیث و روایت وجود دارد که به ذکر دو حدیث بسنده می‌شود:

پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله: « ادْعُوا اللَّهَ وَ أَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالْإِجَابَةِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَجِیبُ دُعَاءً مِنْ قَلْبِ غَافِلٍ لَاهٍ ». (بحار الانوار(ط-بیروت) ج 90 ، ص 321)

ترجمه: خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که خداوند دعا را از قلب غافل بی‌خبر نمی‌پذیرد.

حضرت امام صادق علیه السلام: « عَلَیْکُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّکُمْ لَا تَقَرَّبُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَا تَتْرُکُوا صَغِیرَةً لِصِغَرِهَا أَنْ تَدْعُوا بِهَا إِنَّ صَاحِبَ الصِّغَارِ هُوَ صَاحِبُ الْکِبَار ». (کافى(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 467 )

ترجمه: شما را سفارش مى‌کنم به دعا کردن، زیرا با هیچ چیز به مانند دعا به خدا نزدیک نمى‌شوید و دعا کردن براى هیچ امر کوچکى را، به خاطر کوچک بودنش رها نکنید، زیرا حاجت‌هاى کوچک نیز به دست همان کسى است که حاجت‌هاى بزرگ به دست اوست.

نماز، دعاست:

نماز نیز همانگونه که سراسر ذکر خداوند سبحان می‌باشد، سراسر دعا (خواندن و خواستن از اوست). حتی هنگام قرائت سوره‌ی حمد که واجب است، پس از چهار آیه که ذکر توحید و اقرارمان به مبدأ و معاد و اظهار بندگی خالصانه‌ی خودمان است (إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ)، دعا شروع می‌شود: « اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ »؛ اذکار مستحبی در رکوع و سجود، پس از تسبیح حق تعالی، که آن نیز جنبه‌ی اظهار و اقرار خودمان را دارد (سُبحانَ ربّی یا سُبحانَ الله)، ضمن آن که خواندن اوست، با صلوات تکمیل می‌گردد که آن نیز دعاست و هم چنین است "قنوت" که سراسر دعاست.

قرآن، نماز، ذکر و دعا:

طبق آیات قرآن کریم، قرآن مجید خودش ذکر است، چنان که در چندین آیه تصریح نمود: « إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ - این (قرآن) ذکری برای همه جهانیان است»، چنان که فرمود: نماز ذکر است، چنان که فرمود: دعا ذکر است.

پس، هر چه به امر خدا، به یاد خدا و برای یاد خدا باشد، «ذکر» است که افضل آن همان "تفکر" در نشانه‌های (آیاتِ) اوست. چه آیاتی که در کتاب خلقت نوشته شده، چه آیاتی که در کتاب وحی بیان شده است.

افضلیت دعا:

اگر کسی شبانه روز قرآن کریم را تلاوت نماید، حتی اگر با دقت، تدبر و تفکر باشد، حتی اگر کاملاً خالصانه باشد، باز با یک پرسش اساسی مواجه خواهد بود مبنی بر این که: «بسیار خب، حال که کتاب الهی را مطالعه نمودی، در آیاتش تعقل نمودی، حقیقت و علوم آن را با قلب فهم کردی و ...، چه می‌خواهی؟

چه می‌خواهی؟ یعنی هدفت چیست؟ غایت آمالت کدام است؟ برای رسیدن به اهداف مقطعی  هدف نهایی‌ات چه کم و لازم داری و آنها را از که می‌خواهی؟ یعنی: "دعایت چیست"؟!

نماز نیز راز و نیاز با خداوند متعال است؛ طولانی شدن آن به عمق توجه و اخلاص، و نیز ذکر و دعاست، نه به این که مثلاً به جای سوره‌ی اخلاص، یا کوثر و ...، سوره‌ی بقره را بخوانند!

حدیث مورد نظر:

احادیث بسیاری در این باب نیز وجود دارد، اما شاید مقصود پرسش فوق، حدیث ذیل باشد که بحثی میان «ذکر یا دعا» نیست، بلکه میان زیادتی «تلاوت قرآن در نماز یا دعا» می‌باشد:

عن معاویة بن عمّار: قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام: رَجُلانِ افتَتَحَا الصَّلاةَ فی ساعَةٍ واحِدَةٍ، فَتَلا هذَا القُرآنَ فَکانَت تِلاوَتُهُ أکثَرَ مِن دُعائِهِ، ودَعا هذا أکثَرَ فَکانَ دُعاؤُهُ أکثَرَ مِن تِلاوَتِهِ، ثُمَّ انصَرَفا فی ساعَةٍ واحِدَةٍ، أیُّهُما أفضَلُ؟

قالَ: کُلٌّ فیهِ فَضلٌ، کُلٌّ حَسَنٌ. قُلتُ: إنّی قَد عَلِمتُ أنَّ کُلاًّ حَسَنٌ وأنَّ کُلاًّ فیهِ فَضلٌ.فَقالَ: الدُّعاءُ أفضَلُ، أما سَمِعتَ قَولَ اللّهِ عز و جل: «وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ»؟! هِیَ وَاللّهِ العِبادَةُ، هِیَ وَاللّهِ أفضَلُ، هِیَ وَاللّهِ أفضَلُ، ألَیسَت هِیَ العِبادَةَ؟! هِیَ وَاللّهِ العِبادَةُ، هِیَ وَاللّهِ العِبادَةُ، ألَیسَت هِیَ أشَدَّهُنَّ؟! هِیَ وَاللّهِ أشَدُّهُنَّ، هِیَ وَاللّهِ أشَدُّهُنَّ. (هذیب الأحکام: ج 2 ص 104 / بحار الأنوار: ج 93 ص 299 و منابع معتبر دیگر)

معاویة بن عمّار گوید: به امام صادق علیه ‏السلام گفتم: دو نفر، هم‏زمان شروع به خواندن نماز مى‏کنند. یکى تلاوتِ قرآنش بیشتر از دعا کردن اوست و دیگرى، دعا کردنش بیشتر از تلاوتش است و هر دو، هم‏زمان، نماز را به پایان مى‏برند. کدام یک فضیلت‌شان بیشتر است؟

فرمود: «هر دو فضیلت دارد. هر دو خوب است».

گفتم: من هم مى‏دانم که هر دو خوب است و هر دو فضیلت دارد.

فرمود: «دعا، فضیلتش بیشتر است. مگر نشنیده‏ اى این سخن خداوند را که: «و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا پاسختان دهم. همانا کسانى که از عبادت من گردن‏ فرازى مى‏کنند، به زودى با خوارى به دوزخ در مى‏ آیند»؟! به خدا سوگند که دعا، عبادت است. به خدا سوگند که دعا، برتر است. به خدا سوگند که دعا، برتر است. مگر دعا، عبادت نیست؟! به خدا سوگند که دعا، عبادت است. به خدا سوگند که آن، عبادت است. مگر دعا، قوى‏ترین عبادت نیست؟! به خدا سوگند که دعا، قوى‏ترینِ عبادات است. به خدا سوگند که آن، قوى‏ترینِ عبادات است.

 ========================

قابل توجه همکاران فرهنگی در استان قم

محتوای آموزش ضمن خدمت "تربیت اسلامی با تاکید و حدیث" و نمونه سوالات در آدرس زیر بارگزاری می شود.


برای دریافت محتوا اینجا کلیک کنید

  • سید محمد عبداللهی