سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

صفحه شخصی سید محمد عبداللهی دانش آموخته حوزه و دانشگاه که در سطح خارج فقه و اصول و کارشناسی ارشد دروس کلاسیک را گذرانده و مطالعات مستمری در بیش از چهار دهه بر اساس علایق و انگیزه های شخصی در باره تفسیر، معارف و علوم قرآنی ودارد.

شناسه های ارتباطی با نویسنده و بلاگ در پیام رسان ها

با شماره 09218305249

صفحه قرآنی رحیق در ایتا:

https://eitaa.com/rahighemakhtoom

آخرین نظرات
  • ۵ دی ۰۲، ۲۲:۲۴ - اصغر جاهدی
    احسنت
  • ۱۵ آذر ۰۲، ۲۳:۴۶ - منتظرالمهدی (عج)
    ممنون
  • ۸ مرداد ۹۷، ۱۲:۰۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
  • ۱ مرداد ۹۷، ۱۸:۴۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
نویسندگان

۱۱۲ مطلب توسط «سید محمد عبداللهی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

مناجات شعبانیه

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُک وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیتُک وَ أَقْبِلْ عَلَی إِذَا نَاجَیتُک فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیک وَ وَقَفْتُ بَینَ یدَیک مُسْتَکینا لَک مُتَضَرِّعا إِلَیک رَاجِیا لِمَا لَدَیک ثَوَابِی وَ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ تَخْبُرُ حَاجَتِی وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِی وَ لایخْفَی عَلَیک أَمْرُ مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَای وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِی وَ أَتَفَوَّهَ بِهِ مِنْ طَلِبَتِی وَ أَرْجُوهُ لِعَاقِبَتِی وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِیرُک عَلَی یا سَیدِی فِیمَا یکونُ مِنِّی إِلَی آخِرِ عُمْرِی مِنْ سَرِیرَتِی وَ عَلانِیتِی وَ بِیدِک لابِیدِ غَیرِک زِیادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضَرِّی إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یرْزُقُنِی وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی ینْصُرُنِی.    

خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و شنوای دعایم باش آنگاه که می‌خوانمت، و صدایم را بشنو گاهی که صدایت می‌کنم، و به من توجّه کن هنگامی‌که با تو مناجات می‌نمایم، همانا به سوی تو گریختم، و در حال درماندگی و زاری در برابرت ایستادم، پاداشی را که نزد توست امیدوارم، آنچه را که در درون دارم میدانی، بر حاجتم خبر داری، نهانم را می‌شناسی، کار بازگشت به آخرت و خانه ابدی‌ام بر تو پوشیده نیست، و آنچه که می‌خواهم به زبان آرم، و خواهش خویش را بازگو کنم و هم آنچه را که برای عاقبتم امید دارم، بر تو پنهان نیست، همانا آنچه تقدیر نموده‌ای بر منای آقای من در آنچه که تا پایان عمر بر من فرود می‌آید از نهان و آشکارم جاری شده است، و تنها به دست توست نه به دست غیر تو فزونی و کاستی‌ام و سود و زیانم، خدایا! اگر محرومم کنی پس کیست آنکه به من روزی دهد؟ و اگر خوارم سازی پس کیست آن‌که به من یاری رساند،

إِلَهِی أَعُوذُ بِک مِنْ غَضَبِک وَ حُلُولِ سَخَطِک إِلَهِی إِنْ کنْتُ غَیرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِک فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَی بِفَضْلِ سَعَتِک إِلَهِی کأَنِّی بِنَفْسِی وَاقِفَةٌ بَینَ یدَیک وَ قَدْ أَظَلَّهَا حُسْنُ تَوَکلِی عَلَیک فَقُلْتَ [فَفَعَلْتَ] مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِی بِعَفْوِک إِلَهِی إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَی مِنْک بِذَلِک وَ إِنْ کانَ قَدْ دَنَا أَجَلِی وَ لَمْ یدْنِنِی [یدْنُ] مِنْک عَمَلِی فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَیک وَسِیلَتِی إِلَهِی قَدْ جُرْتُ عَلَی نَفْسِی فِی النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَیلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا إِلَهِی لَمْ یزَلْ بِرُّک عَلَی أَیامَ حَیاتِی فَلاتَقْطَعْ بِرَّک عَنِّی فِی مَمَاتِی إِلَهِی کیفَ آیسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِک لِی بَعْدَ مَمَاتِی وَ أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِی [تُولِنِی] إِلاالْجَمِیلَ فِی حَیاتِی.

       خدایا! به تو پناه می‌آورم از خشمت و از فرود آمدن غضبت. خدایا! اگر شایسته رحمت نیستم، تو سزاواری که بر من با فراوانی فضلت بخشش نمایی، خدایا! گویی من با همه هستی‌ام در برابرت ایستاده‌ام، درحالی‌که حسن اعتمادم بر تو، بر وجودم سایه افکنده است و آنچه را تو شایسته آنی بر من جاری کرده‌ای و مرا با عفوت پوشانده‌ای، خدایا! اگر گذشت کنی، چه کسی از تو سزاوارتر به آن است؟ و اگر مرگم نزدیک شده باشد و عملم مرا به تو نزدیک نکرده، اعترافم را به گناه وسیله خویش به بارگاهت قرار دادم. خدایا بر نفسم در فرمانبری از آن گناه ستم کردم، پس وای بر او اگر او را نیامرزی، خدایا نیکی‌ات بر من در روزهای زندگی‌ام پیوسته بود، پس نیکی خویش را در هنگام مرگم از من قطع مکن. خدایا چگونه از حسن توجهت پس از مرگم ناامید شوم درحالی‌که در طول زندگی‌ام مرا جز به نیکی سرپرستی نکردی.

إِلَهِی تَوَلَّ مِنْ أَمْرِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ عُدْ عَلَیّ بِفَضْلِک عَلَی مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ إِلَهِی قَدْ سَتَرْتَ عَلَی ذُنُوبا فِی الدُّنْیا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَی سَتْرِهَا عَلَی مِنْک فِی الْأُخْرَی [إِلَهِی قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَی] إِذْ لَمْ تُظْهِرْهَا لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِک الصَّالِحِینَ فَلاتَفْضَحْنِی یوْمَ الْقِیامَةِ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ إِلَهِی جُودُک بَسَطَ أَمَلِی وَ عَفْوُک أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِی إِلَهِی فَسُرَّنِی بِلِقَائِک یوْمَ تَقْضِی فِیهِ بَینَ عِبَادِک إِلَهِی اعْتِذَارِی إِلَیک اعْتِذَارُ مَنْ لَمْ یسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ فَاقْبَلْ عُذْرِی یا أَکرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیهِ الْمُسِیئُونَ.      

خدایا کارم را چنانکه خود سزاوار آنی بر عهده گیر، خدایا به سوی من با فضلت بازگرد، به سوی گناهکاری که جهلش سراپایش را پوشانده، خدایا گناهانی را در دنیا بر من پوشاندی، که بر پوشاندن آن در آخرت محتاج‌ترم، گناهم را در دنیا برای هیچ‌یک از بندگان شایسته‌ات آشکار نکردی، پس مرا در قیامت در برابر دیدگان مردم رسوا مکن، خدایا جود تو آرزویم را گسترده ساخت، و عفو تو از عمل من برتری گرفت. بار خدایا روزی که در آن میان بندگانت حکم می‌کنی، مرا به دیدارت خوشحال کن. خدایا عذرخواهی من از پیشگاهت عذرخواهی کسی است که از پذیرفتن عذرش بی‌نیاز نگشته، پس عذرم را بپذیر‌ای کریم‌ترین کسی‌که بدکاران از او پوزش خواستند.

إِلَهِی لاتَرُدَّ حَاجَتِی وَ لاتُخَیّبْ طَمَعِی وَ لاتَقْطَعْ مِنْک رَجَائِی وَ أَمَلِی إِلَهِی لَوْ أَرَدْتَ هَوَانِی لَمْ تَهْدِنِی وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِیحَتِی لَمْ تُعَافِنِی إِلَهِی مَا أَظُنُّک تَرُدُّنِی فِی حَاجَةٍ قَدْ أَفْنَیتُ عُمُرِی فِی طَلَبِهَا مِنْک إِلَهِی فَلَک الْحَمْدُ أَبَدا أَبَدا دَائِما سَرْمَدا یزِیدُ وَ لایبِیدُ کمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَی إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُک بِعَفْوِک وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُک بِمَغْفِرَتِک وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّک إِلَهِی إِنْ کانَ صَغُرَ فِی جَنْبِ طَاعَتِک عَمَلِی فَقَدْ کبُرَ فِی جَنْبِ رَجَائِک أَمَلِی إِلَهِی کیفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِک بِالْخَیبَةِ مَحْرُوما وَ قَدْ کانَ حُسْنُ ظَنِّی بِجُودِک أَنْ تَقْلِبَنِی بِالنَّجَاةِ مَرْحُوما إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیتُ عُمُرِی فِی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْک وَ أَبْلَیتُ شَبَابِی فِی سَکرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْک إِلَهِی فَلَمْ أَسْتَیقِظْ أَیامَ اغْتِرَارِی بِک وَ رُکونِی إِلَی سَبِیلِ سَخَطِک.

خدایا حاجتم را برمگردان، و طمعم را قرین نومیدی مساز، و امید و آرزویم را از خود مبر. خدایا اگر خواری‌ام را می‌خواستی، هدایتم نمی‌نمودی، و اگر رسوایی‌ام را خواسته بودی عافیتم نمی‌بخشیدی، خدایا این گمان را به تو ندارم که مرا در حاجتی که عمرم را در طلبش سپری کرده‌ام، از درگاهت بازگردانی. خدایا تو را سپاس، سپاسی ابدی و جاودانه، همیشگی و بی‌پایان، سپاسی که افزون شود و نابود نگردد، آن‌گونه که پسندی و خشنود گردی، خدایا اگر مرا بر جرمم بگیری و مواخذه‌ام کنی من نیز تو را به عفوت بگیرم و بدان بیاویزم، و اگر به گناهانم بنگری، جز به آمرزشت ننگرم، و اگر مرا وارد دوزخ کنی، به اهل آن آگاهی دهم که تو را دوست دارم. خدایا اگر عملم در برابر طاعتت کوچک بوده، همانا از سر امید به تو آرزویم بزرگ است. خدایا چگونه از بارگاهت با نومیدی و محرومیت بازگردم درحالی‌که خوش‌گمانی‌ام به بخشش و جودت این بوده که مرا نجات یافته و بخشیده باز می‌گردانی، خدایا عمرم را در آزمندی غفلت از تو نابود ساختم، و جوانی‌ام را در مستی دوری از تو پیر نمودم. خدایا در روزگار غرور نسبت به تو بیدار نشدم و گاه تمایلم به سوی خشم تو آگاه نگشتم.

إِلَهِی وَ أَنَا عَبْدُک وَ ابْنُ عَبْدِک قَائِمٌ بَینَ یدَیک مُتَوَسِّلٌ بِکرَمِک إِلَیک إِلَهِی أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَیک مِمَّا کنْتُ أُوَاجِهُک بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْیائِی مِنْ نَظَرِک وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْک إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکرَمِک إِلَهِی لَمْ یکنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیتِک إِلافِی وَقْتٍ أَیقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِک وَ کمَا أَرَدْتَ أَنْ أَکونَ کنْتُ فَشَکرْتُک بِإِدْخَالِی فِی کرَمِک وَ لِتَطْهِیرِ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ عَنْک إِلَهِی انْظُرْ إِلَی نَظَرَ مَنْ نَادَیتَهُ فَأَجَابَک وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِک فَأَطَاعَک یا قَرِیبا لایبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ یا جَوَادا لایبْخَلُ عَمَّنْ رَجَا ثَوَابَهُ إِلَهِی هَبْ لِی قَلْبا یدْنِیهِ مِنْک شَوْقُهُ وَ لِسَانا یرْفَعُ إِلَیک صِدْقُهُ وَ نَظَرا یقَرِّبُهُ مِنْک حَقُّهُ إِلَهِی إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِک غَیرُ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لاذَ بِک غَیرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَیهِ غَیرُ مَمْلُوک [مَمْلُولٍ]، 

خدایا من بنده تو و فرزند بنده توام،در برابرت ایستاده‌ام، به کرمت به حضرت تو متوسّلم. خدایا بنده‌ای هستم که به درگاهت از آنچه که با آن با تو روبرو بوده‌ام از کمی حیایم از مراقبتت نسبت به من بیزاری می‌جویم و از تو درخواست گذشت می‌کنم، زیرا گذشت صفتی درخور کرم توست. خدایا برایم نیرویی نیست که خود را بوسیله آن از عرصه نافرمانیات بیرون برم، مگر آنگاه که به محبّتت بیدارم سازی، و آنچنان‌که خواستی باشم، پس تو را شکرگزارم، برای اینکه در آستان کرمت واردم کردی، و هم اینکه دلم را از آلایه‌های غفلت از حضرتت پاک نمودی. خدایا بر من نظر کن، نظر به کسی که صدایش کردی و تو را اجابت کرد، و به یاری‌ات به کارش گماشتی و او از تو اطاعت کرد،‌ای نزدیکی که از فریفتگان دور نمی‌شود، و‌ای سخاوتمندی که از امید بستگان به پاداشش دریغ نمی‌ورزد. خدایا قلبی به من عنایت کن،که اشتیاقش او را به تو نزدیک کند، و زبانی که صدقش به جانب تو بالابرده شود. و نگاهی که حق بودن او را به تو نزدیک نماید، خدایا کسیکه به تو شناخته شد ناشناخته نیست و آنکه به تو پناهنده شد خوار نیست، و هرکه را تو به او روی آوری برده نیست،

إِلَهِی إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِک لَمُسْتَنِیرٌ وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِک لَمُسْتَجِیرٌ وَ قَدْ لُذْتُ بِک یا إِلَهِی فَلاتُخَیبْ ظَنِّی مِنْ رَحْمَتِک وَ لاتَحْجُبْنِی عَنْ رَأْفَتِک إِلَهِی أَقِمْنِی فِی أَهْلِ وَلایتِک مُقَامَ مَنْ رَجَا الزِّیادَةَ مِنْ مَحَبَّتِک إِلَهِی وَ أَلْهِمْنِی وَلَها بِذِکرِک إِلَی ذِکرِک وَ هِمَّتِی فِی رَوْحِ نَجَاحِ أَسْمَائِک وَ مَحَلِّ قُدْسِک إِلَهِی بِک عَلَیک إِلاأَلْحَقْتَنِی بِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِک وَ الْمَثْوَی الصَّالِحِ مِنْ مَرْضَاتِک فَإِنِّی لاأَقْدِرُ لِنَفْسِی دَفْعا وَ لاأَمْلِک لَهَا نَفْعا إِلَهِی أَنَا عَبْدُک الضَّعِیفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوکک الْمُنِیبُ [الْمَعِیبُ] فَلاتَجْعَلْنِی مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَک وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِک إِلَهِی هَبْ لِی کمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیک وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیاءِ نَظَرِهَا إِلَیک حَتَّی تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِک إِلَهِی وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ نَادَیتَهُ فَأَجَابَک وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِک فَنَاجَیتَهُ سِرّا وَ عَمِلَ لَک جَهْرا.

       خدایا آنکه به تو راه جوید راهش روشن است، و آنکه به تو پناه جوید در پناه توست، و من به تو پناه آوردم‌ای خدای من، پس گمانم را از رحمتت ناامید مساز، و از مهربانی‌ات محرومم مکن، خدایا در میان اهل ولایتت قرارم ده، مانند آنان که به افزون شدن محبّتت امید بسته، خدایا شیفتگی به ذکرت را پیوسته به من الهام فرما، و همّتم را در نسیم کامیابی نام‌هایت و جایگاه قدست قرار ده. خدایا به حق خودت بر خودت مرا به جایگاه اهل طاعتت، و جایگاه شایسته بر ساخته از خشنودی‌ات برسان، زیراکه من نه بر دفعی از خود قدرت دارم، و نه بر نفع خویش مالک هستم. خدایا من بنده ناتوان گنهکار توام، و مملوک توبه‌کننده به پیشگاهت، مرا از کسانیکه رویت را از آنان برگرداندی قرار مده، و نه از کسانی که غفلت‌شان از بخششت محرومشان نموده. خدایا کمال جدایی از مخلوقات را برای رسیدن کامل به خودت به من ارزانی کن، و دیدگان دل‌هایمان را به پرتو نگاه به سوی خویش روشن کن، تا دیدگان دل پرده‌های نور را دریده و به سرچشمه عظمت دست یابد، و جان‌هایمان آویخته به شکوه قدست گردد، خدایا مرا از کسانی قرار ده که صدایشان کردی، پس پاسخت دادند، به آنها توجه فرمودی، پس در برابر بزرگی‌ات مدهوش شدند، و با آنان راز پنهان گفتی و آنان آشکارا برای تو کار کردند،

إِلَهِی لَمْ أُسَلِّطْ عَلَی حُسْنِ ظَنِّی قُنُوطَ الْإِیاسِ وَ لاانْقَطَعَ رَجَائِی مِنْ جَمِیلِ کرَمِک إِلَهِی إِنْ کانَتِ الْخَطَایا قَدْ أَسْقَطَتْنِی لَدَیک فَاصْفَحْ عَنِّی بِحُسْنِ تَوَکلِی عَلَیک إِلَهِی إِنْ حَطَّتْنِی الذُّنُوبُ مِنْ مَکارِمِ لُطْفِک فَقَدْ نَبَّهَنِی الْیقِینُ إِلَی کرَمِ عَطْفِک إِلَهِی إِنْ أَنَامَتْنِی الْغَفْلَةُ عَنِ الاسْتِعْدَادِ لِلِقَائِک فَقَدْ نَبَّهَتْنِی الْمَعْرِفَةُ بِکرَمِ آلائِک إِلَهِی إِنْ دَعَانِی إِلَی النَّارِ عَظِیمُ عِقَابِک فَقَدْ دَعَانِی إِلَی الْجَنَّةِ جَزِیلُ ثَوَابِک إِلَهِی فَلَک أَسْأَلُ وَ إِلَیک أَبْتَهِلُ وَ أَرْغَبُ وَ أَسْأَلُک أَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَنِی مِمَّنْ یدِیمُ ذِکرَک وَ لاینْقُضُ عَهْدَک وَ لایغْفُلُ عَنْ شُکرِک وَ لایسْتَخِفُّ بِأَمْرِک إِلَهِی وَ أَلْحِقْنِی بِنُورِ عِزِّک الْأَبْهَجِ فَأَکونَ لَک عَارِفا وَ عَنْ سِوَاک مُنْحَرِفا وَ مِنْک خَائِفا مُرَاقِبا یا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکرَامِ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ سَلَّمَ تَسْلِیما کثِیرا.   

خدایا بر خوشبینی‌ام ناامیدی و یأس را چیره نسازم، و امیدم از زیبایی کرمت نبُرَد. خدایا اگر خطاهایم مرا از نظرت انداخته، به خاطر حسن اعتمادم بر تو از من چشم‌پوشی کن. خدایا اگر گناهان از جایگاه مکارم لطفت مرا پائین آورده، اما یقین به کرم عنایتت هشیارم نموده. خدایا اگر غفلت از آماده شدن برای دیدارت به خوابم فرو برده، ولی معرفت به نعمت‌های کریمانه‌ات مرا بیدار ساخته است. خدایا اگر بزگی مجازاتت مرا به سوی آتش فرا خوانده، هرآینه ثواب برجسته‌ات مرا به سوی بهشت خوانده است، خدایا از تو درخواست می‌کنم، و به پیشگاهت زاری نموده، و رغبت می‌ورزم، و از تو می‌خواهم که بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستی، و مرا از کسانی قرار دهی که ذکرت را همواره بر زبان دارند و پیمانت را نمی‌شکنند و از سپاست غافل نمی‌شوند و فرمانت را سبک نمی‌شمارند، خدایا مرا به نور عزّت بسیار زیبایت برسان تا عارف به وجودت گردم و از غیر تو روی‌گردان شوم، و فقط از تو هراسان و برحذر باشم،‌ای دارای بزرگی و بزرگواری، و درود خدا و سلام بسیار او بر محمّد فرستاده‌اش، و برخاندان پاکش باد.

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

مُناجات شَعبانیه نیایشی است که فردی بنام ابن‌خالویه، آن را از امام علی(ع) روایت کرده استامامان(ع) بعدی بر قرائت مناجات شعبانیه در ماه شعبان اهتمام داشته‌اند. این مناجات را نمونه‌ای از تضرع و وصف حال برگزیده‌ترین بندگان صالح خدا به‌شمار آورده‌اند.

این مناجات بصورت مرسل نقل شده است؛ اما علامه مجلسی، سند آن را معتبر شمرده است. راوی آن، ابن خالویه را نیز ثقه دانسته‌اند. معمولا مناجات شعبانیه در ماه شعبان خوانده می‌شود.

جایگاه

مناجات شعبانیه از امام علی(ع) نقل شده[۱] و بنابر روایات، امامان معصوم(ع) بر قرائت آن در ماه شعبان اهتمام داشته‌اند.[۲] میرزا جواد ملکی تبریزی، عارف شیعی، این مناجات را حاوی علوم فراوانی در چگونگی رفتار بنده با خدا، ادب دعا و استغفار معرفی کرده است.[۳] به گفته مرتضی مطهری، انسان با قرائت این دعا، روح نیایش در اسلام را می‌فهمد و این دعا جز عرفان، محبت و عشق به خدا و معنویت، چیز دیگری نیست. او همچنین این مناجات را در سطح ائمه(ع) دانسته و معتقد است در این دعا تعبیراتی است که فهم آنها برای ما مشکل است از جمله: «الهی! هَبْ لی کمالَ الْانْقِطاعِ الَیک وَ انِرْ ابْصارَ قُلوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها الَیک حَتّی تَحْرِقَ ابْصارُ الْقُلوبِ حُجُبَ النّورِ فَتَصِلَ الی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ ارْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِک... الهی وَ الْحِقْنی بِنورِ عِزِّک الْابْهَجِ فَاکونَ لَک عارِفاً وَ عَنْ سِواک مُنْحَرِفاً[۴]

آیت الله عبدالله جوادی آملی الاهی‌دان شیعه براین باور است که مناجات شعبانیه، به سبب معارف بلندی که در آن است مناجات کبیر در میان مناجات‌ها است، در این مناجات ما در محضر الهی هم نیاز داریم و هم ناز داریم؛ مانند این کلام که از ائمه آموختیم و به خداوند می گوییم اگر از ما بپرسی چرا گناه کردی ما هم می گوییم تو چرا نبخشیدی؟ وی هم چنان تصریح دارد که تقریبا در تمام ادعیه‌ای که در طول سال مطرح است مانند مناجات شعبانیه کم دیده می‌شود که انسان نخست از خداوند در خواست سیر به سوی او را داشته باشد، اول منادات داشته باشد و وقتی نزدیک شد چون جای ندا نیست با او مناجات کند و از منادات به مناجات منتقل شود و وقتی خیلی نزدیک شد، باید ساکت باشد تا خدا با او حرف بزند.[۵]

آموزه ها و محورها

پاره‌ای از آموزه‌ها و مضامین کلی مطرح شده در مناجات شعبانیه عبارتند از:

  • جایگاه و اهمیت دعا(و اسمع دعائی اذا دعوتک)
  • فراگیری علم الهی (تعلم ما فی نفسی)
  • حاکمیت مقدرات الهی بر انسان و جهان (و قد جرت مقادیرک علیّ)
  • رزاقیت خداوند متعال(ان حرمتنی فمن ذاالذی یرزقنی)
  • وسعت رحمت الهی و امید به آن (ان کنت غیر مستأهلٍ لرحمتک...)
  • ستّاریت خداوند متعال ونیازمندی سخت انسان به آن در آخرت (الهی قد سترت علیّ ذنوباً...)
  • عذرپذیری کریمانه خداوند متعال (یا اکرم من اعتذر الیه...)
  • امیدواری به رحمت خداوند (فقد کبر فی جنبک رجائک اَملی)
  • اعتراف به گناهان و فانی ساختن عمر و جوانی در غفلت (وقد افنیتُ عمری ...)
  • نقش محبت الهی در تهذیب و خودسازی (...الّا فی وقت ایقظتنی لمحبتک)
  • آثار قُرب به خداوند متعال (الهی ان من تعرّف بک...)
  • اعتراف به عجز و ناتوانی (الهی و انا عبدک الضعیف)
  • درخواست انقطاع الی الله و بریدن از غیر او(الهی هب لی کمال الانقطاع الیک)
  • آثار توکل و یقین و معرفت و خوف از خداوند متعال (...فاصفح عنی بحسن توکلی علیک...).[۶]

مناجات شعبانیه در منابع دعایی شیعه از ابن خالویه نقل شده است و او نیز به صورت مرسل آن را از امام علی(ع) نقل کرده است.[۷] در اولین منابع، حسین بن احمد بن خالویه (درگذشت:۳۷۰ق) راوی مناجات شعبانیه معرفی شده است،[۸] علامه مجلسی، سند مناجات شعبانیه را معتبر دانسته است.[۹] اما تعدادی نیز راوی مناجات شعبانیه را علی بن محمد بن یوسف بن مهجور، با کنیه «ابن خالویه» می‌دانند.[۱۰] آنان گفته‌اند این اشتباه نخستین‌بار از ناحیه «ابن النجار»، استاد سید بن طاووس، صورت گرفته و سید بن طاووس (درگذشته ۶۶۴ق) در کتاب اقبال الاعمال از وی نقل کرده و دیگران نیز از وی نقل کرده‌اند.[۱۱] گفته شده علی بن محمد بن خالویه از مشایخ نجاشی بوده است.[۱۲] نجاشی او را شیعه و فردی مورد اطمینان معرفی کرده و نوشته که سه کتاب در اعمال رجب، شعبان و رمضان نگاشته بود.[۱۳] علامه حلی و دیگران نیز او را ثقه دانسته‌اند.[۱۴] احتمال داده شده دلیل این اشتباه، تشابه کنیه‌ای و هم‌زمانی حسین بن خالویه(درگذشته ۳۷۰ق)[۱۵] با علی بن محمد بن خالویه بوده است.[۱۶]

 

شرح و تفسیرهایی بر مناجات شعبانیه نوشته شده است که برخی از آنها عبارتند از:

  • شرح مناجات شعبانیه، اثر محمد محمدی گیلانی، تهران، نشر سایه، ۱۳۷۳ش.
  • شرح و تفسیر اخلاقی مناجات شعبانیه، نوشته حسین مظاهری در دو جلد.
  • نجوای عارفانه شرحی بر مناجات شعبانیه، اثر محمدباقر تحریری، نشر حر، تهران، ۱۳۸۹ش.
  • جلوه‌گاه عرفان؛ شرح مناجات شعبانیه، به قلم محمدهادی عبدخدایی، مشهد، بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی،‌ چاپ اول، ‌۱۳۸۴ش.

پانویس

    1.  ابن طاووس، اقبال الاعمال، ۱۴۱۷ق، ص۱۹۷؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۹۱، ص۹۷؛ مجلسی، زادالمعاد، ۱۴۲۳ق، ص۴۷.
    2.  قمی، مفاتیح الجنان، ۱۳۶۹ش، مناجات ائمه علیهم‌السلام در شعبان.
    3.  ملکی تبریزی، المراقبات، ۱۴۱۶ق، ص۱۳۰
    4.  مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۲۲، ص۷۳۴-۷۳۳.
    5.  پایگاه آیت‌الله جوادی آملی
    6.  نگاه کنید به قمی، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
    7.  ابن طاووس، اقبال الاعمال، ۱۴۱۷ق، ص۱۹۷؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۹۱، ص۹۷؛ مجلسی، زادالمعاد، ۱۴۲۳ق، ص۴۷؛ سماهیجی، الصحیفة العلویة، ۱۳۹۳ق، ص۸۵.
    8.  برای نمونه نگاه کنید به ابن طاووس، اقبال الاعمال، ۱۴۱۷ق، ص۱۹۷.
    9.  مجلسی، زادالمعاد، ۱۴۲۳ق، ص۴۷.
    10.  شفیعی، «مناجات شعبانیه و سند آن»، پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه.
    11.  شفیعی، «مناجات شعبانیه و سند آن»، پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه.
    12.  ابطحی، تهذیب المقال، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۳۶
    13.  نجاشی، رجال نجاشی، مؤسسة النشر الاسلامی، ج۲، ص۱۰۰.
    14.  شفیعی، «مناجات شعبانیه و سند آن»، پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه.
    15.  خوانساری، روضات الجنات، ۱۳۹۰ش، ج۳، ص۱۵۰؛ آقابزرگ تهرانی، نوابغ الرواة، دار الکتاب العربی، ص۱۰۵.
    16.  شفیعی، «مناجات شعبانیه و سند آن»، پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه.

 

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰
  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰
  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

 

تقسیم بندى قرآن به سوره. جزء و حزب چى بوده وایا این کار توسط پیامبر صورت گرفته؟ نام گذارى سوره‌ها چه طور؟

 

تقسیم‌بندی‌ها در طی سنوات تغییر یافته است.

جزء – به معنای «تکه‌ی پاره‌ای یا بخشی» از یک چیز می‌باشد که در مورد قرآن مفهوم کلی‌اش بخشی از سور یا آیات می‌باشد.

جزء بدین معنا، در فرمایشات حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه آله و نیز امیرالمؤمنان علیه السلام وجود دارد، چنان که:

پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: «جزئی از قرآن را خواندم / ابوبکر، عبدالله بن ابی داود، سجستانی، کتاب المصاحف، چاپ اول، 1405، ص 131»، و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در وصف مؤمنین فرمودند:

«أَمَّا اَللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ اَلْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلاً» (نهج البلاغه، دشتی، خطبه 192)

ترجمه: اینها شب که می شود قامتهای کشیده و آماده به خدمت برای نماز دارند، اجزائی از قرآن را با ترتیل تلاوت می‌کند. (ترتیل یعنی کلمه کلمه و شمرده شمرده و برای هر کلمه تامل کند).

اما تقسیم بندی قرآن کریم به سی جزء که اکنون در اختیارمان قرار دارد، تقسیم‌بندی زمان ایشان یا توسط ایشان نمی‌باشد، بلکه بعدها و در فواصل نزدیک و دور انجام گرفت و در نهایت قرآن را برای راحتی قرائت، ختم، حفظ، بحث و تحقیق و تفسیر و ...، به سی جزء مساوی تقسیم کردند و هر جزء را نیز به چهار حزب تقسیم نمودند.

در مورد آغاز این تقسیم‌بندی‌ها، اقوال گوناگونی وجود دارد، به عنوان مثال:

الف - زرکشی به نقل از کتاب های احمد حنبل، ابو داوود و ابن ماجه از قول اوس بن حذیفه چنین نقل می کند که: رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از اصحاب پرسیدند: «چگونه قرآن را تقسیم (دسته بندی) می کنید؟

پاسخ دادند: ما قرآن را به 3، 5، 7، 11 و 13 حزب (جزء و بخش) تقسیم می کنیم و بخش طولانی آن از سوره «ق» تا آخر قرآن است.» (بدرالدین، محمد بن عبدالله، زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، انتشارات دارالجیل، 1408، ج 1، ص 250) البته صحت و محکم بودن این حدیث جای بحث و تأمل دارد و فقط نقل نمودیم.

ب  از امام صادق علیه السلام روایت شده است که ایشان به حسین بن خالد فرمودند:«.... أما عِندیَ مُصحَفاً مجزیً أربَعَةَ عَشرَ جُزءاً» در نزد من قرآنی است که چهارده جزء است. (کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 4، ص 423)

پس بر اساس این روایت معلوم می‌شود تا زمان امام صادق علیه السّلام تقسیم کنونی قرآن (30 جزء و 120 حزب) رایج و شایع نبوده است، اما احتمالاً تقسیم‌بندی‌های دیگری نیز وجود داشته که ایشان فرموده‌اند، نزد من قرآن چهارده جزء است. شاید هم منظور همان قرآن جمع‌آوری شده توسط امیرالمؤمنین علیه السلام باشد. چنان که طبق اقوال دیگری در زمان صحابه، قرآن را به هفت جزء تقسیم کرده بودند. (فیض کاشانی در کتاب المحجة البیضاء، ج 2، ص 223‌)

ج  و البته اقوال دیگری نیز وجود دارد که حاکی از تقسیم‌بندی‌های متفاوت، در زمان صحابه و بعد از آن می‌باشد، تا برسد به این تقسیم بندی که امروزه رایج است.

به عنوان مثال: در تقسیم دیگری که توسط مجاشعی از قول ابی محمد حمانی گزارش شده است، تقسیم قرآن به چهار بخش و جزء می‌باشد. (المصاحف، ص 133)

برخی بر این باورند که قرآن به دستور حجاج بن یوسف ثققی تقسیم‌بندی مجدد شد و توسط علما و قراء، به سی جزء تقسیم شد و برخی دیگر بر این باورند که به دستور مأمون چنین شد.

در نتیجه، تقسیماتی که در قرآن انجام شده (غیر از تقسیم قرآن به سوره و آیات) هیچ یک به دستور شارع مقدس (توقیفی) نبوده است.

تقسیم‌بندی سوره‌ها:

تقسیم‌بندی اصلی سور قرآنی، توسط رسول اعظم صلوات الله علیه و آله انجام می‌گرفت. روال نزول (یا وجه تمایز) سور از یک دیگر این بود که هر سوره‌ای با آیه‌ی «بسم الله الرحمن الرّحیم» آغاز می‌شد و سپس آیات مربوطه نازل می‌گردید و با نزول مجدد آیه‌ی «بسم الله الرحمن الرّحیم»، سوره دیگری آغاز می‌گردید. اما این دلیل نمی‌شود که دسته‌بندی موجود، دقیقاً همان باشد و یا دست کم این را می‌دانیم که قرآن‌های موجود، به ترتیب نزول دسته‌بندی نشده است.

جمع‌آوری قرآن کریم:

در زمان ایشان چندین کاتب وحی وجود داشت و کاتبین هر از چند گاهی نوشته‌های خود را نزد ایشان قرائت می‌کردند تا تصحیح گردد. علمای تمامی فریقین اذعان دارند که اولین کاتب وحی، شخص امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب علیه السلام بودند، چنان که اقوال مطروحه در کتب معتبر اهل سنت، مانند (الاتقان سیوطی/ج1/ص57 و الطبقات/ج2/ق2/ص101 و الاستیعاب بهامش الاصابة/ج2/ص253 و التسهیل لعلوم التنزیل/ج1/ص4 و الاتقان سیوطی / ج1/ص71و72 (نقل روایت ابن ابی داوود) و  ...دال بر این مدعاست.

این مصحف دقیقاً منطبق با قرائت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله بود، و از این رو، حتی هیچ اختلاف در قرائت آن نیز به وجود نمی‌آمد.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام، حتی در حاشیه مصحف مذکور، شأن نزول و تأویل آیات را هم درج کرده بودند و خود به این مطلب اشاره فرمودند: «وَ لَقَد جِئتّم بِالکتابِ مُشتَمِلاً عَلی التَنزیل وَ التّأویل  و همانا (به تحقیق که» کتابی برای شما آوردم شامل نزول (آیات) و تأویل آنها» (آلاء الرحمان/محمد جواد بلاغی/ج1/ص257) اما گفتند: ما نیازی به این کتابت تو نداریم، «حَسبُنَا کِتابَ الله  همین کتابی خدا که نزد ماست، برای ما کافی است». ایشان هم فرمودند: دیگر هرگز آن را نخواهید دید. این همان مصحفی است که نزد امامان علیهم السلام قرار داشت و دارد.

نام گذاری سوره‌ها:

برخی از (اغلب) سوره‌های قرآن کریم، توسط رسول اعظم صلوات الله علیه و آله نامگذاری شده است، چنان که در احادیث معتبر و منقول از ایشان این اسامی به کار گرفته شده است، مثل آن که فرمودند: «بر من آیاتى نازل شده است‌که نظیر آنها نازل نشده است و آن معوّذتین است» (طبرسى، تفسیر جوامع الجامع، ج ‏4، ص 563).

عده‌ای از اهل تحقیق نیز بر این نظرند که نام برخی دیگر از سوره‌های قرآن کریم را مردم، بر اساس موضوع و کلمه‌ای که در همان سوره آمده، (البقره، النساء، العنکبوت و ...) گذاشته‌اند و البته چون در زمان ایشان و سایر معصومین علیهم السلام به همین شکل بیان شده، به نوعی مؤید آنان می‌باشد.

 

 

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

جامعیت قرآن

 

جامعیت قرآن در نگاه امام خمینی (س)

 

امام خمینی (س) برای جامعیت قرآن دو جهت ظاهری و باطنی قائل است. جامعیت ظاهری به این معنا است که قرآن برای همه افراد بشر، در همه زمان ها نازل شده و برنامه دارد و برطرف کننده همه نیازهای بشری است؛(۱)

از این رو قرآن کریم از بیان هیچ مصلحتی فروگذار نکرده و همه مصالح شخصی، اجتماعی، سیاسی و حکومتی را بیان کرده است؛(۲) اما از جهت باطنی از آنجا که مراتب بطونی قرآن منطبق بر مراتب هفت گانه عالم از مرتبه احدیت غیبی تا مرتبه عالم طبیعت و مراتب بطونی انسان کامل است و انسان کامل نیز خود آیینه تمام اسمای الهی است و همه حقایق را در خود دارد، قرآن کریم شامل همه حقایق عالم است(۳) و همچنان که انسان کامل صورت اسم اعظم «الله» است که جامع همه اسماء و صفات است، قرآن نیز صورت اسم جامع الله و صورت احدیت جمیع اسماء الهی است و شاید نامیدن این کتاب به قرآن، به جهت جمعی و مقام احدیت جمع و وحدت و کثرت آن باشد؛ همچنان که فرقان بودن آن، به جهت وجود تفصیلی آن است.(۴)

 

امام خمینی (س) معتقد است قرآن کریم از چند بُعد دارای جامعیت است:

۱- جامعیت احکام و قوانین: قوانین کلی مانند قوانین مجازات، قوانین کلی عبادات همچون نماز و روزه، قوانین میراث، همه و همه در قرآن کریم آمده است.(۵)

۲- جامعیت زمانی: قرآن کتاب جاودانی است که در همه زمان ها و برای همه نسل ها آمده است و برای گروه خاصی از افراد بشر یا طبق جنس خاصی نیامده است.

آنچه امام خمینی (س) بر آن تاکید دارد، ارتباط میان جاودانگی و جامعیت قرآن است؛ زیرا اگر قرآن در همه ابعاد جامعیت نداشته باشد، نمی تواند کتابی جاودانه باشد. امام حکمت و دلیل جاودانگی قرآن را در جامعیت آن در مسائل مهم و حیاتی و معنوی می داند.(۶)

ایشان معتقد است قرآن کریم به همه اموری که در تکامل و تربیت انسان دخیل است، پرداخته است. در قرآن کریم ابعاد مادی و معنوی همچون چگونگی زندگی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و نظامی که در تربیت انسان دخیل است، آمده است.(۷)

 

پی نوشت:

(۱) خمینی، روح الله، آداب الصلاة، ص۳۱۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸. رافع تمام

(۲) خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج۱۸، ص۴۲۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۹. عودت به سیاست

(۳) خمینی، روح الله، تعلیقات علی شرح الفصوص الحکم و مصباح الانس، ص۵۰، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۰ قمری. إلی الشهادة

(۴) خمینی، روح الله، شرح دعاء السحر، ص۵۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶ فرقان؛ خمینی، روح الله، آداب الصلاة، ص۳۲۱ و ۳۳۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸. صورت اسم اعظم، فرقان

(۵) خمینی، روح الله، کشف الاسرار، ص۳۱۵، تهران، بی تا؛ خمینی، روح الله، آداب الصلاة، ص۱۹۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸. باب صلاة

(۶) خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج۲۰، ص۹۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۹. ابعاد الهی

(۷) خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج۶، ص۵۳۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۹ همه ابعادی؛ خمینی، روح الله، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۵۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

 

الف. إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ

ب. فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ

ج. إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ

وجوه اعجاز در سوره کوثر

الف. اعجاز بیانی

ب. اشتمال بر خبر غیبی

منابع

 

 

چکیده:

این تحقیق، به تفسیر ترتیبی سوره مبارکه کوثر پرداخته است. برای این منظور در ابتدا یک معرفی اجمالی از سوره کوثر ارائه شده و آنگاه با استفاده از نظرات تفسیری چند تن از مفسرین قرآنی معانی آیات این سوره بررسی شده است. در بخش پایانی این نوشتار نیز به جنبه­های اعجازآمیز سوره کوثر اشاره­ای صورت گرفته و نمونه­ای از اعجاز بیانی این سوره و نیز اشتمال این سوره بر اخبار غیبی بررسی شده است.

 

مقدمه

قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی که تضمین کننده سعادت بشریت است، حاوی معارف بلند و مفاهیم عمیقی است که رسیدن به آنها مستتلزم دقت و تأمل حول آیات و عبارات آن می­باشد. با توجه به اینکه فهم صحیح و کاملِ منظور خداوند از آیات قرآن کریم بدون توجه به قرینه­هاى مؤثر در فهم آیات و دلالت­هاى گوناگون الفاظ و عبارات و ظهور آنها امکان پذیر نخواهد بود و با نظر به این مسئله که برخى آیات قرآن متشابه بوده و فهم آنها نیاز به پشتیبانی محکمات قرآن کریم دارد، فهم بخشى از آیات قرآن فقط با تفسیر و تلاشى مضاعف مقدور امکان پذیر خواهد بود. در این راستا تفسیر ترتیبى با شیوه تجزیه آیات هر سوره قرآنی در جهت فهمیدن معانی قرآنی و درک صحیح از آیات الهی نقش بسیار مهمی دارد.

هدف این نوشتار، شناخت معانی آیات قرآن در سوره مبارکه کوثر به روش تفسیر ترتیبی و الگوپذیری از درس­های موجود در این سوره می­باشد سؤالاتی که در این نوشتار بررسی شده عبارتند از: مهمترین محورهای مطرح در سوره کوثر کدام است؟ در تفسیر آیات این سوره چه نکاتی در کلام وحی و سخنان امامان معصوم (علیهم‌السلام) وارد شده است؟ نظر مفسرین در مورد معانی پیچیده و واژگان مغلق این سوره چیست؟ و چه وجوه اعجازی در آیات این سوره می­توان یافت؟

 

معرفی اجمالی سوره کوثر

این سوره دارای سه آیه می باشد و  مشتمل بر ده کلمه و چهل و دو حرف است. نام این سوره نیز  از اولین آیه آن گرفته شده است و این سوره کوتاه ‏ترین سوره قرآن است.

از دیدگاه بیشتر مفسران و محدثان و مورخان، این سوره در سال اول بعثت، در مکه نازل شد. ولی بعضی نزول آن را در هنگام صلح حدیبیه و برخى دیگر هم در مدینه می­دانند و برخی دیگر به منظور جمع بین دو دسته روایات گفته‏اند: ممکن است دو نوبت نازل شده باشد یکى در مکه و بار دیگر در مدینه.[1]  ولى نظر  مشهور این است که این سوره در مکه نازل شده است.

مفسران قرآن کریم معتقدند این سوره در شأن و منزلت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نازل شده است.[2] ابن عباس در مورد شأن نزول این سوره  نوشته است که سوره کوثر در بزرگداشت رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و آرامش خاطر بخشیدن به آن حضرت و در رد کلام عاص بن وائل فرود آمد. او به هنگام بیرون آمدن پیامبر از مسجد الحرام، ایشان را در باب بنی السهم ملاقات کرد و با آن حضرت مدتی به گفتگو پرداخت. سران قریش که این منظره را مشاهده کردند، از او سؤال کردند: با چه شخصی صحبت می کردی؟ او با عبارات بیشرمانه گفت‏ با ابتر!. این جواب به دلیل مرگ پسرش ابراهیم اتفاق افتاده و عرب جاهلییت، کسى را که بعد از خود اولاد پسر نداشته را ابتر مى نامید.[3] در این هنگام این آیه نازل شد و بدین وسیله خدا به پیامبرش نوید داد که به او خیر فراوان و یا نسلى شایسته و ماندگار در طول تاریخ ارزانى خواهد داشت.[4]

در فضیلت این سوره از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است: هر کس سوره کوثر را تلاوت نماید، خداوند از آب نهرهای بهشت به او می نوشاند و اجر و پاداش او به اندازه تمامی قربانی های روز عید قربان است.[5]  از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است: هر کس در نمازهای واجب یا مستحب خود سوره کوثر را قرائت نماید، خداوند از آب حوض کوثر به او بنوشاند و کنار درخت طوبی هم­جوار رسول خدا «صلی الله علیه و آله وسلم» خواهد بود.[6]

 

مفهوم شناسی مهمترین واژه­های سوره

الف) کوثر: راغب اصفهانی می‌گوید: «بعضی گفته‌اند: کوثر، نهر بزرگی در بهشت است که نهرهای دیگر از آن سرچشمه می‌گیرند. و بعضی دیگر گفته‌اند: کوثر، خیر عظیمی است که خدا به پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله عطا فرموده است، و به افراد «سخاوتمند» نیز «کوثر» گفته می‌شود.»[7]

ب) شانئ  : اسم فاعل از مادة «شَنَآن» به معنای عداوت، کینه‏ورزی و بدخلقی است و این تعبیر نشان می‌دهد که آنها در دشمنی خود حتی کم‌ترین ادب را نیز رعایت نمی‌کردند.[8]

ج) نحر: در لغت به معنای گلوگاه است و لذا برخی منظور این واژه در سوره کوثر را به معنای بلند کردن دستها به هنگام تکبیر و آوردن مقابل گلوگاه و صورت می­دانند؛ یعنی نماز بخوان و دستها را هنگام تکبیر تا مقابل گلوگاه بلند کن.[9]

 

د) ابتر: این واژه در لغت به معنای حیوان دم‌بریده است و در اصطلاح به کسی که نسل ندارد و کسی که نامش به نیکی برده نمی‌شود «ابتر» گفته می‌شود. از همین روست به خطبه‌ای که در آن نام خدا ذکر نشود نیز «خطبة بتراء» اطلاق می­گردد. از آنجاکه دشمنان پیامبر‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله) گمان می‌کردند که حضرت فرزند پسر ندارد و لذا نسلی از ایشان باقی نخواهد ماند و با رحلتش بساط اسلام برچیده می‌شود و به تبع آن نام و یاد او هم فراموش می‌گردد، خدا در این آیه فرمود: آن کس که نسلش بریده می‌شود و نام و یاد خیری از او باقی نمی‌ماند، دشمن توست، نه تو که مورد عطای «کوثر» قرار گرفته‌ای.[10]

 

تفسیر ترتیبی سوره کوثر

خداوند متعال، در این سوره همانند سوره‌ی «و الضحى» و سوره «الم نشرح» خطاب را متوجه‌ی رسول خدا( صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) ساخته است. دقت در محتوای هر سه سوره مشخص می­سازد که یکى از اهداف مهم هر سه سوره تسلى خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناک و زخم زبان­هاى مکرر دشمنان از طریق اشاره به نعمت‏هاى گران خدا به ایشان می­باشد. در سوره کوثر نیز خداوند به آن حضرت نعمت کوثر را یادآوری می­کند تا او را دلگرم سازد و بفهماند که آن کس که به آن حضرت ابتر می گوید، خودش ابتر و بی دنباله است و به جهت همین نعمت بزرگ است که خداوند در ادامه سوره حضرت را به نماز و نیایش و سپاس و قربانى فرمان مى‏دهد. در ادامه به بررسی آیه به آیه  این سوره خواهیم پرداخت.

 

الف. إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ

در این آیة کوتاه نکته‌های مهمی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می­شود.

1. این آیه با کلمة «اِنَّ» (مسلماً، تحقیقاً، به درستی و...) آغاز شده است تا مضمون آن را قطعی‌تر و یقینی‌تر سازد.

2. کلمه‌ی «اعطینا» به صورت فعل ماضی آمده است که دلالت بر مسلّم و قطعی بودن وعدة خدا دارد.

3. در کلمه «اِنّا» و «اعطینا» ضمیر «متکلم مع الغیر» مکرّر آمده است که اولاً: دلالت بر وجود خصوصیت بین متکلم (خدا) و مخاطب (پیامبر) دارد؛ ثانیاً: برای بیان عظمت و قدرت عطا کننده می‌باشد (زیرا وقتی بزرگان از خود سخن می‌گویند، از مأمورانشان نیز خبر می‌دهند و این کنایه از قدرت، عظمت و وجود فرمانبردارانی در مقابل اوامر می‌باشد.) وقتی که عطا کننده دارای قدرت و عظمت باشد، عطایش نیز بزرگ خواهد بود؛ لذا از همان آغاز سوره می‌فهماند که آنچه به پیامبر عطا می‌کند، مهم و با عظمت است.

4. از میان الفاظی که در لغت عرب به معنای «دادن» وجود دارد، لفظ «عطاء» به معنی بخشش انتخاب شده است که: اولاً: ظهور در تملیک دارد و ثانیاً: اشاره به این دارد که آنچه داده می‌شود تفضّل محض از جانب خدا است.[11]

معنای کوثر

مفسرین، دیدگاه‏های مختلف درمورد معنای «کوثر» دارند و مرحوم علامه طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان آن­ها را بالغ بر بیست و شش قول می­داند..[12] در این میان برخی مانند «ابن عمر» و «عایشه» آنرا ناظر به نهرى در بهشت می­دانند. گروهی از مفسرین نیز آن را به رسالت پیامبر(ص) و کتاب قرآن تفسیر کرده‏اند. از نظر برخى دیگر مفسرین «کوثر به معنى اصحاب و یاران بسیار است، که خدا در عصرها و نسل‏ها به آن حضرت ارزانى داشته است و بعضى نیز آن را به شفاعت تفسیر کرده و حدیثى از امام صادق در این زمینه نقل نموده اند.[13]

اگر چه مفسران قرآن، در بیان مصادیق «کوثر» اقوال و نظریات گوناگون مطرح کرده‌اند؛ ولی اکثر مفسران شیعه[14] و اهل سنت [15] بر این عقیده اتفاق نظر دارند که یکی از مصادیق روشن و مهم «کوثر» وجود مقدس حضرت فاطمه زهرا‌ (علیهاالسلام) است که نسل فراوان و با برکت پیامبر اسلام‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تنها از او است.

علامه طباطبائی ‌رحمه‌ الله  «به دلیل آنکه در آیه آخر سوره، خداوند می‌فرماید: «اِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْاَبْتَر» ومعنای ظاهر کلمة «ابتر» به معنای کسی است که نسلش منقطع شده باشد و ظاهر این جمله نیز این است که از باب «قصر قلب» می‌باشد»[16]  لذا به جز معنای خیر کثیر و نهری در بهشت طبق روایات، بقیة اقوال را «تحکّم» وبی دلیل می داند.

بنابراین، از نظر علامه باید یکی از این  دو معنای زیر را قبول کرد:

1. مقصود از کوثر فقط کثرت و زیادی ذریة پیامبر اسلام‌ صلی‌الله‌ علیه‌ وآله است که به آن حضرت عطا شده است. آلوسی با پذیرش این دیدگاه منظور از «کوثر» را نسل ماندگار و فرزندان پرشمار دانسته که خدا از طریق فرزند ارجمندش فاطمه(سلام‌الله‌علیها) به او ارزانى داشت، و شمار آنان به گونه‏اى است که نمى‏توان آن‏ها را بر شمرد و تا روز رستاخیز نیز هم چنان ادامه دارد.[17] بانوی اصفهانی نیز با نظر به شأن نزول آیه که گفته‏اند پس از طعنه کفّار که رسول اکرم را ابتر نامیده‏اند این سوره فرود آمده و نیز آخر سوره یعنی« إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» مقصود از کوثر را نسل آن بزرگوار می­داند که از فاطمه (سلام‌الله‌علیها) تا قیامت باقى خواهد ماند..[18] فخر رازى، از علماى اهل سنت نیز در تفسیر خود مى‏نویسد: سومین نظر در معناى کوثر این است که منظور از آن فرزندان آن حضرت است، و این به آن جهت است که این سوره در رد کسانى نازل شده است که از آن حضرت به خاطر نداشتن فرزندان عیبجویى‏مى‏کردند.[19]

2. مقصود از «کوثر» خیر کثیر است و کثرت ذرّیه نیز در ضمن «خیر کثیر» اراده  شده است. مفسرینی همچون  «ابن عباس»، «مجاهد»، «سعید بن جبیر» واژه «کوثر» را به معناى «خیر کثیر» می دانند. از نظر مرحوم طبرسی نیز کوثر به معنی خیر فراوان است که خداوند به آن حضرت در این جهان ارزانى داشت و وعده فرمود که در جهان دیگر هم مواهب بسیارى به او بدهد. بنابر این تفسیر آیه این خواهد بود که ما به تو خیر فروان دنیا و آخرت را ارزانى داشتیم.

ب. فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ

(اینک که چنین است براى پروردگارت نماز بگزار و شتر قربانى کن)

پس از آیة اول، در این آیه دستور می‌دهد که شکر آن خیر کثیر را با انجام نماز و نحر ادا کن، هر چند شکر مخلوق، هرگز حق نعمت خالق را ادا نمی‌کند. آوردن «فاء تفریع» پیوستگی شکر نعمت و تأخیر نینداختن آن را لازم می‌سازد.

آرى بخشندۀ نعمت اوست، بنابراین نماز و عبادت و قربانى که آن هم نوعى عبادت است براى غیر او معنى ندارد، مخصوصا با توجه به مفهوم رب که حکایت از تداوم نعمتها و تدبیر و ربوبیت پروردگار مى کند. این در برابر اعمال مشرکان است که براى بتها سجده و قربانى مى کردند، در حالى که نعمتهاى خود را از خدا مى دانستند! و به هر حال تعبیر (لربک) دلیل روشنى است بر مساءله لزوم قصد قربت در عبادات.

درمیان مفسران در مورد معنای «وانحر» سه نظریه وجود دارد

1- برخی آنرا به معنای قربانی کردن شتر می­دانند؛ یعنی نماز بخوان و شتر قربانی کن، بسیارى از مفسران معتقدند که منظور از این آیه نماز روز عید قربان و انجام قربانى در همان روز است.[20]

آیه الله مکارم شیرازی این نظر را رد کرده­اند. به عقیدۀ ایشان آیه مفهوم عام و گسترده­تری دارد هر چند نماز و قربانى روز عید یکى از مصادیق روشن آن است. به عقیده ایشان تعبیر (وانحر) از ماده (نحر) که مخصوص کشتن شتر است، شاید به خاطر این است که در میان قربانی­ها شتر از اهمیت بیشترى برخوردار بود، و مسلمانان نخستین علاقه بسیار به آن داشتند، و قربانى کردن شتر بدون ایثار و گذشت ممکن نبود.

2- دیدگاه دیگر این است که نحر، به معنای گلوگاه است که عرب آن را به معنای مقابله با هر چیز استعمال کرده است. در این صورت معنای آیه چنین می‌شود: نماز بخوان و رو به قبله بایست! و لذا مى گویند (منازلنا تتناحر) یعنى منزلهاى ما در مقابل یکدیگر است یا هنگام سر برداشتن از رکوع، راست و صاف بایست. آیه الله مکارم شیرازی این نظر را مناسب ترمی داند زیرا منظور نفى اعمال بت پرستان است که عبادت و قربانى را براى غیر خدا مى کردند،

3- منظور از نحر، بلند کردن دستها به هنگام تکبیر و آوردن مقابل گلوگاه و صورت می‌باشد؛ یعنی نماز بخوان و دستها را هنگام تکبیر تا مقابل گلوگاه بلند کن. علامه طباطبایی ‌رحمه‌الله با پذیرش این نظر در تفسیر المیزان می گوید مراد از«نحر» بنا بر روایاتى که از طرق شیعه و سنى از رسول خدا (ص) و از على (علیه‌السلام) رسیده و نیز روایاتى که شیعه از امام صادق و سایر ائمه اهل بیت (علیهم‌السلام) روایت کرده­اند، مراد از «وانحر» در آیه، بلند کردن دو دست به طرف گردن در هنگام تکبیر گفتن براى نماز است.[21]

برخی روایات موجود در کتب روایی فریقین این تفسیر را تقویت می­کند از جمله:

 در حدیث صحیح از «عبد الله بن سنان» آمده است که امام صادق‌علیه‌السلام در تفسیر آیه: «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانحَرَ» فرمود: «هُوَ رَفْعُ یدَیکَ حِذَاءَ وَجْهِکَ؛ آن (نحر) عبارت است از بالا بردن دستهایت تا محاذی صورتت».[22]

همچنین در روایتی از امام علی(‌علیه‌السلام) نقل شده است: «هنگامی که این آیه نازل شد، پیامبر خدا ‌صلی‌الله‌علیه‌وآله از جبرئیل توضیح خواست، جبرئیل گفت: خداوند دستور می‌دهد هنگامی که وارد نماز می‌شوی، هنگام تکبیر دستها را بلند کنی، همچنین وقتی که به رکوع می‌روی، یا سر از رکوع برمی‌داری و یا سجده می‌کنی؛ چرا که نماز ما و نماز فرشتگان هفت آسمان همین‌گونه است. و برای هر چیزی زینتی است و زینت نماز بلند کردن دستها در هر تکبیر است: «وَاِنَّ لِکُلِّ شَیءٍ زِینَةٌ وَاَنَّ زِینَةَ الصَّلَاةِ رَفْعُ الْاَیدِی عِنْدَ کُلِّ تَکْبِیرَةٍ».[23]

در این مورد که آیه با «فاء» تفریع شروع شده که «فاء» نتیجه است نیز باید گفت در عرف و مذاق دینی بین اعطای نعمت و ادای شکر آن فاصله­ای نیست. بدین صورت که انسان باید متعاقب نعمت، بلافاصله شکر آن را به جای آورد. با توجه به این مطلب در می­یابیم که بین این آیه و اعطای کوثر، فاصله­ی زمانی وجود ندارد. این مطلب هم قرینه­ای است که بگوییم منظور از این نعمت بزرگ، چیزهایی مانند «خُلق عظیم» یا «قرآن کریم» نیست؛ چرا که به اجماع فریقین این آیه در زمان دعوت علنی نازل شده است. یعنی نمی­شود خداوند بعد از مثلا چهار سال از نزول قرآن بگوید: «شکر آن را به جای آور»! یا برای «خلق عظیم» که آن را قبل از بعثت داشته است حالا بگوید: «شکر آن را به جای آورـ»

ج. إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ

(بى‏گمان دشمن کینه ‏توز تو بى نسل و تبار خواهد بود.)

«شَانِیء» اسم فاعل از مادة «شَنَآن» به معنای عداوت، کینه‏ورزی و بدخلقی است و این تعبیر نشان می‌دهد که آنها در دشمنی خود حتی کم‌ترین ادب را نیز رعایت نمی‌کردند.[24]

«ابتر» به معنای حیوان دم ‌بریده است، و به کسی که نسل ندارد، و کسی که نامش به نیکی برده نمی‌شود نیز اطلاق می­گرد و به همین جهت است که «خطبة بتراء»  به خطبه‌ای گفته می­شود که در آن نام خدا ذکر نشود. چون دشمنان پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله گمان می‌کردند که حضرت نسل ندارد و با رحلتش بساط اسلام برچیده می‌شود، نام و یاد او هم فراموش می‌گردد. خدا در این آیه فرمود: آن کس که نسلش بریده می‌شود و نام و یاد خیری از او باقی نمی‌ماند، دشمن توست، نه تو که مورد عطای «کوثر» قرار گرفته‌ای.[25]

بسیارى از بزرگان علماى شیعه یکى از روشن ترین مصادیق آن را وجود مبارک فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دانسته اند، چرا که شاءن نزول آیه مى گوید: آنها پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را متهم مى کردند که بلا عقب است، قرآن ضمن نفى سخن آنها مى گوید: ما به تو کوثر دادیم.

از این تعبیر استنباط مى شود که این (خیر کثیر) همان فاطمه زهرا (علیهاالسلام) است، زیرا نسل و ذریه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به وسیله همین دختر گرامى در جهان انتشار یافت نسلى که نه تنها فرزندان جسمانى پیغمبر بودند، بلکه آئین او و تمام ارزشهاى اسلام را حفظ کردند، و به آیندگان ابلاغ نمودند، نه تنها امامان معصوم اهل بیت (علیهم­السلام ) که آنها حساب مخصوص به خود دارند، بلکه هزاران هزار از فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) در سراسر جهان پخش ‍ شدند که در میان آنها علماى بزرگ و نویسندگان و فقها و محدثان و مفسران والا مقام و فرماندهان عظیم بودند که با ایثار و فداکارى در حفظ آئین اسلام کوشیدند.

نویسنده تفسیر مخزن العرفان در باره­ی منظور آیه سوم نوشته که نام تو و شریعت و قرآن و قانون الهى تو و نیز ذریه تو همیشه در روى زمین باقى و پایدار است و دشمنان تو که در مقام خاموش کردن نور حق و انقطاع نسل تو و دین و شریعت تو میباشند، آنان ابترند و دنباله آنها قطع و نسل آنان منقطع و نام آنان از صفحه روزگار برطرف خواهد گردید.[26]

وجوه اعجاز در سوره کوثر

سوره مبارکه کوثر از لحاظ اعجاز دارای ابعاد گوناگونی مانند اشتمال بر اخبار غیبی و اعجاز بیانی است که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد.

الف. اعجاز بیانی

فخر رازی از مفسران اهل سنّت در بیان معنای «کوثر» به نکته­ای اشاره کرده­اند که بیانگر اعجاز بیانی این سوره و مرتبه اعجازگونه این آیه از حیث بلاغت است. به کارگیری واژه «کوثر» برای اشاره به دختر رسول خدا(صلی الله و علیه و  آله) برای رساندن معنای بلندی است که فخر رازی به آن اشاره می­کند و فهم آن باعث تصدیق به این مطلب است که خداوند چگونه این همه معانی را در قالب یک لفظ به مخاطب منتقل کرده است. فخر رازی می­نویسد:

 «کوثر به معنای فرزندان پیامبر(ص) است. گفته‌اند که این سوره در مقام تخطئه کسی نازل گردید که آن حضرت را به جهت نداشتن (یا باقی نماندن) فرزندان مورد سرزنش قرار داد. لذا معنای آیه این می‌شود که خداوند نسلی به پیامبر(ص) عطا فرماید که در طول قرون و اعصار پایدار خواهد بود. آری بنگر چقدر از اهل بیت کشته و شهید شدند، اما باز عالم از آنان مالامال است در صورتی که از بنی‌امیه احدی که قابل توجه باشد باقی نماند و باز بنگر که در میان اهل بیت(علیهم‌السلام) چه بزرگانی مانند حضرات باقر، صادق، کاظم، نفس زکیه و امثال آنان ظهور نمود».[27]

ب. اشتمال بر خبر غیبی

آخرین آیۀ سورۀ کوثر یعنی «ان شانئک هو الابتر» در حقیقت خود خبر از وقوع امریست که در آینده محقق می­شود و این خود می­تواند یکی از وجوه اعجاز این سوره باشد. دشمنی که از سر غرور و نخوت به زیادى تعداد و فرزندان خویش مى‏بالید و مسلمین را ناچیز مى‏انگاشت و به خصوص بعد از فوت فرزند رسول گرامى اسلام(صلی الله و علیه و  آله)، کار را تمام شده تلقى می­کرد و گمان می­برد پیام و رسالت پیامبر در میان انبوه حوادث تاریخ به فراموشى سپرده خواهد شد، در این هنگام قرآن کریم پیشگویى کرد و به پیامبر خویش فرمود دین تو جهانگیر خواهد شد و کار دشمنان به نافرجامى و تباهى خواهد کشید و امروزه که پس از چهارده قرن حضور سرافراز اسلام را در جهان مشاهده مى‏کنیم، درخشش اعجاز این سوره را هر چه بیشتر حس کرده و آن را به عنوان نشانه صدق دیگرى بر رسالت نبى گرامى اسلام اعلام مى‏داریم؛ چراکه مشاهده می­کنیم عملاً دشمنان پیامبر هستند که بى‏دنباله بوده و چنان تار و مار شدند که امروز اثرى از آنها باقى نمانده است، در حالى که طوائفى همچون بنى امیه و بنى عباس، که به مقابله با پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و فرزندان او برخاستند روزى آن قدر جمعیت داشتند که فامیل و فرزندان آنها قابل شماره نبود، ولى امروز اگر هم چیزى از آنها باقى مانده باشد هرگز شناخته نیست.[28]

منابع

 

1.                 قرآن کریم.

2.                 آلوسی، سید محمود، روح المعانی، دارالکتب الاسلامیه، بیروت، 1415ق

3.                 بانوى اصفهانى، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1361

4.                 بیضاوی، قاضی عبد الله ، انوار التنزیل و اسرار التأویل، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ 1418

5.                 حر عاملی،  وسائل الشیعة، ، آل البیت، قم، چاپ اول، 1409 ق

6.                 رازی، ابو الفتوح، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، آستان قدس، مشهد، 1408ق.

7.                 رازی، فخر الدین، تفسیر کبیر، بیروت، دارالکتاب العالمیه، 1411ق.

8.                 راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1422هـ.

9.                 صادقی، محمد، البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، 1419 ق.

10.             صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، حسن زاده، صادق، انتشارات ارمغان طوبى‏، تهران، 1382.

11.             طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، سید محمد باقر،دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1374ش

12.             طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، تهران، مؤسسه انتشارات فراهانی، بی تا.

13.            طوسی، محمد بن حسین، التبیان فی تفسیر القرآن، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1409ق.

14.            مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفا، بیروت، 1983م.

15.            مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1374ش.

16.            هاشمی، احمد، جواهر البلاغه، ترجمه حسن عرفان، نشر بلاغت، قم، چاپ یازدهم، 1388.

[1]- روح المعانى، ج30، ص 244.

[2]- بحارالانوار، ج 8،  ص 16

[3]- مجمع البیان، ج ‏10 ، ص‏549، المیزان، ج ‏20 ، ص ‏372 و درالمنثور، ج‏8 ، ص‏652، دارالفکر و مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج ‏15، ص 310

[4]-  مجمع البیان، ج 10،  ص  319

[5] - جامع الاحادیث الشیعه، ج 15، ص 131

[6]- ثواب الاعمال، ص 126

[7]- مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ص ‏703.

 

[8]- همان، ص ‏465.

[9].- المیزان، ج 20، ص ‏522 و تفسیر نمونه، ج27 ‌، ص ‏400.

[10]- مفردات الفاظ القرآن، ص ‏465

[11] -رک به  تفاسیر اهل سنت از قبیل؛ تفسیر کبیر، فخر رازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج 32، ص ‏124 ـ 128، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، سید محمود آلوسی، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ 1415 ق، ج 15، ص ‏481 و 482؛ انوار التنزیل و اسرار التأویل، قاضی عبد الله بیضاوی، ، ج 5، ص ‏342

[12] - روح المعانى، ج 30، ص 244 و 245.

[13] - مجمع البیان، ج 10، ص 550

[14]- ر.ک.  به تفاسیر شیعه مانند جوامع الجامع، فضل بن حسن طبرسی، ج 4، ص‏548؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ابو الفتوح رازی ، ج 20، ص‏428؛ مخزن العرفان در تفسیر قرآن، بانوی اصفهانی ، ج 15، ص ‏311 و 312؛ البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، محمد صادقی، ص ‏602

[15]- ر.ک. به تفاسیر اهل سنت مانند؛ تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 32، ص ‏124 ـ 128، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، سید محمود آلوسی،  ج 15، ص ‏481 و 482؛ انوار التنزیل و اسرار التأویل، قاضی عبد الله بیضاوی، ج 5، ص ‏342

[16]- قصر قلب، اصطلاح ادبی است که در علم معانی به کار می‌رود و به معنای واژگون کردن و برعکس ساختن است. این تعبیر هنگامی به کار می‌آید که مخاطب به عکس حکمی که شما اثبات کرده‌اید باور داشته باشد. مثل «مَا سَافَرَ اِلَّا عَلِی» این مثال در ردّ کسی گفته می‌شود که گمان می‌کند: خلیل مسافر است، نه علی و شما با این کلام، اعتقاد او را واژگون و برعکس می‌سازید (جواهر البلاغه، احمد هاشمی، ترجمه حسن عرفان، ص‏335 و 336) و تطبیق مفهوم «قصر قلب» به مطلب مورد نظر چنین است که: با توجه به شأن نزول سوره، دشمنان پیامبر گمان می‌کردند که نسل او قطع شده است! خدا با جمله «اِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْاَبْتَر» عقیدة آنها را واژگون کرد و فرمود: نسل دشمنان پیامبر قطع شده است، نه اوکه ما کوثرش عطا کردیم.

[17]- روح المعانى، ج 30، ص 244 و 245

[18]- مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج ‏15، ص: 312

[19]- التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ طوسی ، ج 10، ص‏417و در مجمع البیان، ج 10، ص ‏458 نیز همان عبارت آمده است..

[20]- الدر المنثور، ج 6، ص 403.

[21]- تفسیر برهان، ج 4، ص 514 و الدر المنثور، ج 6، ص 403

[22]- وسائل الشیعة، شیخ حرّ عاملی، ج 6، ص‏27، ابواب تکبیرة الاحرام، باب 9، ح 4.

[23]- همان، ص ‏30، باب 9، ح 13 و 14.

[24] - مفردات الفاظ القرآن، ص‏465.

[25]- همان، ص‏107 و مجمع البیان، ج 10، ص 458 و تفسیر نمونه، ج 27، ص‏401 و 402.

[26]- مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج ‏15، ص 316

[27]- فخر رازی، ج 32، ص 124

[28] تفسیر نمونه، ج‏27، ص: 376 و 377

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

نگاهی کوتاه به اندیشه های سید قطب در تفسیر فی ظلال القرآن

قلمرو قرآن در دیدگاه سید قطب

سید قطب در تبیین دیدگاه خود نسبت به قلمرو دخالت وحضور دین، درکتاب (خصائص التصور الاسلامی ومقوماته =ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی) می نویسد: دین، مجموعه نظامداری است که خداوند برای تمام عرصه های زندگی بشر تنظیم کرده است، راهی است که تمام فعالیتهای زندگی باید درآن قرار گیرد.

 سید قطب، قرآن را دارای جهان بینی و ایدئولوژی کامل و پاسخگوی همه نیازهای تکاملی جامعه بشری می دانست ومعارف اسلام را در مقوله های ذیل جستجو می کرد.

 1. سازمان اخلاقی، یعنی ریشه های اخلاق و پایه های اساسی و عوامل نگاهدارنده آن درجامعه.

 2. تشکیلات سیاسی و شکل حکومت وخصوصیات آن.

 3. نظام اجتماعی و آنچه در پایداری آن تأثیر دارد.

4. سیستم اقتصادی و فلسفه و تشکیلات آن.

 5. حقوق بین الملل و همبستگی جهانی.

وی معتقد بود: سرانجام، بشریت فرمانبر اسلام خواهد شد وجهان در آینده قلمرو اسلام خواهد گشت... زیرا کلیه لوازم یک زندگی اجتماعی سعادتمندانه، به صورت مقرراتی متین و محکم، پیوسته و غیرقابل انفکاک، دربرنامه آن گنجانیده شده است. [1] او ازتفکیک امور اجتماعی، سیاسی، حقوقی و قوانین جوامع اسلامی از قوانین دین، به شدّت نگران بود واین جداسازی را نقشه بیگانگان به منظور سلطه بر فرهنگ مسلمانان می دانست و برای فراخواندن امّت اسلامی به استقلال فکری وعلمی و سیاسی واجتماعی، درصدد نمایاندن توان وجامعیت دین بود وازاین رو به تدوین کتابها و مقالاتی دراین زمینه همّت داشت، ازآن جمله:

معرکة الاسلام و الرأسمالیة (نبرد اسلام و سرمایه داری)

 العدالة الاجتماعیّة فی الاسلام (عدالت اجتماعی در اسلام)

 فی ظلال القرآن (در سایه قرآن)

دراسات اسلامیة (درسهایی از اسلام)

هذا الدین (این کتاب در حقیقت روش فهم قرآن و اسلام از دیدگاه او بود)

 المستقبل لهذا الدین (آینده در قلمرو اسلام)

خصائص التّصور الاسلامی ومقوّماته (ویژگیها و بنیادهای ایدئولوژی اسلامی)

 الاسلام و مشکلات الحضارة (اسلام و دشواریهای تمدن نوین، ادّعا نامه ای علیه تمدن غرب)

 معالم فی الطریق (نشانه ها و نمایه های دربازشناسی راه) این کتاب در واقع همان چیزی بود که زمینه های محکومیت او را فراهم آورد و به اعدام و شهادت او منتهی شد. [2]

او درکتاب (خصائص التصور الاسلامی و مقوماته) برای ایدئولوژی اسلامی، ویژگیهایی چون: ربانی، ثابت، فراگیر، عملگرا و وحدت گرا بودن را بر شمرده است. [3]

سید قطب با این بینش ها و پیش فهمها به سراغ تفسیر قرآن می رود وبه همین دلیل، نگاه و انتظار او از قرآن با بسیاری از مفسران پیش از او متفاوت است. او قرآن را تنها کتاب عارفان یا عبادتگران یا کتاب علم تجربی یا فلسفی نمی داند ومعتقد نیست که در قرآن ابهامهای طبیعی حل ناشدنی وجود داشته، بلکه قرآن را کتاب (حرکت و پویش) می شناسد، ازاین رو روش تفسیری او به (المنهج الحرکی) یعنی روش انقلابی و پویا معروف شده است. وی می نویسد: ما براین ویژگی قرآن تأکید می کنیم، زیرا به نظر ما ویژگی واقعگرایی و پویایی، مهمترین کلید راهیابی به مفاهیم ومعارف قرآنی و شناخت دیدگاهها واهداف وحی است. [4]

خاتمیت رسالت وجاودانگی قرآن

از جمله پیش فهمهای مفسران قرن چهارده که برنوع نگرش و انتظارات آنان تأثیر به سزایی گذاشته و سید قطب نیز در زمره آنان قرار دارد، موضوع خاتمیت رسالت پیامبر اکرم(ص) وجاودانگی قرآن می باشد؛ زیرا کسی که هستی را حکیمانه و هدفدار می شناسد و به حقانیت وکمال و واقعگرایی وحی معتقد است، هرگاه بداند خداوند، آخرین سخنان را با بشر درمیان گذاشته واز او خواسته است تا برای همیشه به آن سخنان وفا دار ومعتقد بماند و بدانها تکیه کند، از مجموع این باورها، این انتظار سربرمی آورد که پس باید قرآن، به گونه ای باشد که همه نیازها را پاسخ دهد تا بتواند پایدار بماند و مورد اتکا و اعتماد باشد. این است که سید قطب درجستجوی شناخت راز این جاودانگی به موضوع (هماهنگی قرآن با فطرت انسان) می پردازد و تدبّر درآن را گرهگشای این معما می داند ومعتقد است که قبل از رسالت خاتم پیامبران، خداوند هر پیامبری را برای قوم خودش می فرستاد، ولی رسول اکرم را به سوی گروه خاصی نفرستاد، بلکه به سوی (انسان) مبعوث کرد؛ یعنی مخاطب پیامبر، یک جامعه ویا طبقه و نسل و طایفه نبودند، مخاطب او انسان و فطرت انسانی بود. فطرتی که در همه انسانها و درهمه نسلها و عصرها حضور دارد و تغییر نمی پذیرد. [5]

او درمجالی دیگر می نویسد: دراین رسالت، شریعتی آمده است که زندگی انسان را از تمام جنبه ها مورد توجه قرار داده وبرای هرجنبه، برنامه ای دارد. برای اموری که درگذر ایّام، با تغییر زمان ومکان و شرایط، دگرگون می شوند، اصول و قواعدی بیان کرده وبرای آن دسته از امور که ثابت و تغییر ناپذیرند، احکام و قوانینی مشخصی کرده است و دربردارنده همه نیازهای بشری است.) [6]

سید قطب معتقد است که او حتّی یک بار هم درموضوعات اساسی، خود را نیازمند ندیده است که به مطالبی غیراز قرآن وسخنان پیامبر(ص) مراجعه کند، واین اعتقاد را متکی به تجربه ای طولانی و پژوهشی دقیق می داند. [7] اینها باورهایی است که درجای جای تفسیر فی ظلال مشهود است واین تکرار و تأکید، درجهت تثبیت این باور در مخاطبان است که با این انتظار قرآن را بخوانند که کتاب دیروز و امروز و فردای انسان است.

ثبات واصالت وحی و نفی خرد محوری

نویسنده تفسیر (فی ظلال القرآن) در تعیین نسبت میان خرد انسانی ووحی الهی می نویسد: ... واین می طلبد که دین خدا دارای حقیقتی ثابت باشد تا عقل بشری درتمام دست آوردهای خود به آن رجوع کند و با آن میزان بسنجد و صحیح را از نا صحیح باز شناسد، این سخن نادرست است که (دین خدا همواره همان فهم انسان از دین است ! نادرستی این پندار بدان جهت است که اساسی ترین قاعده دین را که همان وجهه ثبات و واقع بینی و واقع نمایی آن است مخدوش می سازد و دستخوش فراز و نشیبهای فهم بشری می داند به گونه ای که دیگر اصلی ثابت برای دین نمی ماند! کسانی که چنین پندارند، پندارشان با سخن کسانی که اساساً دین را ساخته فکر انسان می دانند و وحی را منکرند، تمایز چندانی ندارد! زیرا نتیجه ای همسان دارد.)[8]

وی با این که برای عقل درفهم پیام وحی ومعارف دین ارزش والایی قایل است امّا ازخردگرایی مطلق وعقل محوری، سخت گریزان است و با صراحت هرچه تمامتر تفسیر قرآن براساس پیش فرضها ی عقلی را رد می کند، چه پیش فرضها از نوع مقولات منطقی و فلسفی ومباحث عقلی محض باشد وچه آمیخته ای از تجربه و عقل! او عقل را شاگردی شایسته می داند که دربرابر معلّم وحی، حقّ پوشیدن کسوت استادی و نشستن برکرسی قانونگذاری ندارد.[9]

نفی تسامح و تساهل دینی درنگاه نگران سیّد قطب

 تسامح و تساهل دینی که ره آورد نفوذ فرهنگ غرب و القائات خاورشناسان غیرمسلمان می باشد، چیزی است که دین و وحی را از اصالت و محتوا تهی می سازد و هرگز نباید حتّی کوچکترین دستور و معرفت دینی را از سرتسامح دینی و جلب نظر دین ناباوران کنار نهاد، او می نویسد: (یکی از مقتضیات ختم شریعت همان است که می فرماید: (فاحکم بما أنزل اللّه ولاتتّبع اهوائهم عمّا جائک من الحقّ) (مائده/ 248) یهود برای پذیرش اسلام پیش شرطهایی قایل شدند ولی این آیه به صراحت هرگونه پیش شرطی را جهت پذیرش ایمان نفی کرده است ورضایت نداده است که برای متمایل ساختن گروهی به ایمان، از بخشی باورهای دین دست برداریم.) [10]

سیدقطب به شدّت درباره نقش خاورشناسان و مستشرقان در به تسامح کشاندن مسلمانان و سست کردن باورهای آنان و تفکیک در قلمرو اعتقادات ایشان، هشدار داده و کسانی چون (مونتگمری وات) را مبلّغان تزویر می داند که برای ویران سازی اسلام از دری دیگری وارد شده اند و ضمن ارجگذاری به اصل اسلام، تلاش می کنند که آن را از درون تهی سازند. سید قطب در نقد آرای مونتگمری وات می نویسد:

(او به ما پیشنهاد می کند که باید تمدن غرب را به ناگزیر پذیرا شویم و توصیه می کند شما مسلمانان درمورد فرهنگ خویش باید به گونه ای رفتار کنید که اصل دستاوردهای علمی و متدلوژی غرب را دریافت کرده و قرآن را براساس آن دریافتها تصحیح نمایید. مونتگمری می گوید، مسلمانان با حفظ اعتقاد به حقانیت قرآن باید بپذیرند که برخی از مطالب غیرمهم و ثانوی آن اشتباهات انکارناپذیری دارد!) چنانکه پیداست مشکل مستشرقانی چون مونتگمری این است که قرآن را همسان تورات و انجیل تحریف شده، نگریسته اند و بی آنکه درآن به پژوهش و ادراک پردازند، چشم بسته درباره آن، همان نسخه را نوشته اند که برای کتابهای مقدس خود! ادراک مفاهیم در فضای عمل و عینیت

سید قطب، فقه دین و درک معارف وحی را در فضای راکد و در رواقهای بسته آرای نظری صرف، قابل دستیابی نمی داند وبراین نکته اصرار می ورزد که درک صحیح ازدین تنها درمیدان عمل و جهاد وحضور و سازندگی میسّر است و بس. وی بر اساس این بینش، بیان ویژه ای در تفسیر آیه 122 سوره توبه دارد، آنجا که خداوند می فرماید: (وماکان المؤمنون لینفروا کافة فلولانفر من کلّ فرقة منهم طائفة لیتفقّهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرون) ضرورت ندارد که همه مؤمنان (برای جهاد) کوچ کنند، پس چرا از هرگروهی عده ای کوچ نمی کنند تا تفقه در دین نمایند و آنگاه که بازگشتند قومشان را از نافرمانی پروردگار برحذر دارند.

________________

[1] . سیّد قطب، آینده در قلمرو اسلام، ترجمه سیّد على خامنه اى، 1 ـ 3.

[2] . سیّد قطب، فى ظلال القرآن، 1/30.

[3] . سیّد قطب، ویژگیهاى ایدئولوژى اسلامى /114.

[4] . سیّد قطب، فى ظلال القرآن، 4/2121.

[5] . همان، 2/842.

[6] . همان.

[7] . همان، 3/1422.

[8] . همان، 3/1761.

[9] . همان، 2/807.

[10] . همان، 2/902.

صفحه قرآنی رحیق

@rahighemakhtoom

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

تفسیر سوره کافرون 

بخش دوم 


در شأن نزول این سوره آمده است که بعضى از سران قریش به پیامبر گفتند: اى محمّد تو یک سال از آیین ما پیروى کن، ما سال بعد از تو پیروى مى‌کنیم. آنگاه هر کدام بهتر بود آن را ادامه مى‌دهیم، اما پیامبر نپذیرفت. گفتند: لااقل خدایان ما را مسّ کن و تبرّک بجوى تا ما نیز خداى ترا بپرستیم، در این هنگام این سوره نازل شد.

کلمه‌ «قُلْ» اندکى از کینه کفار نسبت به پیامبر مى‌کاهد، زیرا مى‌فهمند که سرکارشان با خداست و پیامبر تنها مأمور است.

گاهى باید مخالفان را به حال خود رها کرد و گفت: «لَکُمْ دِینُکُمْ» چنانکه در سوره قصص آیه 55 مى‌خوانیم: «لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ» و این نوعى تحقیر و تهدید است نه اجازه براى هر نوع عمل و عقیده.

در مواردى از قرآن تکرار براى تأکید است، نظیر: «کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ» «1» و «فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ» «2» در این سوره نیز تکرار مى‌تواند براى تأکید باشد تا مشرکان از تسلیم شدن مسلمانان قطع امید کنند و مى‌تواند براى تلقین استقامت به مؤمنان باشد تا در مواضع خود پایدار بمانند.

خبر از ایمان نیاوردن گروهى از کفار، بارها در قرآن مطرح شده است، از جمله آنها آیه ششم سوره بقره و آیه هفتم سوره یس است که با صراحت مى‌فرماید: «فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»*

1- پیامبر اکرم امین وحى است و هر چه به او نازل شود بازگو مى‌کند. «قُلْ»

2- مسلمانان باید در برابر پیشنهادات غیر منطقى، صریح و قاطع پاسخ بگویند و دشمنان را از خود مأیوس نمایند. «لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ»

3- به نام وحدت، نباید از اصول و ارزشها سرپیچى کرد. «لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ»

4- دنیاى کفر باید از تسلیم شدن مسلمانان مأیوس باشد. لا أَعْبُدُ ... وَ لا أَنا عابِدٌ

5- اعلام برائت از کفار باید مکرّر و مؤکّد و علنى باشد. «قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ»

6- در دین معامله نکنید، با دشمن سازش و مداهنه نکنید و در برابر تکرار پیشنهادهاى نابجا، شما نیز موضع خود را قاطعانه تکرار کنید. لا أَعْبُدُ ... لا أَنْتُمْ عابِدُونَ‌ ... وَ لا أَنا عابِدٌ ...

7- به خاطر جذب دیگران، دست به هر کارى نزنید. لا أَعْبُدُ ... وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ‌

8- قرآن از غیب خبر مى‌دهد. حتى یک نفر از پیشنهاد دهندگان، حاضر به اسلام آوردن نشد. «وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ»

9- پایدارى و قاطعیّت، شرط رهبرى است. وَ لا أَنا عابِدٌ ...

10- عبادت و بندگى خدا، ملاک تمایز مؤمن از کافر است. یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ‌ ... لا أَنْتُمْ‌


«1». تکاثر، 3 و 4.

«2». مدّثر، 19 و 20.

جلد 10 - صفحه 622

عابِدُونَ ما أَعْبُدُ»

11- انسان در انتخاب دین آزاد است نه مجبور. «لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ»

12- باید صف‌ها از هم جدا شود، حق از باطل و کفر از ایمان متمایز شود. «لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ»

13- معبود هر کس، بیانگر دین و آیین اوست. لا أَنا عابِدٌ ... لا أَنْتُمْ عابِدُونَ‌ ... لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ‌

****

قُلْ‌ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ‌

«الْکَافِرُونَ»: بی‌باوران.


شأن نزول آیات ۱ تا ۶:

«شیخ طوسى» گویند: ابن عباس گوید: این سوره در جواب جماعتى از قریش نازل شده که به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته بودند، یک سال تو خدایان ما را عبادت کن و ما متقابلاً یک سال خداى تو را عبادت می‌نمائیم سپس این سوره آمد و نیز درباره آن‌ها آیه ۶۴ سوره زمر «أَفَغَیرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیهَا الْجاهِلُونَ» نازل گردید.

و نیز گویند: ولید بن مغیرة و عاص بن وائل و اسود بن مطلب و امیة بن خلف به پیامبر گفته بودند ما و شما عبادت خدایان متعدد خود و خداى واحد تو را دست به دست مى چرخانیم تا این که دشمنى و کینه ما با شما از بین برود سپس این سوره نازل گردید.[۱]

 


۱ - پیامبر(ص)، مأمور مخاطب ساختن کافران و ابلاغ آشکار مواضع خویش (قل یأیّها الکفرون)

۲ - گروهى از کافران در عصر پیامبر(ص)، بى خبر از موضع قاطع آن حضرت در برابر کفر و امیدوار به تنزل او در برابر شرک (قل یأیّها الکفرون) ادامه سوره، قرینه است بر این که مراد از «الکافرون»، همه کافران نیستند; بلکه تنها آن گروه مخاطب اند که امیدى به ایمان آنان نمى رفت. سخن گفتن با آنان در این باره - که پیامبر(ص) اهل سازش نیست - بیانگر آن است که آنان تسامح و تساهل را براى آن حضرت، امکان پذیر مى پنداشتند.

۳ - خداوند، تعلیم دهنده پیامبر(ص) و تنظیم کننده محتوا و الفاظ گفتوگوى آن حضرت با کافران (قل)

۴ - مشرکان، مستورسازنده حقیقت اند(قل یأیّها الکفرون) به کار بردن عنوان «کافر» - که به معناى پوشاننده و انکارکننده امرى معلوم است - تعریض به مخاطبان است که بین من و شما، این شما هستید که حقیقت را پوشانده اید.

 

لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ‌

«مَا»: آنچه. موصول است.


۱ - رد معبودهاى کافران و امتناع از عبادت آنها در تمام عمر خویش، خط مشى ارائه شده از سوى پیامبر(ص)، در گفتوگو با کافران (لا أعبد ما تعبدون)

۲ - قاطعیت در اعلان جدایى از مشرکان و نفى ارتباط با برنامه هاى عبادى آنان، وظیفه اى الهى بر عهده پیامبر(ص) (قل ... لا أعبد ما تعبدون)

۳ - پیامبر(ص)، مأیوس سازنده کافران از پیوستن به آنان در شرک (لا أعبد ما تعبدون) حرف «لا» گرچه براى نفى مستقبل است; ولى مفهوم سخن، شامل زمان حال نیز مى شود.

۴ - مشرکان، گرفتار توهّم هماهنگى دین پیامبر(ص) با عقاید شرک آلود آنان (لا أعبد ما تعبدون) سوره «کافرون»، بیانگر اعلان مواضع قطعى پیامبر(ص) در برابر معبودهاى مشرکان است. گویا آنان در آغاز رسالت، گمان مى کردند که دین پیامبر(ص) تباینى با آیین آنان ندارد و معبود آن حضرت از سنخ معبودان ایشان است. پیامبر(ص) در این سوره، با صراحت از تباین دو دین سخن مى گوید و خود را پرستشگر معبودى معرفى مى کند که از سنخ معبودهاى مشرکان نیست.

۵ - پیامبر(ص)، مأمور ابلاغ تباین معبود خود با معبودهاى مشرکان و تصریح به ناهماهنگى کامل، بین شرک و توحید (قل ... لا أعبد ما تعبدون)

 

وَ لاَ أَنْتُمْ‌ عَابِدُونَ‌ مَا أَعْبُدُ

 

«مَا»: آنچه. مراد خدا است. در قرآن از خدا به «مَنْ»، (نگا: ملک / ) و به «مَا»، (نگا: شمس / و تعبیر می‌کنند.


۱ - برخى از کافرانِ عصر بعثت، مدعى آمادگى براى عبادت خداوند، در صورت اظهار آمادگى پیامبر(ص) براى عبادت معبودهاى آنان (و لا أنتم عبدون ما أعبد) خبر دادن پیامبر(ص) از سر سختى کافران - پس از نفى کوتاه آمدن خود - بیانگر آن است که کافران در صورت سازش پیامبر(ص) خود را براى عبادت خداوند آماده مى خواندند.

۲ - کافرانى که خود را در صورت مماشات پیامبر(ص)، آماده عبادت خداوند مى خواندند، هرگز به آن تن نداده و معبود پیامبر(ص) را نمى پرستیدند(و لا أنتم عبدون ما أعبد)

۳ - پیامبر(ص)، مأمور افشاى سرسختى مشرکان در ترک پرستش خداوند; حتى در فرض محال تن دادن پیامبر(ص) به پرستش معبودهاى آنان (و لا أنتم عبدون ما أعبد)

۴ - بیان سرسختى سازش خواهان کافر و وفا نکردن آنان به وعده ایمانِ مشروط خویش، از اخبار غیبى قرآن (و لا أنتم عبدون ما أعبد)

۵ - پیامبر(ص)، مصمم به پایدارى بر عبادت خداوند (أعبد) فعل هاى «أعبد» در این آیه و «عبدتم» در آیه بعد، عِدل یکدیگر قرار گرفته است. ماضى آوردن فعل، در مورد عبادت مشرکان و مضارع آوردن آن درباره عبادت پیامبر(ص)، بیانگر استمرار عبادت آن حضرت است.

۶ - کافران، خود را در اقدام به خداپرستى - در صورت سازش پیامبر(ص) با آنان - پیش قدم معرفى کرده و زمان پیوستن پیامبر(ص) به آنان را، پس از مرحله پیوستن خود به پیامبر(ص) قرار داده بودند(لا أعبد ما تعبدون . و لا أنتم عبدون ما أعبد) در آیه قبل، پیامبر(ص) عبادت آینده خود از معبودهاى مشرکان را منتفى دانست; ولى در این آیه، عبادت کنونى مشرکان از خداوند را نفى کرد. مى توان گفت: اختلاف دو تعبیر - که از فعلى بودن آیه قبل و اسمى بودن این آیه استفاده مى شود - ناظر به ترتیبى است که مشرکان براى توافق با پیامبر(ص)، پیشنهاد کرده بودند. آنان گفته بودند: یک سال ما بنده خداى تو مى شویم; مشروط به این که سال بعد تو خدایان ما را پذیرا باشى.

۷ - کافران، از معبود پیامبر(ص)، شناخت نادرست و تصورى در حد معبودهاى خویش داشتند(ما تعبدون ... ما أعبد) کلمه «ما» در معنایى اعم از عاقل و غیر عاقل به کار مى رود، به کار نبردن کلمه «من» - که تصریح به عاقل بودن است - به جهت بیان این نکته است که مشرکان، معبود پیامبر(ص) را در سطح معبودان خویش مى پنداشتند.

۸ - سرسختى مخالفان توحید در مواضع خویش، نباید پایدارى اهل توحید را متزلزل سازد(و لا أنتم عبدون ما أعبد) پایدارى اهل توحید، از مضارع بودن «أعبد» استفاده شده است.

 

وَ لاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ‌

«مَا»: آن عبادت و پرستش که. ما، مصدریّه است.


۱ - عبادت معبودهاى مشرکان، در شأن پیامبر(ص) نبوده و آن حضرت هرگز به آن تن نمى داد(و لا أنا عابد ما عبدتم) تعبیر «و لا أنا عابد» و نیز « و لا أنتم عابدون» (در آیه بعد) بیانگر اهلیت و شأنیت است. مفاد دو آیه این است که: نه من اهل آن عبادتم و نه شما اهل این عبادتید. وجود اسم فاعل در این آیه و فعل مضارع و «لا»ى نافیه در آیه دوم - که مفادى نظیر این آیه داشت - بیانگر تفاوت زمان مورد نظر از آنها است; یعنى، «لا أعبد» نظر به مستقبل و «لا أنا عابد» نظر به زمان حال دارد. در نتیجه مشرکان، باید از حال و آینده پیامبر(ص) قطع امید کنند.

۲ - آگاه ساختن مشرکان به غیر قابل پذیرش بودن شرک براى پیامبر(ص)، وظیفه الهى آن حضرت (قل یأیّها الکفرون ... و لا أنا عابد ما عبدتم)

۳ - پیامبر(ص)، گذشته زندگى خود را از آلودگى به شرک مبرّا خواند(و لا أنا عابد ما عبدتم)

 

وَ لاَ أَنْتُمْ‌ عَابِدُونَ‌ مَا أَعْبُدُ


۱ - برخى از کافران عصر بعثت، آمادگى خود را براى عبادت خداوند به صورتى مشروط، به پیامبر(ص) عرضه کردند(و لا أنتم عبدون ما أعبد)

۲ - سازش خواهان کافر، به رغم اظهار آمادگى براى پذیرش مشروط توحید، هرگز اهل عبادت خداوند نبودند و حال و آینده آنان، فرقى نمى کرد(و لا أنتم عبدون ما أعبد) این آیه گرچه با آیه سوم، عبارتى یکسان دارد; ولى در زمان با آن متفاوت است. در آیه سوم - به قرینه آیه قبل از آن - مراد زمان آینده است; ولى در این آیه - به قرینه آیه قبل از این - مراد زمان حال است.

۳ - تصریح به آمادگى نداشتن مشرکان براى پذیرش توحید در هیچ زمان و تأکید بر واهى بودن پیشنهاد سازش از سوى آنان، وظیفه اى الهى بر عهده پیامبر(ص) (قل ... و لا أنتم عبدون ما أعبد) آیات آغاز سوره - که تسامح طرفین را در زمان آینده منتفى دانست - با مفهوم خود، تکلیف زمان حال را نیز روشن کرده است. در این حال، وضعیت زمان حال به صراحت در این آیه، بیان شد تا موضع گیرى ها شفاف باشد.

۴ - بیان سرسختى سازش خواهان کافر و باقى ماندن آنان بر مرام خویش تا پایان عمر، از خبرهاى غیبى قرآن (و لا أنتم عبدون ما أعبد)

۵ - پیامبر(ص)، مصمم به پایدارى بر عبادت خداوند (أعبد) برداشت یاد شده، از تقابل «أعبد» و «عبدتم» استفاده شده است.

۶ - روى گردانى مردم از عبادت خداوند، نباید تزلزلى در خداپرستان ایجاد کند(و لا أنتم عبدون ما أعبد) جمله همخوان با «و لا أنتم عابدون» این بود که گفته شود: «ما أنا عابد»; تغییر آن تعبیر به فعل مضارع «أعبد»، براى تصریح به وضعیت آینده و نفى تزلزل در عبادت است.

۷ - کافرانِ عصر بعثت، از خداوند شناختى ناقص و در حد شناخت خدایان خویش داشتند(و لا أنتم عبدون ما أعبد) کلمه «ما»، بیانگر برداشت یاد شده است.

 

لَکُمْ‌ دِینُکُمْ‌ وَ لِیَ‌ دِینِ‌

«لَکُمْ دِینُکُمْ وَ ...»: چکیده آیات این است که: ای کافران! ما و شما، هم معبودمان جدا است و هم عبادتمان متفاوت است (نگا: یونس / ، شعراء / .


۱ - دین کافران براى پیامبر(ص)، غیر قابل پذیرش بود(لکم دینکم) درباره مفاد این آیه سه بیان وجود دارد: ۱- . من دین شما را نخواهم پذیرفت و شما هم دین من را نمى پذیرید; بنابراین، سازش من و شما امکانپذیر نیست و درگیرى تبلیغاتى ادامه خواهد یافت (برداشت هاى یکم تا چهارم، ناظر به این معنا است); ۲. شما به راه خود بروید و من هم به راه خود مى روم، نه شما به من کارى داشته باشید و نه من به شما کارى دارم (برداشت هاى پنجم و ششم، ناظر به این مفاد است); ۳. دین شما لایق خود شما است و دین من شایسته خود من است; نه شما زیبنده دین من هستید و نه دین شما زیبنده من است (برداشت هاى هفتم و هشتم، این معنا را مى رساند).

۲ - کافرانى که در ادعا، آماده سازش بودند، زمینه پذیرش دین پیامبر(ص) را نداشتند(و لى دین)

۳ - پیامبر(ص) در گفتوگو با کافران، ناامیدى خود را از ایمان آنان ابراز کرد و آنها را از مشرک شدن خویش، مأیوس ساخت(لکم دینکم و لى دین)

۴ - توحید و شرک، آشتى ناپذیر و ناسازگارى آن دو باهم، جاودانه است(لکم دینکم و لى دین) مفاد سوره مبارکه - به ویژه این آیه - ممکن است این باشد که شما از دین خود حمایت کنید و من از دین خود. نه من سر سازگارى با شما دارم و نه شما با من کنار خواهید آمد.

۵ - پیامبر(ص)، دعوت برخى کافران را به ترک شرک و بت پرستى، بى ثمر دانست و آنها را به حال خود رها ساخت(لکم دینکم)

۶ - پیامبر(ص) پس از ناامیدى از ایمان کافران، از آنان خواست براى پایبندى او به دین خود، مشکل آفرین نباشند(و لى دین)

۷ - دین کافران، خالى از هرگونه جاذبه و ارزش (لکم دینکم)

۸ - برخى کافران ناتوان از درک دین پیامبر(ص) و ارزش آن و نالایق براى استفاده از آن (و لى دین)

 

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

معرفی سوره کافرون

  • نامگذاری

این سوره را کافرون نامیده‌اند؛ زیرا در مورد کافران نازل شده و با خطاب به آنان آغاز شده است. نام‌های دیگری نیز برای این سوره بیان شده است، از جمله «عبادت» و «جَحد». عبادت نامیدن این سوره به این دلیل است که واژه عبادت و مشتقات آن در این سوره بسیار به کار رفته است و «جَحد» به معنای انکار است و به این دلیل به کار رفته که سوره کافرون درباره کسانی سخن می‌گوید که دین خدا را انکار می‌کنند.[۱]

  • محل و ترتیب نزول

سوره کافرون جزو سوره‌های مکی و در ترتیب نزول، هجدهمین سوره‌ای است که بر پیامبر(ص) نازل شده است. این سوره در چینش کنونی مُصحَف، صد و نهمین سوره است[۲] و در جزء ۳۰ قرآن جای دارد. نویسنده تفسیر المیزان مکی و مدنی بودن سوره را اختلافی دانسته ولی معتقد است که از سیاق و نظم حاکم بر آن مکی بودنش ظاهر است. [۳]

  • تعداد آیات و دیگر ویژگی‌ها

سوره کافرون ۶ آیه، ۲۷ کلمه و ۹۹ حرف دارد. این سوره از سوره‌های کوتاه قرآن و جزو سوره‌های مُفَصَّلات (دارای آیات کوتاه) است. سوره کافرون یکی از چهارقُل است، چهار سوره‌ای که با «قُل» شروع می‌شوند.[۴]

محتوا

خداوند در سوره کافرون به رسولش دستور می‌دهد برائت خود را از آیین بت‌پرستی علنی کند و خبر دهد که کافران نیز پذیرای دین او نیستند؛ پس نه دین محمد(ص) مورد استفاده آنان است و نه دین آنان، پیامبر(ص) را مجذوب می‌کند؛ بنابراین کافران باید از این مأیوس شوند که پیامبر با آنان سازشکاری کند.[۵]

 

شأن نزول

مفسران (از جمله طبری، طوسی، میبدی، زمخشری، طبرسی و ابوالفتوح) در شأن نزول این سوره نوشته‌اند عده‌ای از بزرگان قریش که پیشوایان کفر و گمراهی بودند از ولید بن مغیره، عاص بن وائل، امیه بن خلف، اسود بن عبدالمطلب و حارث بن قیس نزد پیامبر (ص) آمده بودند و پیشنهاد سازشکاری دو جانبه می‌دادند و می‌گفتند مدتی (سالی) تو بر دین ما باش و بت‌ها و خدایان ما را بپرست و مدتی (سالی) ما به دین تو درمی‌آییم و خدای تو را می‌پرستیم، پیامبر(ص) قاطعانه پیشنهاد آنان را رد کرد و این سوره نازل شد.[۷]

وجه تکرار مضمون در آیات۲و۳ و۴و۵

آیات ۴و ۵«وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ* وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ »می‌تواند تأکید مضمون آیات ۲و۳ « لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ* وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ »باشد و می‌تواند به معنای این باشد که پیامبراز سوی خداوند مأمور است که به این کافران بگوید که هیچ مشارکت و نقطه اشتراکی میان او و کافران وجود ندارد نه در عبادت و نه در معبود زیرا معبود پیامبر الله است ومعبود کافران بت است و عبادت پیامبر براساس تشریع وقانون خداست و عبادت کافران بدعتی برخاسته از جهل و دروغ بافی است. [۸] امام صادق (ع) در پاسخ به سؤالی درباره علت تکرار مضمون عبادت نکردن پیامبر و کافران در این سوره فرموده که چون منظور قریش، پرستش بت‌ها توسط پیامبر در یکسال و متقابلاً پرستش خداوند توسط آنان در سال بعد و تکرار واستمرار این کار بوده خدواند هم به پیامبرش دستور داده که به این گروه از کافران بگوید این پیشنهاد هیچگاه تحقق نخواهد یافت و پیامبر هیچ زمانی بت‌هایشان را عبادت نخواهد کرد و جز الله معبودی را نخواهد پرستید و آنها هم هیچگاه الله را نخواهند پرستید. (به دیگر سخن چون کافرانِ قریش پیشنهاد استمرار بت پرستی پیامبر و خدا پرستی خودشان را به نوبت در هر سال تکرار کرده بودند قرآن هم برای رد پیشنهادشان پاسخ را تکرار کرده است.) [۹] محی الدین عربی در تفسیرش آیه «لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ» را مربوط به زمان حال و آینده پیامبر(ص) دانسته که او حق را با ذاتش شهود می کند و آیه «وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ» را مربوط به گذشته آن حضرت دانسته است که حضرت پیش از کمال و وصول تام به خداوند به حسب استعداد و فطرتش غیر خداوند (که شایسته عبادت است) هیچ چیز و هیچ کس را عبادت نکرده است.[۱۰]

آیه ششم و برداشت نادرست از آن

علامه طباطبایی در تفسیر آیه ششم که می‌گوید «دین شما براى خودتان، و دین من براى خودم» می‌نویسد در اینجا ممکن است به ذهن کسی برسد که این آیه مردم را در انتخاب دین آزاد گذاشته و گفته هر کس دلش خواست می‌تواند شِرک را انتخاب کند یا به ذهن برسد که آیه می‌خواهد به پیامبر(ص) دستور دهد کاری به دین مشرکان نداشته باشد؛ اما این برداشت، نادرست است؛ بلکه آیه می‌خواهد بگوید پیامبر(ص) هرگز به دین آنان گرایش پیدا نمی‌کند و آنان نیز هیچگاه دعوت حق را نمی‌پذیرند. و اساساً دعوت به دین حق که قرآن به آن دعوت می‌کند این برداشت را رد می کند.[۱۱]

سیدمحمدحسین طباطبایی در ادامه می‌نویسد برخی از مفسران برای دفع این برداشت نادرست گفته‌اند واژه «دین» در آیه به معنای پاداش است؛ یعنی پاداش من برای من و پاداش شما برای شما است یا واژه «جزا:پاداش» در آیه حذف شده است؛ یعنی منظور آیه این است که پاداش دین من، از آنِ من و پاداش دین شما، از آنِ شما است. علامه طباطبایی این سخن را نمی‌پذیرد و آن را دور از ذهن می‌داند.[۱۲]

 

فضیلت و خواص

 

در فضیلت تلاوت این سوره آمده، شخصی به پیامبر اسلام(ص) گفت به من چیزی بیاموز که هنگام خواب بگویم. پیامبر(ص) سفارش کرد هرگاه می‌خواهی بخوابی، سوره کافرون را بخوان و بخواب که آن مایه ایمنی از شرک است.[۱۳] روایت شده ثواب تلاوت این سوره برابر با تلاوت یک‌چهارم قرآن است.[۱۴] همچنین بنابر روایت امام صادق(ع) هر کس سوره کافرون و اخلاص را در نمازهای واجب خود بخواند خداوند او و پدر و مادر و فرزندانش را می آمرزد.[۱۵] و ایشان باز فرموده: در دو رکعت نماز صبح، هر سوره‌ای را که دوست داری بخوان؛ ولی من دوست دارم سوره اخلاص و کافرون را بخوانم.[۱۶] خواندن سوره کافرون در رکعت اول از نافله مغرب نیز توصیه شده است. [۱۷]

در روایات برای تلاوت این سوره خواصی چون دور شدن شیطان از قاری آن[۱۸]، استجابت دعا اگر ده بار هنگام طلوع خورشید خوانده شود،[۱۹] یا دیدن پیامبر(ص) در خواب اگر در شب جمعه صد بار تلاوت شود،[۲۰] ذکر شده است.

حکم فقهی

طبق فتوای فقهای شیعه، اگر نمازگزار پس از خواندن سوره حمد، سوره کافرون یا توحید را آغاز کرده باشد، نمی تواند آن را قطع کند و سوره دیگری بخواند؛ اما در سایر سوره ها اگر به نصف سوره نرسیده باشد، می تواند آن را قطع کند و سوره دیگری بخواند.[۲۱]

 

پانوشت:

 

  •  دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ۱۳۷۷ش، ج۲، ص۱۲۷۰-۱۲۶۹.
  •  معرفت، آموزش علوم قرآن، ۱۳۷۱ش، ج۲، ص۱۶۶.
  •  طباطبایی، المیزان، ج۲۰، ص۳۷۳.
  •  دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ۱۳۷۷ش، ج۲، ص۱۲۷۰-۱۲۶۹.
  •  طباطبایی، المیزان، ۱۹۷۴م، ج۲۰، ص۳۷۳.
  •  خامه‌گر، محمد، ساختار سوره‌های قرآن کریم، تهیه مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت نورالثقلین، قم، نشر نشرا، چ۱، ۱۳۹۲ش.
  •  قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژه‌نامه، ذیل سوره کافرون.
  •  طباطبایی، المیزان، ج۲۰، ص ۳۷۴.
  •  طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۴ق، ج۲۰، ص۳۷۵.
  •  ابن العربی، تفسیر ابن عربی، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۴۳۵.
  •  طباطبایی، المیزان، ۱۹۷۴م، ج۲۰، ص۳۷۴.
  •  طباطبایی، المیزان، ۱۹۷۴م، ج۲۰، ص۳۷۵.
  •  طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۱۰، ص۵۵۰.
  •  طبرسی، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ۱۳۷۲ش، ج۱۰، ص۸۳۹.
  •  شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ۱۴۰۶ق، ص۱۲۷.
  •  شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۳۷۸ـ۱۳۸۲ق. ج۲، ص۱۳۶.
  •  قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، تعقیب نماز مغرب، ۱۳۹۰ش.
  •  طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۱۰، ص۵۵۲.
  •  کفعمی عاملی، مصباح کفعمی، ص۴۶۱.
  •  محدث نوری، مستدرک الوسائل، مؤسسه آل البیت، ج۶، ص۱۰۵.
  •  برای نمونه مراجعه کنید به: امام خمینی، رساله عملیه، مسئله ۹۹۰.

 

 

  • سید محمد عبداللهی