سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

آموزه های قرآنی(تفسیر و علوم قرآنی)

سید محمد عبداللهی(اسماء الحسنی)

صفحه شخصی سید محمد عبداللهی دانش آموخته حوزه و دانشگاه که در سطح خارج فقه و اصول و کارشناسی ارشد دروس کلاسیک را گذرانده و مطالعات مستمری در بیش از چهار دهه بر اساس علایق و انگیزه های شخصی در باره تفسیر، معارف و علوم قرآنی ودارد.

شناسه های ارتباطی با نویسنده و بلاگ در پیام رسان ها

با شماره 09218305249

صفحه قرآنی رحیق در ایتا:

https://eitaa.com/rahighemakhtoom

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۵ دی ۰۲، ۲۲:۲۴ - اصغر جاهدی
    احسنت
  • ۱۵ آذر ۰۲، ۲۳:۴۶ - منتظرالمهدی (عج)
    ممنون
  • ۸ مرداد ۹۷، ۱۲:۰۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
  • ۱ مرداد ۹۷، ۱۸:۴۰ - منتظر المهدی
    خدا قوت
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

آیا کتاب [در بُعد علمی و نظری] معلم نمی‌خواهد و آیا پیاده ساختن آموزه‌هایش [در بُعد عملی و اجرایی]، راهنما، مربی و الگویی که خود مبین کتاب باشد نمی‌خواهد؟!

●- شعار « حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ »؛ یک شعار سیاسی برای کنار گذاشتن امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، حتی از حیث تعلیم قرآن کریم و تربیت به آن بود که با تمسک ظاهری به قرآن مجید، موجه جلوه داده می‌شد؛ وگرنه همگان می‌دانند که هیچ کتابی (هیچ علمی) بدون معلم قابل فراگیری نمی‌باشد؛ به ویژه علومی که به انسان‌سازی مربوط است و معلمّش باید خود اسوه و الگوی برتر آن تعلیمات باشد و پیمودن هر راهی، مربی و الگو می‌خواهد، به ویژه "صراط مستقیم".

بدل زدن:

آن چه محو و نابودن کردن اصل آن ممکن است، فقط برایش "بدل"سازی می‌شود؛ مثل جایگزینی إله و معبود بدلی، به جای حقیقی – یا جایگزینی ولایت طاغوت به جای ولایت الهی – یا جایگزینی امام باطل به جای امام حق و بالاخره جایگزینی محبت به دنیا، به جای محبت به آخرت و لقاء الله ...، در نهایت همه به جایگزینی عبادت و اطاعت شیطان، به جای عبادت و اطاعت از الله جلّ جلاله می‌رسد.

در این امر نیز خواه ناخواه یک جایگزینیِ آشکار و پنهانی صورت می‌پذیرد. فرض کنید که یکی قرآن کریم را دست بگیرد و بگوید: ما خودمان سواد، عقل و شعور داریم، پس « حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ – کتاب خدا برای ما کافیست»؛ بعد شما از او بپرسید: حالا در این کتاب چه نوشته؟ آیا یک جلد کتاب به شما می‌دهد و می‌گوید: «برو خودت بخوان و ببین چه نوشته»؟! یا آن که خودش آن را تعلیم می‌دهد و تبیین می‌کند؟! پس در واقع خودش معلمی می‌کند! حالا بگویید: من خواندم و فلان مسئله یا آیه در این کتاب برایم نامفهوم بود و یا ایجاد سؤال و شبهه کرد؟! آن وقت چه می‌گوید: «آیا خواهد گفت به من چه؟!» یا شروع می‌کند به شرح، بیان و تفسیر خودش؟!

بنابراین « حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ – کتاب خدا برای ما کافیست»، در واقع یک "بدل" زدن است، یعنی می‌گوید: کتاب آن گونه آموخته شود که "من" می‌گویم، نه آن گونه که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و یا شما (اهل بیت علیهم السلام) می‌گویند.

●- آیا این مذاهب و انشقاق‌های آنها، آیا خوارج و سپس طرفداران اسلام معاویه‌ای و یزیدی لعنة الله در گذشته و القاعده، طالبان، داعش، النصرة و مانند آن گروهک‌های تروریستی و مطهری کُش مانند فرقان در داخل کشور، همه همین قرآن را در دست ندارد و این همه جنایت را به استناد قرآن انجام نمی‌دهند؟!

به قرآن کریم رجوع کنیم:

با این همه، کتاب خدا در دست ماست، همه چیز در آن بیان شده و حجّت است؛ اما سؤال این است که آیا خداوند متعال در کلام وحی فرموده که بگویید: «کتاب برای ما کافیست؟!» این قاعده‌ی غلط را از کجای قرآن کریم درآورده‌اند؟! یا آن که خیر، بلکه به صراحت و مکرر متذکر شده که نباید کتاب را در دست بگیرید، و ابلاغ کننده (پیامبر) و ملعمان (امامان) علیهم السلام، و راسخون فی العلم که ایشان می‌باشند را کنار بگذارید؟!

حال با هم، همین کتاب را در دست گرفته و آیاتی را از رو می‌خوانیم، تا ببینیم که چه دستور و تعلیمی در رجوع به قرآن مجید دارد؟!

الف - کتاب به چه کسی نازل شد؟! به هر که آن را به دست می‌آورد؟! با به قلب مبارک پیامبر عظیم الشأن نازل شد و او آن را به ما ابلاغ نمود و تعلیم نمود؟ حال چه کسی می‌تواند یک جلد کتاب تهیه کند و بگوید: دیگر به ایشان نیازی نیست؟!

« أَوَلَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ یُتْلَى عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَرَحْمَةً وَذِکْرَى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ » (العنکبوت، 51)

ترجمه: آیا برای آنان کافی نیست که این کتاب را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت می‌شود؟! در این، رحمت و تذکّری است برای کسانی که ایمان می‌آورند (و این معجزه بسیار واضحی است).

ب – آیا کار رسولان الهی، فقط دریافت وحی و ابلاغ و بازگو نمودن آن به مردم بوده است، یا اصل کار آنها "تزکیه و نیز تعلیم کتاب" بوده است؟! حال آیا ایشان تعلیم نموده‌اند که به کتاب اکتفا کنید و بگویید» « حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ »؟!

« کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ » (البقره، 151)

ترجمه: همان‌گونه (که با تغییر قبله، نعمت خود را بر شما کامل کردیم،) رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم؛ تا آیات ما را بر شما بخواند؛ و شما را پاک کند؛ و به شما، کتاب و حکمت بیاموزد؛ و آنچه را نمی‌دانستید، به شما یاد دهد.

ج – آیا همین کتابی که فرمود همه چیز در آن بیان شده، بیاناتش تبیین نمی‌خواهد؟ و آیا این که تصریح نمود: رسول الله صلوات الله علیه و آله باید آن را برای مردم تبیین کند (باز کند، شرح دهد، تفسیر نماید)، خود یکی از همان اصولی نیست که در کتاب تبیین شده است؟!

« بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ » (النّحل، 44)

ترجمه: [زیرا آنان را] با دلایل آشکار و نوشته‌ها [فرستادیم‌]، و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم، تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیح دهى (روشن سازی)، و باشد که آنان بیندیشند.

د – اگر در فهم علوم و مفاهیم، مضامین، مقاصد و مصداق‌های تأویلی در آیات همین کتاب اختلاف کردیم، باید چه کنیم؟! آیا توصیه شده که هر کسی خودش بخواند و هر چه فهمید (حقیقت) همان است؟! خب وهابی‌ها، داعشی‌ها و تمامی جنایتکارانی که قرآن کریم را بر سرنیزه کرده و سپر و ماسک خود قرار دادند، همین کار را می‌کنند؛ در حالی که در همین قرآنی که در دست دارند، فرمود:

« وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ » (النّحل، 64)

ترجمه: ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای اینکه آنچه را در آن اختلاف دارند، برای آنها روشن کنی؛ و (این قرآن) مایه هدایت و رحمت است برای قومی که ایمان می‌آورند!

و نیز فرمود:

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا » (النساء، 59)

ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [= اوصیای پیامبر] را! و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.

نکته:

اکنون کتاب خدا در دست ما هست، به صراحت فرموده که از خدا، رسول و اولی الامر خود اطاعت کنید؛ اما سؤال و اختلاف ما این است که «أُولِی الْأَمْرِ» ما کیانند؟! آیا هر کسی که به قدرت رسید و حکومتش را بر ما تحمیل کرد [خواه معاویه و یزید باشند، یا پادشاهان ظالم در گذشته و حال و یا حتی امریکا و اسرائیل و ...] اولی الامرهای ما هستند؟! یا خیر، بلکه در همین کتابی که در دست داریم، به صراحت و وضوح تبینن شده که پیامبر این کتاب، صلوات الله علیه و آله، برای شما تبیین می‌کند که این اولی الامر چه کسانی هستند.

نتیجه:

بنابراین، نه تنها کتاب (قرآن مجید)، کسی را از معلمان آن و کتاب ناطق (اهل عصمت علیهم السلام) بی‌نیاز نمی‌کند – و نه تنها در کتاب چنین دستور و تجویزی داده نشده است – بلکه مکرر تصریح شده که برای شناخت نظری، فهم قلبی، مصادیق عینی و نیز الگوهای عملی، به تعلیمات و سیره‌ی آنها رجوع کنید و از آنها یاد بگیرید و اطاعت نمایید.

پس، آیا وقتی مدعی می‌شوند که در این کتاب همه چیز بیان شده، لذا برای ما کافیست! این دسته از آیات را نمی‌خوانند؟! همین کتابی که در دست دارند، بطلان این شعارها و نظریات آنان را به خوبی بیان می‌دارد؛ الحق که همه چیز در این کتاب بیان شده است.

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

4. تفسیر قرآن برای غیر معصومان ممنوع است

برخی از مفسران گفته اند رسول خدا (ص) و امامان (علیهم السلام) روایت کرده اند که تفسیر قرآن جز با روایت صحیح و بیان صریح معصومان (علیهم السلام) ممنوع است (طبرسی 1415: 1 / 39). این سخن برگرفته از «روایات تفسیر به رأی» است.

نقد:
روایات نکوهش تفسیر به رأی، حدود ده روایت است که بیشتر آنها مرسل است (عیاشی، 1411: 1 / 17- 18). تنها یک روایت معتبر از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده اند که فرمود: قال الله عزّوجل: ما آمن بی من فسّر برأیه کلامی» (حرّ عاملی، بی تا: 18 / 137 برای آگاهی از رجال آن نک: تجلیل تبریزی 1363: 5، 54، 79، 118، 379، 526، 793): خداوند متعال فرموده است: هر کس سخن من (قرآن)را با رأی خویش تفسیر کند به من ایمان نیاورده است.
برای روشن شدن مراد از «تفسیر به رأی» لازم است مراد از واژه ی رأی و حرف «باء» معلوم شود. «رأی» دیدگاهی است که کسی از راه تلاش ذهنی بر می گزیند، ممکن است از طریق عقل یا نقل به دست آید؛ ممکن است مطابق یا مخالف واقع باشد و احتمال دارد یقین آور یا در حد گمان باشد. گاه بر اعتقادی که از طریق استحسان به دست آید، اطلاق می گردد(ابن منظور 1408: 5 / 91). «رأی» با قرینه به معنای تعقل و اگر به «عین» اضافه شود، به معنای دیدن است. (زمخشری، بی تا: 146)

رأی در این روایات به معنای دیدگاهی است که شخص با تلاش فکری خود برگزیند.

از میان معانی حرف باء معنای مناسب با احادیث تفسیر به رأی «سببیت»، «استعانت» و «تعدیه» است. در فرض نخست مراد آن است که مفسر به دلیل رأی خاص خود قرآن را تفسیر نماید و آیه را بر آن منطبق کند. بدیهی است که این مفسر به جای کشف مراد خداوند متعال در مقام تأیید دیدگاه خویش است. در این فرض روایات تفسیر به رأی، منطبق با حدیث امیرمؤمنان است که فرمود: «عطفوا الهدی علی الهوی» (رضی 1365 نامه ی 53): معارف هدایتگر قرآن را تابع خواهش ها و آراء خود قرار دادند.

حال آنکه مفسر باید رأی خود را در برابر قرآن نادرست بداند. چنانکه فرمود: «و اتّهموا علیه آرائکم» (همان، خطبه 176): در برابر قرآن، دیدگاه های خود را متهم به نادرستی کنید.
در صورتی که باء به معنای استعانت باشد، مراد آن است که مفسر به جای یاری خواستن از علوم مقدماتی و روش شناسی تفسیر با استعانت از رأی خود آیات را تفسیر کند. ناگفته نماند که بهره گیری مفسر از علوم مقدماتی و روش شناسی، تفسیر «رأی» به شمار نمی آید بلکه مراد از «رأی» رأی خاص مفسر است. طبق معنای سوم باء مفسر رأی خود (مدخول باء)را به عنوان تفسیر آیه قرار می دهد. (بابایی و همکاران 1379: 58)

کتابنام
  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

فهم قرآن در انحصار معصومان (علیهم السلام) است(قسمت دوم)


ب. روایات

روایات متعددی درباره ی تفسیر قرآن کریم نقل کرده اند که تنها رسول خدا (ص) و امامان معصوم (علیهم السلام) قرآن کریم را می شناسند و توان تفسیر آن را دارند. امام باقر(ع) پس از آنکه تفسیر چند آیه را از قتاده می پرسد و او نادرست پاسخ می دهد، می فرماید: «انما یعرف القرآن من خوطب به» (حر عاملی، بی تا 18 / 136): قرآن را فقط مخاطبان آن می شناسند. و نیز روایات دیگری که در آن، امام از ابو حنیفه سؤال می کند: با چه مبنایی برای مردم عراق فتوا می دهی؟ وی می گوید: بر اساس کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص). آن حضرت می فرماید: آیا قرآن را آن گونه که باید، می شناسی و ناسخ را از منسوخ تمیز می دهی؟ او پاسخ می دهد: آری. آن حضرت می فرماید: ادعای علم بزرگ کردی، «ما ورثک الله من کتابه حرفاً» (مجلسی 1403: 2 / 293): خداوند چیزی از کتاب خدا را در اختیار تو قرار نداده و تو را وارث آن نکرده است.

در روایت دیگری آمده است:
«ما یستطیع احد ان یدّعی عنده جمیع القرآن کله ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء» (همان: 92 / 89): هیچ کس جز اوصیای پیامبر (ص) نمی تواند ادعا کند که همه ی ظاهر و باطن قرآن نزد اوست.

نقد: در دو روایت اول و دوم سخن از فقیه بصریان بودن قتاده و فقیه عراقیان بودن ابو حنیفه است. ظاهر این دو روایت آن است که قتاده و ابو حنیفه ادعای آگاهی کامل نسبت به مراد همه ی آیات را داشته اند و امام صادق(ع) در رد این ادعا به ناتوانی آن دو از فهم برخی آیات استدلال می فرماید بدیهی است اگر امام (ع) در صدد بیان فهم ناپذیر بودن قرآن کریم برای غیر معصومان بود این استدلال نمی توانست دلیل ناتوانی همه ی انسان ها از فهم قرآن باشد؛ زیرا سلب جزئی دلیل سلب کلی نیست. روایت سوم بر این دلالت دارد که همه ی ابعاد قرآن کریم را تنها جانشینان پیامبر(ص) می دانند و نفی فهم غیر ایشان از کل قرآن کریم نمی نماید.

پاسخ دیگر آن است که در برابر این برداشت از آیات و روایات، آیات و روایات صریح تری وجود دارد؛ مثلاً، یکی از یاران امام صادق(ع) به آن حضرت عرض می کند: «عثرت فانقطع ظفری فجعلت علی اصبعی مراره فکیف اصنع بالوضوء؟ قال: یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله عزّوجلّ «ما جعل علیکم فی الدّین من حرج» امسح علیه». (کلینی 1388: 13 / 33)
به امام صادق (ع) عرض کردم: لغزیدم و بر اثر آن ناخنم شکست و مرهمی بر آن نهادم. چگونه وضو سازم؟ فرمود: این موضوع و مانند آن، از کتاب خدای عزّوجلّ که فرمود: «ما جعل علیکم فی الدّین من حرج» شناخته می شود. بر همان مرهم مسح کن.

از جمله ی «یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله عزّوجل ما جعل علیکم فی الدین من حرج» در می یابیم که حکم این مسأله و امثال آن را غیر امام نیز می تواند از کتاب خدا استنباط کند. از امام رضا(ع) نقل کرده اند که فرمود: «من ردّ متشابه القرآن الی محکمه فقد هدی الی صراط مستقیم.. .» (ابن بابویه، بی تا: 1 / 290 ): هر کس که متشابه قرآن را به محکم آن برگرداند، به راه مستقیم هدایت شده است.

در این روایت، برگرداندن آیات متشابه به آیات محکم راه مستقیم معرفی شده است. دلالت این روایت بر جواز بهره گیری همگان از آیات محکم قرآن کریم برای فهم متشابهات آن تردیدناپذیر است؛ زیرا در ادامه می فرماید: در روایات ما نیز محکمات و متشابهاتی همانند محکمات و متشابهات قرآن وجود دارد. پس متشابهات روایات ما را به محکمات آنها برگردانید و از متشابهات استفاده نکنید، که گمراه می شوید.

از امیرمؤمنان روایت کرده اند که فرمود: «... ان الله قسّم کلامه ثلاثه اقسام فجعل قسماً منه یعرفه العالم و الجاهل و قسماً لا یعرفه الاّ من صفا ذهنه و لطف حسّه و صحّ تمییزه مّمن شرح الله صدره للاسلام و قسماً لا یعلمه الاّ الله و ملائکته و الراسخون فی العلم» (طبرسی 1386: 1 / 376): خداوند کلام خود را در سه بخش آورده است: بخشی از آن را دانا و نادان می فهمد. و بخشی از آن را جز کسی که ذهنش باصفا، حسّش لطیف، تشخیصش درست است، یعنی کسانی که خدا سینه شان را برای (پذیرش و معرفت) اسلام گشوده است، نمی فهمد و بخش دیگر را جز خدا و فرشتگان و راسخان در علم نمی دانند.

این روایت دو بخش از قرآن کریم را «برای همگان فهم پذیر» معرفی کرده است.
  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


3. فهم قرآن در انحصار معصومان (علیهم السلام) است


الف. آیات


1. «إُنَّه لقرآنٌ کریمٌ فی کتابٍ مَّکنونٍ لاَّ یمسُّهُ إِلاَّ المطهَّرونَ» (واقعه: 77- 79): به راستی که قرآن، خواندنی ارجمندی است که در نوشتاری پنهان قرار دارد و جز پاک شدگان به آن دست نمی یابند.
با توجه به اینکه ضمیر «لا یمسّه» به قرآن بر می گردد مراد از «مطهّرون» معصومان (علیهم السلام) هستند که از هر پلیدی پاک اند و «مسّ» نیز به معنای درک معنای قرآن کریم است، مفاد آیه چنین خواهد شد: هیچ کس جز معصومان (علیهم السلام)معانی قرآن را درک نمی کند.

نقد:
این استدلال مبتنی بر سه مقدمه است، اینکه مقصود از ضمیر در «لا یمسّه» قرآن کریم موجود باشد محل تردید است زیرا احتمال دارد کتاب مکنون یا حقیقت قرآن که در لوح محفوظ است، باشد (اردبیلی، بی تا: 29). ممکن است مقصود از مطهرون چنانکه برخی از مفسران احتمال داده اند معصومان (علیهم السلام) باشند (خویی 1407: 5 / 381، 382) و ممکن است پاک شدگان از حدث باشند. چنانکه در قرآن کریم پس از دستور وضو، غسل و تیمّم حکمت این اعمال «لیطهَّرکم» بیان شده است (مائده: 6). برخی نیز احتمال داده اند: مقصود، فرشتگان باشند.

و برای واژه ی «مسّ» واژه شناسان معانی متعددی مانند: درک با حس لامسه، رساندن دست به چیزی و رسیدن آب به بدن را ذکر کرده اند (خلیل بن احمد 1409: 7 / 208؛ فیومی 1405:ص238، ابن فارس، بی تا: 5 / 271؛ راغب 1392: 467؛ ابن منظور 1408: 13 / 104). لکن ظاهراً اینها مصادیق «مسّ» است و معنای آن تماس دو چیز است، خواه بین دو شیء خارجی و خواه بین ذهن و خارج باشد. در قرآن کریم این واژه در چند آیه به کار رفته است (آل عمران : 140)، لکن به معنای فهم و درک به کار نرفته است. بعید نیست درک حقیقت قرآن کریم را که جز با علم حضوری میسر نیست، مصداقی از تماس دانست. علامه طباطبایی همین احتمال را در تفسیر آیه مورد بحث پذیرفته اند (طباطبایی: 1393: 19 / 137). بنابراین احتمال اینکه مراد از «مس» تماس بدن با متن آیات (نجفی 1365: 2 / 314 و 315؛ قطب راوندی 1405: 1 / 49؛ بحرانی 1957: 122، 204 و حویزی: 315-317) یا تماس با حقیقت قرآن کریم باشد، بر این احتمال که مراد فهم عبارات آیات قرآن کریم باشد، ترجیح دارد، در نتیجه این آیه نمی تواند دلالتی بر فهم ناپذیر بودن قرآن کریم برای غیر معصومان داشته باشد.

روایات تفسیری نیز مؤید این دو احتمال است و این ادعا در هیچ یک از آنها به چشم نمی خورد. (مجلسی 1033: 33 / 27؛ طوسی 1364؛ 127 و همان 1412: 1 / 113)

2. «هو الَّذی أَنزل علیک الکتابَ منهُ آیاتٌ مُّحکماتٌ هنَّ أُمُّ الکتاب و أُخر متشابهاتٌ فأَمَّا الَّذینَ فی قلوبهم زیغٌ فیتَّبعونَ ما تشابه منهُ ابتغاء الفتنةِ و ابتغاء تأَویلهِ و ما یعلم تأَویلهُ إِلاَّ الله و الرَّاسخونَ فی العلمِ یقولونَ آمنَّا بهِ کلٌّ مِّن عندِ ربِّنا...» (آل عمران: 7)

در استدلال به آیه ی گفته شده مقصود از راسخان در علم، معصومان (علیهم السلام) و مقصود از تأویل، تفسیر قرآن کریم است و ضمیر «تأویله» به کل قرآن کریم یا متشابهات که نیازمند تفسیرند، باز می گردد؛ بنابراین معنی آیه این است که تفسیر قرآن کریم یا آیات متشابه را کسی جز خدا و معصومان (علیهم السلام) نمی داند.

نقد: این استدلال مبتنی بر آن است که تأویل در آیه به معنای تفسیر باشد با توجه به نادرستی یکی دانستن تفسیر و تأویل بطلان آن آشکار می گردد.
  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

2. فهم قرآن فراتر از عقل بشر است


روایاتی دلالت دارد که فهم قرآن بیش از هر امر دیگری از عقل بشر دور است.

این روایات عبارت اند از:

الف. امام صادق (ع) ضمن نامه ای فرمود: «اما آنچه درباره ی قرآن کریم پرسیدی، آن نیز از افکار ناهماهنگ تو است؛ چرا که قرآن کریم آن گونه که تو گفتی نیست و آنچه را شنیده ای معنایش بر خلاف رأی توست. جز این نیست که قرآن کریم مثلهایی برای اهل دانش است، برای گروهی که قرآن کریم را چنانکه شایسته آن است تلاوت می کنند. و ایشان کسانی اند که به قرآن کریم ایمان می آورند و آن را می شناسند. و اما بر غیر آنان، قرآن کریم سخت مشکل و از دل هایشان دور است، از این رو است که رسول خدا (ص) فرمود: «به راستی که چیزی دورتر از تفسیر قرآن کریم به دل های این قبیل اشخاص نیست. در این قرآن کریم همه ی مردم مگر کسی که خدا بخواهد، سر گردانند». پس از آن فرمود: «و اگر آن را به رسول (ص) و اولی الامر خویش ارجاع می دادند، قطعاً کسانی از آنان قرآن کریم را در می یابند: (نساء: 83)، لکن غیر آنان هرگز آن را نمی دانند».

(برقی 1413: 268)

ب. جابر بن یزید جعفی می گوید: از امام باقر (ع) تفسیر آیه را سؤال کردم و آن حضرت پاسخ داد. بار دیگر از همان آیه سؤال کردم و آن حضرت پاسخ دیگری داد. گفتم: در این باره پاسخ دیگری به من داده بودید. فرمود: ای جابر، برای قرآن کریم ظاهری و باطنی است و برای باطن آن باطنی دیگر است. ای جابر، از عقل مردم چیزی دورتر از تفسیر قرآن نیست، زیرا آغاز یک آیه درباره ی امری و پایان آن درباره ی امر دیگری است؛ در حالی که کلامی پیوسته و چند وجهی است.

ج. عبدالرحمن بن حجاج می گوید: «سمعت ابا عبدالله (ع) یقول: لیس شیء ابعد من عقول الرجال عن القرآن» (حر عاملی، بی تا: 18 / 149؛ عیاشی 1411): از امام صادق (ع) شنیدم که می فرمود: از عقل مردم چیزی دورتر از قرآن نیست.

د. از امام باقر(ع) روایت کرده اند که فرمود:
«لیس شیء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن انّ الآیه ینزل اوّلها فی شیء و اوسطها فی شیء و آخرها فی شیء» (حرّ عاملی، بی تا: 18 / 150): از عقول انسان ها چیزی دورتر از تفسیر قرآن نیست، زیرا آغار یک آیه درباره یموضوعی، بخش میانی آن درباره ی موضوعی دیگر و پایان آن پیرامون امر دیگری است.

هـ. از امام صادق(ع) روایت کرده اند که فرمود: «یا جابر! ان للقرآن بطناً و للبطن ظهراً و لیس شیء ابعد من عقول الرجال منه انّ الایه لینزل اوّلها فی شیء و آخرها فی شیء و هو کلام متصرف علی وجوه» (عیاشی 1411: 1 / 22): ای جابر، برای قرآن کریم، بطنی و برای آن بطن ظاهری است و از عقل مردم چیزی دورتر از قرآن کریم نیست، زیرا آغاز یک آیه درباره یموضوعی نازل می شود، بخش میانی آن درباره ی موضوعی دیگر و پایان آن درباره ی موضوع دیگری است و آن کلامی چند وجهی است.

و. همچنین از آن حضرت روایت کرده اند که فرموده: «ما من امر یختلف فیه اثنان الاّ و له اصل فی کتاب الله عزّوجل ولکن لا تبلغه عقول الرجال» (برقی 1413: 267): هیچ موضوعی نیست که دو نفر درباره ی آن اختلاف کنند، مگر آنکه در قرآن کریم راجع به آن مبنایی وجود دارد لکن عقل مردم به آن نمی رسد.

نقد روایات:

این روایات به جز روایت دوم همه مرسلند. سند روایت دوم نیز، ضعیف است، زیرا هیچ یک از دانشمندان علم رجال، شریس وابشی یا بشر وابشی، را که از راویان آن است، توثیق نکرده اند.
اما صرف نظر از سند این روایات، دلالت ندارد که ظاهر همه ی آیات قرآن، برای غیر معصومان نامفهوم است، بلکه مراد فهم کل معارف قرآن، اعم از معانی ظاهری و باطنی آیات است که مورد پرسش راوی و امام (ع) بوده است؛ و یا روایات ناظر به فهم معانی باطنی قرآن است؛ زیرا:

الف. روایت نخست، قرآن را منحصر در مثل هایی برای مؤمنان عالم می داند که آن را به نحو شایسته تلاوت می کنند و به آن ایمان می آورند. با توجه به این که قرآن کریم خود می فرماید: قرآن کریم مثل برای همه است که برای فهم همه ی مردم، در قالب الفاظ قرار گرفته و تا این حد فرود آمده است، روشن می شود که مقصود از این روایت معنی ظاهری آیات است و همه ی آیات قرآن کریم نیست؛ بلکه به قرینه ی عبارت و «لا قادرین علی تأویله» می توان گفت: مقصود از تفسیر در این روایت، تأویل قرآن کریم است.

ب. در روایت دوم و پنجم نیز مطرح شدن موضوع بطن قرآن کریم دلالت دارد که مقصود، فهم ظاهری آیات نیست و دور بودن قرآن کریم از عقل بشر، ناظر به معانی باطنی آن است. روایت های سوم و چهارم نیز به قرینه ی شباهت پایان روایت های دوم و پنجم همین مطلب را بیان می کنند.

ج. آخرین روایات نیز ناظر به جامعیت قرآن کریم است و اینکه هیچ امر مورد اختلافی نیست مگر آنکه حقیقت آن در قرآن کریم آمده و قرآن کریم از چیزی فرو گذار نکرده است؛ لکن فهم این همه، برای همگان ممکن نیست. از این روایات نیز استفاده نمی شود که فهم مفاد ظاهری هیچ یک از آیات میسور نیست.

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

ادلّه ی فهم ناپذیری قرآن کریم برای غیر معصومان


1. جایگاه رفیع قرآن کریم


قرآن کریم کلام خداوند سبحان و تجلی ذات و صفات اوست و تردیدی نیست که باید بین کتاب و مفسر آن تناسب وجود داشته باشد، ولی مقام بلند کتاب خدا و توان علمی محدود انسان های عادی با یکدیگر سنخیت ندارد. بنابراین، فهم قرآن کریم ویژه ی کسانی است که با قرآن سنخیت دارند و آنان، تنها معصومان (علیهم السلام) هستند.

(آخوند خراسانی 1366: 2 / 60 صدر 1410: 223)

نقد:
این استدلال بر دو مقدمه استوار است؛ نخست اینکه قرآن حاوی معارفی پیچیده و فهم ناپذیر برای افراد عادی است و دوم، ملازمه ی بین آن و فهم ناپذیر بودن قرآن برای غیر معصومان. مقدمه ی اول مقبول است؛ قرآن کریم علاوه بر معانی ظاهری، مشتمل بر معانی باطنی است که تنها معصومان (علیهم السلام) از آن آگاهند، لکن مقدمه ی دوم نادرست است و دلیلی بر این ملازمه وجود ندارد. قرآن کریم در عین آنکه مشتمل بر معارف بلند است، می تواند معارفی دست یافتنی برای عموم مردم نیز داشته باشد. در مقام اثبات مفهوم بودن قرآن برای عموم انسان ها می توان به این آیات و روایات استدلال کرد:

الف: آیات

«إِنَّا أَنزلناهُ قرآناً عربیًّا لَُّعلَّکم تعقلونَ» (یوسف: 2): به درستی که ما آن (کتاب) را (به صورت) خواندنی عربی نازل کردیم تا شما درک کنید.

«هذا بیانٌ لِّلنَّاسِ و هدی و موعظةٌ لِّلمتَّقینَ» (آل عمران: 138): این (کتاب) بیانی است برای مردم و هدایت و موعظه ای است برای پرهیزکاران.

«و لقد یسَّرنا القرآنَ للذِّکر فهل مِن مُّدَّکرٍ» (قمر: 17): به تحقیق قرآن را برای ذکر (پند گرفتن) آسان نمودیم. پس آیا پند گیرنده ای هست؟

«أَفلا یتدبَّرونَ القرآنَ و لو کانَ مِن عندِ غیرِ اللهِ لوجدوا فیهِ اختلافاً کثیراً» (نساء: 82): پس آیا در قرآن تدبّر نمی کنند که اگر از نزد غیر خدا بود، هر آینه در آن اختلاف فراوان می یافتند.

«أَفلا یتدبَّرونَ القرآنَ أَم علی قلوبٍ أَفقالها» (محمد: 24): پس آیا در قرآن تدبّر نمی کنند؟ یا بر دل های (که آن را نمی پذیرند) قفل هایش نهاده است.

«کتابٌ أَنزلناهُ إِلیکَ مبارکٌ لِّیدَّبَّروا آیاته و لیتذکَّر أُولوا الأَلبابِ» (ص: 29): کتابی است مبارک که به سوی تو نازل کردیم تا در آیاتش تدبّر کنند و خردمندانه پند گیرند.

ب. روایات

علی (ع) در روایتی فرمود:
«واردد الی الله و رسوله یضلعک من الخطوب و یشتبه علیک من الامور فقد قال الله سبحانه لقوم احب إرشادهم «یا ایّها الّذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرّسول» فالرّد الی الله الاخذ بمحکم کتابه...»
(رضی 1365: 1008 نامه ی 43):
کارهای مشکلی که تو را درمانده می کند و اموری که بر تو مشتبه می شود، به خدا و رسول او بازگردان، که خدای متعال به قومی که ارشاد آنان را دوست داشته، فرموده است: و ای کسانی که ایمان آورده اید. خدا را اطاعت کنید و از فرستاده خدا و اولی الامری که از خود شماست پیروی کنید و اگر در چیزی نزاع کردید، آن را به خدا و روسل باز گردانید، باز گردانیدن به خدا در نظر گرفتن آیات محکم کتاب اوست.

همچنین آن حضرت فرمود:
«فانظر ایّها السّائل فما ذلک القرآن علیه من صفته فأتمّ به واستضی بنور هدایته» (همان: 234 خطبه ی 90): ای پرسش کننده (از وصف خدا) (به قرآن) بنگر و از اوصاف خدا، آنچه که قرآن تو را به آن راهنمایی کرده، پیروی کن و از نور هدایتش پرتو برگیر.

از پیامبر گرامی اسلام روایت کرده اند که فرمود:
«... فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن فانه... هو الدلیل یدلّ علی خیر سبیل و هو کتاب فیه تفصیل و بیان...» (کلینی 1388: 2 / 573): هر گاه فتنه ها مانند پاره های شب تاری بر شما مشتبه شدند، به قرآن روی آورید، زیرا... قرآن راهنمایی است که به بهترین راه هدایت می کند و کتابی است که در آن تبیین و توضیح حقایق است.

این روایات به روشنی دلالت دارد که راه بهره گیری از قرآن کریم بدون تبیین معصومان (علیهم السلام) به طور کلی به روی بشر بسته نیست.

ج. تحدّیات قرآن کریم

مفاد آیات تحدی مستلزم فهم پذیر بودن قرآن کریم حتی برای غیر مسلمانان است. شکی نیست که پیامبر اسلام (ص) قرآن کریم را به عنوان معجزه ی رسالت خویش معرفی کرده است و از همه ی منکران خواسته است که اگر می توانند مانند دست کم یک سوره از آن را بیاورند؟ حال اگر قرآن کریم برای غیر معصومان فهم پذیر نباشد، چگونه می توان از منکران قرآن خواست همانند چیزی را که نمی فهمند بیاورند یا درباره ی همطرازی گفته های دیگران با قرآن، داوری کنند؟ تلاش برای آوردن همانند آیاتی که فهمیده نمی شود، کاری ناممکن و در خواست آن از دیگران غیر منطقی است. مخاطبان اولیه ی تحدی قرآن کریم، کافرانی بودند که پذیرای تبیین آیات از رسول خدا (ص) نبودند؛ اگر آن حضرت آیات را بر خلاف فهم ایشان تفسیر می نمود نمی پذیرفتند بنابراین این مقصود آن است که با تدبر در قرآن کریم و فهم محتوای آن، به حقانیت آن پی ببرند و با ناتوانی در تحدی حقانیت آن را دریابند. تحدی در آیه ی «أَفلا یتدبَّرونَ القرآنَ ولو کان مِن عند غیر اللهِ لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً» (نساء: 82) فهم پذیر بودن را روشن تر بیان می کند؛ زیرا مفاد این آیه آن است که با تدبر در آیات قرآن کریم مفاد آیات فهمیده می شود. و هماهنگی آیات با یکدیگر نیز روشن می گردد. با توجه به ویژگی های قرآن کریم و انسان، آشکار می شود که تدوین کتابی با چنین درجه ای از هماهنگی از حدود توان بشر خارج است.
(مصباح یزدی 1376: 1 / 154 به بعد )
  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


هـ. نفی ابهام از قرآن کریم: واژه ابهام در مقابل وضوح و روشنی به کار می رود.

ابهام قرآن کریم به این معنی است که بدون استعانت از قراین و بیانات خارجی نمی توان معانی و مقاصد آن را درک نمود، که این مطلب، اساس نظریه ی «تفسیر در انحصار روایت و نقل» می باشد حال آنکه برخی روایات، از اعتقاد به ابهام قرآن شدیداً منع کرده اند، چنین گفتاری مخالف با ایمان و اعتقاد به واقعیت قرآن معرفی شده است. مثلاً در روایت است: عن أبی جعفر (ع) قال: من قال: «أن القرآن مبهم» فقد کفر

(طباطبایی، 1393: 3 / 87).

یعنی: هر کس بگوید: «قرآن مبهم است» به یقین کافر شده است.

تأمل در مفهوم این روایت و نظایر آن به خوبی می فهماند که گفتن و اظهار نمودن اینکه «قرآن کریم کتابی است مبهم» تا چه اندازه خطرناک و مغایر با اساس ایمان و واقعیت قرآن می باشد. تا آنجا که آن را به عنوان یک گفتار هلاکت بار تلقی کرده اند.

نکته ای که در این روایت باید مورد توجه قرار گیرد، چگونگی ملازمه ی بین اعتقاد به مبهم بودن قرآن و کفر شخص، می باشد. جواب این سؤال را می توان با تدبر در این روایات دریافت. بر طبق این اعتقاد، اگر کسی قرآن کریم را مبهم و نامفهوم بداند، خواه ناخواه آیاتی را که در آنها قرآن با تعابیری چون بیان، نور و لسان مبین معرفی می شود، تکذیب نموده است. وی با چنین اعتقادی، عملاً قرآن کریم را متروک دانسته و در واقع سخن او مستلزم تکذیب قرآن مجید خواهد بود.


نکته ی دیگر اینکه در برخی روایات به جای «من اعتقد أنّ القرآن مبهم» تعبیر «من قال أنّ القرآن مبهم» وجود دارد. این تعبیر حاکی از آن است که نه تنها این اعتقاد بلکه اصولاً ابراز و اظهار این مطلب نیز موجب خطراتی بزرگ خواهد بود که کمترین آن ایجاد فاصله بین توده مردم و قرآن کریم است که با توجه به توصیه های اکید که درباره ی ترغیب مردم به تمسک به قرآن کریم شده است، میزان خطر این اشاعه ی به خوبی معلوم می گردد.


**************

3. دلیل عقلی:

طرفداران مفهوم بودن قرآن کریم در اثبات نظریه ی خود، به جز کتاب و سنت، به دلایل دیگری نیز تمسک نموده اند که از آن جمله دلیل عقلی است. در این قسمت، تحت عنوان «تعطیل قرآن» به بررسی و تحلیل این دلیل می پردازیم.

بی تردید آنچه به عنوان روایات تفسیری در کتب مربوط ضبط شده است، نه تنها برای توضیح و تفسیر کل قرآن کریم، بلکه برای تفسیر قسمت مورد ملاحظه ای از آن نیز کافی نیست. این مطلب را می توان به سهولت و با مراجعه به تفاسیری که اختصاص به جمع آوری روایات تفسیری دارد، دریافت.

بنابراین اگر ما معانی و مقاصد آیات قرآن کریم را جز از راه نقل و روایت، مورد فهم و درک ندانیم و راه تأمل و تدبر را، در فهم قرآن کریم به روی خود ببندیم و ارتباط معانی و مقاصد قرآن را با الفاظ عبارات آن یک نوع ارتباط خاص تعبدی و نا مفهوم بدانیم، درباره ی آیاتی که روایتی در توضیح و بیان معانی آن وارد نشده است، چه نظری باید داشت؟!

بی شک این اعتقاد باعث خواهد شد که سرگشته شویم و قهراً یکی از این دو مطلب را بپذیریم:


1. مقامی که وظیفه ی بیان و توضیح قرآن را به عهده داشته است، در انجام وظیفه ی خود تقصیر یا لااقل قصور کرده است.

در صورتی که کسی مسؤولیت تفسیر قرآن را به عهده نداشته است، باید گفت: این آیات همچنان نامفهوم و مبهم می ماند و تا ظهور معصوم (ع) درک ناپذیر باقی خواهد ماند. اما هر دو مطلب توالی فاسدی را به دنبال دارد. زیرا مطلب اول متضمن نقص رسالت پیامبر (ص) و در حقیقت انکار آن می باشد، لذا قبول این مطلب تکذیب این حقیقت مسلّم است که در حد کفر محسوب می شود.

اما مطلب دوم به جهت نفی مسؤولیت تفسیر قرآن کریم، مطلبی باطل است. این موضوع، در عین تعارض با آیات صریحی که بیان و توضیح قرآن کریم را از وظایف مقام رسالت می شمارد، مستلزم انکار جنبه های جهانی و جاودانی آیین اسلام است.


2. سیره ی مسلمانان:

سیره ی مسلمانان از ادله ی شرعی به شمار می رود. به این معنی که هر گاه از نظر تاریخی ثابت شود مسلمانان متدین اقدام به انجام عملی می نمودند حتی اگر دلیلی مبنی بر جواز شرعی آن عمل در بین ایشان نباشد، روش عملی مسلمانان خود دلیل آن است که این عمل مشروع است. این موضوع حاکی از وجود دلیل شرعی مسلّم بر جواز آن عمل است.

حال باید دید سیره ی مفسران اسلامی در فهم و استخراج معانی قرآن کریم چگونه بوده است و اگر روش ایشان، فهم قرآن کریم از راه تدبر بوده آیا نهی و منعی از آن روش شده است؟ مطالعه ی اجمالی تاریخ تفسیر قرآن کریم و بررسی چگونگی سیر علوم قرآنی در میان مسلمانان، به ویژه در عصر اهل بیت (علیهم السلام)، بیانگر این واقعیت است که دانشمندان اسلامی از عامه و خاصه همواره در مسائل مورد نیاز به قرآن کریم مراجعه می کردند و از آیات قرآن کریم برای حل مشکلات ومعضلات اعتقادی، علمی، اخلاقی و... استفاده می کردند. حتی کسانی که قرآن کریم را بدون دلالت روایات مفهوم نمی دانسته اند به آیات تمسک می نمودند و از آنها برای رد این نظریه استعانت می کردند.

3. سیره و بنای عقلا:

روش و طریقه ای که عقلاً با بینش و فکر صحیح در زندگی و شؤون حیات از آن پیروی می کنند، تا آنجا که نهی و منعی درباره ی آن از ناحیه ی شارع مقدس به ما نرسیده باشد، می تواند در شؤون دینی نیز حجت و دلیل باشد؛ زیرا اگر این روش شرعاً ممنوع بود، می بایست صریحاً از آن نهی نمی شد. به عنوان مثال بنای عقلا در زندگی فردی و اجتماعی خود، بر آن است که سخن فرد راستگو را بپذیرند و به آن ترتیب اثر دهند؛ و وقتی به شرع مقدس رجوع می کنیم، می بینیم که از این روش عقلانی نهی و منعی به عمل نیامده است. در نتیجه می توان در اثبات احکام شرعی از این شیوه پیروی نمود؛ آنچه محدثان مطمئن از منابع وحی نقل می کنند، بپذیریم و طبق آن عمل نماییم.

موضوع «صحت اعتماد به ظواهر الفاظ و عبارات در فهم مقاصد متکلمان» نیز یکی دیگر از بارزترین موارد این قاعده ی کلی و بنای عقلایی است. زیرا روش مردم در فهم و تفهیم مقاصدشان جز این نبوده است که به ظاهر گفتار گوینده توجه نمایند و مقاصد و معانی کلام وی را از طریق قواعد ادبی و دلالت های لفظی و ظاهر قراین موجود به دست آورند. سیره و بنای عقلا، در عصر شارع مقدس مورد نظر بوده است و نه تنها از آن نهی و منعی به عمل نیاورده بلکه خود او هم از این طریق مقاصد خویش را اعلام نموده است. این مطلب درباره ی قرآن نیز، کاملاً صادق می باشد. بی شک قرآن کریم در مقام تفهیم معانی و مقاصد آیات، روش خاصی را ابداع نکرده و برای این کار از همان روش عقلایی پیروی نموده است. زیرا اگر روش قرآن مجید در تفهیم مقاصد خود مغایر با روش عقلایی بود، می بایست با بیانی واضح از اعمال این روش ممانعت می کرد. بنابراین خداوند حکیم برای تفهیم مقاصد و معانی آیات به همان روش عقلایی و معمول اعتماد کرده و برای مخاطبان نیز روشی جز پیروی از روش عقلایی متعارف، معیّن ننموده است.

البته این نکته ی مهم را نباید از نظر دور داشت که آیات قرآن کریم به دلیل دقایقی لفظی و نکات ادبی اعجاز آمیزی که در آن به کار رفته است، از حداکثر ظرفیت الفاظ برای معانی عمیق استفاده کرده است؛ لذا آنچه از راه تأمل و تدبر در آیات به دست می آید، نسبت به ظرفیت معنوی آنها ناچیز است لکن این مطلب با اینکه قرآن کریم را ظواهری باشد تا افراد آگاه به زبان قرآن کریم بتوانند آن را درک کنند منافاتی ندارد.

(عمید زنجانی، 1379: 347-353 با تصرف)

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰


ج. استدلال امامان (علیهم السلام) به قرآن کریم:


بسیاری از روایات، به مناسبت های مختلف برای اثبات مطالب و تأیید مقاصد مورد نظر، به آیات تمسّک کرده اند و به عنوان شاهد و دلیل مورد استفاده قرار گرفته اند. حال اگر فهم معانی و مفاهیم آیات قرآن کریم بدون روایات تفسیری امکان نداشت استشهاد و استدلال به آیات از سوی معصومان چگونه می توانست درست باشد؟ زیرا دلیل نزد مخاطب باید روشن تر از مدعای گوینده باشد در غیر این صورت آوردن دلیلی که خود مبهم و نامفهوم است کار لغو و بیهوده ای خواهد بود.
نمونه هایی از این روایات را، که در آنها آیات قرآن کریم به عنوان شاهد و دلیل آورده شده است، در مسائل مختلف می توان یافت.
امام صادق (ع) در پاسخ سؤال زراره که از دلیل صحت مسح به قسمتی از سر سؤال کرده بوده فرمود: «به جهت حرف باء که در آیه ی وضو «وامسحوا برؤوسکم» (مائده: 6) به کار رفته است». (حرّ عاملی، بی تا: 1 / 291)


آن حضرت در آنجا که از پذیرش خبر نمّام، به دلیل فاسق بودن وی، نهی فرمود به آیه ی نبأ استشهاد نمود: «یا أیّها الَّذینَ آمنوا إِن جاءکم فاسقً بنبأٍ فتبیَّنوا». (انصاری، بی تا: 1 / 59)
امام صادق (ع) در بیان دلیل منع از طول دادن جلوس در بیت الخلاء به منظور گوش دادن به غناء، به همین اندازه که به سرعت آن مکان را ترک نکرده است فرمودند: آیا نشنیده ای گفتار خداوند را که فرموده است: «و البصر و الفؤاد کلُّ أُولئکَ کانَ عنه مسؤولاً» (اسراء: 36) یعنی: زیرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرستش واقع خواهند شد.



امام صادق (ع) خطاب به فرزندش، اسماعیل فرمود: «هنگامی که مؤمنان نزد تو بر مطلبی شهادت می دهند، آنان را بپذیر و گفتارشان را تصدیق کن». خداوند می فرماید: «یؤمنُ باللهِ و یؤمنُ للمؤمنینَ». (توبه: 61) (بحرانی، بی تا: 1 / 222)
در موضوعی دیگر، امام صادق (ع) پس از حکم به حلال بودن ازدواج عبد با زنی که شوهرش سه بار او را طلاق داده است، به آیه ی «حتَّی تنکحَ زوجًا غیره» (بقره: 230) «تا آنکه خود را به نکاح همسر دیگری در آورد» استشهاد نمود و فرمود: زیرا اطلاق کلمه ی «زوج» بر «عبد» نیز صادق است. (بحرانی، بی تا: 1 / 222)


امام صادق (ع) درباره ی عددم حلیت ازدواج موقت با زنی که سه بار طلاق داده شده است، به آیه ی «فإن طلَّقها فلا جناحَ علیهما أَن یتراجعا» (بقره: 230) یعنی: پس اگر شوهر دوم آن زن را طلاق داد. در صورت مراجعه گناهی بر او و شوهر اول نیست». استدلال نمودند و فرمودند، در صورتی که در متعه طلاق نیست. (بحرانی، بی تا: 1 / 223)
امام صادق (ع) درباره ی حلیت متعه به آیه ی: «فما استمتعتم بهِ منهُنَّ فَآتوهنَّ أُجورهنَّ» (نساء: 24) یعنی: «پس چنانکه شما از آنان بهره مند شوید آن حق معین که مزد آنهاست به آنان بپردازید» استدلال نمودند. (بحرانی، بی تا: 1 / 360)


امام صادق (ع) درباره ی عدم صحت طلاق عبد به آیه ی «ضربَ اللهُ مثلاً عبداً مَّملوکاً لاَّ یقدر علی شیء» (نحل: 75) یعنی: «خداوند به عنوان مثل بنده ی زر خریدی که قدرت بر چیزی ندارد را شاهد می آورد» استشهاد کردند. (بحرانی، بی تا: 2/ 376)
نظایر این استدلال ها به آیات قرآن کریم در ابواب مختلف فقه، فراوان آمده است.

د. ارجاع به قرآن کریم:

طبق برخی روایات ائمه ی اطهار(علیهم السلام) در میان اصحاب خویش افراد شایسته را درباره ی اموری که از قرآن کریم به دست آمده بود، به خود قرآن ارجاع می دادند و آنان را به اجتهاد در آیات و استخراج معانی و مقاصد قرآنی از راه تأمل و تدبر، توصیه می کردند. چنانکه یکی از اصحاب امام صادق (ع) به نام عبدالاعلی مولی آسام وقتی از کیفیت مسح نمودن و تکلیف کسی که قادر بر مسح نمودن بر پوست پا نیست از امام صادق (ع) سؤال نمود، حضرت در پاسخ وی فرمودند: حکم این مسأله و امثال آن را می توان از کتاب خدا به دست آورد. خداوند می فرماید: «ما جعلَ علیکم فی الدِّینِ مِن حرجٍ» (حج: 78) یعنی: «خداوند در دین برای شما حرج و مشقت قرار نداده است.» بنابراین آیه باید از روی مراره (پارچه ای که روی زخم یا عضو شکسته می بندند) مسح کنی. (حر عاملی، بی تا: 1 / 327)


بدیهی است در جایی که فهم و درک معانی آیات مربوط به احکام که بیشتر از آیات دیگر احتیاج به توضیح دارند و برای جلوگیری از تحریف قوانین الهی، باید کنترلی شدیدتر بر روی آن ها اعمال شود، بدون مراجعه به روایت ممکن است مورد امضا و تصویب باشند، سایر آیات، به طریق اولی، دارای چنین وضعیتی هستند.
نکته ای که در این روایت باید به آن توجه داشت. این است که امام (ع) رجوع به قرآن را تنها در خصوص زراره تجویز نفرموده اند؛ حتی ارجاع زراره نیز برای منزلت علمی و مقام شامخ وی در فضیلت و تقوی نبوده است. و این مطلبی است که از دقت در تعبیر امام (ع) به دست می آید. «یا زراره! یعلم هذا و أشباهه من کتاب الله» چرا که مفهوم بودن مراد آیه، موجب ارجاع وی به قرآن کریم می باشد و چنانکه گذشت استشهاد و استدلال به آیه در حقیقت، امضای فهم مخاطب را در بر دارد. (ایزدی 1376: 347)

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

دلایل روانی امکان فهم قرآن-قسمت دوم


ب. قرآن کریم مقیاس اعتبار سنجی احادیث است:


اعتماد و استناد به حدیث، به منظور درک معانی مذهبی با مشکلاتی چون تعارض بین روایات رو به روست. ما در این مختصر از چگونگی این اختلاف و علل و عوامل ایجاد کننده ی آن سخن نمی گوییم، زیرا این اختلاف ناشی از اسبابی متعدد چون سوء نیت راویان، دروغ پردازی سوداگران حدیث، فقدان قدرت ضبط متون روایی، سوء فهم و عدم مبالات بعضی از راویان و... می باشد. لذا بحث ما منحصر است در اینکه با وجود چنین تعارضی در بین روایات چگونه می توان در فهم معارف دینی به این گونه روایات اعتماد و استناد کرد. به دلیل وجود این مشکل در زمان پیامبر اکرم (ص) و ائمه هدی (ع) و در خواست حل آن از جانب اصحاب ایشان، مقیاس ها و موازین مشخصی برای تشخیص روایات صحیح و مورد اعتماد از معصومان (ع) بیان شده است.


یکی از این شاخص ها قرآن کریم است که طبق روایات صحیح باید احادیثی که متعارض اند را به قرآن عرضه نمود و از دو یا چند روایات متعارض، هر کدام را که به آیات قرآن کریم مخالفت دارد رد کرد.
قال رسول (ص):

«ان علی کل حق حقیقه و علی کل صواب نوراً فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه» (حرّ عاملی، بی تا: 18 / 78).

پیامبر اکر م (ص) فرمود: «به راستی که هر گفته ی حقی را حقیقتی است و هر رأی درست و صوابی را نوری، پس آنچه را موافق با کتاب خدا بود، برگیرید و آنچه را که مخالف با کتاب خداوند است رها کنید».

در قسمتی از خطبه ای که در منِی ایراد فرمود آمده است: «ایّها النّاس ما جاءکم عنّی یوافق کتاب الله فأنا قلته و ما جاءکم یخالف کتاب الله فلم أقله». (همان)

«ای مردم آنچه از جانب من برای شما نقل می شود، اگر موافق با کتاب خدا باشد، من گفته ام و اگر مخالف با آن باشد، من نگفته ام».

در مقبوله ی معروف عمر بن حنظله نیز موافقت با قرآن کریم به عنوان یکی از مرجحات اخبار متعارض و مقیاس سنجش احادیث مورد اعتماد ذکر شده است.

«ینظر فما وافق حکمه الکتاب و السنّه... فیؤخذ به و یترک ما خالف حکمه حکم الکتاب و السنّه...» (همان)
در جواب از سؤال عمر بن حنظله مبنی بر وجود دو خبر متعارض و تعیین تکلیف در این باره به وی گفته شد: «باید با دقت بررسی شود. پس آنچه حکمش با حکم کتاب و سنت موافق و مطابق است... باید اخذ شود و آنچه حکمش مخالف کتاب و سنت است باید کنار گذاشته شود».

همچنین روایاتی، بدون آنکه نظر به تعارض روایات با یکدیگر باشد، اصولاً از پیروی مطالبی که مخالف با آیات قرآن کریم است منع کرده است. این احادیث در زمره ی روایات باطل و مردود معرفی شده است و گاه دستور داده شده این گونه روایات را مردود بدانید و به دیوار بزنید. در اینجا به چند نمونه از این روایات اشاره می کنیم:

از امام باقر (ع) نقل کرده اند که فرمود:

«کل شیء مردود الی الکتاب و السنّه و کل حدیث لا یوافق کتاب الله فهو زخرف» (کلینی 1388 باب های «الرّد الی الکتاب و السنّه» و «و الأخذ بالسنّه و شواهد الکتاب»): بازگشت هر چیزی به کتاب خدا و سنت است و هر حدیثی که موافق کتاب خدا نباشد سخن بیهوده است».

هشام بن حکم از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود:

«لا تقبلوا علینا حدیثاً الاّ ما وافق القرآن و السنّه او تجدون معه شاهداً من احادیثنا المتقدّمه فان المغیره بن سعید دسّ فی کتب اصحاب ابی احادیث لم یحدّث بها ابی فاتقّوا الله و لا تقبلوا علینا ما خالف قول ربّنا تعالی و سنّه محمد (ص)...» (تستری، بی تا، 9: 78): احادیثی را که از ما نقل می کنند قبول نکنید مگر احادیثی را که موافق با قرآن و سنت بود شاهدی از احادیث گذشته بر آن بیابید، زیرا مغیره بن سعید در کتب یاران پدرم دست برده، احادیثی را که پدرم نگفته است به وی نسبت داده است. تقوای خدا پیشه کنید و آنچه را مخالف با گفتار پروردگار و سنت پیامبر ماست قبول نکنید.

از رسول اکرم (ص) روایت کرده اند که فرمود:

«ان علی کل حقّ حقیقه و علی کل صواب نوراً فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه» (کلینی 1388 و حرّ عاملی، بی تا: 18 / 78): هر حقی را حقیقتی است و هر سخن درستی را نوری فرا راه. پس آنچه را که با کتاب خدا موافق است و مطابقت دارد، برگیرید و آنچه را که با آن مخالف است، واگذارید و رها کنید.

امام باقر (ع) فرمود:

«اذا حدّثتکم بشیٍء فاسألونی من کتاب الله» (همان: 48): هنگامی که درباره ی امری با شما سخن می گویم، از کتاب خدا از من سؤال کنید و دلیل آن را طلب نمایید.

مقیاس قرار دادن قرآن کریم و عرضه نمودن احادیث به آن و بررسی موافقت و مخالفت روایات با معانی و مقاصد آیات قرآن، در صورتی امکان پذیر است که قبل از بررسی احادیث، خود قرآن فهم پذیر و مستند باشد، در استخراج مضامین و مفاهیم آن نیازی به حدیث نباشد. زیرا اگر فهم قرآن کریم جز از راه مراجعه به احادیث ممکن نگردد، باید در تشخیص صحت و سقم مقاصد قرآن کریم احادیث را مقیاس قرارداد که این درست عکس مفاد روایات فوق است.


ادامه دارد....

  • سید محمد عبداللهی
  • ۰
  • ۰

دلایل روانی امکان فهم قرآن

در بین احادیث رسول اکرم (ص) و ائمه ی اطهار (ع) روایاتی بسیار وجود دارد که هر یک از آن ها می تواند دلیلی قاطع بر فهم پذیری قرآن کریم باشد. گر چه روایات موجود در این زمینه از نظر کمیت فراوان است، لکن از جهت کیفیت بیان و نحوه ی استدلال، می توان آنها را تحت چند عنوان متمایز مورد بررسی قرار داد:

الف. بزرگداشت قرآن کریم: روایاتی که درباره ی فضیلت قرآن کریم و بیان علو مقام و عظمت آن وارد شد حاوی تصریحاتی مبنی بر لزوم مراجعه مردم به قرآن کریم، در تمام شؤون زندگی است.
این گونه روایات به مردم توصیه می نماید که در مشکلات و نابسامانی ها به قرآن کریم رجوع کنند؛ دوای تمام دردهای خود را در بین معارف مندرج در آن جستجو کنند و برای رفع هر گونه اختلافی در میان خود از آیات قرآن مجید مدد گیرند.
پیامبر اکرم (ص) بر مردم فرمود:

«فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن فانه شافع مشفَّع و ما حل مصدق. من جعله امامه قاده الی الجنه و من جعله خلفه ساقه الی النار. و هو الدلیل یدّل علی خیر سبیل، و هو کتاب تفصیل و بیان و تحصیل، و هو الفصل لیس بالهزل، و له ظهر و بطن، فظاهره حکمه و باطنه علم، ظاهره أنیق و باطنه عمیق، له نجوم و علی نجومه نجوم، لا تُحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه، فیه مصابیح الهدی و منار الحکمه و دلیل علی المعروف لمن عرف النصفه. فلیرع رجل بصره و لیبلغ الصفه نظره، ینجو من قطب و یخلص من نشب، فانّ التفکر حیاه قلب البصیر، کما یمشی المشیر فی الظّلمات بالنّور، یحن التخلص و یقل التربص». (طباطبایی 1393: 1 / 12):

پس آن هنگام که فتنه ها همچون پاره های شب دیجور و ظلمانی بر شما هجوم می آورند، به قرآن پناه آورید، زیرا که آن شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته و شکایت کننده ای است که شکایتش مورد قبول است. هر کس آن را پیش روی خود قرار دهد، (قرآن) او را به سوی بهشت رهنمون می شود و هر کس آن را پشت سراندازد (و به آن اعتنایی نکند) او را سوی جهنم خواهد راند. قرآن دلیل و راهنمایی است بر بهترین راه، کتاب جدایی بین حق و باطل و بیان و تحصیل سعادت است کتاب شاخص حقیقت است نه یاوه، ظاهری دارد و باطنی، ظاهرش همه حکمت است و باطنش همه علم، ظاهرش لطیف است و باطنش ژرف و عمیق، قرآن را دلالت ها و علاماتی است و آن دلالت ها را نیز دلالت هایی دیگر. عجایبش بیرون از شمارش است و غرایبش کهنگی ناپذیر، در آن چراغ های هدایت است و مناره های پر فروغ حکمت، قرآن در نزد منصف دلیل و نشان هر کار نیکی است. بنابراین بر هر شخصی لازم است که با چشم بصیرت به بررسی قرآن بپردازد و از دیدگاه صفات فوق بر قرآن نظر افکند، تا آنکه دچار هلاکت نشود. از خلیدن خار به چشمش رهایی یابد، زیرا تفکر مایه ی حیات قلب انسان بینادل است. چنین شخصی به سان چراغ به دستی است که در تاریکی های شب، به کمک نور، راه می رود. او به سهولت می تواند از خطرهای موجود در تاریکی شب، رهایی یابد و بدون اندک توقفی به راه خود ادامه دهد.»
علی بن ابی طالب (ع) نیز در یکی از خطبه های آغاز زمامداریش فرمود:


«انتفعوا ببیان الله و اتعظوا بمواعظ الله و اقبلوا نصیحه الله، فان الله قد اعذر الیکم بالجلیّه و اخذ علیکم الحجه و بیّن لکم محابه من الاعمال و مکارهه منها، لتتبعوا هذه و تجنّبوا هذه...
و اعلموا ان هذا القرآن هو الناصح الّذی لا یغش و الهادی الّذی لا یضلّ و المحدث الّذی لا یکذب. و ما جالس هذا القرآن احد الاّ قام عنه بزیاده و نقصان. زیاده فی هدی و نقصانٌ من عمی. و اعلموا أنّه لیس علی احد بعد القرآن من فاقه و لا لاحد قبل القرآن من غنی. فاستشفعوه من ادوائکم و استعینوا به علی لاوائکم، فانّ فیه شفاء من اکبر الداء و هو الکفر و النفاق و الغی و الضّلال فاسألوا الله به و توجهوا الیه تجبه و لا تسألوا به خلقه. إنه ما توجه العباد الی الله بمثله. و اعلموا أنه شافع و مشفع و قائل و مصدق أنه من شفع له القرآن یوم القیامه شفع فیه، و من محل به القرآن یوم القیامه صدق علیه. فانّه ینادی منادٍ یوم القیامه: «ألا ان کل حارث مبتلی فی حرثه و عاقبه عمله غیر حرثه القرآن» فکونوا من حرثته و أتباعه و استدلوا علی ربّکم و استصحوه علی انفسکم و اتهموا علیه آراءکم و استغشوا فیه اهواءکم. ...» (رضی 1365: 566 و 567 خطبه ی 175)


«از بیان خداوند بهره ببرید و از مواعظش پند آموزید و نصیحت خدا را بپذیرید: زیرا خداوند به سبب امری روشن عذر و بهانه را از سر شما برداشته و حجت را بر شما تمام نموده است و کارهای نیک و زشت را به روشنی برایتان باز گفته است تا از آن پیروی کنید و از این اجتناب نمایید...
و بدانید که این قرآن، چنان نصیحت کننده ای است که هیچ گاه فریب و خیانت در کار او نیست و چنان هدایتگری است که هرگز گمراه نمی کند و آن چنان سخنگویی است که ابداً دروغ نمی گوید هیچ کس همنشین قرآن نشد مگر آنکه پس از جدایی از آن چیزی بر او افزوده گشت و چیزی کاسته. هدایتش افزوده گردید و گمراهیش کاسته. و بدانید و آگاه باشید که هیچ کس را پس از قرآن احتیاج و نیازی نیست و هیچ کس را قبل از آن غنا و بی نیازی وجود ندارد. پس شفای دردهایتان را از آن بخواهید و برای بیچارگان طلب کمک کنید. زیرا شفای بزرگ ترین بیماری ها که همانا کفر و نفاق و گمراهی و ضلالت است در قرآن وجود دارد. پس به واسطه ی قرآن از جانب خدا حاجت خواهید و با تمسک به دوستی و محبت قرآن، یه سوی خدا توجه پیدا کنید و به واسطه ی آن، از خلق خدا چیزی نخواهید که بندگان این چنین به خدا توجه پیدا نمی کنند و بدانید که قرآن شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته و گوینده ی حقایقی است که گفته هایش مورد قبول قرار می گیرد و بدانید که در روز قیامت هر کس را که قرآن شفاعت کند، مورد شفاعت قرار خواهد گرفت و هر کس که مورد شکایت قرآن باشد گفته ی قرآن در مورد او پذیرفته خواهد شد زیرا که منادی آسمانی در روز قیامت ندا در می دهد که «آگاه باشید که هر کشت کننده ای گرفتار کشته ی خود و سرانجام کارش است، جز کشت کنندگان قرآن». پس شما نیز از کشت کنندگان و پیروان آن باشید و آن را دلیل و نشان پروردگار خویش بدانید و آن را پندآموز نفس هاتان قرار دهید و پس از عرضه ی آرای خویش بر آن، در مواضع اختلاف، آرای خویش را متهم کنید و چنان فکر کنید که خواسته ها و هوی و هوس شما در صدد فریب شما هستند».
با اندک تأملی در این روایات و نظایر آن به خوبی روشن می شود که قرآن کریم، از آن رو نازل شده است که مردم با تدبر و تفکر در آیات آن راه رستگاری و صلاح و حیات خویش را باز یابند و از گمراهی ها و تاریکی های تباهی نجات یابند و از انوار درخشان معارف آن بهره مند گردند.
بدیهی است هدفی چنین عالی هنگامی تحقق خواهد یافت که عموم مردم بتوانند از انوار تابناک قرآن بهره برداری کنند و معانی و مقاصد آیات آن را فهم نمایند. دعوت در روایات این باب، تنها در صورتی می تواند سودمند باشد که فهم و درک قرآن مجید برای همگان میسر باشد.
تعابیری دقیق چون «من جعله امامه قاده الی الجنه»، «و هو کتاب تفصیل و بیان و تحصیل»، «فلیرع رجل بصره و لیبلغ الصفه نظره، ینجو من عطب»، «انتفعوا ببیان الله»، «فان الله اعذر الیکم بالجلیه»، «و ما جالس هذا القرآن أحد الاقام عنه بزیاده او نقصان...»، «و استدّلوه علی ربّکم» و «هذا القرآن فیه منار الهدی...» جای کوچک ترین تردیدی را باقی نمی گذارد که فهم و درک مقاصد آیات قرآن از راه تدبر و اجتهاد کافی، امکان پذیر است.

ادامه دارد....

  • سید محمد عبداللهی